جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی


جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی
سرزمین دانش خیز ، ادب پرور و سرافراز عزیزمان ایران، دانشمندان، علما، ریاضی دانان، حکیمان، منجمین، ادیبان، شعراء و... بی شماری را در دامان پاک و پر برکت خود پرورده است که هر یک به گونه ای مایه مباهات و فخر میهنمان هستند .
شعرای نامدار و پر آوازه ایران با سبکهای خاص ، الفاظ و معانی شیرین و اشعار بدیع خویش که از مبدأ فیض الهی ، قرآن مجید، احادیث نبوی و ... نشأت گرفته ؛ ایرانی ساختند سرشار از ادب ، عرفان و هنر.اینان به گلزار ادبیات ایران و حتی جهان، صفا و طراوت ویژه ای بخشیده اند و تشنگان وادی معرفت را سیراب نموده اند.از میان آن همه بزرگان ادب ، سرایندگان نظم و نویسندگان نثر، می توان مولانا جلال الدین محمد بلخی( مولوی)، مشهور به ملای رومی را نام برد. وی در عرصه دین، عرفان، فلسفه، منطق، تفسیر قرآن کریم، قصص قرآن، روایات پیامبر اکرم و ائمه هدی علیهم السلام، علم رجال و علم تاریخ تبحری کم نظیر داشت.
● زندگی نامه
جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی (مولانا، مولانای روم) و ملقب به خداوندگار از بزرگترین عرفای متفکر و شعرای متصوف ایران است که آسمان ادب فارسی و اندیشه ایرانی را با مجموعه آثار گرانبهای خویش به اوج روشنایی و اعتلا رسانیده است. جلالالدین در سال ۶۰۴ ه.ق در بلخ مرکز بزرگ فرهنگ و ادبیات آن روزگار ایران ودر خانوادهای از بزرگان این شهر به دنیا آمد.
پدر وی سلطان العلماء بهاء الدین محمد بن حسین الخطیبی ملقب به بهاء الدین ولد از فضلا و عرفای بزرگ شهر بلخ بود که در نزد سلطان محمد خوارزمشاه از احترام و تقرب خاصی برخوردار بود و در شهر بلخ صاحب مسندتدریسوفتوی بود. جلال الدین هنوز کودکی بیش نبود که در نتیجه اختلافی که بین پدرش و سلطان محمد پدید آمد از دیار خود رانده شد; بهاء الدین که از سوی سلطان و مردم بلخ ومخالفان تصوف مورد آزار قرار گرفته بود همزمان با حمله مغول به همراه خانوادهاش از راه خراسان رهسپار بغداد گشت. گویند در نیشابور بهاء الدین ولد به حضور شیخ فرید الدین عطار نیشابوری شتافت و عطار جلال الدین را در آغوش کشید و از آینده بزرگ و درخشان او خبر داد: (این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند) عارف بزرگ نیشابور همچنین نسخهای از مثنوی اسرار نامه خود را به جلال الدین هدیه کرد.بهاء الدین ولد پس از عبور از بغداد به مکه رفت و پس از زیارت، به آسیای صغیر رفت. حکیم بهاء الدین پس از هفت سال اقامت در لارنده مورد توجه سلطان علاء الدین کیقباد از شاهان دانشپرور این سلسله محلی قرار گرفت و سرانجام در قونیه سکنی گزید و به تدریس وارشاد و هدایت امور دینی مردم پرداخت و به جایگاهی والا در بین مردم و سلطان دست یافت.
جلال الدین در طول این سالها در محضر پدر به تحصیل علم و دانش پرداخت و پس از فوت پدر فرزانهاش (۶۲۸ ه.ق) به محضر سید برهان الدین محقق ترمذی از شاگردان سابق بهاء الدین ولد که از خواص و اولیاء طریقت و عارفان بزرگ زمان خویش بود شتافت و چند سال را در خدمت آن عارف بزرگ سپری نمود.
محقق ترمذی پس از چندی شاگرد والامقام خود را به مسافرت به سوی سرزمین شام ترغیب نمود و این سفر را از جهت کامل گشتن علوم ادبی و شرعی جلال الدین با اهمیت شمرد. سفر مولانا به حلب و دمشق که هم به عزم سیاحت بود و هم به طلب کسب معرفت و درک مجلس اصحاب طریقت چند سال به درازا کشید و وی در آن دیار از محضر بزرگانی همچون محیالدین ابن عربی بهرهها برد و با کولهباری سنگین از تجارب معنوی و مکتسبات علمی به قونیه بازگشت.
مولانا پس از بازگشت استاد ارجمند خود محقق ترمذی را خفته در خاک دید و با دلی پر درد تعلیم و تدریس علوم شرعی را آغاز کرد. مکتب مولانا در این سالها(۶۴۲ ه.ق) رونق فراوانی داشت و به قولی عدد مریدانش از ده هزار نفر فزونی یافته بود. جلال الدین در این ایام به جلال و جبروتی عظیم دست یافته بود و گروهی از مریدانش همواره در خدمت او بودند.
در این اوضاع و احوال عارفی بیقرار و شوریده حاال به نام شمس تبریزی به ملاقات مولانا شتافت و در دیداری شورانگیز تأثیری شگرف برعارف قونیه نهاد. جلال الدین پس از ملاقات و گفتگو با این پیر وارسته شیفته نفس گرم، بیان مؤثر، جاذبه بزرگ و اندیشه جوشان وی گشت و بارقه عشق و محبت شمس تبریزی و ظاهر ساده و بیپیرایه او، ژولیده موی با جامههایی خشن و پر وصله که پس از شصت سال پرواز از خود ملول شده بود، مولانا را بیاختیار به سوی او جذب کرد مولوی درس و مکتب و مسند خود را رها کرد و دل در گرو عارفی نهاد که سخنهای بیپروا میگفت و صاحبان تزویرو ریا را به باد سخره میگرفت و در جستجوی راهنمایانی بود که انگشت بر رگ ایشان نهد.
مولانا سه سال پیوسته در خدمت شمس بود و در این دوران به کلی از اقامه نماز و مجلس وعظ و تدریس دست شست وبه سماع و رقص و وجد و حال روی آورد و از هیئت صاحب منبر پیشین به رندی لاابالی و مستی پیمانه به دست بدل گشت.
انقلاب روحی مولوی و رها نمودن مسند تدریس و فتوی خشم شاگردان و مریدان او را فراهم آورد و آنان که از رویه مولانا ودل بستن او به خلوت وفیض صحبت شمس غضبناک شده بودند به آزار این عارف بزرگ پرداختند و او را به ترک قونیه و رها کردن مولوی وادار ساختند.
مهاجرت شمس تبریزی از قونیه شیدایی وآشفتگی حال جلالالدین را افزون ساخت و وی که چندی بود شعر و شاعری را آغاز کرده بود به خروش آمد و در فراق مراد خود به گریه و زاری و عزاداری پرداخت و نواهای شورانگیز دل شوریده خود را با رقص و سماع و رباب متجلی ساخت.
بیقراری او موجب شد که شمس پس از یک سال و نیم در سال ۶۴۴ ه. ق از دمشق به قونیه باز گردد و مولانا پس از دیدار یار خود آرام گرفت و سر به دامان پرمهر او نهاد . اقامت مجدد شمس تبریزی در قونیه چندان به درازا نکشید; وی در این مدت بساط سماع و طرب عارفانه را بیباکانه گسترد و در مقابل متعصبان قشری عوام، اسرار دل خود را که به ظاهر بوی کفر و الحادمی داد بیان نمود و بزرگانی را که برای کسب شهرت به دیدن مولانا میآمدند به مسخره میگرفت.اینگونه اعمال که از وجد و شوق این عارف روشن ضمیر ناشی میگشت بار دیگر خشم ظاهربینان و کوته نظران را برانگیخت بویژه آنکه مولانا نیز کماکان دست ارادت بردامان ارشاد شیخ داشت و همواره در ملازمت و صحبت او بود. سرانجام در سال ۶۴۵ ه.ق در توطئهای که توسط دشمنان بداندیش شمس فراهم آمده بود گروهی از شاگردانمتعصب مولانا بر او شوریده و شمس تبریزی را به قتل رساندند.
قتل شمس تبریزی از مولوی پنهان نگاه داشته شد و او که از غیبت استاد خویش مضطرب گشته بود چندی در انتظار مراد خود به سر برد و حتی در طلب یافتن او چند بار به دمشق سفر کرد و پس از ناامیدی از دیدار شیخ خود که دو سال بطول انجامید پریشان و آشفته حال به قونیه بازگشت. مولانا در این زمان یکسره از زندگانی علمی گذشته خود دست شست و تا پایان عمر، زندگانی خود را وقف تربیت و ارشاد سالکان و هدایت زائران نمود.
وی پس از مدتی که غم فراق ابدی کعبه مقصود خود را تا حدودی به فراموشی سپرده بود طریقه مولویه را در تصوف بوجود آورد و در حالی که خود در عالم عرفان به مقام والایی دست یافته و قطب سالکان گشته بود دل در گرو مهر صلاح الدین فریدون زرکوب نهاد و او را به خلیفگی خویش برگزید.
زرکوب ده سال در خدمت استادش بود و توجه و علاقه و اعتقاد وافر مولوی به زرکوب بار دیگر حسادت مریدانش را برانگیخت. پس از مرگ زرکوب (۶۵۷ ه.ق) مولانا بنا به وصیت او دست افشان و پای کوبان جنازه شاگرد محبوبش را به خاک سپرد و سپس حسامالدین حسن بن محمد بن حسن مشهور به حسام الدین چلبی از جوانمردان و اهل فتوت قونیه را به خلیفگی خود برگزید.
حسام الدین چلبی نیز همچون زرکوب سخت مورد توجه استاد بود و مولوی ده سال آخر عمر خود را با این شاگرد فرزانه سپری کرد و به تشویق او به سرایش مثنوی معنوی شاهکار بزرگ خود پرداخت. مرگ مولانا در سال ۶۷۳ ه.ق در قونیه و بر اثر بیماری تب محرقه اتفاق افتاد و وی در میان غم و اندوه شدید مردم و عزاداری آنان که چهل روز به طول انجامید در شهر قونیه و در مجاورت پدرش به خاک سپرده شد. مولانا جلال الدین را بزرگترین عارف و صوفی ایران پس از اسلام دانستهاند که علاوه بر میراثداری حقایق عرفای مشایخ پیش از خود، مطالب پیچیده و دشوار عرفانی را با آیات واحادیث در آمیخته و با زبانی ساده پیش روی مردم نهاده است.
وی در کتابهای بزرگ خود که هر یک گنجینهای جاودان از ادب و شعر و عرفان و تصوف و معرفت و کمال و اخلاق به شمار میروند عمیقترین افکار خود را با لطافت معنی و باریکی اندیشه و صفا و پختگی فکر عرفانی و مقصود رسا در اختیار خوانندگان و سالکان راه خویش گذارده است. مولوی هستی جهان را یکی و آن ذات خدایتعالی دانسته که جز او نیست و هر چه هست در حقیقت او و عالم همه جلوگاه اوست. حکیم روح انسانها را نیز از اشعه هستی او دانسته که از مبدأ حق جدا افتادهاند و همواره با حسرت دیدار و شور و عشق دلدار بسرمیبرندمولانا راه پی بردن به حقیقت را عشقی سوزان دانسته که آتش آن تمام هستی ظاهر و غرور جسمانی را خاکستر کند.
در نظر او کسی عاشق ذات حق و عاشق صادق است که از بت پرستی و نقش ظاهر بدرآمده و شهوات و اغراض و خود پسندی و غرور و جاه خود را از بین ببرد. مولوی جهان و ملتها و ادیان را نماینده خدای واحد میداند به گونهای که جهان مظهر یک حقیقت و جلوهگاه یک مشیت است و اختلاف امم و دشمنیهای انسانها همه از بیخبری و غرور و ظاهرپرستی و قیاسهای غلط ریشه میگیرد. عارف بزرگ راه نجات انسانها را کشف حقیقت و گذشتن از ظواهر دانسته است.
به اعتقاد او حقیقت را تنها میتوان با چشم حقیقت بین دید و لازمه داشتن چنین چشمی ریاضت و تهذیب نفس و کسب فضایل است. مولوی عبادت و درویشی را نه در فقر و نداری بلکه در رهایی از خودپرستی و بینیازی و بیاعتنایی در تعلقات دنیوی میداند. مولانا در غزلهای شورانگیز خود جوش و خروش عاشقانه خویش را هویدا ساخته و هدف والای خود را در وصال حق و درک وجود مطلق از طریق دل به تصویر کشیده است; چرا که دل جایگاه خداست و آنان که دل ندارند و از صفای درون محرومند راه نزدیک را گم کرده از راه دور میروند.
در دیگر اشعار مولوی رجوع به باطن، اعراض از ظاهر، نشر خلوص و صفا، رد تظاهر و ریا، چشم پوشیدن از تجمل آفاق، دیده دوختن به نور اشراق، نظر به وحدت، دعوت به خوبی، گذشتن از نمایش بیرون، پیوستنبه گشایش درون و... با زیباترین الفاظ و با بهرهگیری از آیات قرآن و روایات بیان شده است. شاهکارهای بزرگ مولانا عبارت است از مثنوی معنوی در شش دفتر و بیست و شش هزار بیت، مملو از حکایات و تمثیلهای پندآموز و عبرتانگیز که شاعر مهمترین مسایل عرفانی و دینی و اخلاقی را مطرح کرده و در مواقع لازم نیز از آیات و احادیث مدد جسته است.
در این منظومه تمامی مبانی اساسی تصوف و عرفان از طلب عشق تا مراحل کمال عارف مورد بررسی قرار گرفته است و در اثر تلاش و کوشش وافر مولوی و شاگرد ارجمندش حسامالدین چلبی یکی از نمودارهایاندیشه بشری که در عین حال از دلچسبترین و لطیفترین آنها نیز به شمار میرود بوجود آمده است که همواره انیس عارفان و جلیس صاحبدلان است.
دومین اثر بزرگ مولوی دیوان کبیر مشهور به دیوان غزلیات شمس تبریز است. این دیوان در برگیرنده عالیترین حقایق عرفانی و مملو از عواطف و اندیشههای بلند مولاناست که در همه حال با معشوق خود در راز و نیاز است و مظهر آن پیر و مرشد بزرگ او شمس تبریزی است. دیگر آثار این حکیم بزرگ عبارت است از فیه مافیه، رباعیات، مکتوبات و مجالس سبعه. راز جاودانگی نام و یاد حکیم مولانا جلال الدین را در کلام ساده ودور از هرگونه آرایش و پیرایش او، توسل به تمثیلات و قصص و امثال و حکم متداول عصر خویش، وسعت اطلاعات حیرتانگیز در دانشهای گوناگون اعم ازادبی و عرفانی و شرعی و فرهنگ عمومی اسلامی و آزادگی و آزادمنشی او دانستهاند.
● آثار مولانا
▪ آثار باقی مانده از مولانا دو قسمت اند. منثور شامل فیه مافیه، مجالس سبعه، مکاتیب . منظوم شامل غزلیات ، رباعیات مثنوی.
▪ فیه مافیه:
مجموعه تحریرات مولاناست. که در مجالس خود بیان می کرده و پسرش یا دیگر مریدان می نوشتند.
▪ مجالس سبعه:
از تحریر هفت مجلس مولانا فراهم شده و متن کامل آن یک با در سال ۱۹۲۷ در ترکیه به چاپ رسیده است.
▪ مکاتیب:
مجموعه مراسلات او به معاصر است که در تهران نیز به چاپ رسیده است.
▪ غزلیات:
به نام دیوان شمس معروف است و ۵۰ هزار بیت دارد. اکثر این غزلیات با شور و بی قراری و عشق و ارادت او نسبت به شمس آمیخته است.
▪ رباعیات:
که شامل ۱۶۵۹ رباعی است که قسمتی از آن متعلق به مولانا است و البته قسمتی مشکوک.
▪ مثنوی:
این کتاب را به خواهش حسام الدین چلبی نوشته است و دارای شش دفتر است و ۲۶۶۶۰ بیت.
مثنوی مولانا جلال الدین بلخی بدون مبالغه و بی هیچ شک و تردید جامع ترین اثر منظوم عرفانی و یکی ازبزرگترین شاهکار های ادبی جهان است.
مثنوی نه از نوع شعر های معمولی است بلکه نغمهی الهی و سرود روحانی ای است که بزبان مرد فرشته خو و عاشق بر تربیت انسان ساخته شده و منظور گوینده ی آن نه کسب نام و نان و نه جاه و مقام دنیوی و نه اظهار فضل بوده بلکه سراپای وجودش از عشق به حقیقت و انسانیت مالامال بوده.
مولانا در مثنوی علم و عرفان و عشق هرسه را بهم آمیخته و از آمیزش آنها معجونی خوشگوار ساخته که بمذاق همه کس سازگار است. خود
مولانا بر پشت مثنوی نوشته که : مثنوی را جهت آن نگفته ام که حمائل کنند و تکرار کنند بلکه تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی نردبان معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بگردن گیری و شهر به شهر گردی ، چه هرگز بر بام مقصود نروی و بمراد دل نرسی
منبع : سایت سیمرغ