شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر امامت امام صادق( ع)


اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر امامت امام صادق( ع)
ششمین امام معصوم در۱۷ ربیع‌الاول سال۸۳ ق، در مدینه منوره، به دنیا آمد. پدر ارجمندش، حضرت محمد بن علی الباقر علیهماالسلام و مادر گرانقدرش، ام فروه، دختر قاسم ابن محمد بن ابی‌ بکر، بود.۱
نام مبارک آن حضرت «جعفر» و کنیه‌های حضرتش، ابوعبدالله، ابواسماعیل و ابوموسی بود. آن جناب را القاب بسیاری بوده که از میان آنها صادق، فاضل، طاهر و قائم از همه برجسته‌ترند.۲
امام صادق علیه‌السلام، در دوران حیات جد بزرگوارش، حضرت علی بن الحسین علیه السلام، به دنیا آمد و در آن تاریخ که سیدالساجدین جهان را بدرود می‌گفت، صادق آل محمد علیه‌السلام، کودکی دوازده ساله بود و به سال ۱۱۴ ق که حضرت باقر علیه‌السلام، رحلت می‌کرد، وی ۳۱ سال داشت و از آن تاریخ به بعد، به مدت۳۴سال امامت و راهبری شیعیان را بر عهده گرفت.۳
● انتقال امامت به حضرت صادق علیه السلام
از آن امام نقل شده است که:» در آن دم که پدرم دیده از دیدار فرو می‌بست، رو به من کرده، فرمود: «چند تن گواه بر بالین من حاضر کن.» من نیز چهار نفر از رجال برجسته قریش را که در میان ایشان نافع، غلام عبدالله بن عمر، نیز بود، پیش او آوردم. سپس فرمود: «بنویس. این چیزی است که یعقوب به پسرانش وصیت کرد که ای پسران من، خدا دینش را برای شما برگزیده، مبادا که جز بر سبیل اسلام از دنیا بروید.» آنگاه رو به من کرده، فرمود: «ای جعفر، پس از مرگم تو اقدام به غسل و کفن من نما و با آن جامه که در آن نماز جمعه می‌خواندم، کفنم بپوشان و عمامه‌ام را به سرم ببند و در دل خاک، بند کفنم را باز کن. قبرم را چهارگوشه ساز و آن را چهار انگشت از زمین بالا بیاور.» آنگاه به آن چهارتن گواه فرمود: «به خانه‌های خویش بازگردید، خدایتان رحمت کند.» من در ادامه گفتم: «پدر جان، چه چیز در این جریان بود که لازم بود بر آن گواه گرفته شود؟!» فرمود: «پسر جان، می‌خواستم همه بدانند که پس از من زمام امور به مشیت کیست. دوست نمی‌داشتم که در امامت تو شبهه و اشکالی به وجود بیاید.»۴
آری، از آن زمان به بعد، در محیطی پرآشوب و در میان اقیانوسی پرتلاطم، حضرت صادق علیه السلام سکاندار کشتی شیعیان آل‌محمد صلی‌الله علیه و آله، می‌گردد؛ کشتی‌ای که از جور زمانه آسیبها دیده و زخمها برداشته بود و اکنون در میان گرداب حوادث روزگار، راه خویش را به سوی ساحل آرامش می‌پویید.
آغاز امامت آن حضرت مصادف با عصر خلافت «هشام بن عبدالملک» است. او از سال ۱۰۵ ق به خلافت رسیده و مردی بسیار زشت روی و زشت خوی بود.۵ در آن زمان، سال نهم خلافتش را در اوج رذالت و پستی و در نهایت خشونت و سنگدلی سپری می‌کرد. اما در سال ۱۲۵ ق با به هلاکت رسیدن هشام، دوران خلافت ننگین او که آکنده از ظلم و جور نسبت به آل علی علیهم‌السلام، و فساد و تباهی بود، به پایان رسید و پس از او زمام امور مسلمین به دست بی‌کفایت مردی دیگر از بنی مروان، یعنی «ولید بن یزید بن عبد الملک» افتاد.
ولید به شراب خواری و بی‌بند و باری معروف بود،۶ و به نقل مورخین در اواخر عمرش به کیش «مانی»، پیامبر دروغین ایرانی گرویده و علناً به انکار خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌پرداخت و سرانجام به خاطر همین اعتقادات و اعمالش مردم بر او شوریدند و او را به قتل رساندند.۷
با هلاکت ولید بن یزید در سال۱۲۶ ق، دو خلیفه دیگر بر مسند خلافت نشستند؛ اما اوضاع زمانه چنان آشفته و پرآشوب بود که در مجموع خلافت آنها به هشت ماه هم نرسید و در سال۱۲۷ ق، «مروان بن محمد»، معروف به «مروان حمار»، از استان جزیره به دمشق حمله کرد و خلافت را به دست گرفت.۸ مروان به قصد تحکیم اساس سلطنت خود و بازگرداندن قدرت و شوکت از دست رفته دولت بنی امیه و بنی مروان، دست به کشتارها و سخت‌گیریهای بسیار زد؛ اما بی‌ خبر بود که دوران اقتدار بنی امیه به سر آمده و تاریخ در انتظار رو شدن برگ تازه‌ای از دفتر پرماجرای حکمرانان پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.
در آن زمان که مروان بن محمد در منطقه جزیره، درگیر جنگ با خوارج بود، در خراسان غوغایی دیگر برپا بود و سفیران بنی‌عباس در حال گرفتن بیعت از مردم برای یاری خود بودند و رفته رفته شعله قیام بالا می‌گرفت.۹ بالاخره پس از سالها جنگ و خونریزی میان بنی‌عباس و بنی مروان، در سال ۱۳۲ ق مروان حمار به قتل رسیده و سرش را به نزد «ابوالعباس سفاح» می‌برند و این پایان حکومت هزارماهه بنی‌امیه و بنی‌مروان و آغاز خلافت بنی‌عباس بود.
● استقرار خلافت عباسیان
با استقرار خلافت عباسی، « ابوالعباس سفاح» بر مسند خلافت تکیه می‌زند. او در دوران چهارساله خلافتش به انتقام از بنی امیه پرداخته و هر که از بزرگان آنان باقی مانده بود، به قتل می‌رساند و سرانجام در سال۱۳۶ ق به مرض آبله از دنیا رفته و برادرش «ابوجعفر عبدالله»، معروف به «منصور دوانیقی»، به خلافت می‌رسد.۱۰
او نیز اگرچه در ابتدا به شیعیان آل علی علیه‌السلام تمایل نشان می‌دهد؛ اما پس از مدتی یکباره تغییر روش داده و سیره اسلاف اموی خود را پی می‌گیرد؛ تا حدی که عهد منصور را یکی از پراختناق‌ترین دوره‌های تاریخ اسلام برشمرده‌اند؛ دوران پر وحشتی که حکومت ارعاب نفسهای مردم را در سینه‌ها حبس کرده و ترس و دلهره همه جا را فرا گرفته بود.
امام صادق علیه السلام ده سال از اواخر عمر خود را در دوران خلافت منصور سپری ساخت. در حالی که جاسوسان و ایادی منصور روابط، ملاقاتها و درس و بحث او را از هر نظر تحت مراقبت شدید داشته و هر روز بر اساس گزارشهای بی‌اساس، آن حضرت را، با آن همه شکوه و عظمت و با آن همه قدر و منزلت، به پیش کثیفترین و جلادترین مرد روزگار احضار کرده و مورد بازخواست قرار می‌دادند. گاهی به ساحت مقدسش جسارت و اهانت روا داشته و گاه او را تهدید به قتل و کشتار شیعیان می‌نمودند و بدین وسیله امام را مجبورمی‌ساختند که به خاطر حفظ خون شیعیان و پیروان خود هم که شده است، حقایق را حتی به صورت غیرعلنی به دوستان خود نرساند و از این رو پیوسته از یاران و شیعیان خویش می‌خواستند که مواظب جاسوسان و خبرچینان باشند و مطالب مهم را جز برای افراد شایسته و مورد اطمینان خود بازگو نکنند. این است که شاعری عرب درباره فجایع بنی‌عباس می‌گوید: «آرزو می‌کنم که جور و ستم بنی‌مروان مستدام می‌گردید و آرزو می‌کنم که ای کاش عدالت گستری بنی‌عباس آتش می‌گرفت و از میان می‌رفت.»
● وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امپراطوری اسلام
دولت بنی‌امیه درسالیان آخر زندگی امام باقرعلیه‌السلام و نیز سالهای آغاز امامت فرزندش، امام صادق علیه‌السلام، یکی از پرماجراترین فصول خود را می‌گذرانید. قدرتنمایی‌های نظامی‌ در مرزهای شمال شرقی (ترکستان و خراسان)، شمال (آسیای صغیر و آذربایجان) و مغرب (آفریقا و اندلس و اروپا) از سویی، و شورشهای پی در پی در نواحی عراق عرب، خراسان و شمال آفریقا که عموما یا به وسیله بومیان ناراضی و زیر ستم و گاه به تحریک یا کمک سرداران اموی به پا می‌شد.
از سوی دیگر وضع نابسامان و پریشان ملی در همه جا، مخصوصا در عراق، مقر تیولداران بزرگ بنی‌امیه و جایگاه املاک حاصلخیز و پربرکت که غالباً مخصوص خلیفه یا متعلق به سران دولت او بود و حیف و میلهای افسانه‌ای هشام و استاندار مقتدرش، خالد بن عبدالله قسری در عراق، و بالاخره قحطی و طاعون در نقاط مختلف، از جمله خراسان و عراق و شام و...، حالت عجیبی‌ به کشور گسترده مسلمان نشین که به وسیله رژیم بنی‌امیه و به دست یکی از معروفترین زمامداران آن اداره می‌شد، داده بود. بر این همه باید مهمترین ضایعه عالم اسلام را افزود، ضایعه معنوی، فکری و روحی.
در فضای پریشان و غمزده کشور اسلامی‌ که فقر و جنگ و بیماری همچون صاعقه برخاسته از قدرت طلبی‌ و استبداد حکمرانان اموی بر سر مردم بینوا فرود می‌آمد، می‌سوخت و خاکستر می‌کرد، پرورش نهال فضیلت و تقوی، اخلاق و معنویت چیزی در شمار محالات می‌نمود. رجال روحانی و قضات و محدثان و مفسران که می‌بایست ملجأ و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به کار گره‌گشایی نمی‌آمدند، بلکه خود نیز به گونه‌ای (گاه خطرناک‌تر از رجال سیاست) بر مشکلات مردم می‌افزودند.
نام‌آوران و چهره‌های مشهور فقه، کلام، حدیث و تصوف، از قبیل حسن بصری، قتاده بن دعامه، محمد بن شهاب زهری، ابن بشر و ابن ابی‌ لیلی و ده‌ها تن از قبیل آنان در حقیقت مهره‌هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه‌هایی در دست امیران و فرمانروایان بودند. تأسف‌آور است اگر گفته شود که بررسی احوال این شخصیتهای موجه و آبرومند در ذهن مطالعه‌گر آنان را در چهره مردانی سر در آخور تمنیات پلید، همچون قدرت‌طلبی‌، نامجویی و کامجویی و یا بینوایانی ترسو، پست و عافیت‌طلب یا زاهدانی ریاکار و ابله و یا عالم‌نمایان سرگرم مباحثات خونین کلامی‌ و اعتقادی مجسم می‌سازد. قرآن و حدیث که می‌بایست نهال معرفت و خصلتهای نیک را زنده بدارد، به ابزاری در دست قدرتمندان یا اشتغالی برای عمر بی‌ثمر این تبهکاران و تبه روزان تبدیل شده بود.۱۰
چنین اوضاع آشفته سیاسی - اجتماعی زمینه مناسبی‌ شده بود برای وقوع حرکتها و قیامهای اصلاح‌طلبانه، اگر چه در این میان انگیزه‌ها و اهداف قیام یکسان نبودند، ولی در هر حال مردم هر روز شاهد بودند که در گوشه‌ای از سرزمین پهناور اسلامی‌ کسی علم مخالفت و مبارزه با نظام حاکم را به دست گرفته و داعیه دار احقاق حقوق مظلومان و ستمدیدگان می‌شود.
بر همه خصوصیات این زمان پرآشوب اضافه کنید ایجاد فرقه‌ها و گروه‌های بی‌شمار با عقاید و اندیشه‌های گوناگون و متضاد؛ نحله‌های مختلف کلامی‌ و فقهی. صوفی پیشه‌ها و زاهد نمایانی که برای خود طرحی نو در افکنده بودند. رواج اندیشه‌های مادی و ضدخدایی و بالاخره سیل بنیان کن افکار و عقاید نوینی که از آن سوی مرزها ایمان فطری مسلمانان را مورد هجوم قرار داده بود. در این فضای مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار بود که امام صادق علیه‌السلام، بار امانت الهی را بر دوش گرفت و به راستی چه ضروری و حیاتی است امامت با آن مفهوم مترقی که در فرهنگ شیعی شناخته و دانسته‌ایم برای امتی سرگشته و فریب خورده، ستم کشیده در چنین روزگار تاریک و پربلا.۱۱
● قیامها و حرکتهای اصلاح‌طلبانه درعصر امام صادق علیه‌السلام
نیمه اول قرن دوم هجری، شاهد وقوع قیامها و حرکتهای مسلحانه متعددی بر ضد دستگاه اموی بود که در این میان نقش انقلابیون علوی حائز اهمیت بسیاری است. بسیاری از انقلابیون علوی سعی داشتند با فداکاری و نثار خون خود، وجدان خفته جامعه اسلامی‌ را بیدار سازند و جامعه را به طریق صحیح خود که همانا حاکمیت امام معصوم بود، برگردانند که نمونه بارز ایشان امامزادگانی چون «زیدبن علی‌بن الحسین» و فرزندش «یحیی بن زید» هستند که در نهایت اخلاص به حرکتی شجاعانه در زمانه سکوت دست یازیدند، اگر چه به دلیل نامناسب بودن شرایط جامعه برای چنین حرکتهایی به نتیجه‌ای مطلوب دست نیافتند.
▪ قیام زید بن علی بن الحسین
«زید بن علی بن الحسین علیهم السلام» در زمان هشام‌بن عبدالملک خلیفه سفاک اموی، به خونخواهی جدش، حسین‌بن علی علیهم‌االسلام، و در اعتراض به سیاستها و عملکردهای ضد اسلامی‌ خلفای جابر اموی در عراق دست به قیامی‌ مسلحانه می‌زند، اما بار دیگر تاریخ تکرار شده و مردم نابکار کوفه او را نیز چون جد بزرگوارش در میان دشمنان بی‌یار و یاور رها می‌سازند. زید در سال ۱۲۰ ق به شهادت می‌رسد و پیکر مطهرش را تا مدتهای مدیدی بر دار نگه می‌دارند؛ اما یک تن از آن بی‌وفا مردم به مخالفت بر نمی‌خیزند تا سرانجام به دستور هشام آن پیکر سر به دار را به آتش می‌کشند و خاکسترش را بر باد می‌دهند.
هنگامی‌ که خبر شهادت زید بن علی به امام صادق علیه‌السلام می‌رسد، حضرتش را اندوهی عمیق فرا می‌گیرد و بسیار محزون می‌شوند، به حدی که آثار خون و اندوه به وضوح در چهره‌اش نمایان می‌گردد و آن حضرت دستور می‌دهد که از مال خود، هزار دینار در میان خاندان کسانی که با زید کشته شده‌اند، پخش کنند.۱۲ امام صادق علیه‌السلام در وصف زید بن علی بن الحسین می‌فرماید: «خداوند عمویم زید را رحمت کند. او مردم را به سوی رضای آل محمد دعوت می‌کرد و اگر پیروز می‌گردید، در پیشگاه خدا عهد خود را وفا نموده و به آنچه گفته بود، عمل می‌کرد.»۱۳
▪ قیام یحیی بن زید
یحیی بن زید دنباله فعالیت پدر را گرفت و به منظور نجات و پیروزی هواداران مهاجر کوفی که حجاج بن یوسف و دیگر امرای اموی عراق آنان را به خراسان تبعید کرده بودند، به این استان دوردست رفت؛ ولی او نیز به سال ۱۲۵ ق، پس از چند سال مبارزه و تلاش، به همان سرنوشت پدر مبتلا گردید.۱۴
اما قیامهای دیگری هم از سوی علویان واقع می‌شد که به دلیل اهداف جاه طلبانه و خودپسندانه‌ای که در رهبران این قیامها وجود داشت، هرگز مورد تایید و رضایت امام صادق علیه‌السلام واقع نگردید که از جمله می‌توان به جنبش مسلحانه نوادگان امام حسن مجتبی‌ علیه‌السلام اشاره نمود.
▪ قیام نوادگان امام حسن مجتبی‌علیه‌السلام
«عبدالله محض» که پسرزاده امام حسن مجتبی‌ علیه‌السلام بود، همواره برای به قدرت رساندن پسرانش تلاش می‌کرد و پسر خود محمد، معروف به نفس زکیه را قائم آل محمد می‌خواند، از این رو در پی فرصتی بود که به اهداف خود جامه عمل بپوشاند و حتی به دنبال این بود که از امام صادق علیه‌السلام، نیز برای پسرش بیعت بگیرد؛ اما امام در پاسخ او با لحنی خیرخواهانه فرمود:
«من ترا ای پسرعمو، به پناه خدا می‌سپارم و هرگز به مصلحت شما نمی‌دانم که در این امر ( به دست گرفتن حکومت) دخالت کنید، من می‌ترسم که با این اقدام خود و خانواده‌ات به نابودی کشیده شود.»
عبدالله که از این سخنان امام جا خورده بود و انتظار چنین جوابی‌ را نداشت، شروع به سخنانی در انکار و رد امامت فرزندان حسین بن علی علیهماالسلام نمود؛ اما سرانجام پس از دقایقی بحث و مجادله با امام با این پاسخ مواجه شد که: «مرا اطاعت کن ای ابومحمد! به خداوند متعال خدایی که جز او خدای دیگری نیست، قسم می‌خورم که من از تو پندها و خیراندیشی‌های خود را دریغ نمی‌دارم؛ ولی افسوس می‌خورم که تو پند مرا نمی‌پذیری و از آنچه تقدیر شده است، راه گریزی نیست. تو نمی‌دانی که پسرت محمد در سده اشجع در آغوش سیل آن دامنه کشته خواهد شد.»
سرانجام در سال ۱۴۴ ق و در زمان خلافت منصور عباسی، فرزندان عبدالله دست به قیام زدند و حتی در جریان قیام خود برای اینکه امام صادق علیه‌السلام را به همکاری با خود وادار کنند، به اعمال خشونت پرداخته و حضرتش را به بند کشیدند؛ اما همه این فعالیتها برای آنها ثمری نداشت و آنچنان که امام پیش‌بینی نموده بود، محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله محض در سال ۱۴۵ ق در جنگ با سپاه عباسی به قتل رسیدند.۱۵
ابراهیم شفیعی سروستانی

پی‌نوشت‌ها:
۱. مفید، محمدبن نعمان، الارشاد، ص۵۲۶
۲. الاربلی، علی‌بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج ۲، ص‌۱۵۵.
۳. فاضل، جواد، معصوم هشتم، ص ۴
۴. مفید، محمدبن نعمان، همان، ص۵۲۷
۷ و ۶ و ۵. فاضل، جواد، معصوم هفتم، ص۵۷ و ۶۲ و ۷۷ ـ ۸۰.
۹ و ۸. فاضل، جواد، معصوم هشتم، ص ۳۲ و ۳۳ و ۵۷ – ۶۵.
۱۱ و ۱۰. خامنه‌ای، سیدعلی، پیشوای صادق، ص ۵۸ - ۵۵.
۱۲. مفید، محمدبن نعمان، همان، ص ۵۲۱-۵۲۲.
۱۳. ممقانی، رجال، ج ۱، ص ۴۶۸، به نقل از پیشوای صادق.
۱۴. قمی‌، شیخ عباس، منتهی‌الآمال، ج ۲، ص۳۶-۳۷.
۱۵. فاضل، جواد، همان، ص ۷۶-۱۰۱.
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید