یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شیعه و کاتولیک سیاست و حکومت


شیعه و کاتولیک سیاست و حکومت
نگارندگان این مقاله در تلاش‌اند تا نكات مشابه را در دو نظام اسلام و مسیحیت مجزا از هم مورد بررسی قرار دهند و معتقدند كه این مقایسه ممكن است باعث شود تا این دو نظام بیشتر به هم توجه كنند و بهتر همدیگر را درك كنند. تحلیل‌های مقایسه‌ای میان این دو نظام دینی نشان می‌‌دهد كه زمینه‌های متشابهی را در عقاید رایج در این دو دین متفاوت، می‌‌توان یافت. این نوع از تحلیل به ما كمك می‌‌كند تا از مسائلی كه در مورد آنها آگاهی كامل داریم، نسبت به مسائلی كه در مورد آنها اطلاع كافی نداریم، اطلاع كامل بدست آوریم و در این روند می‌‌توانیم، رهیافت‌های نظری و ادراكی خود را به این زمینه‌ها و مسائل مشترك بهبود بخشیم. در واقع نوع بحث این مقاله بیشتر سیاسی و اجتماعی است تا عقیدتی.
درآمد: اسلام و مسیحیت، دو دین ابراهیمی‌اند؛ این بدان معناست كه پیروان هر دو مذهب، خدای ابراهیم را می‌‌پرستند. این گفته، به صراحت در قرآن ذكر شده است؛ آنجا كه بیان می‌‌كند: وحی نازل شده بر محمد، احیاء آیین ابراهیم است كه نه یهودی بود و نه مسیحی. بلكه مرد ایمان و عقیده‌ای پاك بود. كتاب مقدس مسیحیان نیز بر اهمیت جایگاه ابراهیم در میان سایر پیامبران الهی تأكید می‌‌كند: تحقق وعده‌های الهی به انسان، به ایمان او بستگی دارد، به نحوی كه تحقق آنها می‌‌تواند عطیه‌ای رایگان برای همه‌ی اسلاف ابراهیم باشد. نه فقط آنان كه شریعت مدارند بلكه آن دسته كه به دین ابراهیم، كه پدر همه‌ی ماست، ایمان دارند.
سنت جان (St. John) كشیش كلیسای دمشق، كه از نزدیك و عمیقاً با اسلام آشناست، آن را فرقه‌ای از مسیحیت می‌‌داند كه جدا شده است. مسلمانان عیسی را مسیح موعود می‌‌دانند و نه خدا، كه از مریم باكره بدنیا آمده است. او را به عنوان كلمه‌ی خدا می‌‌شناسند و نه پسر خدا؛ به عنوان پیامبر و تعلیم دهنده و نه یك قربانی برای فرونشاندن خشم خدا و یا یك ناجی. از نظر نوع شناسی، اسلام، از منظر مسیحیت، در حقیقت شاخه‌ی منحرف شده از تعالیم و اصول رسمی مسیحیت به نظر می‌‌رسد. اما در این میان یك حقیقت وجود دارد و آن اینكه اسلام خود را به عنوان نظام مذهبی معرفی می‌‌كند. امروزه تعداد كمی از مسیحیان و یا مسلمانان تمایل دارند كه به این فرضیه كه مسلمانان، فرقه‌ای از مسیحیان هستند، بپردازند. بنابراین، از آن رو كه مسلمانان، مسیحی نیستند، حداقل امكان شناخت سنخیت‌های موجود میان نظام دینی مسیحیان و نظام دینی مسلمانان وجود دارد. مسیحیت،‌نوعی رویكرد كلامی ضعیف و در عین حال پیچیده به دین است. اصولاً دغدغه‌ها و دلواپسی‌های مسیحیت، اخلاقی‌اند: اینكه چه كاری صحیح و چه كاری ناصحیح است. اما برای بسیاری از مسلمانان، نظام اعتقادی با این گفته آغاز شده و به انجام می‌‌رسد كه: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد فرستاده‌ی اوست (البته شیعیان این عبارت را نیز اضافه می‌‌كنند كه علی ولی خداست). در كنار مفاهیم آسمانی این اصول اولیه، دین اسلام به صورت عملی هم اجرا می‌‌شود. به این صورت كه برخی كارها انجام داده می‌‌شوند و برخی كارها انجام داده نمی‌شوند.
هدف اصلی این مطالعه، مقایسه‌ی اصول اعتقادی اسلام و مسیحیت نیست. از یك طرف، اصول اعتقادی مسیحیت، مسأله‌ای آنقدر مهم و پیچیده است كه باید آن را بدست متخصصان خود سپرد و از سوی دیگر تبحر در شناخت اصول اعتقادی اسلام نیز بهترین راه برای شناخت آن نیست. زیرا همان طور كه در بالا اشاره شد، اسلام بر جنبه‌های اخلاقی و قانونی دین بیش از جنبه‌های كلامی و فلسفی تأكید می‌‌كند و متمركز می‌‌شود. (البته واضح است كه در طول تاریخ مسلمانان متكلم وجود داشته‌اند، همان طور كه مسیحیان شارع نیز وجود داشته‌اند. اما مسأله‌ی ما در اینجا، اهمیت نسبی‌ای است كه هر كدام از این توجه‌ها در این دو دین داشته‌اند.)
نگارندگان این مقاله در تلاش‌اند تا نكات مشابه را در دو نظام اسلام و مسیحیت مجزا از هم مورد بررسی قرار دهند و معتقدند كه این مقایسه ممكن است باعث شود تا این دو نظام بیشتر به هم توجه كنند و بهتر همدیگر را درك كنند. تحلیل‌های مقایسه‌ای میان این دو نظام دینی نشان می‌‌دهد كه زمینه‌های متشابهی را در عقاید رایج در این دو دین متفاوت، می‌‌توان یافت. این نوع از تحلیل به ما كمك می‌‌كند تا از مسائلی كه در مورد آنها آگاهی كامل داریم، نسبت به مسائلی كه در مورد آنها اطلاع كافی نداریم، اطلاع كامل بدست آوریم و در این روند می‌‌توانیم، رهیافت‌های نظری و ادراكی خود را به این زمینه‌ها و مسائل مشترك بهبود بخشیم. در واقع نوع بحث این مقاله بیشتر سیاسی و اجتماعی است تا عقیدتی؛ ما معتقدیم كه این كوشش هم از دیدگاه معتقدان به این دو دین متفاوت اما از نظر عقیده به هم تنیده، و هم از دیدگاه غیر معتقدان به آن دو، ارزشمند است.
همانند یهودیت معاصر، مسیحیت و اسلام نیز باید برای این پرسش كه چگونه می‌‌توان علمی معتبر نسبت به خداوند متعال جستجو كرد، پاسخی بیابند؛ خداوندی كه راه شناخت او، راه‌های شناخت یك انسان از سایر اشیاء نیست خداوندی كه در واقع ماورای علم است. یهودیان یونانی زبان اسكندریه عملاً [در پاسخ به این سؤال] به این نتیجه رسیدند كه انسان فقط از طریق یك واسطه، یعنی لوگوس (Logos) ـ همان دانش یا خرد آسمانی كه او از طریق آن همه چیز را آفرید و در همه چیز نفوذ كرد و به این ترتیب علم به همه چیز را ممكن ساخت ـ می‌‌تواند خدا را بشناسد. مسیحیان بی‌درنگ این نام (لوگوس) را برای مسیح بكار بردند. در آغاز فقط لوگوس بود؛ همه چیز را لوگوس آفریده است؛ بدون لوگوس هیچ چیز ساخته نشد و ساخته نشده است. او در طول حیاتش چراغ انسان بود. لوگوس دارای گوشت و پوست شد و رسولان و حواریون، شكوه او را به تماشا نشستند.
اگر واژه‌ی یونانی لوگوس را معادل واژه‌ی عربی كلمه بدانیم، در این صورت یك مسلمان معتقد می‌‌تواند از ابتدای پاراگراف چهارمین سرود نیایشی انجیل شروع به خواندن كند و تا آخرین جمله‌ی آن ادامه دهد،[بدون اینكه از نظر او در مضمون متن اشكالی وجود داشته باشد.] اما در اینجا ممكن است كه او بگوید: «كلمه نوشتار شد و سپس تبدیل به كتاب شد و از طریق محمد در كمال جلال و شكوه به ما سپرده شد.» نمی‌توان ادعا كرد كه جایگاه قرآن، این كلام زنده‌ی الهی،‌در میان مسلمانان، شبیه جایگاه كتاب مقدس در میان مسلمانان، حتی در میان اصول گراترین آنها است. در واقع جایگاه قرآن، هم تراز جایگاه مسیح در تعلیمات مسیحیت است. در واقع این حدیث ـ گفته‌ها، تقریرات و تعلیمات رسول یگانه‌ی مسلمانها ـ است كه هم سطح كتاب مقدس مسیحیان است، اگر چه كه حجیت تمام احادیث، حتی از نظر اهل تسنن، كاملاً قطعی نیست. در حقیقت ریشه‌ی اختلاف‌های امروزی میان شیعه و سنی را می‌‌توان اغلب در تفاوت‌های مشخص و روشن در روایت‌های مختلف احادیثی جست كه هر فرقه‌ای روایت خود را معتبر می‌‌داند.۱ این موضوع نیاز به كمی توضیح دارد.
برای اینكه یك حدیث مورد قبول واقع شود، باید سلسله سندی معتبر از ناقلان آن كه صحت آن را شهادت داده‌اند، وجود داشته باشد. این سلسله سند، معمولاً به صورت متفاوتی از سوی سنی و شیعه پذیرفته می‌‌شود، حتی زمانی كه یك متن نقل می‌‌شود. مسلمانان معتقدند كه پیامبر اسلام بوسیله‌ی «روح القدس» ـ یعنی، جبرئیل مقرب ـ راهنمایی می‌‌شده است.
بنابراین گفته‌ها و سخنان او پس از قرآن، مهم‌ترین منبع مسلمانان در فقه و اخلاق است. اما یك مسأله‌ی فقهی و اخلاقی پس از وفات پیامبر، مسلمانان را از هم جدا ساخته است. پیامبر پس از وفات تمایل داشت كه چه كسی پس از وفات او رهبری جامعه را بدست بگیرد. آیا، آن طور كه اهل تسنن ادعا می‌‌كنند، صحیح بود كه اصحاب او یكی را از میان خود برگزینند و او را به عنوان جانشین سیاسی او معرفی كنند، تنها به این دلیل كه او به این مسأله پاسخی نداده بود، بالعكس آن طور كه شیعیان معتقدند، پیامبر سخنانی صریح در این مورد داشته است و قصد داشته تا رهبری جامعه را به خانواده‌ی داماد و پسر عمویش یعنی علی و دخترش فاطمه واگذارد؟ آیا این از خصوصیات اسلام است كه تقسیمات فرقه‌ای بر پایه‌ی سؤالات سیاسی ـ فقهی به جای تفاوتهای اعتقادی روی می‌‌دهد و اینكه سؤالات، صورتی ماوراء الطبیعی به خود می‌‌گیرند؟
كاتولیك‌ها معتقد به برتری پطر بر سایر حواریون و برتری جانشینان او بر سایر اسقف‌ها می‌‌باشند. بنابراین [از نظر كاتولیك‌ها] مرجعیت دینی در هر دوره‌ای از آن پطر و جانشینان اوست و به صراحت بر این مطلب تأكید می‌‌شود. این مسأله‌[ی مرجعیت دینی] در مورد شیعیان نیز مطرح است و همین مسأله، اولین نقطه‌ی تشابهی است كه می‌‌خواهیم بین دو مذهب شیعه و كاتولیك بررسی كنیم. البته موارد مشابه دیگری نیز وجود دارد.
ما كاملاً آگاهیم كه این دو نظام دینی تفاوتهای بنیادینی با هم دارند و هر كدام در تاریخ حضور و حیات داشته‌اند. اما معتقدیم كه در كنار حضور تاریخی آنها و داشتن یك سری ویژگیهای ماهوی و پایدار منحصر به فرد, در برخی ویژگی‌ها به طور چشم‌گیری به یكدیگر شبیهند. این شباهتها موضوع تحلیل ماست.
● كاتولیك و پروتستان/شیعه و سنی
ارتباط میان وحی و عقیده, باید ارتباطی قابل اطمینان و مصون از هر گونه لغزشی باشد. از این رو در مذهب كاتولیك، این كلیسای مصون از خطاست كه هم كتب مقدس (وحی) را می‌‌نویسد و هم اعتبار آنها را بررسی می‌‌كند. مصون بودن كلیسا از خطا و لغزش از طریق تعدادی از جانشینان حواریون, بررسی می‌‌شود. در مقابل برای پروتستانهای سنتی, خود كتاب مقدس است كه راهنمایی قابل اطمینان و بدور از هرگونه لغزش است. در حالی كه كلیسا كه خود كتب مقدس را می‌‌نویسد و اعتبار آنها را بررسی می‌‌كند, از نظر آنها, نه فقط قابل اطمینان و بدور از لغزش نیست, بلكه گاهی منحرف هم می‌‌شود.
در دین اسلام, گاه اهل تسنن را به عنوان كاتولیكهای اسلام می‌‌شناسند, زیرا برای آنها هم, دور بودن از لغزش و خطا در جامعه‌ای معتقد به نام امت اسلامی, سامان می‌‌یابد. اگر در امت اسلامی اختلاف نظر پدید آید, عقیده‌ی اكثریتی كه به آنها علم دین عطا شده, به صورت قابل اطمینان صحیح است [و پذیرفته می‌‌شود]. اما عقیده‌ی شیعه آن است كه جامعه‌ی اسلامی, تا زمانی می‌‌تواند بدور از لغزش و خطا باشد كه بوسیلهٔ یكی از فرزندان خلف پیامبر هدایت شود؛ چون او در هر شرایطی, برای رهبری جامعه, همان كاری را می‌‌كرد كه پیامبر می‌‌كرد. (یعنی آوردن وحی‌ای تازه). فِرَق مختلف شیعه, دیدگاههای متفاوتی در مورد اینكه كدام یك از فرزندان پیامبر رهبر واقعی بوده‌اند, دارند. شیعیان دوازده امامی كه مورد بحث ما هستند, معتقدند كه ۱۲ فرزند معصوم پیامبر بودند كه پس از او جامعهٔ اسلامی را رهبری می‌‌كردند. آخرین فرد این افراد بدلیل اذیت و آزار اهل تسنن از نظرها پنهان شد, اما حتی با وجود غائب بودنش, اوست كه رهبر واقعی امت اسلامی است. او در آخر الزمان با عیسی ظهور خواهد كرد تا مخالفان مسیح را به قتل برساند. او می‌‌آید تا در عصری كه انسانها به موعود باور دارند, آنها را تا رسیدن به فتح و پیروزی, رهبری كند.ادعای عصمت، یعنی منزه بودن از هرگونه لغزش و خطا, برای ائمهٔ دوازده‌گانه مطرح می‌‌شود و آن طور كه به نظر می‌‌رسد, شیعیان اسماعیلیه نیز, چیزی فراتر از مصونیت از لغزشی كه كاتولیك‌ها برای پاپ دوم, به عنوان جانشین حواریون قائل‌اند, برای ائمهٔ خود مطرح می‌‌كردند. هنوز هم این اعتقاد شیعیان پابرجاست كه ائمهٔ دوازده‌گانهٔ آنها ارتباطی بدون نقص و لغزش با منبع وحی داشته‌اند و آنها مانند پیامبر, از سوی جبرئیل, روح القدس, راهنمایی می‌‌شده‌اند.
كلمهٔ سنی یا سنت گرا به سنت اكثریت اصحاب پیامبر باز می‌‌گردد كه پس از فوت او رهبران خود را از خانوادهٔ او انتخاب نكرده و از آنها پیروی نكردند. كلمهٔ شیعه یا حامی و طرفدار, به حامیان خانوادهٔ پیامبر باز می‌‌گردد. شیعیان عقیده دارند كه اكثریت مسلمانان پس از مرگ پیامبر با نادیده گرفتن حق قانونی خانوادهٔ او برای رهبری جامعه, خطای بزرگی مرتكب شدند. شیعیان به این عمل آنها, با دید یك خیانت و ناسپاسی, نه تنها به پیامبر الهی بلكه تا انداز‌ه‌ای به خود پیام الهی، می‌‌نگرند. شیعیان محبت و دلبستگی خود را به پیامبر با اشتیاق به تحمل رنج و عذاب و مرگ به خاطر وفاداری به خانوادهٔ او, ابراز می‌‌كنند.
واژهٔ فقهی‌ای كه با آن رهبر جامعهٔ اسلامی را می‌‌نامند, یعنی امام, در میان تمام مسلمانان, چه شیعه چه سنی و چه گروه سوم یعنی خوارج, مشترك است. برای اهل تسنن, امام می‌‌تواند هر فردی از قبیلهٔ قریش باشد كه از نظر فیزیكی بی‌عیب و نقص باشد و بتواند به طور شایسته‌ای, قانون اسلامی را تفسیر كند و از مصالح امت اسلامی دفاع كند. او با توافق تعدادی كافی از افراد متشخص می‌‌تواند به این مقام نائل شود. از دیدگاه خوارج, هر مرد مسلمان نیكوكار كه آمادگی انجام وظایف این مقام را داراست, می‌‌تواند انتخاب شود. اما اگر او هر كدام از این ویژگی‌ها را از دست بدهد, عزل خواهد شد. اما برای شیعیان دوازده امامی, امام توسط هیچ كس جز خدا, انتخاب نمی‌شود. امام وقت هر دوران, بوسیلهٔ جبرئیل، به او اعلام می‌‌شود كه كدام یك از پسرانش را به عنوان امام پس از خود معرفی كند. از آن رو كه شیعیان دوازده امامی معتقدند كه ائمهٔ آنها, بهترین بشر از آغاز حیات بوده‌اند و از هرگونه خطا و لغزش بدور, این سؤال كه آیا یك امام می‌‌تواند عصمت خود را از دست بدهد یا نه, جایی برای مطرح شدن نمی‌یابد۲ (شیعیان اسماعیلی نیز همین اعتقاد را دارند اما آنها امامی كه در غیب بسر برد, ندارند) عقاید و اعمال شیعیان دوازده امامی كه اكثریت شیعیان را تشكیل می‌‌دهند. بیان شد كه در ادامه با عقاید و اعمال كاتولیك‌ها مقایسه خواهد شد.)
اثنا عشریه یا شیعیان دوازده امامی, بیش از ۹۰ درصد از جمعیت ایران و كمی بیش از ۵۰ درصد از جمعیت عراق را تشكیل می‌‌دهند. جمعیت قابل توجهی از آنها نیز در لبنان, بیشتر در مركز و جنوب این كشور, ساكن هستند كه حدود ۳۰ درصد جمعیت كل آن كشور را تشكیل می‌‌دهند. اقلیت قابل توجهی از آنها هم در سوریه و كشورهای عربی حاشیهٔ خلیج فارس و حدود ۵۰۰ هزار نفر در شرق عربستان سعودی, زندگی می‌‌كنند.
جمعیتی بزرگ و از نظر تاریخی قدیمی نیز از شیعیان دوازده امامی در شبه قارهٔ هند ساكن هستند. در مجموع, شاید امروزه حدود ۱۲ تا ۱۵ درصد از جمعیت كل مسلمانان جهان را شیعیان دوازده امامی تشكیل می‌‌دهند.
شاید بتوان تمام فرق شیعه را, از آن رو كه همیشه منتقدی تند و قاطع برای وضعیت موجود بوده‌اند, به یك معنا, پروتستان نامید. اما بر خلاف این دیدگاه, نظر ما آن است كه شباهت‌های ساختاری میان شیعه و كاتولیك بیشتر و عمیق‌تر است تا شباهت‌های ساختاری میان شیعه و پروتستان؛ مثلاً آنها بر خلاف پروتستانهای اروپا برای یافتن پیشوایی نخبه برای دفاع از آرمانهای خود, عمل نمی‌كنند.
اگر چه زیدی‌ها و اسماعیلی‌ها توانستند در قرن سوم (۹م) بعد از هجرت, حكومتی را تشكیل دهند, حركت شیعیان دوازده امامی با اذیت و آزار ائمهٔ آنها توسط خلفای عباسی و تحت نظر قرار گرفتن آنها, ناكام ماند و امام دوازدهم در حدود سال ۲۶۰ پس از هجرت در سامراء, از نظرها پنهان شد. رهبران این فرقه (اثنی عشریه) تلاش كردند تا با شاهزادگانی كه آنها را از اذیت و آزار خلفای عباسی در امان نگه می‌‌داشتند متحد شوند (مثل مغولها كه خلفای عباسی را سرنگون كردند). این تلاشها [در جهت اتحاد با دیگران] تا قرن ۱۰ هـ (۱۶م) كه خود شیعیان دوازده امامی بوسیلهٔ شاهان صفوی در ایران تشكیل حكومت دادند, بیشتر ادامه نیافت؛ اگر چه پیش از آن هم شیعیان دوازده امام حامیانی را در میان شاهان هند برای خود یافته بودند.
پس در طول قرون متمادی, شیعیان دوازده امامی یك اقلیت تحت آزار و اذیت بوده است. موضوعی كه باعث شد تا آنها در طول این دوران دشوار خود را سرپا نگه دارند, تقیه یا فریب از روی احتیاط بود كه بوسیلهٔ ائمهٔ خود به آن امر شده بودند؛ برای مثال, یك فرد شیعهٔ دوازده امامی مجبور نبود تا مذهب خود را اظهار كند. اگر او با اظهار آشكار مذهبش مال یا جانش, در معرض خطر قرار می‌‌گرفت, می‌‌توانست آن را مخفی نگه دارد. امام ششم امر كرده است: «در ظاهر با دشمنان بیامیزید اما در درون تا زمانی كه عقیدهٔ آنها در مورد رهبری جامعه [با ما] متفاوت است, با آنها مقابله كنید.» در این دوران طولانی آكنده از ترس, اختفاء و مرگ هیچ شباهتی به وضعیتی كه مسیحیان اروپا در دوران طولانی میان تغییر كیش امپراطوری رُم و جنبش دین پیرایی با آن مواجه بودند, ندارد. یقیناً آنان در تجربهٔ مشابهی كه داشتند, [به خاطر ابراز عقیدهٔ خود] متحمل شدند. مضاف بر زخم غیبت امام دوازدهم, شیعیان از سویی اشتیاقی چشم‌گیر برای توافق با هر حامی‌ای در خود دیدند و از طرف دیگر بدگمانی نسبت به هر دولتی كه بر سر قدرت بود در آنها, پدید آمد. ترس از آزار و اذیت هم در برخی از جوامع دوازده امامی، بخصوص در لبنان, نوعی حالت تسلیم و رضای درونی ایجاد كرده بود. كه تنها در دوران معاصر بود كه تمایلی برای فعال شدن در امور سیاسی در درون آنها بوجودآمد.
برای شیعیان ایران, از سال ۱۵۰۰ م به بعد, مسائل به كلی تغییر كرد. در آنجا ایران حداقل یك حكومت سیاسی وجود داشت كه بوسیلهٔ پادشاهان مشتاق به اجرای قوانین شیعی و توسعهٔ اهداف دوازده امامی‌ها, اداره می‌‌شد. اگر چه اغلب این حكومت بوسیلهٔ امپراطوری عثمانی (به عنوان مدافع اصلی اهل تسنن) و همچنین سنی‌های ازبك آسیای مركزی, مورد حمله واقع می‌‌شد, اما توانست تا سال ۱۷۲۲م در مقابل حملات آنها بایستد و این بیشتر به دلیل وفاداری ایرانیان به اهداف فرقهٔ شیعهٔ دوازده امامی بوده دوازده امامی‌ها, در دكن (Deccan) هند و بعدها درشمال آن, كه توانستند حمایت پادشاهان اوده (Awadh) را جلب كنند, موفقیت‌های سیاسی دیگری را نیز بدست آوردند. در آن زمان, كه امام هنوز حكمران واقعی بود اما نمی‌توانست حكم براند, شیعیان مجبور بودند كه حكومت موجود را به رسمیت بشناسند.
و این در عمل به معنای همان جدایی كلیسا بود ـ تمایزی كه از دید یك مسلمان؛ در مورد ماهیت یك مرجعیت دینی كمی عجیب به نظر می‌‌رسید. پادشاهان شیعه ممكن بود ادعا كنند كه وكیل یا وزیر امام غائبند. اما سخن آنها باعث می‌‌شد تا زیر ذره بین پاسدارگونهٔ مجتهدان، یعنی مفسران قوانین شیعه قرار گیرند. در هیچ دورانی، یك پادشاه نمی‌توانست به طور قانونی ادعا كند كه رهبر جامعهٔ اسلامی است آن طور كه یك پادشاه پروتستان در اروپا ممكن است كه ادعا كند رهبر كلیسای قلمرو حكومتش است. او حداكثر می‌‌توانست آرزو كند كه رهبر جامعهٔ اسلامی را مدیریت كند، آن طور كه پادشاهان اسپانیا و فرانسه بدنبال مدیریت سران كلیسا بودند. به خاطر عدم حضور امام، خواه ناخواه این مجتهدان بودند كه در میان شیعیان نفوذ مذهبی داشتند و توانستند جایگاه یك قدرت روحانی را برای خود ترتیب دهند و قدرتی بی‌مانند در دین اسلام، كه قابل مقایسه با قدرت روحانیون رده بالای كلیسا بود، پیدا كنند.
● شیعه و كاتولیك: تحلیلی مقایسه‌ای از عقاید و اعمال
در میان شباهت‌های متعددی كه می‌‌توان میان شیعیان دوازده امامی و كاتولیك‌ها مشاهده نمود،‌ ۳ مورد قابل توجه‌تر است: شور و اشتیاق یك فرد قربانی و بی‌گناه كه گناه جامعه را بدوش می‌‌كشد و به این ترتیب برای آنها جلب رضایت و رحمت الهی می‌‌كند؛ اعتقاد به این مسأله كه مقربان آسمانی و زمینی درگاه الهی واسطهٔ فیض هستند؛ و اعتقاد به وجود عده‌ای شفیع و واسطهٔ رحمت الهی. اهل تسنن مانند پروتستانها، معتقدند كه فقط پیامبر اسلام (یا مسیح) واسطهٔ فیض است و حتی عمل وساطت فیض اكنون نیز انجام می‌‌پذیرد و بنابراین هر انسان معتقدی، باید «خودش بارش را بدوش بكشد.»۳ شیعیان همانند صوفیه، ارزش زیادی برای مسألهٔ شفاعت و دست رسی به اولیاء الهی قائل‌اند.
هم كاتولیك‌ها و هم دوازده امامی‌ها، در نظام مذهبی خود بر شخصیتی مادر گونه، به عنوان شفیع اصلی، الگویی برای زنان، ملجائی برای كسانی كه در رنج و سختی بسر می‌‌برند، امیدی برای پایان خوش رنجها و چهرهٔ تابناك غم‌ها، تأكید می‌‌كنند. هر دو مذهب برای شهادت و رنج و عذابی كه منتهی به رستگاری است، ارزش زیادی قائل‌اند، تا جایی كه رنج و عذابی كه یك شخص متحمل می‌‌شود، تبدیل به گنجینهٔ رحمتی برای او می‌‌شود كه همه كیشان او با آزار و اذیت او برای او مهیا می‌‌كنند. و سرانجام هر دو مذهب ادعا می‌‌كنند كه بوسیلهٔ رهبری كاریزما كه بوسیلهٔ خداوند راهنمایی می‌‌شود و در نتیجه از خطا و لغزش بدور است، رهبری می‌‌شوند. در واقع این دو مذهب معتقدند كه همیشه یك روحانی مذهبی وجود دارد كه آموزه‌های خود را حفظ و منتشر می‌‌كند.
این موضوع، آن روحانی را قادر می‌‌سازد تا با اطمینان و اعتماد به نفس سخن بگوید و همان طور كه اعتقاد رایج و همگانی آن است كه خداوند انسانهای مؤمن را در دشواری‌هایی كه در راه دین وجود دارد، ترك نمی‌گوید، هدایت بی‌عیب و نقص خداوند حمایت می‌‌شود.
این همانندی‌ها۴ گاهی آنقدر چشم‌گیر می‌‌شود كه زمانی كه یكی از این دو مذهب نسبت این اعتقادات و اعمال را به خود می‌‌پذیرد. نوعی احساس شك و سؤ ظن ایجاد می‌‌شود كه شاید دیگر مذهب [حقیقتی ندارد] و خواسته تا خود را با جامهٔ حقیقت بیاراید ـ كه البته خود در آن نقشی نداشته است. آیا این دو مذهب تقلیدی مسخره‌آمیز از عقاید هم داشته‌اند؟ و فاقد هر میزان از واقعیت‌اند كه نكتهٔ قابل ستایش هر جامعه‌ای است؟
شاید عده‌ای ترجیح می‌‌دهند كه استدلال كنند كه هر كدام از این دو مذهب كم و بیش شناخته شده، یك صورت و الگوی اصلی دارند كه غایت و نهایت آن با خدا بودن و بازگشت به سوی اوست. نگارندگان این مقاله، خود را ملزم به بحث در مورد شباهتهای موجود در اعلامیهٔ كلیسا به غیر مسیحیان در اسناد دومین انجمن شوراهای واتیكان بحث كنند: «اگر چه در طول قرون متمادی، مشاجره‌ها و خصومتهای متعددی میان مسیحیان و مسلمانان وجود داشته است، این شورای مقدس، همگان را به فراموشی گذشته فرا می‌‌خواند و به تلاشی بی‌ریا برای درك متقابل دعوت می‌‌كند.»● مفهوم شفاعت و نقش عصمت
«ائمه [علاوه بر واسطهٔ فیض] واسطه‌های میان انسان و خدا نیز هستند. در خواست یاری از آنها، درخواست از راهی ارتباطی است كه خداوند میان خود و انسان قرار داده است به طوری كه او را قادر می‌‌سازد تا به سوی خداوند، بازگردد.» بنابراین یك پژوهشگر معاصر شیعه، به طور خلاصه می‌‌گوید كه نقش یك واسطه است. لیاقت و شایستگی زیادی لازم است ـ در واقع به اندازهٔ لیاقتی كه برای حج تمتع لازم است ـ تا كسی مرقد یازده امام (و مكان غائب شدن امام دوازدهم) را زیارت كند. برخی از ائمه در مدینه، شهر پیامبر، در كشور عربستان مدفون هستند. برخی دیگر در بغداد یا سامرا، پایتخت‌های خلفای عباسی كه آنها را در آنجا تحت نظارت و كنترل شدید قرار می‌‌دادند. امام هشتم، علی بن موسی الرضا در روستایی بیرون از شهر طوس در شرق ایران دفن شد كه امروزه تبدیل به شهری مقدس و مهم به نام مشهد (محل شهادت) شده است. هر ساله صدها هزار شیعهٔ دوازده امامی، این مكانهای مقدس را زیارت می‌‌كنند و از ائمهٔ خود طلب شفاعت می‌‌كنند. در بسیاری از بخش‌های جهان تشیع، تصاویری از امام علی و فرزندانش و سایر ائمه در خانه‌ها و مغازه‌ها دیده می‌‌شود كه تمثال نام دارند. این تصاویر، معمولاً تصاویر صورتی با شكوه از مردی مهربان‌اند كه با هاله‌ای از نور احاطه شده است. تمثال استثنای پر معنی و مهمی برای قانون عمومی حرمت تصویرگری [در اسلام] است. كتب دعا برای زیارت در كنار مرقد ائمه فروخته می‌‌شود و ادعیه به صورتی عابدانه در طول زیارت مرقد خوانده می‌‌شوند.
امام حسین بوسیلهٔ سربازان خلیفهٔ بی‌امیه در روز دهم محرم سال ۵۱ هجری (۶۸۰م) در صحرای كربلا، واقع در عراق به شهادت رسید در حالی كه از مكه، كه آنجا را حریم و پناهگاهی برای خود گرفته بود، به سمت كوفه، جایی كه طرفدارانش او را دعوت كرده بودند، در حال حركت بود.
این روز، یعنی روز دهم محرم، از پیش بوسیلهٔ پیامبر به عنوان روزی برای روزه و همچنین توبه و اصلاح انتخاب شده بود كه دقیقاً شبیه روز كیپور (Yom Kippur)، روز دهم ماه تیشری (Tishri) یهودیان است و در واقع با روز عاشورا هم همزمان است. (از آن به بعد دو تقویم از هم فاصله گرفته‌اند و اختلاف پیدا كرده‌اند). بعدها عاشورا، به عنوان روزی كه روزه در آن واجب بود، جای خود را به ماه رمضان داد و به روزی تبدیل شد كه روزه در آن مستحب است و امروزه بوسیلهٔ مسلمانان مؤمن و عابد گرامی داشته می‌‌شود. برای شیعیان روز عاشورا و روز پیش از آن با یاد شهادت حسین و یارانش جانكاه‌تر می‌‌شود. براساس عقاید شیعه، امام حسین كاملاً آگاه بود كه در این روز به شهادت خواهد رسید و به این ترتیب در این روز زندگی‌اش را به عنوان كفارهٔ گناهان امت جدش هدیه كرد.
برای هر شیعهٔ دوازده امامی این شرط ایمان است كه معتقد باشد یازده امام، بوسیلهٔ دشمنانشان و اغلب با سم، به شهادت رسیده‌اند. این شرط از سوی مجتهدان دوران گذشته، در میان اعتقادات مذهبی آنها قرار داده شده است: «كسی كه به این امر معقتد نباشد، به آنها و خداوند دروغ بسته است.» زندگی و فوت ائمهٔ دوازده امامی‌ها اهمیت زیادی دارد زیرا آنها آمده بودند تا ـ به عنوان حكمران یعنی شارع قانون الهی و رهبر معنوی، مسلمانان را به حقیقت الهی راهنمایی كنند. این ائمه هستند كه زندگی معنوی انسان را بدست می‌‌گیرند و جنبه‌های درونی اعمال و رفتار او را به سوی خدا جهت می‌‌دهند. واضح است كه حضور و غیبت فیزیكی بر كار امام تأثیر ندارد. امام درون انسانها را می‌‌بیند و با روح و روان آنها، ولو اینكه او از چشم آنها غائب است، در ارتباط است. این امر امكان پذیر است. چرا كه علی[ـ اولین امام] ولی خداست و ائمهٔ دیگر پرتویی از او و تجلی اویند. واژهٔ ولی به معنی دوست است. ولی معنی ضمنیِ «كسی كه كاری را به جای دیگری انجام می‌‌دهد» را نیز در بر دارد. این واژه، معمولاً در زبانهای غربی به واژهٔ Saint ترجمه می‌‌شود، زمانی كه برای اشاره «اولیاء ا...» بكار می‌‌رود. اولین كتب تاریخ انبیاء كه در قرن سوم ق (حدود ۸۹۰م) نوشته شدند (البته توسط اهل تسنن) نقل می‌‌كنند كه دوستان خدا، این ویژگی الهی را دارا هستند. در همهٔ احوال به یاد او هستند (در نماز با او یكی می‌‌شوند و به او می‌‌پیوندند)؛ بر دیگران فقط با نیروی حق غلبه می‌‌كنند؛ به آنها بصیرت داده می‌‌شود؛ هر كس آنها را اذیت كند به شكل مرگی بد مجازات خواهد شد. همه درستایش آنان با هم یكی می‌‌شوند. جز كسانی كه به آنان حسادت می‌‌ورزند. دعاهای آنان مستجاب است: كرامتی مانند فرو رفتن روی آب و صحبت با خضر دارند. خضر شخصی است كه برای ما ناشناخته و مرموز است كه گاهی به عنوان الیاس ‌ـ كه از منظر صوفیه ولی است. معرفی می‌‌گردد، اگر چه دوازده امامی‌ها او را امام دوازدهم خود می‌‌دانند. یك نویسندهٔ مشهور [مسلمان] در حوالی سال ۱۰۵۷م می‌‌نویسد: دلایل عقلی و نقلی [حقانیت] اسلام را می‌‌توان در میان علماء یافت... [اما] دلایل شهودی [حقانیت] اسلام را باید در میان اولیاء ا... و منتخبین الهی یافت.
تمام دوستی با خدا، به دوستی با ائمه باز می‌‌گردد، كه از منظر شیعه، از بزرگترین دوستان خدا هستند. دوستی [با خدا] خود عمل بیان معنای واقعی وحی است. بنابراین دوستان خدا، خانوادهٔ نمادین ائمه‌اند. و مانند خود ائمه [كه واسطهٔ میان خدا و انسانها هستند] باید از آنها طلب شفاعت كرد. بسیاری از اولیاء را هم شیعه و هم سنی قبول دارد. برخی از فِرَق اهل تسنن، بسیاری از ائمهٔ شیعه را به عنوان اولیائی بزرگ كه شفاعت آنها ارزشمند و پذیرفتنی است، می‌‌شناسند. یكی از حوزه‌هایی كه كمتر در آن بین شیعه و سنی درگیری‌های فرقه‌ای وجود دارد، اعتقاد به ولایت (دوستی با خدا) و شفاعت است؛ اگر چه كه اهل تسنن این موضوع را كه اولیاء به خاطر ارتباط باطنی‌شان با ائمه به این مقام رسیده‌اند، ـ و نه به خاطر ارتباط مستقیم‌شان با خدا ـ را نمی‌پذیرند.
در مسیحیت نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. به این صورت كه به نظر می‌‌رسد اولین قدیسی كه از آنها طلب شفاعت می‌‌شود، آنانی هستند كه به شهادت رسیدند ـ كسانی كه به معنای واقعی كلمه زندگی‌شان را در راه مسیح فدا كردند. كاتولیك‌ها عقیده دارند كه قدیسین، معنای حقیقی ایمان را در طول زندگی‌شان به آنها نشان خواهند داد و امكان ارتباط بین آنان با كسانی كه از آنان طلب دعا یا شفاعت می‌‌كنند، در طول زندگی یا پس از مرگ آنان، وجود خواهد داشت. البته تقدس بخشی در اسلام، به نحوی كه بواسطهٔ آن یكی از اولیاء خدا در انظار عموم به طور رسمی به عنوان یك شفیع معرفی شده و ستوده شود، وجود ندارد اولیاء به صورت عمومی و از طرف همه مردم به عنوان نمادهای ایمان شناخته می‌‌شوند بخصوص اگر داستانهایی در ارتباط با كرامات آنها در طول حیاتشان یا در مقبرهٔ‌شان وجود داشته باشد. با وجود همهٔ این مسائل اگر بخواهیم به صورتی دقیق صحبت كنیم، هم كاتولیك‌ها و هم دوازده امامی‌ها معتقدند كه خداوند از طریق دعا، مستقیماً قابل دست‌رسی است و هم چنین هر دو مذهب بر این باورند كه خیر و بركت زیادی برای یك فرد مؤمن، با دوستی با این اولیاء حاصل خواهد شد.
● مریم باكرهٔ مقدس و فاطمهٔ بزرگوار
مریم مادر مسیح، یك سمبل و یك شخصیت محوری برای كاتولیك‌هاست. او كه از سوی كاتولیك‌ها به صورت ویژه‌ای ستوده می‌‌شود و به صورت معصومانه‌ای باردار شده است، از این امتیاز ویژه برخوردار است كه مادر كلمه ا... است، كسی كه از طریق او جهان خلق شد و به این ترتیب، حقیقتاً مادر خداست.
به عنوان مادر مسیح موعود كه یك پیامبر [الهی] است، در قرآن از او به عنوان «مریم پاك» و «برگزیده از سوی خدا از میان تمام زنان [عالم]» نام برده می‌‌شود؛ خداوندی كه خود تولد از یك باكره را مقدر كرد.
بنابراین مریم باكره پلی است تاریخی و عقیدتی كه مسلمانان و مسیحیان را به هم پیوند می‌‌دهد. مسیحیان كاتولیك و ارتدكس به او به دید مادر مسیح، كلمهٔ الهی و در نتیجه مادر خدا، می‌‌نگرند و مسلمانان او را مادر مسیح می‌‌دانند كه از سوی خدا برای ایفای این نقش ویژه [متولد ساختن مسیح] برگزیده شده است.یك سری اصول عقیدتی پرشاخ و برگ، در مذهب كاتولیك دربارهٔ مفاهیم عصمت، خبر جبرئیل به مریم دربارهٔ تولد مسیح، تولد از باكره و عروج مریم به آسمان شكل یافته و رشد كرده است. آموزه‌های كاتولیكی گاهی حتی مریم را به عنوان هستهٔ نجات امت معرفی می‌‌كنند. اگر چه مریم، در مورد مسألهٔ رهایی نجات امت نسبت به مسیح اهمیت كمتری دارد و پایین‌تر از مسیح قرار می‌‌گیرد. اما او به عنوان علت ناقصهٔ رستگاری و نجات بشر مورد توجه است. به این معنا او دومین فرد رهایی بخش و حوّای دوم است.
پروتستانها، معمولاً تمایل دارند كه از چیزی كه به عنوان «تمایل‌های ناشایست كاتولیك‌ها نسبت به مریم و حمد و ستایش و تكریم‌های بی‌جا نسبت به او» شناخته می‌‌شود، عیب‌جویی كنند. تأكید كاتولیك‌ها بر تقدس مریم و مهربانی‌ خاص او و مادر بودن او برای خدا، گاه با پرستش یك الهه توسط كفار مقایسه می‌‌شود. تأكید كاتولیك‌ها بر عروج روح و جسم مریم به آسمان نیز به شدت مورد انتقاد واقع می‌‌شود، زیرا این اعتقاد، پایه‌ای صریح و محكم در كتاب مقدس ندارد. این مسأله كه كاتولیك‌ها دعاهای خود را متوجه مریم می‌‌كنند. باعث ایجاد این تصور شده است كه عبادت خود خدا بی‌اعتبار شده است. همچنین پروتستانها نقش شفاعت و وساطتی كه كاتولیك‌ها برای مریم قائل می‌‌شوند را نیز مورد انتقاد قرار می‌‌دهند.
به استثنای عقیدهٔ عروج مریم، ‌تفاوت موجود در دیدگاههای كاتولیك‌ها و پروتستانها در مورد مریم، در اعمال دینی واقعی آنها انعكاس می‌‌یابد. بر اهمیت فرهنگی و عبادی مریم برای كاتولیك‌ها، می‌‌توان بیش از حد تأكید نمود. میزان این اهمیت اگر چه در طی سالیان متمادی كم و زیاد شده است، اما هنوز هم كاتولیك‌ها در جشن‌های عبادی مختلف، مناجاتهای دسته جمعی، دعاها، سرودخوانی‌ها، نیایش‌های رسمی و غیررسمی، زیارتها و ذكر و تسبیح خود، از مریم یاد می‌‌كنند. دعای كوتاه اما پر مغز Ave Maria (سلام بر مریم ) و همچنین دعای Lord prayer (دعایی كه عیسی به حواریون داد و با عبارت «ای پدر ما كه در آسمان هستی» آغاز می‌‌شود، رایج‌ترین دعاهایی هستند كه بوسیلهٔ كاتولیك‌ها خوانده می‌‌شوند. از نظر آنها مریم باكره با داشتن فضیلت عصمت و مادر خدا بودن، یك واسطهٔ ویژه و یك راه ارتباطی مستقیم به سوی خداست. بعلاوه،‌ چون مریم مسیح را بدنیا آورد، اغلب او را تجلی اراده و وجود الهی می‌‌دانند. از طریق مریم پاك است كه بسیاری از كاتولیك‌ها خود را در ارتباط مستقیم با خدا قرار می‌‌دهند. اگر چه كه به نظر می‌‌رسد كه زنان كاتولیك فقط از این طریق با خدا در ارتباطند ولی در مورد بسیاری از مردان كاتولیك نیز، این موضوع صحیح است.
ارتباط مؤمنان كاتولیك با خداوند از طریق مریم پاك، شباهت بسیاری با ارتباط شیعیان با ائمهٔ خود دارد. زنجیر پرتو بخش و نورانی ائمه، خداوند و انسان را به هم متصل می‌‌كند. شیعیان با انتخاب این مذهب خود را كاملاً و مستقیماً به این زنجیر پیوند می‌‌دهند اما شباهتهای مریم باكره و ائمهٔ شیعیان در دو مذهب كاتولیك و شیعه، بیش از یك مورد است. شباهتی نیز میان مریم و فاطمه، دختر رسول خدا، پیوند خورده و از او جدایی ناپذیر است. این ارتباط خاص، براساس منابع شیعه، در گفتهٔ زیر، كه به پیامبر خدا منسوب است، خلاصه می‌‌گردد: رضایت فاطمه، رضایت من است. خشم او خشم من است. هر كس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس او را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كس او را ناراحت كند، مرا ناراحت كرده است. فاطمه پارهٔ تن من است. هر كس او را بیازارد، مرا آزرده است.
هم فاطمه و هم مریم، اعضای محوری و مؤنث یك خانوادهٔ مقدس‌اند. به هر دو به دید دو فرد معصوم و منزه از خطا نگریسته می‌‌شود و هر دو امتداد پرتوبخش پدران و فرزندان خود هستند. در حالی كه شخصیت مریم به طور كامل در شخصیت پسرش مسیح، ذوب شده است، شخصیت فاطمه از شخصیت پدرش محمد و فرزندش حسین منبعث شده است. مریم و فاطمه هر دو آن تأیید الهی را كه مستقیماً از عیسی و محمد به آنها رسیده بود، به كاتولیك‌ها و شیعیان مسلمان رساندند.
نماد مهم یك منبع پرتوبخش و ارتباط دهنده، در روشنایی تابناكی كه داستانهای مریم و فاطمه را احاطه كرده است، به چشم می‌‌خورد. فاطمه معمولاً با نام «الزهراء»، یعنی درخشنده، نیز نامیده می‌‌شود گفته می‌‌شود كه در لحظهٔ تولدش نور بر آسمان و زمین گسترانیده شده است و تا شرق و غرب كشیده شده است. براساس عقاید شیعه، فاطمه مانند محمد و علی، نور ویژه‌ای از سوی خداوند گرفت و آن را بر همهٔ بشر ارزانی داشت. كاتولیك‌ها نیز معتقدند كه، مریم پرتویی خاص و مقدس از خود ساطع كرده است كه در ادعیهٔ آنها به صورتهای مختلفی، مانند «ستارهٔ صبحگاهی»، «روشنایی ما در شك و تردید» و «مادر نورانی» از آن یاد شده است. چون این پرتو بخشی به دیگران و فیض رسانی به آنها، در برگیرندهٔ هم پذیرش كامل یك منبع دیگر و ارتباط با اوست و هم پذیرش شفاعت و وساطت، شیعیان از فاطمه، از طریق ارتباط ویژه‌اش با پدرش، همسرش و فرزندانش، یعنی سایر اعضای اهل البیت طلب شفاعت می‌‌كنند. نقش قابل مقایسهٔ مریم[با فاطمه] در این دعای پر مغز كاتولیك‌ها كه برای طلب شفاعت و وساطت خوانده می‌‌شود، قابل مقایسه است.
«ای بانو و ملكهٔ من، تمام آن چیزی كه هستم و یا ممكن است بشوم، تمام آن چیزی كه دارم و در اختیار من است مثل طبیعت و یا مثل رحمت، از سوی خداوند و از طریق شفاعت محبت‌آمیز تو به من رسیده است. در دستهای تو كه دارای قدرتی نامتناهی‌اند آنها را می‌‌نهم تا مگر به اصل شریف و اصیلش باز گردانیده شود. از آن رو كه می‌‌دانم كه تو راهی هستی كه از آن فیوضات آسمانی بر ما نازل می‌‌شود. تو طریقی هستی كه این فیوضات را به جایگاه اصلی‌شان باز می‌‌گردانی. تو پلی هستی كه ما را در ارتباط مستقیم با پدر آسمانی‌مان قرار می‌‌دهد. تو طریقی صافی كه ما را، امن، به سوی قلب خدا راهنمایی می‌‌كنی پس مرا هر آنگونه كه هستم، بگیر و بپذیر.‌ای مریم،‌ای سلطان تمام قلبها، مرا با ریسمان عشق، به خود متصل كن كه تا ابد برای تو باشم و بتوانم به حقیقت همیشه بگویم كه من بواسطهٔ مریم، به مسیح تعلق دارم.
شیعیان عقیده دارند كه فاطمه، به همراه پیامبر و دوازده امام دیگر،‌ چهارده معصومند. اما فاطمه نه فقط به خاطر ارتباط نزدیكش با پیامبر و علی، بلكه به خاطر اینكه مادر حسن و حسین است و در نتیجه مادر تمام ائمه نیز، از سوی شیعیان بزرگ داشته می‌‌شود.
فاطمه به عنوان آخرین فرزند پیامبر (كه فرزند پسری نداشت كه در كودكی زنده بماند)، كسی است كه عزت و رحمت جامعهٔ مسلمانان را [از پدر] به ارث می‌‌برد و از طریق تاریخ [و بوسیلهٔ فرزندانش] آنها را مستقل می‌‌كند. «آخرین حلقهٔ ارتباطی در این زنجیرهٔ عدل الهی، زنجیرهٔ ذی حق راستی، فاطمه ‌است كه آخرین دختر خانواده‌ای است كه انتظار تولد یك پسر داشتند.» هم شیعیان و هم كاتولیك‌ها، اعتقاد به یك خانوادهٔ‌مقدس دارند كه در مركز آن زنی تأثیرگذار، كاریزما و ستوده وجود دارد. مریم مادر مسیح است و فاطمه مادر حسین. هم حسین و هم مسیح، رنج و سختی زیادی تحمل كردند. سرانجام مرگی كه رستگاری را برای آنها به ارمغان می‌‌آورد، نصیبشان می‌‌شود. در اساطیر شیعه، شخصیت مریم و فاطمه و مسیح و حسین، به طرز عجیبی به هم پیوند خورده است. در منابع شیعی،‌گاهی از مریم با عنوان مریم كبری یاد می‌‌شود و از مسیح، به یك تعبیر، با عنوان برادر حسین نام برده می‌‌شود. اگر چه مفاهیم «تولد از باكره» و «عروج به آسمان» با زندگی فاطمه سازگار نیست، اما اغلب به او لقب محدثه (كسی كه با ملائكه سخن می‌‌گوید) داده شده، «چون ملائكه همان طوركه با مریم سخن می‌‌گفتند، او هم با آنها سخن می‌‌گفت»؛ آنها به او می‌‌گفتند:«خداوند تو را برگزید و تو را منزه ساخت. او تو را از میان زنان عالم برگزید.»هم فاطمه و هم مریم، مسیر زندگی‌شان، به سمتی رفت كه با رنج و سختی زیادی مواجه شدند. آنان به عنوان كسانی كه دامانشان، گهواره‌ای برای پرورش و رشد یافتن فرزندانشان بود، در تمام حوادثی كه برای آنها رخ داد، به نحوی سهیم بودند: مریم در پای صلیبی كه بر آن پسرش را مصلوب ساختند، رنج می‌‌كشید و فاطمه از ضربهٔ مرگ پدر و شهادت فرزند خود در عذاب بود. در مذهب كاتولیك بسیاری از افرادی كه می‌‌خواهند دعا بخوانند، دعای خود را با این عبارت شروع می‌‌كنند: «ای مریم،‌ای غم‌زده‌ترین»
در مذهب شیعه، فاطمه به عنوان بانوی خانهٔ حزن و اندوه شناخته می‌‌شود. او از دید اغلب شیعیان زنی معصوم است كه پی در پی در حال اشك ریختن است. او «یكی از محزون‌ترین شخصیت‌های تاریخ بشریت است كه زندگی كوتاهش را در خانهٔ غم و اندوه و حزن زندگی كرد و بانوی آن برای تمام دوران تا روز رستاخیز كه روز خونخواهی نهایی است، شد.» همانند غم‌های مریم، غم‌های فاطمه نیز، حامل معانی جهانی‌اند. همه چیز با گریهٔ او می‌‌گرید و گریه‌های یك فرد مؤمن در این دنیا، چیزی جز سهیم بودن در غم و اندوه او و وسیله‌ای برای تسلی بخشیدن به قلب شكستهٔ او نیست.
گنجینهٔ‌ روحانی شفاعت، یعنی مریم و فاطمه، شخصیتهایی گریان و حزین‌اند كه با وجود آنكه سختی‌های زندگی یك انسان مؤمن را نشان می‌‌دهند، اما امید شادی جاودانه را نیز با خود به همراه دارند. مسألهٔ شفاعت، بخصوص در مورد فاطمه عمیق‌تر است. شیعیان عقیده دارند كه اوست كه در روز رستاخیز انتخاب می‌‌كند كه چه كسی به بهشت داخل شود و چه كسی از ورود به بهشت بازداشته شود.
مریم و فاطمه، به عنوان شافعان عالی مقامی كه رنج و عذاب زیادی را متحمل شده‌اند، در عوض لطف و مهربانی بخصوص نسبت به فقراء و محرومین، می‌‌ورزند. فاطمه به خصوص در سالهای اولیهٔ ازدواجش با علی، زندگی بسیار فقیرانه‌ای را گذراند؛ آن زمان كه او و شوهرش اغلب از ناراحتی‌های جسمی و گرسنگی رنج می‌‌بردند. اما در روایات شیعه آمده كه بر خلاف این فقر، فاطمه هر چیز كوچكی را كه داشت، آن را به فقراء می‌‌داد. گفته می‌‌شود كه در این شرایط او در طول روز فقط آب می‌‌نوشیده و شبها گرسنه می‌‌خوابیده است. به همین صورت نیز در آهنگ مگنیفیكت (magnificat) كه در آن روح مریم شروع به «ستایش پروردگار» كرد، او فخر فروشی، زورمندی و ثروت را قبیح می‌‌داند در حالی كه به گرسنگی، فقر و مانند سایرین بودن ارزش می‌‌دهد.
در مورد این دو زن مقدس، داستانهای مفصل ساخته شده است كه تمام نظامهای مردمی، ایثار و فداكاری را از آنها الهام می‌‌گیرند. پیروان این دو زن (چه كاتولیك و چه شیعه) معتقدند كه برترین ویژگی‌های آنها، از قرار زیر است:
۱) هر دو عضو مؤنث محوری خانوادهٔ مقدس خود هستند.
۲) هر دو به دید دو انسان پاك و منزه و مبرا از گناه دیده می‌‌شوند.
۳) هر دو حلقه‌های مهم و اساسی رنجیرهٔ الهی‌اند كه انسان و خدا را به هم متصل می‌‌كنند.
۴) مریم پرتویی از پسرش عیسی است و فاطمه تداوم شخصیت پدرش محمد و فرزندش حسین است.
۵) هر دو زندگانی بسیار غم باری داشتند؛ غم شهادت فرزندان خود را.
۶) هر دو نیروهای اصلی شفاعت دهنده‌اند كه مؤمنان دعا و حاجات خود را متوجه آنان می‌‌كنند.
۷) هر دو رحمت و شفقت فراوان از خود نشان دادند و نمادهای رحمت شده‌اند كه دیگران را كمك و یاری می‌‌كنند و به مؤمنان وعدهٔ یاری پیاپی می‌‌دهند.
۸) هر دو به صورت خاصی با فقراء و محرومین همدردی می‌‌كردند چون خودشان عمیق‌ترین وضعیت فقر و محرومیت را در زندگی‌شان تجربه كرده‌اند.
● جایگاه رنج و عذاب رستگاری بخش و شهادت
رنج و عذاب و شهادت دو موضوع اساسی در اسلام و مسیحیت می‌‌باشند. بر این دو موضوع در شیعه و كاتولیك به روشن‌ترین وجه تأكید می‌‌شود و به نحوی اساسی به آن اهمیت داده می‌‌شود. هر دو مذهب تحمل رنج را سهم و رهایی بخش می‌‌دانند. در مذهب كاتولیك مفهوم رستگاری به وضوح كامل و كاملاً صورت بندی شده، به عنوان بخشی از آموزه‌های كلیسا تعریف شده است. این ایده بر این مسأله تأكید می‌‌كند كه معصیت الهی نوعی بی‌حرمتی است و انسانها نیاز به جلب رحمت الهی دارند، امری كه بدون یاری مسیح، امكان پذیر نیست.
اگر چه در مذهب شیعه، چنین تعریف صورت بندی شده‌ای از رستگاری وجود ندارد، اما اعتقاد به ارزشمند بودن درد و رنج كمك می‌‌كند تا فرد، راهی به رهایی و رستگاری یابد. رستگاری نه فقط از طریق تحمل درد و رنج برای فرد مسلمان ایجاد می‌‌شود، بلكه از طریق شفاعت و یاری امامان شهید نیز صورت می‌‌گیرد. «این شفاعت اجرت مستقیم درد و رنج است كه خانوادهٔ پیامبر تحمل كرده است. بخصوص حسین ‌كه رسیدن به مقام و جایگاه او، تنها از طریق شهادت امكان‌پذیر است. یك شیعه رستگاری را در شفاعت می‌‌بیند.» این موضوع به خوبی در متون تعزیه، آنجا كه جبرئیل این پیام را از سوی خداوند به پیامبر می‌‌رساند، آشكار می‌‌شود كه: «هیچ كس در دو مصیبتی كه حسین متحمل شد را نچشید. هیچ كس مانند او بندگی مرا نكرده است. چون او در تمام كارهایی كه انجام داد، هیچ گامی را جز از سر خلوص و صدق بر نداشته است. تو باید كلید بهشت را در دستان او نهی. موهبت شفاعت فقط از آن اوست. حسین با رحمت خاص من، برای همگان شفیع و واسطه است.» اگر چه شیعه و كاتولیك، هر دو نتیجهٔ رنج و عذاب را شفاعت، نجات و رهایی می‌‌دانند، كاتولیك‌ها معتقدند كه تحمل این رنج و عذاب،‌ باعث پاكی فرد از گناه می‌‌شود و به این ترتیب است كه او نجات می‌‌یابد.
هم امام حسین و هم مسیح، شخصیت‌های محوری دو مذهبند كه مرگ همراه با درد و رنج آنها، در دست دشمنان زمانهٔ خود، زبانزد همه، پاك كننده‌[ی گناهان مردم] و عملی است برای رهایی و رستگاری جهانیان. مرگ هر دو نشانی از دوران اوج مصیبت و درد و رنج است و باعث شد تا جهان بی‌عدالتی، استبداد و فساد تطهیر شود و راه رهایی باز گردد. اگر چه هر دو در ظاهر شكست خوردند، اما رضایت اصلی و پیروزی همیشگی را بدست آورند.
بعلاوه فداكاری نهایی آنها تاریخی طولانی از شهادت‌های مشابه را در میان مسلمانان و مسیحیان باعث شد. درمیان كاتولیك‌ها و شیعیان، از نظر تاریخی، شهادت به عنوان صورتی از یك شجاعت مبارك كه سندی دائمی از قدرت ایمان را در بردارد، شناخته می‌‌شده است.
مفهوم شهادت و نفوذ هر روزهٔ آن تا بدین روز در میان شیعه باقی مانده است، مذهبی كه انطباق، دین جامعه و سیاست، شرایطی را بوجود آورده كه شهادت انتخابی است كه همیشه وجود خواهد داشت. از سوی دیگر، در تاریخ مذهب كاتولیك، جدایی كلیسا از سیاست و دولت و گذر دوران رنج و شكنجه‌[ی كاتولیك] نیاز به [باقی ماندن] شهادت را به طور قابل توجهی كم كرده است؛ هر چند كه در دو مذهب، درام رنج و عذاب و اسطورهٔ شهادت زنده مانده است و جزئی از نظام دینی این دو مذهب شده است.
در این دو مذهب، خاطرهٔ مصائب و مرگ مسیح و حسین، هر ساله، در یك دورهٔ خاص گرامی داشته می‌‌شود در مذهب كاتولیك، این مراسم همان عشاء ربانی است. به علاوه در روزهای پرهیز و روزه (Lenten Season) (بخصوص در هفتهٔ Holy Week و بالاتر از همه جمعهٔ Good Friday) مصلوب ساختن مسیح و مرگ او، هر دو حادثهٔ روحانی و ژرف برای یك كاتولیك است. همچنین در مذهب شیعه، مراسم یادبود شهادت حسین در كربلا، هر ساله در مساجد، تكیه‌ها و مراسم‌های نوحه‌خوانی برگزار می‌‌شود. عزاداری هر ساله در ۱۰ روز اول ماه محرم، به شكل نمایش برگزار می‌‌شود. شهادت حسین در روز دهم محرم (عاشورا) رخ می‌‌دهد و در تمام این مدت با اجرای مصائبی كه بر او رفته، مراسم‌های عزاداری و نوحه خوانی، كه غم و اندوه سنگینی دارند، اجرا می‌‌شود. باستثنای صحنهٔ فاتحانه و نهایی قیامت، مراسم‌های هفتهٔ Holy Week كه توسط كاتولیك‌ها برگزار می‌‌شود، بی‌شباهت به مراسم‌های شیعیان در ۱۰ روز محرم نیست.
كاتولیك‌ها هفتهٔ Holy Week را با یادآوری مصائب مسیح آغاز می‌‌كنند.
سنت پرهیز از گوشت كاتولیك‌ها در روز جمعهٔ Good Friday و شب زنده داری آن روز، نشان از تجسم برجسته و روشن آنها از مصیبت‌های مسیح و در سایر مراسم‌های خاص، صلیب، نماد فداركاری مسیح، مورد تكریم قرار می‌‌گیرد. كاتولیك‌ها یك سری تشریفات مذهبی دارند كه پایهٔ آنها ۵ زخمی است كه بر مسیح وارد شد و ۷ كلمه‌ای است كه او زمانی كه به صلیب كشیده شده بود و در زنج و عذاب بود، گفت. همچنین لباس سیاهی كه روحانی كاتولیك به تن دارد نشانهٔ رنج و عذاب و مرگ مسیح است و سرانجام خون گرانبهای او، در چنین مراسم‌هایی به این نحو بر آن تأكید می‌‌شود كه: «سلام بر خون گرانبهایی كه از زخم‌های خداوند مصلوب ما عیسی مسیح در جریان بود و گناهان تمام جهانیان را زدود.»شیعیان مسلمان نیز اینچنین عزاداری‌های مفصل را برگزار می‌‌كنند. تمام طول ماه محرم به یادبود غم و رنج [حسین] اختصاص دارد. وارد كردن شهادت حسین به جریان عادی زندگی با حضور مكانهایی مانند حسینیه و مراسماتی مانند تعزیه و روضه انجام می‌‌گیرد. حسینیه‌ها، بناهای معینی هستند (معمولاً جدای از مساجد) كه شیعیان در ماه محرم آنجا جمع می‌‌شوند تا مراسم یادبود شهادت حسین و اصحابش را برگزار كنند. روضه‌ها جلساتی هستند كه به صورت عمومی یا خصوصی برگزار می‌‌شوند كه در آنها یك روحانی دینی، روایاتی جانسوز از مصیبت كربلا را می‌‌خواند و خطابه‌هایی در تفسیر این حادثهٔ تكان دهندهٔ، ایراد می‌‌كند. تعزیه‌ها، نمایش‌هایی پر شورند كه حادثهٔ كربلا را دوباره در مقابل جمعیت بسیار زیادی از مؤمنان به تصویر می‌‌كشند. دسته‌های عزاداری كه معمولاً در روز‌های نهم و دهم محرم برپا می‌‌شوند، حركتی غم انگیز اما پر شور و احساسند كه در آنها عزاداران سرودهایی را می‌‌خوانند و بر سینه می‌‌زنند و گاهی برای یادآوری فاجعهٔ كربلا، خودشان را تازیانه می‌‌زنند. بیرق‌های سیاه، كه نماد خونریزی‌اند، در هر جا پیداست.
روایات شیعه در مورد رنج وغم [حسین] نسبت به یادبودهای كاتولیك‌ها از مصائب و مرگ مسیح، براستی مفصل‌تر و جانگدازترند. مراسم‌های شیعه عمیقاً غم‌انگیزند و در سراسر آن بانگ غم و اندوه و صدای بی پایان گریه و زاری شنیده می‌‌شود. اما مراسم كاتولیك‌ها تا حدی مهار شده‌تر و كوتاهتر است كه به اندازهٔ مراسم‌های شیعه در فضاهای خصوصی و عمومی زندگی مردم، وارد نشده است.
در حالی كه وقایع رخ داده در كالواری (Calvary) (نام صلیب گاه مسیح)، مرگ خدای مسیحیان بود، واقعهٔ كربلا شهادت امامی روحانی و ۷۰ تن دیگر بود كه عده‌ای زن و كودك به عنوان بازماندگان آنها، عید پاكی در انتظارشان نبود.
اما بر خلاف این تفاوتها و تفاوتهای دیگر، شباهت‌های میان حسین و مسیح قابل توجهند. هم شیعه و هم كاتولیك اعتقاد دارند كه شهید زمانی كه می‌‌تواند مرگ را انتخاب نكند، آن را شجاعانه بر می‌‌گزیند. هر دو مذهب، این نوع مرگ را پیروزی می‌‌دانند. هر دو شهادت را عملی می‌‌دانند كه رستگاری بخش است و انسان را از نفس خود فارغ می‌‌سازد. هر دو مذهب این نوع مرگ را در مركز نظام اعتقادی خود می‌‌بینند و حول این دو فاجعه، داربستی عظیم از مراسم‌ها حول دو فاجعه ساخته‌اند. به این ترتیب این فداكاری‌ها تبدیل به بخشی روشن و ضروری از حیات مؤمنان به این دو مذهب می‌‌شود. از یك طرف كاتولیك‌ها دعاهای و مرثیه‌ای متعددی برای مسیح دردمند و رنجور می‌‌خوانند و از طرف دیگر، شیعیان دائماً فریاد و بانگ بر شهادت حسین سر می‌‌دهند و تضرع می‌‌كنند.
مرگ رستگاری بخش حسین و مسیح، نمادی جوشان از شهادت برای كاتولیكها و شیعیان شده است. شهادت حسین كه بخش اصلی یك نمایش شهادت است، تنها مهم‌ترین شهادت در سری طولانی شهادت در شیعه است. در حالی كه یاران حسین قهرمانانه در كنار او به شهادت رسیدند، آموزه‌های شیعی گویند كه تمام ائمهٔ بعد از حسین (باستثنای امام دوازدهم (عج) كه از نظرها پنهان شد) به شهادت رسیدند. به همین ترتیب بیشتر حواریون دوازده گانهٔ مسیح نیز، از جمله شخصیت‌های محوری دوران صدر مسیحیت، مانند سنت پیتر، جیمز، اندرو و بارتولومو، نیز به شهادت رسیدند.
در صدر مسیحیت، كلیسا شاهد رشد یك مكتب فكری از شهیدان بود كه به خاطر اعتقادشان كشته شده بودند. در طول سالیان متمادی، كلیسا نظامی پیچیده از شناخت كسانی كه به خاطر ابراز ایمان خود به مسیحیت، به رنج و مصیبت افتاده بودند را سامان داد. كسانی كه كشته شده بودند، شهید نامیده می‌‌شدند (یعنی كسانی كه شاهدند) در حالی كه به كسانی كه رنج و مصیبت زیادی متحمل شده بودند، اما به خاطر ایمانشان كشته شدند، اقرار آورندگان اطلاق شد. كلیسای كاتولیك به این تمایز‌ها توجه می‌‌كرد و تا به امروز به جایگاه خاص شهداء و اقرارآورندگان توجه خاصی نشان می‌‌دهد.
مؤمنان به مذهب كاتولیك به تعداد زیادی از این قهرمانان مقدس احترام می‌‌نهند، مقبرهٔ آنها را زیارت می‌‌كنند و از آنها طلب شفاعت و توجه می‌‌كنند. براساس آموزه‌های كاتولیك یك شهید یك قهرمان است نه به خاطر زندگی مقدسش بلكه به خاطر مرگ قهرمانانه‌اش. برخی از پروتستانها ممكن است كه شهادت را همان گونه كه كاتولیكها می‌‌بینند، ببینند اما كاتولیكها، فعالانه به ستایش چنین شخصیتهایی نیز تشویق می‌‌كنند. طلب و دعا كردن از طریق این قدیسان برای یك كاتولیك عمل صالح است نه دعا و طلب از آنها.۵
شكی نیست كه در مذهب شیعه، امامان شهید به همین اندازه مورد تكریم و ستایش قرار می‌‌گیرند. شیعیان برای زیارت به دور مقبرهٔ آنها جمع می‌‌شوند و دعاهای خود را مستقیماً متوجه آنها می‌‌كنند و با اشكهای خود سعی می‌‌كنند كه زندگی خود را تطهیر كنند و به این ترتیب سیری به نجات و رهایی باز كنند. اعتقاد شیعیان به بهترین وجه در عبارات زیركه از یكی از علمای شیعه گنجانده شده است:
مرثیه برای حسین عزاداران را قادر می‌‌سازد كه نه فقط اطمینانی برای كسب بخشش الهی بدست آورند بلكه در رسیدن شیعه به هدف و مقصد خود نیز سهیم باشند. از این رو شهادت حسین به دو معنا می‌‌تواند باشد. اول آنكه: از نظر نجات شناسی كه خیلی هم متفاوت از اعتقاد به صلیب كشیده شدن مسیح همانند مسیح كه خود را در قربانگاه صلیب برای رستگاری بشریت و رهایی او قربانی كرد، حسین نیز برای تطهیر جامعهٔ مسلمانان از گناه، اجازه داد تا در دشت كربلا كشته شود. و دوم آنكه عاملی فعال برای حمایت از اهداف شیعه باشد كه در پیروزی نهایی آن سهیم است.»
هر دو مذهب بر اهمیت محوری این زنجیرهای مقدس و این شخصیت‌های پاك كه به عنوان یك سمبل و شفیعی برای مؤمنان هستند، تأكید می‌‌كنند. این اشخاص، چه امام و چه قدیس، در نهایت به خداوند متصل می‌‌شوند. در مذهب كاتولیك قدیس كه مسیح را به خود گرفته است، تصویری از خود مسیح می‌‌شود. زمانی كه كاتولیك‌ها خود را به این قدیسان می‌‌سپرند، به این فكرند كه خود را به مسیح متصل كنند. در مذهب شیعه، هر امام یك حلقهٔ زنجیر است و هر كدام تجلی امام پیش از خود. در نهایت آنها امتداد روح حسین، علی و پیامبرند؛ پیامبری كه خود دریافت كنندهٔ وحی الهی بود. سید حسین نصر می‌‌گوید: «امامان واسطه‌های میان خدا و انسان نیز هستند. طلب كمك از آنها در زندگی تقاضا از كانالی است كه خداوند پیش روی انسانها نهاده است تا آنها را قادر سازد كه به نزد او بازگردند. به این معنا، آنها امتداد شخصیت پیامبرند.»
این زنجیره‌های مقدس و این واسطه‌های پاك با نیرویی روحانی و خاص قدرت می‌‌گیرند كه محصول درد و رنجی عمیق است. این حلقه‌های اتصال با شعله‌های درد و رنج آبدیده شده‌اند و نكتهٔ اصلی‌ای كه باعث پیوند آنها به هم می‌‌شود، انتخاب آگاهانهٔ مرگ است كه از این طریق آنها عمق رضایتشان را [از مرگ] نشان می‌‌دهند. داستان درد و رنجی كه حسین متحمل شد و شهادت او و یارانش و همچنین داستان مصائب مسیح و مرگ او و حواریون او، به طور كامل در عقاید و ممیز ناخودآگاه شیعیان و كاتولیك‌ها نفوذ كرده است. این واقعیت (تحمل درد و رنج و شهادت آنها) نیروی این زنجیره‌های مقدس را قوت می‌‌دهد و آنها را به مؤمنان بیشتر نزدیك می‌‌كند، مؤمنانی كه در پی آن هستند تا خود را به این منابع قدرتمند تجلی متصل كنند. چون شیعیان و كاتولیكها معتقدند كه اینجا است كه ممكن است یاری رسانی برای رساندن آنها به رستگاری و رهایی بیابند.
● اعتقاد به عصمت
مسلمانان معتقدند كه پیامبران بزرگی چون ابراهیم، موسی، عیسی و محمد، از هر خطا یا گناه معصوم بوده‌اند چرا كه در غیر این صورت, وحی در معرض خطر قرار می‌‌گرفت و بنابراین مقصود خداوند در صحبت بابندگانش از طریق پیامبران, بی‌نتیجه می‌‌ماند. برخی از سنی‌ها ادعا كرده‌اند كه پیامبران تنها نسبت به تكرار گناه و خطا معصومند ولی دیدگاه شیعه آن است كه پیامبران حتی نسبت به كوچكترین گناه یا سهوی, محفوظ می‌‌باشند. شیعیان همچنین اعتقاد دارند كه لطف خداوند ذاتی است یعنی خصوصیتی نیست كه خداوند گاهگاهی بخواهد آن را آشكار سازد. چرا كه این بدان معنی است كه _ آنچنان كه برخی از علمای سنی ادعا كرده‌اند _ خداوند می‌‌تواند ظالم یا متغیر باشد. ولی از نظر شیعه, او همواره _ حتی وقتی كه آشكارا در كتب مقدس نوشته شود _ بفهمد, و از آنجا كه همه انسان‌ها همواره در معرض خطا و گناه قرار دارند _ حتی تا حد تحریف كتب مقدس, مانند آنچه كه مسلمانان اعتقاد دارند, یهودیان و مسیحیان با كتاب مقدس خویش كرده‌اند _ خداوند, قرآن را كه كتاب قطعی است بدون یك راهنمای معصوم _ كه همان امام است _ نفرستاده است. همینطور, محمد هم كه توانست یك جامعه مسلمان و مطیع اوامر الهی را تشكیل دهد _ و نیز می‌‌دانست كه به زودی درخواهد گذشت _ جامعه مؤمنین را بدون رهبری رها نكرده است. این رهبر, علی _ امام اول _ بود كه دارای عصمت بود تا از عهده وظایف سخت و سنگین هدایت جامعه قرآنی در مسیر دینی و دنیوی خود برآید. لازم نیست كه پیام‌آور وحی, بعد از آنكه پیامش را رساند همواره در دنیا حاضر باشد. با این حال, لازم است كه امام همواره حاضر باشد مبادا كه عالم خلقت از هدف خود بازماند.
شیعیان _ دوباره برخلاف اهل سنت كه همواره بر تقدیر و سرنوشت تأكید می‌‌كنند _ به طور جدی ادعا می‌‌كنند كه انسان دارای اختیار است و به واسطه به كارگیری همین اختیار آزاد بود كه اكثریت اصحاب محمد, تصمیم گرفتند تا انتخاب او را برای جانشین خویش, نادیده بگیرند. ایشان قدرت چنین كاری را داشتند. با این حال, قابل پذیرش نیست كه خداوند, مسلمان‌ها را بدون یك امام معصوم رها كرده باشد و همینطور غیر قابل قبول است كه مسأله امامت به جامعه واگذار شده باشد _ آنگونه كه اهل سنت ادعا می‌‌كنند _ و یا اینكه این مسأله به پایان رسیده باشد در حالی كه هنوز نوع بشر باقی است چرا كه بعد از محمد هیچ شریعت جدیدی وجود نخواهد داشت.
شیعه, همچنین استدلال می‌‌كند كه هر پیامبری یك وصی دارد _ برای مثال, وصی موسی, هارون بود و وصی عیسی، پیتر _ مسلمانان گناهكار, ائمه را از حكومت باز داشتند ولی نمی‌توانند ایشان را از هدایت امت واقعی محمد باز دارند. در نهایت, وقتی امام یازدهم درحالی كه در خانه‌اش محاصره بود فوت كرد و خلیفه سنی عباسی, تصمیم گرفت پسر جوانش را به قتل برساند, آن كودك غائب گشت و هنوز زنده است. او هنوز امام است و به عنوان «مهدی موعود»۶ باز خواهد گشت تا جایگاه واقعی خود را بطلبد و مخالفان مسیح را _ در زمان دومین ظهور مسیح _ به قتل رساند.
خواهیم دید كه در مسأله امامت به عمق الهیات اثنی عشری می‌‌رسیم و خواهیم دید كه پرداختن مسلمان‌ها به مسائل اخلاقی و قانونی, به الهیات كمك می‌‌كند. حتی توسعه الهیات مدرسی میان سنی‌ها, بیشتر در جهت دفاع از سنی‌گرائی در مقابل عقلانیت شیعه و متحدانش _ معتزله _ شكل گرفت.
امام دوازدهم _ با آنكه دیده نمی‌شود _ به عنوان راهنمای جویندگان در جامعه حضور دارد, قطب عارفان است و روشنگر مفسرین قانون. در زمان غیبت او یك مجتهد واجد شرائط یا مرجع تقلید, نائب امام است.
او ولی امور مسلمین است و وظایف امام را در مسائلی چون قضاوت و اداره جامعه انجام می‌‌‌دهد. هر آنچه كه متعلق به امام است, باید به مجتهد داده شود.
طبق این عقیده بود كه آیه الله خمینی ادعا می‌‌كرد حق دارد _ فارغ از چالش دیگر مجتهدین ایرانی _ حكومت ایران را اداره كند.
مذهب كاتولیك رومی نیز می‌‌آموزد كه خداوند كلیسا را بدون راهنمائی كه در مسأله ایمان و اخلاقیات, معصوم است رها نكرده است. این وصی, پیتر مقدس بود و جانشین او اسقف رُم است. كاتولیك‌‌ها معتقدند كه هیچ كس جز مسیح و مادرش, در مقابل گناه معصوم نیستند, بنابراین تنها ایشان را می‌‌توان معصوم نامید. بنابراین یك اسقف رُم لزوماً از پرداختن به گناه و اشتباه در امان نیست. ایشان بر این باورند كه تنها وقتی پاپ به عنوان «ex cathedra» صحبت می‌‌كند _ یعنی وقتی به عنوان رهبر كلیسا در مورد ایمان و اخلاقیات صحبت می‌‌كند _ از اشتباه مصون است. دیدگاه جامع‌تر و جدی‌تر شیعیان اثنی عشری در مورد عصمت پیامبران و امامان, از نظر ایشان, نتیجهٔ منطقی ماهیت عقلی قرآن, گناهكاری طبیعی انسان و آزادی بشری است.
اهل سنت معتقدند كه اكثریت جامعه محمد معصومند. چه طبق نظر حنبلیان آن را به اصحاب پیامبر و یاران بلافصلشان (السلف) محدود كنیم و چه طبق نظریهٔ اجماع آن را به اكثریت مفسرین شایستهٔ قانون _ كه در هر دوره‌ای با هم جمع می‌‌شوند _ گسترش دهیم. شیعیان اثنی عشری با این عقیده مخالفند كه تنها مفسرین شایسته قانون می‌‌توانند به عنوان مجتهدین نمایندهٔ تام الاختیار ائمه باشند.
نویسندگان: جیمز.ای.بیل و جان آلدن ویلیامیز
مترجم: سید احمد حسینی
منبع : دانشگاه امام صادق (ع)


همچنین مشاهده کنید