پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


افراط و تفریط در اقتصاد


افراط و تفریط در اقتصاد
نیات افراد منشأ تشکیل شاکله فردی است و در جامعه شاکله افراد شاکله اجتماع را شکل می دهد. اگر شاکله اجتماع بر اساس قانونگذاری یا استمرار عادت محدود شود یا تغییر یابد عملاً نیات هم تغییر می یابند. القاء یک فکر یا روش دفعتاً سبب جاری شدن آن نمی شود، بلکه ضامن مداومت یک فکر یا روش آن عرف و عادتی است که در جامعه ایجاد می شود. لذا برای اینکه شاکله اجتماع تغییر یابد بایست روش صحیح را در عرف و عادت افراد نهادینه نمود. این موضوع دنباله بحث را به مبحث اخلاق و تربیت می کشاند. تهذیب اخلاق از خُلق انسانی که ملکه ای است در وجود فرد و مسلّط است بر قوای او و افعال از آن ناشی می شود، گفت وگو می نماید. خُلق به دو قسم طبیعی غیر قابل تغییر و عادی که به عادت و ممارست تغییر می یابد تقسیم می شود. با اشاره به جزئیات قوا و صفات انسانی به بررسی اصول اخلاقی در اقتصاد اخلاق می پردازیم که می توانند نقش اساسی در اصلاح شاکله اجتماع داشته باشد. از لحاظ اقتصاد نئوکلاسیک انسان خوشحال انسانی است که مصرف بیشتری داشته باشد. و این موضوع مترادف این است که بشر تمام انرژی خود را صرف تولید و سپس مصرف کالا نماید. ولی اقتصاد اخلاق پارادایمی مطرح می نماید که آیا بشر برای این هدف خلق شده است در دنباله مباحث به این موضوع اشاره می شود که چنانچه آموزه هایی که از دین و مذهب در اقتصاد منبعث می شود و اخلاق اقتصادی را تشکیل می دهد می تواند منجر به اصلاح شاکله اجتماع شود و بسیاری از مضار فعالیتهای اقتصادی کاسته خواهد شد. و شره و خمود اقتصادی به اعتدال اقتصادی کشانده می شود.
طبیعت بشر آمیخته ای از توجهات به تن و توجهات روح است، برعکس حیوان که استعداد توجه به روح در او کمتر است و به شعور خود مشعر نیست انسان توانایی ادراک به ادراک خود را دارد و از لحاظ رفتاری این تمایز بزرگترین تفاوت را بین او و حیوان بوجود آورده است. یعنی حیوان می داند چه باید کند اما انسان می تواند بداند که چه باید بکند. لذا حیوان بطور غریزی تمام رویه ها و علوم لازم برای زندگیش در ذهن وی قرار داده شده است. ولی انسان در بدو تولد کاملاً جاهل است و باید با توانایی شعور خود پی به دانش و رویه های لازم برای زندگی ببرد.
بر این اساس تکلیف بشر از سایر موجودات متفاوت است، حیوان به دلیل فوق احتیاج به تشریع ندارد و شریعت رفتاری وی قبلاً برای او مهیا و آماده و در او نهادینه شده و حیوان طبق آن به این شریعت عمل می نماید. ولی بشر احتیاج به این دارد که رفتار خود را تنظیم و تدوین نماید. برای تدوین رفتار الا و لابد باید هدف معلوم باشد. در غیر این صورت نمی توان تشریع یا قانونگذاری نمود. هدف تشریع معمولاً منتج از کیفیت استنباط و ادراک قانونگذار است. اگر قانونگذاری یا تشریع توسط افراد جامعه صورت گیرد معمولاً هنجارهای اجتماعی تشریع می شوند. یعنی آنچه که مورد علاقه فرد و نتیجتاً عموم افراد و نتیجتاً جامعه می باشد قانون می شود. بشر خاکی معمولاً توجه به تمایلات تن دارد زیرا غریزه حیات خوددوستی و خودگرایی را به او آموخته، نتیجتاً قوای شهویه و غضبیه او آنچه که ملایم است جذب و منافر را دفع می کند. پس آنچه که ملایم تن است و آنچه که مغایر تن است تشریع می گردد و قانون می شود. این تشریع با میزان توجه بشر به فکرت پایان بین او تغییر می کند، هرآینه هرگاه عمر خود را در زوال بیند بُعد معنوی تشریع را بیشتر می کند و هرگاه لذات جسمانی در او زیاد می شود به گسترش خودیت خود می پردازد.
انبیا و اولیا و حکما الهی در تشخیص این که چه باید کرد تا افراط و تفریط منتفی شوند اقدام به وضع قوانین شریعت نمودند و در هر ازمنه ای بنا بر خصوصیات زمان و مکان اقدام به تأسیس یا امضای قوانین نمودند که رفتار مردم جامعه را به تعادل کشانند. هر جا که مردم جوامع از این حد تعادل به افراط و تفریط کشیده شدند دچار آسیب گردیدند. مظاهر این آسیب در جمیع رفتارهای انسانی افراد و جوامع قابل مشاهده است ولی موضوع ما در این مقوله افراط و تفریطی است که در اقتصاد آن را مشاهده می کنیم. بشر عصرحاضر بنا بر مقتضیات تن خود اصل اصالت لذت را از هزاره های پیش هدف خود قرار داد. رسولان الهی همه سعی کردند این رفتار افراطی را به تعادل کشانند. کتب آسمانی اعم از قرآن و تورات و اناجیل و متون ادیان غیرابراهیمی در شرق و غرب زمین نیز همه دلالت بر مبارزه رسولان الهی با هنجارهای جامعه دارد. هنجارها یا نُرمها از لحاظ جامعه شناسی به رفتار غالب و عمومی جامعه گفته می شود و هنجارها موجب تعریف ارزش در جامعه می شوند. اگر هنجار در جامعه، افراط در لذت گرایی باشد افراط کاران صحیح العمل شناخته می شوند و اگر تفریط در زهد باشد تفریط کاران تقدیس می شوند. جوامع بر اساس این هنجارها ارزشها را تعریف و شاکله اجتماع شکل می گیرد. در تعریف نیت و شاکله می فرمایند: در رفتار فرد نیت و شاکله اساس بروز رفتار است. نیت همان تصمیم فرد است. شاکله آن چیزی است که فکر فرد را شکل می دهد.
در تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده در تفسیر آیه «کُلّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» آمده است : ««قُلْ کُلّ» بگو همه از خدا و افراد بندگان «یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» برحسب شاکله خود عمل می کنند، یعنی هر شاکله مشتمل بر نیّتی است و نیّت شکل دهنده حال انسان و مقام او و طبیعت اوست. یا به این معنی که هر کس عملش را بر نیّتش بنا می کند و فعلیّت نفس او شاکله حال او و مقام اوست. بدانکه انسان برحسب فعلیّت بشریَّتش دارای یک نوع واحد است و بر او حدّی واحد است، ولی برحسب باطن بالقوّه انواع متباینی است و برای هر نوعی حدّی است غیر حدّ دیگر. پس آنگاه که بالفعل برحسب باطن نوعی می شود، مثلاً وقتی انسان بالفعل یکی از درندگان، چهارپایان، شیاطین یا انسان که مشتمل بر انواع ملایکه است بشود هر وقت بخواهد عملی در صور عبادات و معاصی و مباحات انجام دهد آن صورت را پیش خود متمثل می کند و به واسطه تمثّل آن صورت قصد به آن فعل می نماید آنچه که بالفعل حقیقت آن عمل است به کمال وجود پیدا می کند. و این صورت و این قصد نیّت فعل است، و او در حین عمل مشتمل برآن است و برمبنای او عمل قرار می گیرد، مثلاً انسانی که خودپسند است یا ریاکار وقتی بخواهد نماز بخواند صورت آن را پیش خود متمثّل ساخته و به آن عمل قصد می کند، به واسطه این صورت نفس خودش را زینت دهد برآنچه که گمان می کند پیش مردم ممدوح است. پس نماز را انجام می دهد که مشتمل بر نیَّت این مشاکله است و آن بالفعل آن است و آن نوع خودپسندی است مثلاً همانند طاووس. به عبارت دیگر عملش را بر اساس قصد خود قرار می دهد و او قصد تزئین نفس خودش را دارد که شاکله حال او و فعلیّتش می باشد. و چنین است شاکله حقّ اوّل تعالی شأنه اولاً و بالذّات صفات جمالیه او از رحمت، جود، احسان، عفو، صفح و غفران،پس عمل او در قصد اوّل جز همین نیست، ولکن گاهی برحسب قابلیّتها و با قصد ثانی و بالعرض قهر، غضب و انتقام می شود. و معنا (ی آیه) این است که: به آنها بگو که خداوند بر شاکله رحمت و احسان عمل می کند و شما نیز بر شاکله خود عمل می کنید به نحوی که رحمت الهی را رضا یا غضب قرارمیدهد. «فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً» یعنی که همه بر شاکله خود عمل می کنند، و شاکله از امور غیبیه باطنیه است و صورت عمل به آن معبر نیست، پس کسی که صورت عمل را اختیار می کند ممکن است برحسب شاکله اختیار نشده باشد، بلکه مختار کسی است که خدا را اختیار می کند. که همانا پروردگار شما برآن کس که راه یافته است داناترست. پس «فا» داخل بر چیزی شده که جانشین جزای شرط مقدّر است خصوصاً بر تفسیر«الْإِنسَانِ» مذکور در قوله «وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ» و در ثانی این منافاتی با این تعمیم آیه به جمیع مواردی که صدق می کند ندارد، همچنان که شأن جمیع آیات چنین است. چه مقصود بالذّات از ذکر خیرات علی(ع) و از ذکر شرور دشمنان او بالتّبع با تعمیم آن به جمیع مواردی که صدق می کند باشد.»
نیات افراد در اجتماع در درون تک تک افراد است و شاکله فرد را تشکیل می دهد و شاکله افراد جامعه شاکله اجتماع را شکل می دهد که این شاکله اجتماع به نوعی همان هنجارهاست. اگر شاکله اجتماع بر اساس قانونگذاری محدود شود عملاً نیات هم تغییر می یابند. این موضوع اساس روش اصلاح جامعه از طریق تقنین می باشد. برای این کار باید شاکله جامعه را نسبت به مسائل مختلف اصلاح کرد. اصلاح این شاکله از طریق تربیت فردی نیز قابل حصول و انجام است. برای مثال اگر شاکله اجتماع به گونه ای تغییر یابد که انسان دوستی را به جای خوددوستی جایگزین کند، نیت انسانها هم تغییر می کند و رفتارها عوض می شوند. روش تغییر شاکله از لحاظ علوم اجتماعی، وضع قوانین است. قوانین و احکام در ارتباط با اعمالی صورت می گیرد که مستوجب جزا یا پاداش هستند. در حیطه خارج از احکام تشریعی بسیاری از موارد وجود دارد که اساس شاکله اجتماع را تشکیل داده ولی مد نظر قانونگذار نیست و آن اعمال مستوجب جزا یا پاداش هم نیست. این قبیل رفتار در حیطه اخلاق قرار می گیرند. اخلاق شامل مجموعه ای از معیارها می شود که سبب اعتدال در رفتار انسانها می گردد. مسائلی که در حیطه اخلاق قرار می گیرند با استقبال فرد از آنها قابلیت تحقق می یابند و به حکم و الزام جاری نمی گردند. لذا برای قبول تعالیات اخلاقی فرد باید با رضایت خاطرآن را بپذیرد. مسلماً القاء یک فکر یا روش دفعتاً سبب جاری شدن آن نمی شود، بلکه همانطوری که می فرمایند : «ضامن مداومت یک فکر یا روش آن عرف و عادتی است که در جامعه ایجاد می شود.» لذا برای اینکه شاکله اجتماع تغییر یابد بایست تلاش نمود که با استفاده از آموزه های تربیتی روش صحیح را در عرف و عادت افراد نهادینه نمود. این موضوع دنباله بحث را به مبحث اخلاق و تربیت می کشاند.
«اخلاق» جمع «خُلق» و «خُلُق» است و در لغت به معنای سجیه، سرشت و صفات باطنی آمده است. در نظر علمای اخلاق، «خلق» سجیه و سرشتی است که در نفس ملکه شده است و افعال بدون نیاز به فکر و تامل با اتکا به این تخلق از فرد صادر می شود. لذا گزاره اخلاقی را گزارهای تعریف می نمایند که مسندالیه آن، فعل ارادی اختیاری انسان، و مسند آن یکی از هفت مفهوم «خوب، بد، باید، نباید، ثواب، خطا و وظیفه» باشد. لذا چنانچه مسند افعال به سمت تعالی بشری متوجه گردد افعال به همین سمت برمی گردد. لذا از این رو تربیت عامل مهم تعالی جامعه می شود. تربیت می تواند به ابنای بشر اضافاتی را متعلق گرداند. تربیت از ریشه ربو و از باب تفعیل و به معنای زیادت و فزونی و تربیت به معنای فراهم کردن زمینه اضافات پرورش است. الزامات تربیت وجود مربی است که فرموده اند: کسی که حکیمی او را راهنمایی نمی کند، هلاک می شود. و اگر مربی ناآگاه باشد هم به خود یعنی مربّی و هم به مربّا هر دو آسیب می رساند. بر این اساس است که امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «لغزش دانشمند، مانند واژگونی کشتی است، هم غرق می کند و هم غرق می شود.»
اصول اخلاقی که حکما که همانا انبیا و اولیا و اوصیای الهی مطرح نموده اند همه در این مقوله می گنجد. بررسی این اصول اخلاقی زمینه های جدیدی را در اقتصاد اخلاق باز می نماید که تدبر در آنها می تواند نقش اساسی در اصلاح شاکله اجتماع داشته باشد. از لحاظ اقتصادی مقولات زیادی در این زمینه می گنجد که در اقتصاد نئوکلاسیک مطرح نیست. بطور کلی صفات که مبدل به شاکله شده اند بسیار متنوع هستند ولی در باب رفتار اقتصادی از بعضی از آنها می توان نام برد که صراحت بیشتری دارند و الا با گذشتن پسوند اقتصادی دنبال غالب صفات می توان وجه مشخصه اقتصادی برای آنان فرض کرد.
از لحاظ اقتصاد نئوکلاسیک کسب حداکثر مطلوبیت و سود، آمال اصلی مصرف کننده و تولیدکننده است. در این نظریات انسان خوشحال انسانی است که مصرف بیشتری داشته باشد و از کالاها و خدمات حداکثر بهره برداری را در چارچوب فرم تابعی تابع مطلوبیت خود ببرد. شاید اگر این نگاه را مد نظر قرار دهیم رشد و توسعه اقتصادی به مفهوم مادی آن در گرو همین نظر باشد. یعنی بشر تمام انرژی خود را صرف تولید و سپس مصرف کالا نماید. ولی آیا بشر برای این هدف خلق شده است سؤالی است که اقتصاد اخلاق در حاشیه این پارادایم باز می نماید. اگر نظر اقتصاددانان نئوکلاسیک را بپذیریم تحلیل حداکثر رضایت مصرف کننده به آنجا خواهد رسید که بشر انتفاع از قوه شهویه خود را حداکثر کند پس رأس این قوه که خوددوستی است عملاً ابزار التذاذ از تمام چیزهایی که سبب تقویت خودیت می شود می گردد. لذات خوردن، پوشیدن، ریاست کردن، خودنمایی کردن و نزدیکی و مشابه آن اهداف میانی برای تحقق خودپرستی یا خوددوستی می گردد. و از لحاظ مفاهیم اخلاقی رفتار، بسیاری از اهداف میانی ذکر شده با یکدیگر در ارتباطند. خوردن و هوا و هوس نزدیکی و پوشیدن و ریاست کردن و خودنمایی کردن ابزار رسیدن به آن می شوند و چون حسهای مادی فوق، لذایذ مشدّده ای دارند تمام تفکر، روحیات و توجه انسانی را به خود معطوف می نمایند. از سوی دیگر همانگونه که حکمای اخلاق ابراز می نمایند روحیات انسانی از حصول ملایمات به گونه ای سیری ناپذیر است و از شدت جذب ملایم نیازش به جذب بیشتر ملایم بیشتر می گردد و حرص فزونی می یابد. لذا اصطلاح می فرمایند که «شهوت از راندن تیرتر گردد» نتیجتاً کسب رضایت بیشتر در گرو مصرف بیشتر و در نزدیکتر شدن به اهداف میانی ذکر شده خواهد بود. و چون همانگونه که ذکر شد این حسها غالباً به حس التذاذ جنسی که از اشد لذایذ تن است برمی گردد لذا این قوه محرک پنهان فعالیتهای اقتصادی می شود. یعنی این قوه است که پس از تأمین نیازهای حیاتی اولیه نظیر خوردن و پوشیدن به زندگی انسانها جهت می دهد. از طرفی با توجه به خصیصه های فیزیولوژیک بین مرد و زن از لحاظ بدنی و کیفیت نیروهای بدن و خصیصه «ایجاب» در رفتار مرد و «قبول» در رفتار زن در ارتباط با ارتباطات فردی و اجتماعی مرد و زن بیهوده نیست بگوییم که در اقتصاد متعارف و بر مبنای تعاریف اقتصاددانان نئوکلاسیک زن در زندگی اجتماعی به همان گونه که تداوم دهنده حیات نسل بشر است، به عنوان مظهر قوه محرکه رشد و توسعه اقتصادی خواهد بود. این پدیده در سطوح مختلف جوامع دیگر چون جماد، نبات و حیوان به گونه دیگر مطرح است و این تفاوتها به دلیل ادراک حسی موجودات از محیط اطراف خود است. برای مثال خانمها ظرافتها و زیبایی ها و برق ساطع شده از یک نگین تراشیده شده زیبا را درک می کنند که تقریباً آقایان در مقایسه با خانم ها بالنسبه از این ادراک معافند. لذا جهان بینی مردان و زنان باید بر اساس فیزیولوژی آنان متفاوت باشد. در حشرات جنس ماده قدرت مدیریت و سلطه بیشتر از جنس مذکر دارد لذا حکومت را نیز طبیعت در اختیار وی قرار داده است. همانگونه که در مقاطعی از تاریخ بشر زن سالاری نوعی اقتدار در جوامع از خانواده تا گروه یا قبیله بوده است.
چنانچه آموزه هایی که از دین و مذهب در اقتصاد منبعث می شود و اخلاق اقتصادی را تشکیل می دهد منجر به اصلاح شاکله اجتماع می شود بسیاری از مضار فعالیتهای اقتصادی کاسته خواهد شد. به عبارت دیگر شره و خمود اقتصادی به اعتدال اقتصادی کشانده می شود. در شره اقتصادی فعالان اقتصاد باید با تمام نیروی خود برای بقا تلاش نمایند تا بتوانند اقدام به حصول حداکثر منافع نمایند و به حداکثر لذت گرایی برسند. این حالت در نظامهای سرمایه داری بوضوح دیده می شود. در این نظامها افراد شبانه روز برای حصول درآمد تلاش می نمایند و مردم تبدیل به ماشین کار شده اند. هدف از این همه کار مصرف گرایی است. در مقابل تجربه کشورهای کمونیست را مشاهده کردیم که تولید به اندازه نیاز انجام می شد و نگرانی برای افراد جامعه در حصول مایحتاج نبود و اگر دارایی آنها نیز در اثر کار بیشتر افزایش می یافت متعلق به خودشان نبود لذا مردم به خمودت گراییدند. در این حالت خمود اقتصادی در این کشورها کاملاً به چشم می خورد. وقتی شره در اقتصاد غالب گردد نااطمینانی نیز افزایش می یابد و وقتی خمود غالب گردد بسترهای انگیزشی محدود می شود. اعتدال قابل حصول در بین این دو طیف در حین عدم منع افراد با سلایق مختلف از گرایش به حد چپ و راست القای آموزه های اخلاقی مرتبط با اقتصاد اخلاق می تواند باشد که شره و خمود افراد را به اعتدال کشاند و شاکله اجتماع را به مرز رفتار معتدل هدایت نماید.
دکتر بیژن بیدآباد
استاد دانشگاه
منبع : روزنامه ایران