پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقدی بر سریال تلویزیونی مرگ تدریجی یک رویا


نقدی بر سریال تلویزیونی مرگ تدریجی یک رویا
داستان فیلم روایتگر زندگی زوجی به نام مارال عظیمی و حامد یزدان پناه است.
زوجی که تنها نقطه اشتراک فکری آنها در نویسندگی است. فیلم ساز تلا ش داشته به زندگی خانوادگی و موضوع جدایی نگاه متفاوتی داشته باشد، نگاهی که مشابه آن در سریال های تلویزیونی کمتر دیده شده. حامد شخصیت روشنفکری است که کاملا در فیلم مثبت در نظر گرفته شده تا جایی که بیشترمواقع همسرش را بزرگ منشانه می بخشد.
نقطه مقابل مارال است که بی ارادگی او تا حدی است که تحت نفوذ و دخالت های خواهرش (ساناز) است تا جایی که حاضر می شودبه تحریک او طلا ق بگیرد و همسرش و فرزندش را قربانی پیشرفت احتمالیش کند. او حتی در آخرین لحظات دادگاه نیز برای جداییش تردید دارد و علت طلا قش را مستقل فکر کردن عنوان می کند، در صورتی که او هیچ گاه در طول فیلم فکر مستقلی نداشته و تحت تاثیر ساناز و دوستان خود قرار گرفته، دوستان خانوادگی مارال، تا پایان داستان همراهی نمی کنند و فقط در حد سایه های کمرنگ باقی می مانند و همین طور خانواده حامد.
نکته جالب اینجاست که مارال که شخصیت نویسنده دو رمان پرفروش است (گیتی و رویا) آنقدر بی اطلا ع است که حتی از وضعیت برادر خود قبل از سفر اطلا عی ندارد، او حتی در مقابل بددهنی های ساناز و رفتار او هیچ عکس العملی نشان نمی دهد مارال در جاهایی از فیلم از همسر سابقش دفاع می کند و می گوید که با او مشکل خاصی نداشته و او هیچ صفت بدی نداشته اما همچنان علت اصلی جدایی او از شوهرش، برای مخاطب کلی و مبهم است. چون هیچ گاه مارال احساس پشیمانی نمی کند. همیشه در لحظه های حساس داستان، مانند صحنه ای که مارال حتی پولی برای خرید کارت تلفن ندارد، آدم های خوب به سراغش میآیند و او را بی دریغ کمک می کنند (سارا و آراس مشرقی) گویی فیلمساز می خواسته حق را به مارال بدهد. اما مخاطب نمی داند چرا باید مارال را دوست بدارد زنی که تکلیف خودش با خودش را هم نمی داند.
خشونت در این سریال پررنگ است البته این نوع کار، وفاداری کارگردان (فریدون جیرانی) به نوع فیلمسازی اوست خشونت های ساناز و الکل مصرف کردن او، درگیر شدن با افراد قاچاقچی و ... اینها همه، داستان را از ملودرام دور می کند و به طور کل بار دراماتیک فیلم را کاسته است.
حتی فیلم برداری در کشور دیگر ( ترکیه) و استفاده از تکنیک دو دوربین و تیتراژ پایانی جدید و استفاده از بازیگران تازه کار و کم کار جذابیتی برای فیلم ایجاد نکرده، کیفیت بازی ها یکدست نبود به جز دو سه بازیگر بقیه خنثی نقش آفرینی کردند.
داستان نقطه اوج مشخصی ندارد و بیشتر شخصیت ها با مرگ خاتمه می یابند. (ترکان دمیر- ساناز- داریوش آرین) در ابتدا روند فیلم به کندی پیش می رود و هر چه به پایان نزدیک می شویم حوادث پرالتهاب ، بیشتر می شود ولی از پیامی که باید در برداشته باشد، دور می شویم. شخصیت ها به ته خط می رسند دیالوگ های ساناز و مارال خسته کننده و تکراری است تا جایی که حتی نبود آن به فیلم لطمه نمی زند ولی باز محتوای آن مطرح نمی شود به راستی پیام داستان چه بود؟ مقصر چه کسی بود، حتی پایان فیلم آنقدر قوی و جاندار نبود که به مخاطب آزار برساند. آیا بهتر نیست فارغ از حوادث رنگارنگ در داستان، به محتوایی که باید گنجانده شود، توجه کرد؟و فیلم را عقیم رها نکرد؟
منبع : روزنامه مردم‌سالاری