شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


مسئولان به مردم چه آموخته‌اند؟ (بخش یازدهم)


مسئولان به مردم چه آموخته‌اند؟ (بخش یازدهم)
در دی ماه ۱۳۸۲ چند نفر از افرادی که در زلزله کم سابقه و مرگبار بم تسلیم مرگ نشدند و پیکر مجروح اما زنده آنان با فداکاری‌های بسیار از بم به کرمان و از کرمان به تهران رسید، به خاطر نبود فرهنگ راه دادن به آمبولانس، در ترافیک خیابان آزادی تهران جان دادند.
عنوان مقاله حاضر دو گونه می‌تواند تعبیر شود: یکی اینکه مسئولان برای آموزش مردم در همه زمینه‌ها از جمله رفتارهای اجتماعی چه کرده و می‌کنند و دیگر آنکه مردم با نگاه به رفتار مسئولان چه چیزهایی می‌آموزند. ریشه برخی از رفتارهای نامناسب اجتماعی را می‌توان در کاستی‌های این دو حوزه یافت. بحث کنونی به اولین مطلب یعنی چگونگی آموزش رفتارها در کشورمان اختصاص دارد و مراد از مسئولان در سیاق این مقاله اعم از مسئولان سیاسی است.
عده‌ای گمان می‌کنند که ریشه مشکلات رفتاری ما ایرانیان فقط این است که «می دانیم ولی عمل نمی‌کنیم»؛ می‌دانیم آشغال ریختن در معابر یا پارتی بازی در ادارات کار نادرستی است ولی باز انجام می‌دهیم. بله، در مواردی امر بر همین منوال است و اصلاح این امر راهکارهای خود را دارد که نظارت، قاطعیت و نیز آگاهسازی جامعه نسبت به عواقب ظلم به حقوق دیگران و در واقع «خودزنیها» ـ به تعبیری که در مقاله نهم ذکر شد ـ از جمله آنهاست. اما موارد بسیار زیادی را می‌توان سراغ داد که عمل نمی‌کنیم چون «نمی‌دانیم»؛ انجام نمی‌دهیم چون «آموزش ندیده‌ایم».
علاقه به «کلی گویی» در کشور ما کم نیست و گاهی چنین پنداشته می‌شود که با تکرار پشت تکرار عبارات کلی از قبیل «با هم مهربان باشیم»، «حق یکدیگر را پایمال نکنیم»، «امر به معروف و نهی از منکر کنیم» و... کمک بزرگی به اصلاح جامعه شده است. در اصلاح رفتار اجتماعی اکتفا کردن به بیان کلیات و غرق شدن در عالم کلی گویی خطایی است بزرگ و در واقع متوقف ساختن آموزش در اوایل راه است. همین امر یعنی روشن نساختن موارد و مصادیق کلیاتی که معمولا همه می‌دانند، یکی از عواملی است که به گمان من، رفتار اجتماعی ما را عقب نگهداشته است. توضیح مطلب را با یک مثال آغاز می‌کنم.
اغلب ما دربارۀ فوتبال اصول زیادی می‌دانیم: از موقعیتها باید استفاده کرد، تعویض‌ها باید به موقع انجام شود، باید مراقب ضد حمله حریف بود، خط دفاع در آفسایدگیری باید هماهنگ عمل کند و چندین اصل دیگر. اما چرا کسی برای مربیگری یک تیم دسته چهارم و یا حتی یک تیم فوتبال دبیرستانی از ما دعوت به عمل نمی‌آورد و چرا مربیگری تیمها به دست گزارشگران فوتبال که این اصول را بسیار بهتر از ما می‌دانند سپرده نمی‌شود؟ دلیل آن روشن است، اطلاع از همه این کلیات لازم است اما یک تیم برای تیم شدن نیاز به دانستن و پیاده کردن ظرایف و دقایق هم دارد و این کار با تکرار و یادآوری اصول کلی حاصل نمی‌شود.
همه می‌دانیم که باید به کودکان احترام بگذاریم اما تا وقتی مصادیق آن به روشنی و ترجیحا به نحو تصویری برای جامعه تبیین نشود نباید تغییر محسوسی را انتظار داشت. ما در کودکی شاید چنین تجربه‌ای کرده باشیم که وقتی در یک مجلس همراه با بزرگترها به احترام یک تازه وارد بلند شده و خود را برای دست دادن با او حاضر کرده بودیم، فرد تازه وارد به دلیل کوتاه بودن قد ما و کم توجهی، با ما دست نداده و بدون توجه گذشته است.
اگر این را تجربه نکرده باشیم شاید به چشمان نگران یک کودک چهار پنج ساله هنگام توزیع چای یا غذا در مجالس توجه کرده باشیم که سینی توزیع را با چشمانش تعقیب می‌کند تا ببیند آیا به او هم تعارف کرده و با او معامله یک فرد بزرگتر را خواهند کرد یا خیر. عبارت کلی «به کودکان احترام بگذارید» ذهن افراد جامعه را که هر کدام دهها مشغله ذهنی دارند به این ظرایف رفتاری به ظاهر کم اهمیت و در واقع شخصیت ساز متوجه نمی‌کند.
وقتی سخن از آموزش به میان می‌آید اغلب به یاد آموزش دادن کودکان در مدارس و خانواده می‌افتیم. لزوم تربیت صحیح کودکان ضرورتی است انکارناپذیر، اما آیا اگر ما بزرگترها نحوه دقیق رفتار با کودک را نیاموزیم و یا کودکان خلاف آن چیزی که می‌آموزند در رفتار ما ببینند این آموزشها ره به جایی خواهد برد؟ ما که دیگر قرار نیست به مدرسه برویم؛ پس چه کسی می‌تواند مصادیق رفتار درست را به ما یادآوری کند؟ بله، ما به مدرسه نمی‌رویم اما به تعبیری، دوره دانشگاه ما تمام نشده است. امام (ره) با فراستی که داشت تلویزیون مطلوب را «دانشگاه» نامید؛ آرزویی که هیچگاه چنانکه باید تحقق نیافت.
افراط در کلی گویی و غفلت نسبی از ارائه مصادیق، کمتر حوزه‌ای در اطراف ما را باقی گذاشته که کمبود آموزش در آن خودنمایی نکند. برای آنکه فقر آموزش رفتاری بهتر نمایان شود مثالهای مختلفی را در قالب سه نوع رفتار اجتماعی توضیح می‌دهم.
«دسته اول» رفتارهایی است که همه در زندگی روزمره کم و بیش با آن سر و کار دارند که نحوه برخورد با کودکان از این قبیل است در کنار صدها مثال دیگر. به زیارت ائمه علیهم السلام هم که می‌رویم مشکل رفتاری وجود دارد. عده‌ای تصور می‌کنند بدون لمس ضریح ولو به قیمت آزار و هل دادن دیگران زیارتشان قبول نمی‌شود. برخی دیگر هر وقت دلشان خواست در چند متری ضریح با صدای بلند تقاضای صلوات پشت صلوات ـ که حتما باید از قبلی بلندتر هم باشد! ـ می‌کنند و آرامش و تمرکز کسانی را که در حال التجا و تضرع اشکی در چشم داشته و در آن شلوغی با امام خود خلوت کرده‌اند بر هم می‌زنند.
مثال دیگر نحوه حاضر شدن مردم در صحنه حوادث است. ساختمانی فرو می‌ریزد یا خانه‌ای آتش می‌گیرد. یک مشکل همیشگی این است که امدادرسانان در ازدحام جمعیت خود را چگونه به محل حادثه برسانند. به مردم آموزش داده نشده که در چه موقعیتهایی کمک آنان موثر و در چه مواقعی بزرگترین کمک آنان ترک محل حادثه است.
گهگاه از رفتار تماشاگران گله می‌شود اما آموزشی در کار نیست. ناهنجاریهای رفتاری تماشاگران همه مربوط به از جا کندن صندلی ورزشگاه نیست تا بگوییم تماشاگر رفتار صحیح را می‌داند و فقط عمل نمی‌کند. وقتی تیمی از کشورمان با تیمی از کشور بیگانه بازی می‌کند رفتار صحیح ما در قبال آن تیم چیست؟ مثلا یار حریف می‌خواهد در بسکتبال پنالتی پرتاب کند. وظیفه ما به عنوان تماشاگر در این لحظه چیست؟ ساکت بمانیم؟ آنقدر سر و صدا و احیانا هو کنیم تا حواسش پرت شود؟ اگر بازیکن کشور بیگانه یک پرتاب عالی انجام داد او را تشویق کنیم یا نکنیم؟ ما حتی هنوز به برخی بازیکنان فوتبال ـ گاهی در سطح ملی ـ نتوانسته ایم یاد بدهیم که پس از اعلام پنالتی به داور اعتراض نکنند.
اتفاقا تجربه نشان داده است که ظرفیت مردم برای آموزشهای مختلف بسیار بالاست، حتی در مورد تماشاگران که به خاطر هیجانات ممکن است غیر قابل کنترل به نظر آیند. وقتی فردی دلسوز نسبت به آموزش تماشاگران «تیم فوتسال علم و ادب مشهد» همت گماشت با استقبال و موفقیت زیادی مواجه گردید.
وقتی دستاورد جدیدی از تکنولوژی وارد کشور می‌شود معمولا فرهنگ استفاده اش به جامعه آموخته نمی‌شود، مخصوصا با توجه به اینکه ما به عنوان مسلمان وظایف دینی خاصی داریم. مثلا در مورد استفاده از اینترنت چه آموزشهایی به مردم داده شده است؟ همین که کسی خود را از گناهان چشم حفظ کرد به این معناست که استفاده او از اینترنت به نحو صحیح صورت می‌گیرد؟ به صرف تکرار «باید از اینترنت به طور صحیح استفاده شود» چه کمکی به اصلاح رفتاری در اینترنت می‌شود؟ (در اینجا هم نکات فراوانی است که مجال ذکر آن نیست. بیان مصادیق غریبه نوازی (مقاله دهم) در دنیای مجازی خود یک بحث مستقل است).
حتی گاهی در فرا گرفتن آداب اسلامی هم به کلیات اکتفا می‌شود. می‌دانیم نباید به غیبت گوش کنیم. اما در مواجهه با غیبت چه کنیم؟ مستقیما به طرف مقابل بگوییم غیبت نکن؟ سخنش را قطع کرده مطلب دیگری پیش بکشیم؟ اگر قرار است مجلس غیبت را ترک کنیم به چه نحو این کار را انجام دهیم؟ به نحوی که دیگران بفهمند؟ با چه حالتی؟ گشاده رویی یا خشم یا به حال عادی؟ (دغدغه مسلمان فقط این نیست که خودش را از گناه نجات دهد، بلکه تأثیرگذاری به بهترین وجه به خاطر احساس مسئولیت نسبت به دیگری نیز موضوعیت دارد).
نمونه دیگر برای دسته اول، نحوه رفتار با برادران و خواهران اهل تسنن است. تفرقه افکنان و خناسانی که از اتحاد تشیع و تسنن رنج می‌برند کم نیستند. در مواجهه با اهل تسنن که گروهی از هموطنان ما را تشکیل می‌دهند بهتر است چه مسائلی را مطرح کرده و از طرح چه مسائلی پرهیز کنیم؟ آیا اینها به ما آموزش داده شده است؟ همین طور است نحوه برخورد با قومیتها و بدون اغراق هزاران مسئله جزئی دیگر.
حال به سراغ نادانسته‌های رفتاری ما در «دسته دوم» می‌رویم؛ یعنی آنجا که با یک رفتار ناصحیح مواجه می‌شویم و می‌خواهیم عکس العملی نشان دهیم. اینجا هم به دلیل فقدان آموزش رفتاری، هر کس به اجتهاد و تشخیص خود وارد میدان می‌شود.
فرض کنید خودروی جلویی ما بدون آنکه راهنما بزند مرتبا تغییر مسیر داده به نحوی که با زحمت از تصادف با او خود را می‌رهانیم. در این حالت اگر پشت چراغ قرمز بعدی در کنار آن خودرو قرار گرفتیم چه کنیم؟ چیزی نگوییم؟ چشم غره برویم؟ سری تکان دهیم؟ اعتراض و توهین کنیم؟ در چهارراه بعدی جلویش پیچیده یا ترمز زده، تلافی کنیم؟ یک راه هم این است که با حسن ظن برخورد کرده مؤدبانه بگوییم: «ظاهرا راهنمای شما کار نمی‌کند»؛ یعنی فرض را بر این بگیریم که او به وظیفه اش عمل کرده است و اگر هم چنین نبوده به هر حال او را متنبه کرده ایم. شاید جمله بهتری بتوان پیدا کرد اما اینکه بهترین راه چیست نیاز به آموزش دارد.
کسی در خیابان آشغال می‌ریزد. مسلمان همیشه مشغول معامله با خداست و دوست دارد مطلوبترین عکس العمل را نشان دهد. در اینجا عکس العمل ما چگونه باید باشد؟ خودمان زباله را از روی زمین برداریم؟ از او بخواهیم که خودش آن را بردارد؟ با تکان دادن سر، نادرستی عملش را به او بفهمانیم؟ با زبان به او تذکر دهیم؟ با چه عبارتی؟
اما گاهی مسأله پیچیده تر است. رفتار اشتباه در مقابل یک عده رخ می‌دهد نه در مقابل یک فرد، مثل کسی که بی نوبت وارد صف بنزین می‌شود. در اینجا چه باید کرد؟ وانمود کنیم که ندیده ایم؟ به طور جمعی اعتراض کنیم؟ بوق طولانی بزنیم؟ آیا اگر افراد جامعه آموزش دیده باشند و همه عکس العمل آرام ولی مشابهی از خود بروز دهند احتمال تکرار چنین قانون شکنیهایی کاهش نمی‌یابد؟ (در مقاله سوم گفتیم یکی از مشکلات این است که حوزه دخالت پلیس در اینگونه موارد روشن نیست. این موارد را مردم باید حل کنند یا پلیس؟ آیا کار باید به زد و خورد بکشد تا پلیس دخالت کند؟).
ما گاهی نه تنها با رفتار ناصحیح مخالفت نمی‌کنیم بلکه به آن دامن می‌زنیم. فردی می‌گوید مسیر تهران تا مشهد را هفت ساعته طی کرده است. با این فرد بی توجه که با جان خود بازی کرده و جان دیگران را هم به خطر انداخته، مثل یک قهرمان برخورد می‌کنیم. به جای بی اعتنایی یا نکوهش، می‌گوییم باور نمی‌کنیم و او هم قسم پشت قسم می‌خورد تا سرانجام دو طرف بر سر هشت ساعت به توافق می‌رسند!
مواردی که به جای نکوهش تشویق می‌کنیم زیاد است. به همین دلیل یک راه جمع کردن مردم به دور خود در فرهنگ ما بازی کردن با جان است، بدون آنکه کوچکترین تمهیدات ایمنی رعایت شود. تک چرخ زدن در خیابان به دلیل برخورد تشویق آمیز برخی افراد جامعه یک هنر به حساب می‌آید. فراموش نکرده ایم که جوان ۳۲ ساله‌ای که بدون لوازم ایمنی لازم در روز ۲۲ بهمن ۸۵ از برج میدان آزادی بالا رفته بود مورد تشویق قرار گرفت و دقایقی بعد به پایین سقوط کرده جان باخت.
نحوه برخورد با رفتار نادرست دیگران هم صدها شاخه دارد. ما دقیقا نمی‌دانیم چه چیزی مصداق «امر به معروف و نهی از منکر» است، چه چیزی مصداق «فضولی» است و چه چیزی مصداق «تجسس» و «نقض حریم شخصی»؟ مصادیق دقیق و جزئی این امور باید برای مردم به طور عینی روشن شود به ویژه آنکه امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک دستور شرعی از اختصاصات امت اسلامی است. قابل توجه است که همان آیه‌ای که امت اسلام را «بهترین امت» معرفی می‌کند بلافاصله به «امر به معروف و نهی از منکر» در میان مسلمانان استناد می‌کند، امری که برای تشریح مصادیق آن در جامعه کنونی لااقل به هزار برنامه مصداقی و جزیی یکی دو دقیقه‌ای نیاز است.
می رسیم به «دسته سوم». آنچه تاکنون گفته شد مربوط به آموزش‌های عمومی بود که جز عده بسیار قلیل برای همه، از جمله نویسنده، کم و بیش لازم است. اما صنفها و اقشار مختلف بر حسب نوع تعامل خود با جامعه نیاز به آموزش رفتار اجتماعی ویژه خود دارند.
در فرهنگ ما «راننده تاکسی» یعنی کسی که دارای ماشینی به رنگ خاص و نیز گواهینامه است و خیابانها را هم بلد است. دیگر لازم نیست کسی به او آموزش دهد که اگر مسافر در را محکم تر از حد لازم بست چگونه باید با او سخن گفت؟ اگر کسی کرایه نداشت چگونه باید با او برخورد کرد؟ آیا راننده تاکسی حق دارد به مسافر به خاطر نداشتن پول خرد اعتراض کند؟ اینها دیگر بسته به میل راننده است و آموزشی هم در کار نیست و راه برای انواع کشمکشها باز است.
به همین منوال، «منشی» یعنی کسی که بلد است گوشی را بردارد و به داخلی وصل کند. آیا لااقل یک جزوه آموزشی دربارۀ آداب صحبت کردن در تلفن که خود چندین حالت دارد به او داده شده است؟ گاهی به مراکز زیارتی هم که زنگ می‌زنیم که بپرسیم حرم تا چه زمانی باز است با عجله پاسخی داده بلافاصله قطع می‌کنند. (مواردی که رانندگان تاکسی، منشی‌ها و دیگر اقشار از جهت منش اجتماعی درست عمل می‌کنند، غالبا برآمده از شخصیت و تربیت خودشان است نه آموزشی که برای حرفه خود دیده‌اند.)
«مصاحبه گر تلویزیون» یعنی کسی که دارای روحیه اجتماعی است و سراغ افراد رفته مصاحبه می‌گیرد، اما لزوما به او آموزشی در مورد حرمت افراد داده نشده است. آیا اگر کسی گفت "مصاحبه نمی‌کنم" گزارشگر یا تدوین کننده حق دارد همین قسمت را در گزارش خود قرار دهد؟ آیا خبرنگار برای تهیه گزارش از مراکز مشاوره حق دارد صدای کسی را که به خیال خود دارد به طور خصوصی با یک مشاور صحبت می‌کند برای دهها میلیون انسان پخش کند (مثل گزارش اخیر در اخبار ۱۹:۱۵ از مرکز مشاوره ۱۲۹)؟ آیا آشنایان صدا را نمی‌شناسند و فقط باید تصویر باشد تا او را بشناسند؟ (آبرو در کشور ما از فقر قانونی و آموزشی شدید رنج می‌برد و گاهی درست برعکس عمل می‌شود که توضیح نقضهای مکرر آن توسط نهادها و سازمانهای متعدد، خود مقاله‌ای مستقل می‌طلبد).
«گوینده خبر» یعنی کسی که می‌تواند بدون لکنت با صدای مناسب اخبار را بخواند. گاه می‌بینیم گوینده اخبار و خبرنگاری که به طور زنده گزارش می‌کند در میان کلام هم می‌پرند، امری که در روایات به مجروح ساختن صورت دیگری تشبیه شده است. در اینجا قاعده‌ای وجود دارد که برای پرهیز از تصادم کلامها هر کدام باید در پایان کلامش نام طرف مقابل را به علامت پایان سخنش ببرد اما همین قاعده ساده ظاهرا آموزش داده نشده است.
«مأمور» یعنی کسی که بلد است با دستبند متهم را از خانه اش به کلانتری بیاورد. آیا به او راه حفظ آبروی متهمی که به خاطر «نداشتن» کارش به بازداشت کشیده، آموزش داده شده است؟ حتما باید او را با دستبند از محله عبور داد؟ آیا به کسی که اختیار دارد افراد را ممنوع الخروج کند نحوه و زمان اطلاع دادن به فرد مورد نظر هم آموزش داده شده است ؟ جایی بهتر از فرودگاه آنهم در لحظه آخر برای مطلع ساختن از ممنوع الخروج بودن افراد وجود ندارد؟ آیا به افسران راهنمایی که از داخل ماشین به رانندگان تذکر می‌دهند لحن سخن گفتن با مردم آموزش داده شده است؟ آیا خانواده‌های زندانیان که به ملاقات عزیزان خود می‌روند با مأموران مؤدب و آموزش دیده مواجه می‌شوند؟
«کارمند مخابرات» یعنی کسی که امور فنی مخابرات را می‌داند. وقتی به خانه‌ای زنگ می‌زنید، نوار چنین می‌گوید: «تلفن مورد نظر "به علت بدهی" قطع می‌باشد». چرا هر کس زنگ می‌زند باید علت قطع تلفن را که شاید ناشی از فقر دارنده خط تلفن باشد بداند؟
«خادم مسجد» یعنی کسی که درهای مسجد را در ساعات معین باز کرده و مراقب مسجد باشد. آیا به او نحوه مواجهه با کودکان که در اولین روزهای تمرین عبادت با او مواجه می‌شوند آموزش داده شده است؟
چرا راه دور برویم. من به عنوان یک روحانی که لباس دین به تن دارم در جامعه پیچیده کنونی چگونه باید رفتار کنم؟ چهارده سال پیش که عمامه بر سر گذاشتم آیا کسی به من جزوه‌ای داد که برای حفظ حرمت این لباس در صدها موقعیت مختلف چگونه باید رفتار کنم؟ اگر عده‌ای جوان مشغول بازی بودند اگر لباسم را درآورده با آنها مشغول بازی شوم وهن روحانیت است یا خدمت به روحانیت؟ در پشت فرمان وقتی تعداد زیادی از مردم در سر چهارراه منتظر ماشین هستند بایستم یا بی تفاوت بگذرم؟ اگر ایستادم و در میان مسافران خانم بد پوششی هم سوار شد چه؟ در این حالت وظیفه ام چیست؟
آیا وظیفه دارم به پارک محل سری بزنم و با جوانانی که در عمرشان حتی یک بار هم با یک روحانی همسخن نشده‌اند حرف بزنم؟ اگر مجال صحبتی دست داد چه بگویم و چه نگویم و از کجا آغاز کنم؟ (فرد موثقی نقل می‌کرد که شهید مطهری قبل از انقلاب در یکی از سفرهای خود به اصفهان جلسه پرسش و پاسخ در یک منزل با دانشجویان و فضلا را در ساعت ۱۱ شب زودتر از موعد به پایان برد. از شاگرد اصفهانی خود خواست او را به پارک ببرد و وقتی به ایشان گفته شد که در آنجا علنا شرب خمر می‌کنند و رفتن یک روحانی به آنجا صلاح نیست در رفتن بیشتر مصر شد. شهید مطهری عمدا از جلوی کسانی که علنا شرب خمر می‌کردند عبور کرده و با سعه صدر و روی خوش با آنان برخورد کرده بود. حتی خطاب «بفرما حاجاقا»ی آنها را هم با مزاحی پاسخ گفته بود).
من آنچه به عنوان روحانی انجام داده ام به سلیقه خودم بوده است چون آموزش جزء به جزء رفتار اجتماعی ندیده ام. شاید کارهایی تا آخر عمر انجام دهم و فکر کنم خدمت به روحانیت است ولی در واقع نباشد. آیا صحیح است کسی در زمان حکومت دینی با لباس دین در بین مردم راه برود و ظرایف رفتاری که ممکن است ندانستن برخی از آنها به قیمت قهر افراد با دین تمام شود به خود او احاله شده باشد؟ اگر روحانیونی ظرافتهایی را رعایت کرده و در جذب جوانان موفق بوده‌اند ناشی از تدبیر، مطالعه و شایستگی خودشان بوده است و الا در حوزه ـ از برخی تدابیر پراکنده که بگذریم ـ به کسی که قرار است با لباس دین در خیابان راه برود معمولا آموزش ویژه‌ای درباره ظرایف رفتاری در مواجهه با جوان و غیر جوان داده نمی‌شود و اگر هم هست من اطلاعی ندارم.
آنچه درباره لزوم پرداختن به مصادیق جزئی رفتار و اکتفا نکردن به بیان کلیات گفته شد یکی از روش‌های قرآنی است. «تقوا پیشه کنید» در قرآن کریم مکررا آمده است اما قرآن به امثال این دستورات کلی اکتفا نکرده و به جزئیات رفتاری نیز توجه کرده است با اینکه قرآن مخصوص آموزش رفتاری نازل نشده است. چرا نصایح لقمان حکیم به فرزندش در مورد امور جزئی یک به یک ذکر شده است؟ برای اینکه انسانها علاوه بر دستور العمل کلی، نیاز دارند بدانند که در موقعیتهای مختلف و جزئی چگونه باید رفتار کنند و درجوامع پیچیده امروز این نیاز صد چندان است.
در مورد نحوه راه رفتن، این امر به ظاهر غیر مهم، در قرآن چندین تعلیم بیان شده است. موارد دیگری مانند اینکه انسانهای متقی اگر در هنگام راه رفتن مورد متلک گویی به تعبیر امروز قرار گرفتند چه سخنی بگویند (فرقان/۶۳)، اینکه هنگام ورود تازه واردی به مجلس مردم جمع تر نشسته و به او جا بدهند (مجادله/۱۱) در قرآن بیان شده است. در روایات بی شماری به امور جزئی رفتاری پرداخته شده است. مثلا به افراد توصیه شده که وقتی دو فردی که با هم انس دارند در مجلسی کنار هم نشسته‌اند فرد سوم بدون اجازه آنها در میان آن دو ننشیند (بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۴۱۸).
غالبا آموزش جدی در کشور ما منوط به گرفتار آمدن در یک بحران است و البته فقط بحرانهای مادی به راحتی احساس می‌شود. ما در گذشته هم عبارات کلی از قبیل «در مصرف آب و برق صرفه جویی کنیم» می‌شنیدیم اما خوشبختانه رسانه ملی امروز دریافته است که این کلی گویی فایده چندانی ندارد و به آموزش جزء به جزء و دقیق درباره سایه بان داشتن کولر، طول کانال کولر، چگونگی تشخیص نشت آب، مقایسه مصرف بی رویه مردم ایران با مصرف سایر کشور ها، فاصله یخچال از دیوار، نگذاشتن غذای داغ در یخچال و... روی آورده است. برنامه‌هایی مانند «اول ایمنی بعد کار» از همین روش آموزش مصداقی بهره می‌گیرند و البته حوزه رفتار اجتماعی همچنان غریب است.
بی تردید تاکنون کارهای مثبتی هم در عرصه آموزش مصداقی مردم صورت گرفته که تلاشهای مخلصانه جناب اقای قرائتی با تکیه بر کلام وحی در این میان می‌درخشد ولی این تلاش عظیم در برنامه‌های تصویری و هنری در قالب آموزشهای مستقیم و غیر مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است.
در میان سه دسته رفتار اجتماعی که به اجمال به آن پرداخته شد نقش کلیدی در مورد دسته اول و دوم به عهده دانشگاه کشوری یا همان صدا و سیماست. اما در مورد دسته سوم به علت تعدد آنها و محدودیت مخاطبان، وظیفه اصلی به دوش همه سازمانها و دستگاههاست که در کنار آموزشهای تخصصی، به آموزش نحوه رفتار اجتماعی خاص دستگاه متبوع خود نیز بپردازند.
جمع آوری نقاط ضعف رفتاری در کشورمان از عهده یک فرد و یک گروه برنمی‌آید و نیاز به کمک اقشار مختلف دارد که به شناسایی ضعفهای رفتاری در اطراف خود بپردازند. پس از شناسایی، با تکیه بر منابع اسلامی و استفاده از تجربیات مفید امروز می‌توان به آموزش مصداقی مردم از جمله در فیلمها و سریالها و نیز در برنامه‌های آموزشی کوتاه پرداخت.
اگر این آموزشها در کنار و در بطن برنامه‌های ورزشی، تفریحی، خبری و سایر برنامه‌ها به نحو شایسته در صدا و سیمای ما گنجانده شود آنگاه می‌توانیم آرزوی امام (ره) در مورد دانشگاه بودن تلویزیون را برای اولین بار به عنوان یک الگو به دنیا عرضه کنیم. این اقدام را می‌توان قدمی دیگر در اصلاح سیستم اطلاع رسانی و به تعبیر این مقالات «ام المشکلات کشور» دانست.
در یک کلام، همه اتفاق داریم که باید به قرآن برگردیم، همه باور داریم که از اصل خود دور افتاده‌ایم، همه می‌دانیم وقت طلاست، همه می‌دانیم باید به کودکان شخصیت داد، همه می‌دانیم که آنچه بر خود نمی‌پسندیم نباید بر دیگران بپسندیم؛ مشکل ما ندانستن این کلیات نیست، مشکل ما این است که قدم به قدم به ما نیاموخته‌اند که در هر موقعیتی دقیقا چگونه باید عمل کنیم.
مطالبی که گفته شد احتمالا این پرسش را برای برخی خوانندگان پدید آورده که در کشور ما وضع آموزش رفتاری به مسئولان سیاسی چگونه است؟ این بحث مهم را در فرصت دیگری باید بررسی کرد. آنچه مسلم است ثمرات آموزش رفتاری به مردم در اثر رفتار نادرست عمدی یک مسئول سیاسی به شدت آسیب می‌بیند و در کشوری که حکومتش با نام دین پیوند خورده، این آسیبها صد چندان است مخصوصا آنجا که با یک رفتار غلط مماشات شود.
محمد مطهری