پنجشنبه, ۱۰ خرداد, ۱۴۰۳ / 30 May, 2024
مجله ویستا

آزادی و عدالت در خاورمیانه


آزادی و عدالت در خاورمیانه
تاریخ در نزد مسلمانان همچون سایر ملت ها مهم است اما مسلمانان به آن با نگرانی و دیدی خاص می نگرند. رسالت محمد(ص) پیامبر خدا، ایجاد جامعه و دولتی اسلامی و تدوین و تبیین شرع مقدس اسلام بود. همه اینها حوادثی در تاریخ هستند كه از حافظه تاریخی یا تاریخ مكتوب و روایت شده شناخته می شوند. حوادثی كه از اعصار اولیه تاكنون مورد بحث مورخین بوده است. در خاورمیانه اسلامی انسان ممكن است مباحثی آتشین و حتی عداوت هایی تلخ درباره حوادثی بیابد كه قرن ها یا گاهی هزاران سال پیش رخ داده اند، اینكه مثلاً چه چیزی اتفاق افتاده و اهمیت و ارتباط امروزین آن چیست. به همان میزان كه مسلمانان- به ویژه مسلمانان خاورمیانه- از تجربیات جدیدی كه برداشت آنان و جهان را دگرگون كرده در رنج و تعب بوده اند و زبانی را هم كه آنها به واسطه آن به بحث و جدل می پردازند، از آن شكل گرفته است. این آگاهی تاریخی ابعادی جدید در دوره های جدید یافته است. در سال ۱۷۹۸ انقلاب فرانسه به شكل یك نیروی مهاجم كوچك تحت فرماندهی ژنرال جوانی به نام ناپلئون بناپارت به مصر راه یافت. این نیرو پس از حمله به مصر و غلبه بر آن به مدت چندین سال بدون هیچ دشواری بر آن سرزمین حكمرانی كرد. ژنرال بناپارت سرمستانه اعلام كرد كه او «به نام جمهوری فرانسه كه براساس اصول آزادی و برابری شكل گرفته» به آن سرزمین گام نهاده است. البته این عبارت نه تنها در فرانسه انتشار یافت كه به عربی نیز ترجمه شد.
بناپارت مترجمین عرب را نیز به همراه خویش آورد، نكته ای حاشیه ای كه به نظر می آید توسط بازدیدكنندگان بعدی منطقه نادیده گرفته شده است. اشاره به برابری مسئله دشواری نبود. مصریان نیز همچون بقیه مسلمانان خیلی خوب آن را درك می كردند برابری در میان معتقدین به اسلام در مقایسه ای چشمگیر با نظام كاستی هند در شرق و آریستوكراسی مسیحی برخوردار از امتیاز در غرب اصل اساسی اسلام از زمان تاسیس در قرن هفتم بوده است. اسلام بر برابری اصرار و پافشاری كرده و میزان بالایی از موفقیت در اجرای آن را به كف آورده است. واقعیات زندگی آشكارا تبعیض هایی را موجب شد - تبعیض هایی عمدتاً اجتماعی و اقتصادی و گاهی قومی و نژادی- اما این تبعیض ها و بی عدالتی ها به دنیای عرب راه نیافت. سه استثنا برای اجرای برابری اسلامی در شرع مقدس بیان شده است: دون پایگی بردگان، زنان و بی دینان. اما این استثنائات خیلی چشمگیر نبودند.
برای مدتی مدید در ایالات متحده- در عمل اگر نه در اصول- تنها پروتستان های سفیدپوست مرد «آزاد و برابر» زاده می شدند. این گواهی است بر اینكه نشان می دهد در قرن ۱۹ یا حتی اوایل قرن ۲۰ یك مرد فقیر دارای خاستگاه فقیرانه در خاورمیانه اسلامی نسبت به هر كشور دیگری در دنیای مسیحی مثل فرانسه پیش از انقلاب و ایالات متحده امكان بهتری برای رسیدن به جایگاه بالاتر داشت. برابری، اصلی قابل فهم بود اما درباره كلمات دیگری مثل آزادی كه ناپلئون به كار برد چطور؟ این عبارت در میان مصریان باعث سردرگمی شد. كاربرد عربی برابری در آن دوره و حتی مدتی پس از آن كلمه آزادی - hurriyya- به هیچ وجه عبارتی سیاسی نبود بلكه عبارتی حقوقی بود. فرد اگر برده نباشد آزاد است. «آزاد شدن» یعنی رهایی از بردگی و در دنیای اسلام برخلاف دنیای غرب «بندگی» و «آزادی» تا زمان اخیر به مثابه تشبیهی برای حكومت بد و خوب استفاده نمی شد. این سردرگمی ادامه یافت تا اینكه یك دانشمند بسیار معروف مصری پاسخ را دریافت.
«شیخ رفاعه رفیع الطهطاوی» استاد دانشگاه سنتی الازهر در اوایل قرن ۱۹ بود. حاكم مصر تصمیم گرفته بود كه اكنون وقت آن است كه برای رسیدن به غرب و همپایی با آن تلاش كند و لذا در سال ۱۸۲۶ اولین گروه اعزامی ۴۴ نفره دانشجویان را به پاریس فرستاد. شیخ طهطاوی با دانشجویان همراه شد و تا سال ۱۸۳۱ در پاریس باقی ماند. او در واقع مسئول امور مذهبی برای مراقبت از نیازها و تالمات روحی دانشجویان و نظارت بر آنان بود كه مبادا به كار خلاف كشیده شوند- كاری كه در پاریس آن زمان معنا نداشت. طی اقامتش در پاریس او ظاهراً پیش از هم اقران خویش آموخت و كتاب جالبی را كه نشان از تاثیر فرانسه پیش از انقلاب بر او بود به رشته تحریر درآورد. این كتاب در سال ۱۸۳۴ در قاهره به عربی و در سال ۱۸۳۹ به تركی ترجمه و منتشر شد. این كتاب برای دهه ها تنها كتاب برای توصیف كشور مدرن اروپایی بود كه برای خوانندگان مسلمان در خاورمیانه در دسترس بود.
شیخ طهطاوی فصلی را به حكومت در فرانسه اختصاص داد كه در آن به توضیح چگونگی مباحثه فرانسویان در مورد «آزادی» پرداخت. او در ابتدا دچار سرگشتگی كلی درباره اینكه وضعیت برده نبودن چه ارتباطی با سیاست دارد، شده بود. بعدها فهمید و به توضیح آن پرداخت. شیخ می گوید: وقتی فرانسویان صحبت از آزادی می كنند همان چیزی را اراده می كنند كه ما آن را عدالت می نامیم. دقیقاً درست بود. دقیقاً آنچه كه فرانسویان و به طور كلی غربیان از حكومت خوب و حكومت بد به عنوان آزادی و بردگی تصور می كردند در نزد مسلمانان عدالت و بی عدالتی تلقی می شد. این برداشت های مقایسه ای كمك كرد كه او پرتوی بر مشاجرات سیاسی بتاباند كه با اكتشاف ۱۷۹۸ فرانسویان در دنیای مسلمان آغاز شد و اینكه تاكنون نیز در اشكال مختلفی ادامه یافته است.
●عدالت برای همگان
همان گونه كه به درستی شیخ طهطاوی گفت تصور سنتی اسلامی از حكومت خوب در قالب «عدالت» بیان می شود. این عبارت در چندین كلمه مختلف در زبان عربی و سایر زبان ها بیان می شود. متداول ترین آن «عدل» است كه بر طبق «قانون» به معنای عدالت است(با «قانونی» كه قانون الهی یا همان «شریعت» نامیده می شود كه از سوی پروردگار بر پیامبر و جامعه مسلمانان نازل و آشكار گردید.)
اما عبارت متضاد عدالت چیست؟ رژیمی كه معیارهای عدالت را رعایت نكند كدام است؟ اگر حاكمی به عنوان حاكم «عادل» نامیده می شود، همان گونه كه در سیستم حكومتی و ایده های اسلام سنتی تعریف می شود، باید دو پیش شرط را دارا باشد؛ یكی اینكه قدرت را به طور قانونی به دست آورده باشد دیگر اینكه به طور قانونی هم آن را اعمال كند. به عبارت دیگر او نباید رباخوار و خودكامه باشد. البته ممكن است كه یكی از این دو ویژگی را داشته باشد هر چند طبیعی هم هست كه هر دو ویژگی را در یك زمان دارا باشد. برداشت اسلامی از عدالت به خوبی مستند بوده و به عصر پیامبر اسلام می رسد. زندگی پیامبر - به طوری كه در زندگینامه اش مطرح و در سنت و وحی الهی بازتاب می یابد- به دو مرحله تقسیم می شود.
در مرحله اول او هنوز در شهر خود «مكه» است و با نظام حاكم به مخالفت می پردازد. وی همچنین یك مذهب یا دكترین جدیدی آورده كه آن الیگارشی بت پرست و مشركی را كه بر مكه حكومت می كند به چالش می كشد. آیات قرآن و همچنین متون مربوط به سنت و زندگی پیامبر ریشه در دوران حضورش در مكه دارد، كه پیام ناسازگاری و مخالفت - شورش- را با خود دارد و ممكن است فرد نام آن را «انقلاب علیه نظم موجود» بنامد. سپس آن مهاجرت معروف یا «هجرت» از مكه به مدینه پیش می آید، جایی كه محمد(ص) نه قربانی حكومت و اقتدار كه خود حاكم می شود. محمد طی دوران حیاتش رئیس دولت بود و همان كاری را انجام می داد كه روسای دولت انجام می دهند. او رسماً دین خود را اعلام كرده و قوانین را به اجرا می گذاشت، مالیات وضع می كرد، جنگ می كرد و صلح به پا می داشت؛ در یك كلمه حكومت می كرد. سنت سیاسی، گفتارهای سیاسی و راهنمایی های سیاسی در این زمان بر مقاومت یا مخالفت با حكومت همان گونه كه در زمان حضور در مكه بود متمركز نمی شود، بلكه بر این متمركز می شود كه چگونه حكومت را اداره كند.
لذا از ابتدای كتاب مقدس مسلمانان «حقوق» و «فرهنگ سیاسی» دو سنت متمایز بوده است: یكی ریشه در دوران مكه دارد كه دوران «فعالیت» نامیده می شود و دیگری ریشه در دوران مدینه دارد كه دوران «ثبات» نامیده می شود. برای مثال قرآن نیز بیان می دارد كه وظیفه مسلمانان اطاعت است. «از خدا و پیامبر اطاعت كنید، از آنهایی كه بر شما اقتدار دارند اطاعت كنید.» و این در احادیثی كه منتسب به پیامبر است بیان می شود. اما همچنین احادیثی وجود دارد كه محدودیت های سفت و سختی بر «وظیفه اطاعت» وضع می كند. دو گفته ای كه به پیامبر منتسب است و به طور عمومی به عنوان گفته هایی موثق پذیرفته شده گواه هستند؛ یكی این است «در گناه هیچ نوع اطاعتی جایز نیست» به عبارت دیگر اگر دستورات حاكم بر خلاف قانون الهی باشد نه تنها وظیفه اطاعت از آن را نداریم كه باید با آن به مخالفت نیز برخیزیم. این پیش از آن «حق انقلابی» است كه در اندیشه سیاسی غرب وجود دارد. در واقع وظیفه ای انقلابی یا حداقل نافرمانی و مخالفت با قدرت است و دیگری «از مخلوقی كه مخالفت خالقش می كند اطاعت نكنید.»
مجدداً و آشكارا اقتدار حاكم را محدود می كند، حال هر چه شكل حكومت [یا حاكم] باشد. این دو سنت - یكی عصر ثبات و دیگری عصر فعالیت و ترویج- درست در تاریخ مدون و مكتوب دولت های اسلامی و اندیشه و عمل سیاسی تداوم می یابد. مسلمانان از همان اوان به مسائل سیاسی و حكومتی مثل كسب و اعمال قدرت، جانشینی، مشروعیت- به ویژه مسائلی كه به این بحث مربوط می شود- و محدودیت قدرت علاقه مند بودند. تمام اینها به خوبی در ادبیات غنی و متفاوت در سیاست ثبت شده است. ادبیاتی «ربانی»، ادبیاتی «حقوقی» كه حقوق اساسی اسلام نامیده می شود، ادبیاتی «عملی»، كتاب هایی نگاشته شده به وسیله دولتیان و برای دولتیان در مورد اینكه چگونه امور هر روزه حكومت را اداره و حل و فصل كنند و البته ادبیاتی «فلسفی» نیز وجود دارد كه عمیقاً از یونان باستان كه آثارشان در ترجمه ها و تطبیق ها بیان شده اخذ شده و برداشت های گوناگون اسلامی از كتاب «جمهوری» افلاطون و «سیاست» ارسطو را موجب شدند. در برهه ای از زمان برخی گرایشات قوی تر شد و حفظ آن محدودیت ها به خودكامگی حاكمی كه [مشروعیتش را] با كتاب آسمانی و قانون مقدس نسبت می داد دشوارتر شد و همچنین آن ادبیات فشاری روزافزون برای نیاز به نظم وارد می آورد. كلمه ای كه بسیار در مباحث مورد استفاده قرار می گیرد «فتنه» است. لغتی عربی كه می تواند به «آشوب»، «بی نظمی» و «ناآرامی» و حتی «آنارشی» در متون خاص ترجمه شود. نكته ای كه با تشویش و اصراری آشكار و به كرات ذكر می شود این است كه: حكومت ستمگر بهتر از بی حكومتی و هرج و مرج است. بسیاری از نویسندگان حتی فراتر از این رفته و می گویند كه یك ساعت و حتی یك دقیقه هرج و مرج بدتر از صدسال استبداد است. این یك دیدگاه است اما نه، تنها دیدگاه. در برخی زمان ها و مكان ها در دنیای مسلمان آن شیوه مسلط بوده و در زمان و مكانی دیگر به طور موكدی رد شده است.● نظریه در برابر تاریخ
سنت اسلامی قویاً بر دو نكته مربوط به اداره حكومت به وسیله حاكم اصرار دارد. یكی نیاز به مشاوره است كه در قرآن به آن توصیه شده است. همچنین از آن در سنت پیامبر نیز كراراً نام برده شده است. در زبان عربی «استبداد» در برابر «مشاوره» است. استبداد اصطلاحی فنی با معنای ضمنی منفی است. این اصطلاح به عنوان امری «مذموم» و «غیراخلاقی» تصور می شود و متهم كردن یك حاكم به استبداد عملاً به معنای عزل و خلع او است. حاكم باید با چه كسی به مشورت پردازد؟ در عمل با گروه های شخصی تاسیسی و مستقر در جامعه. در اعصار اولیه، مشاوره با روسای قبایل مهم بود چنان كه این شیوه در برخی كشورها همچنان باقی است مثل عربستان سعودی، بخش هایی از عراق (اما در كشورهایی مثل مصر و سوریه كه «شهرنشین» هستند كمتر است). حاكمان همچنین با نجیب زادگان روستایی حاشیه شهرها كه گروهی قدرتمند بودند مشاوره می كردند و نیز با گروه های مختلف در شهر: یعنی تاجران بازاری، كاتبین (طبقه باسواد، عمدتاً كارمندان كشوری)، سلسله مراتب مذهبی، نهادهای نظامی مثل نظامیان ینی چری در امپراتوری عثمانی.
در درجه اول، اهمیت این گروه ها در این بود كه قدرت واقعی را در دست داشتند. آنها می توانستند برای حاكم مشكلاتی پیش آورده و حتی او را خلع كنند. همچنین، رهبران گروه ها- روسای قبایل، رجال كشوری، رهبران مذهبی، روسای اتحادیه ها یا فرماندهان نیروهای نظامی- منصوب حاكم نبودند اما از درون گروه ها می آمدند. مشورت كردن بخش محوری نظم اسلام سنتی است اما تنها عنصری نیست كه بتواند اقتدار حاكم را كنترل كند. سیستم سنتی حكومت اسلامی هم اجماعی [مبتنی بر توافق و اجماع] است و هم قراردادی. مبانی شرع مقدس بیان می دارد كه خلیفه جدید- رئیس دولت جامعه اسلامی- انتخابی است. عبارت عربی آن گاهی به عنوان «انتخابی یا برگزیده» ترجمه می شود اما آن، معنای انتخاب واقعی یا انتخاب گزینشی را در بر ندارد. هر چند كه آن به گروه های كوچك مناسب و افراد رقیب اشاره دارد كه جانشین حاكم را برمی گزینند.
در اصل، جانشینی وراثتی به وسیله سنت حقوقی نفی می شود، اما در واقع در عمل جانشینی به استثنای زمانی كه با شورش یا جنگ داخلی از بین برود همیشه وراثتی بود. برای حاكم یا پادشاه، چنین متداول بود- و هنوز هم در بسیاری جاها رایج است- كه جانشین خود را تعیین كند، اما عنصر رضامندی و موافقت همچنان مهم است. در نظر- حتی دوران هایی در عمل- قدرت حاكم یعنی هم كسب و هم حفظ آن قدرت، بسته به موافقت افراد تحت حكومت است. شالوده اقتدار حاكم در عبارت عربی «بیعت» یا (bay,a) در متون كلاسیك متجلی می شود عبارتی كه معمولاً به عنوان «بزرگداشت یا ادای احترام» ترجمه می شود همان طور كه در عمل به حاكم جدیدشان ادای احترام می كنند.
اما به عبارت دیگر، ترجمه دقیق تر bay,a- كه از لغت «خرید و فروش» می آید- به معنای «معامله» است، قراردادی میان حاكم و افراد تحت حكومت كه در آن هر دو طرف تعهداتی به عهده دارند. برخی منتقدین ممكن است بدون توجه به نظریه خاطرنشان كنند كه در قلمرو واقعیت، الگوی حكومت خودخواهانه، خودكامه و استبدادی تمام خاورمیانه و سایر بخش های دنیای اسلام را در احاطه خود داشته است. برخی فراتر می روند و می گویند «اینكه مسلمانان چگونه هستند، یا چگونه بوده اند، كاری نیست كه غرب بتواند برای آن انجام دهد.» این تعبیر نادرستی از تاریخ است. انسان باید اندك نگاهی به گذشته داشته باشد تا دریابد كه چگونه حكومت های خاورمیانه به دولت های فعلی رسیدند.
این تغییر در دو مرحله اتفاق افتاد؛ مرحله اول: با یورش ناپلئون آغاز شد و تا قرن ۱۹ و ۲۰ یعنی زمانی كه حاكمان خاورمیانه از نیاز برای رسیدن به دنیای مدرن آگاه شدند ادامه یافت آن گاه كه سعی داشتند جوامع شان را با شروع نوسازی ابتدا از حكومت هایشان، نوسازی كنند. این تغییرات عمدتاً به وسیله حاكمان امپریالیستی كه تمایل به محافظه كاری داشتند انجام نشد بلكه به وسیله حكمرانان داخلی- یعنی سلطان های تركیه، پاشاها یا خدیوهای مصر و شاهان ایران- با نتایج اسفبار انجام شد. نوسازی به معنای معرفی سیستم های غربی ارتباط در بعد مبارزات و حكمرانی بود كه ناگزیر شامل ابزار تسلط و سركوب می شد. اقتدار دولت به طور گسترده ای با پذیرش ابزارهای كنترلی، نظارتی و اجرایی فراتر از ظرفیت های رهبران اولیه افزایش یافت تا اینكه تا پایان قرن ۲۰ هر حاكم پوشالی از هر دولت ضعیفی یا هر شبه دولتی قدرت بسیار بیشتری از خلفا یا سلطان های گذشته داشتند.
اما شاید یك نتیجه بدتر از نوسازی ملغای قدرت های میانه در یك جامعه بود- اشراف زمین دار، تاجران شهری، روسای قبایل و دیگران- كه در نظم سنتی به طور موثری اقتدار دولت را محدود می كردند. این قدرت های میانه به تدریج تضعیف شده و عمدتاً نابود گشتند تا اینكه از یك سو دولت قوی تر و مهاجم تر شده و از سوی دیگر محدودیت ها و كنترل ها تقلیل یافتند. این فرآیند به وسیله یكی از بهترین نویسندگان قرن ۱۹ در حوزه خاورمیانه افسر نیروی دریایی بریتانیا «آدولفوس اسلید» كه مشاور نیروی دریایی تركیه نیز بود و بیشتر زندگی حرفه ای اش را در آنجا گذراند توصیف و مشخص شد. او به صورتی صریح این فرآیند تغییر را به تصویر می كشد. او درباره چیزی كه اشرافیت قدیمی می نامد یعنی عمدتاً اشراف زمین دار و بورژوازی شهری و اشرافیت جدید یعنی كسانی كه بخشی از دولت هستند و اقتدارشان را از حاكم و نه مردم می گیرند، سخن به میان می آورد. نتیجه گیری او این است كه: «اشرافیت قدیمی براساس دارایی خود زندگی می كند. دولت، سرمایه اشرافیت جدید است.» از نقطه نظر توسعه فعلی و آتی این واقعیتی اساسی و یك پیشگویی پیكربندی شده و چشمگیر است.
مرحله دوم: دگرگونی سیاسی در خاورمیانه را می توان با دقت و ذكر تاریخ مشخص كرد. در سال ۱۹۴۰ حكومت فرانسه، آلمان نازی را محاصره كرد. یك حكومت جدید در منطقه ای پرآب كه «ویشی» نامیده می شد شكل گرفت و ژنرال شارل دوگل به لندن رفته و كمیته «فرانسه آزاد» را پایه گذاری كرد. امپراتوری فرانسه در آن مرحله، دور از دسترس آلمان ها بود و فرمانداران مستعمرات فرانسه برای تصمیم گیری آزاد بودند. آنها می توانستند یا با «ویشی» بمانند یا گرد دوگل جمع شوند. «ویشی» گزینه بسیاری از آنها به ویژه حاكمان سرزمین های تحت حاكمیت فرانسه یعنی لبنان- سوریه در قلب خاورمیانه عربی بود. در آن زمان بود كه پایه گذار ایدئولوژی ای كه بعدها «بعثی» نامیده شد با پذیرش عقاید نازی و شیوه هایی برای موقعیت خاورمیانه شكل گرفته شد. ایدئولوژی در شرف تكوین حزب بعث بر پان عربیسم، ملی گرایی و شكلی از سوسیالیسم تاكید می ورزید. این حزب تا آوریل سال ۱۹۴۷ رسماً تاسیس نشد، اما روند زمان نشان داد كه پایگاه نازیسم در جایی است كه از همانجا آغاز شده است.
از سوریه بود كه آلمان ها و بعثی های اصلی، یك رژیم نازی اولیه را در عراق توسط رشیدعلی گیلانی معروف تاسیس كردند.
رژیم گیلانی به وسیله بریتانیا پس از یك حمله نظامی مختصر در مه- ژوئن ۱۹۴۱ ساقط شد. رشیدعلی به برلین گریخت جایی كه او بقیه جنگ را به عنوان مهمان نزد هیتلر گذراند. بریتانیا و نیروهای فرانسه آزاد به سوریه رفته و آنجا تحت كنترل گلیست ها قرار گرفت. در سال های پایانی جنگ دوم جهانی، فرانسه و بریتانیا آنجا را ترك كردند و پس از مدت زمانی كوتاه شوروی وارد سوریه شد. رهبران بعثی به راحتی از مدل نازی به مدل كمونیسم تغییر ایدئولوژی داده و تنها به مطابقت پذیری اندكی نیاز داشتند. این در واقع حزبی نبود كه به معنای سازمانی و غربی آن برای پیروزی در انتخابات و رای دادن ساخته شده باشد.
حزبی به معنای نازی و كمونیستی بود، بخشی از ابزار حكومتی كه به ویژه با مرام آموزی، نظارت و سركوب همراه بود و حزب بعث در سوریه و بخش جداگانه آن در عراق كاركردشان در همین مسیر بود. از سال ۱۹۴۰ و مجدداً پس از آمدن شوروی، خاورمیانه به طور اساسی مدل های حكومتی غربی را وارد كرده است: مدل های فاشیستی، نازیستی و كمونیستی. اما صحبت از دیكتاتوری به عنوان شیوه ای كهن از انجام امور در این منطقه از جهان، به وضوح نادرست است. زیرا این كار به معنای نادیده انگاشتن اعراب پیشین، تحقیر اعراب فعلی و عدم نگرانی و امید برای اعراب آینده است. نوع رژیمی كه به وسیله صدام ایجاد شد - و به وسیله برخی حاكمین دیگر در دنیای مسلمان الگوبرداری شد و تداوم یافت- در واقع در دوران اخیر مدرن بود و با پایه های تمدن اسلامی بسیار بیگانه بود. قوانین و سنت های قدیمی تری وجود دارند كه مردم خاورمیانه می توانند آن را بسازند.●استبداد بیگانه با سنت اسلامی
البته موانع آشكاری برای توسعه نهادهای دموكراتیك در خاورمیانه وجود دارد. اولین و مهمترین مانع، الگوی حكومت تك سالاری و استبدادی است كه در این كشورها وجود دارد. چنین حكومتی با خاورمیانه بیگانه است و هیچ ریشه ای در سنت اعراب ندارد اما تاكنون چند قرنی است كه وجود داشته و پابرجاست.
مشكل سنتی دیگر، غیبت اندیشه سیاسی كلاسیك اسلامی و تمرین بر مبنای حق شهروندی است. شهروندی به معنای عضوی آزاد و مشاركت جو از هویت مدنی است. این برداشت یا تصور، كه ریشه در جامعه سیاسی یونان دارد در تمدن غربی از دوران قدیم تاكنون بحثی محوری بوده است. این بحث و این ایده كه مردم نه برحسب خواست حاكم كه برای اداره حكومت، مشاركت می كنند در اندیشه سنتی غایب است. در دوران قدرت خلافت، شهرهای تقریباً شكوفایی وجود داشتند، اما آنها به خودی خود چیزی را كه بتوان به عنوان حكومت مدنی تشخیص داد، در برنداشتند. شهرها متشكل از محلات متراكم و در هم بود كه در میان خویش، كانون مهمی از هویت و وفاداری را تشكیل می دادند. غالباً این محلات بر وفاداری های قومی، قبیله ای، مذهبی، فرقه ای یا حتی شغلی استوار بودند. هیچ عبارتی در عربی كه با «شهروندی» تطابق داشته باشد، وجود ندارد. به طور كلی این لغت فقط بر روی پاسپورت ها و سایر اسناد مواطن وجود دارد كه معنای تحت اللفظی آن «هموطن» است. فقدان شهروندی منجر به فقدان تصویر مدنی می شود. با وجودی كه گروه های مختلف اجتماعی طی دوران سنتی خود رهبران خویش را انتخاب می كردند، اما برداشت انتخاب افراد برای وكالت شهروندی در گروه ها یا دسته های مشترك در تجربه و عمل مسلمانان غایب بوده است.
در واقع سایر عناصر مثبت تاریخ و تفكر اسلامی می تواند به توسعه دموكراسی كمك كند. به ویژه امروز، بحث حكومت اجماعی [یا حكومت مبتنی بر اجماع و توافق]، قراردادی و محدود، مجدداً در حال تبدیل شدن به بحث روز است و انكار و نفی سنتی خودكامگی - استبداد - نیروی جدیدی به دست آورده است. ممكن است كه اروپا ایدئولوژی دیكتاتوری را اشاعه داده باشد، اما ایدئولوژی بدیل و گسترده ای از اعتراض مردمی به دیكتاتوری را نیز گسترش داده است. نفی استبداد - كه در نوشته های سنتی و جدید بحثی آشنا است-قبلاً تاثیر قدرتمندی داشت. مسلمانان در حال گسترش - و در برخی موارد اعمال - ایده های مربوط به مشاوره و مشورت هستند. برای مذهبیون، این توسعه ها مبتنی بر شرع مقدس و سنت با مجموعه ای از رسوم تاثیرگذار در گذشته اسلامی اند. انسان ممكن است این احیا را به ویژه در افغانستان بیابد كه مردمانش نوسازی اندكی به خود دیده و لذا برای احیای مجدد سنت های بهتر گذشته، به ویژه مشاوره در امر حكومت با علایق استوار و وفاداری گروه ها درصدد یافتن آن هستند. این در واقع هدف «لویه جرگه» بود. شورایی عالی متشكل از گروه های مختلف - گروه های قومی، قبیله ای، مذهبی، منطقه ای، شغلی و غیره. علایمی از جنبش های موقتی و مقطعی در خاورمیانه در جهت شكستن انحصار حكومت وجود دارد. همچنین تاثیرات مثبت دیگری در شیوه كار آنها، در حال پدیدار شدن است. شاید مهمترین نوع توسعه، پذیرش ارتباطات مدرن است. ماشین چاپ و روزنامه ها، تلگراف، رادیو و تلویزیون همگی باعث دگرگونی خاورمیانه شده اند. در ابتدا تكنولوژی ارتباطات ابزار دیكتاتورها بود كه به دولت سلاح جدیدی برای تبلیغات و كنترل به دست می داد. اما این روند پایدار نیست. امروزه به ویژه با گسترش و افزایش اینترنت، ماهواره های تلویزیونی و تلفن های همراه تكنولوژی ارتباطی تاثیرات متضادی پدید آمده است. روزبه روز آشكارتر می شود كه یكی از مهمترین دلایل فروپاشی شوروی، انقلاب اطلاعاتی بود. سیستم كهنه شوروی بر مقیاس وسیعی از كنترل بر روی تولید و توزیع و تبادل اطلاعات و ایده ها متكی بود. هر چه تكنولوژی های مدرن بیشتر بسط می یابند كنترل بر ابزار اطلاعات و تكنولوژی دیگر امكان پذیر نیست. انقلاب اطلاعاتی همین مشكل را به اتحاد جماهیر شوروی همان گونه كه انقلاب برای عثمانی و سایر امپراتوری های اسلامی تحمیل كرد. یا آن را می پذیرند و طبق همان شیوه ادامه حیات می دهند یا آن را نفی می كنند و از بقیه جهان عقب می افتند. شوروی در حل این معضل تلاش كرد ولی ناكام ماند و روسیه فعلی نیز هنوز با نتایج آن دست و پنجه نرم می كند. روندی موازی در كشورهای مسلمان خاورمیانه قبلاً آغاز شده است. تلویزیون همچنین چشم اندازی را كه در گذشته ناشناخته بود برای مردم خاورمیانه به ارمغان می آورد - یعنی همان عدم توافق و جدل های عمومی، قاطع و زنده.
در برخی جاها، جوانان حتی تلویزیون كشورهای دشمن را تماشا می كنند. علاوه بر مشاهده چهره های مطرح «كه دور میز نشسته و بر سر یكدیگر داد و بیداد می كنند و بر میز می كوبند» (همان طور كه یك مشاهده گر عرب آن را با تعجب توصیف می كرد) چشم انداز وجود یك دموكراسی سرزنده، پویا و جنجالی به ویژه نگرشی از عدم محرومیت و صراحت اما در كنار استدلالاتی سامان مند میان عقاید و منافع تاثیرگذار است. ارتباطات مدرن و جدید، تاثیر دیگری نیز داشته اند؛ اینكه مسلمانان خاورمیانه به طور دردآوری از این آگاه می شوند كه چگونه امور بر وفق مراد نشده است. در گذشته آنها واقعاً از تفاوت های میان دنیای خویش و دنیای خارج آگاه نبوده اند. آنها نه تنها نمی دانستند كه چقدر از دنیای پیشرفته غرب كه چه بسا از شرق پیشرفته - مثل ژاپن، چین، هند، كره جنوبی و آسیای جنوب شرقی - و به ویژه از هر جای دیگری برحسب استانداردهای زندگی، دستاوردها و به طور كلی توسعه فرهنگی و انسانی عقب تر هستند. حتی دردآورتر تفاوت میان نابرابری ها و تمایزات گروه های انسانی در خود خاورمیانه است. اكنون پرسش دموكراسی بیشتر به عراق مربوط است تا هر كشور خاورمیانه ای دیگر.
عراق قبل از صدام بهترین استفاده را از درآمدهایش می برد. رهبران این كشور جاده ها، پل ها و تسهیلاتی به ویژه شبكه ای از مدارس و دانشگاه ها با استانداردی بالاتر از همه منطقه را توسعه دادند. اینها مثل هر چیز دیگری در عراق با حكومت صدام مضمحل شدند اما حتی در بدترین شرایط، یك طبقه متوسط تحصیلكرده به گونه ای برای آموزش فرزندان به حیات خود ادامه داد و نتیجه آن می تواند در مردم امروز عراق دیده شود. نتیجه دیگر، موقعیت زنان است كه بسیار بهتر از سایر كشورها در دنیای مسلمان است. آنها از حقوق بیشتری برخوردار نبودند - «حقوق» در آن متن (نظام صدام) بی معنا است - اما از فرصت و دسترسی نسبتاً بهتری برخوردار بودند. تحت حاكمیت صدام، زنان به آموزش و تحصیلات از جمله آموزش عالی و حتی به مشاغل دسترسی داشتند با همانندی های اندكی در دنیای مسلمان. در غرب، آزادی نسبی زنان دلیلی عمده برای پیشرفت گسترده جامعه بوده است. زنان بخش مهم و واقعاً اساسی از آینده دموكراتیك در خاورمیانه هستند.
●خطرات بنیادین
مهمترین تهدید برای توسعه دموكراسی در عراق و نهایتاً سایر كشورهای عرب و مسلمان بحث برابری های اجتماعی و وراثتی نیست بلكه تلاش های تعیین كننده ای است كه برای گذاشتن دموكراسی انجام می گیرد. مخالفان دموكراسی در دنیای مسلمان از خاستگاه های متفاوت و با ایدئولوژی های كاملاً متفاوت می آیند. همبستگی و اتحادی مصلحتی میان گروه های مختلف با علایق مختلف وجود دارد. چنین گروه هایی دو موضوع را كه به پیشرفت دموكراسی تاثیر می گذارد تركیب می كنند: یكی خودكامگی صدام در عراق و دیگری حكومت های خودكامه در معرض خطر در منطقه.در اینجا همچنین آن گروه ها حداقل از حمایت فنی نیروهای خارجی- یعنی حمایت های دولتی، اقتصادی، ایدئولوژیكی و غیره- در اروپا، آسیا و جاهای دیگر به امید موفقیت عملی یا احساسی برخوردارند. خطرناك ترین گروه ها، گروه های به اصطلاح بنیادگرای اسلامی هستند. آنهایی كه دموكراسی در نظرشان اهریمنی است كه یا به شیوه قدیمی تسلط امپریالیستی و یا در اشكال مدرن نفوذ فرهنگی از غرب برخاسته است. افراد نوساز یا مدرن گرا با مطالباتی كه برای زنان و به طور كلی نوجوانان دارند، به مثابه لرزه ای بر حیات نظم سنتی دولت ها آموزش، بازار و حتی خانواده تلقی می شوند. بنیادگرایان، غربی ها و نیرنگ غربی ها و پیروان آنها را نه تنها به مثابه كسانی می نگرند كه مانع پیشرفت برنامه ریزی شده اسلام به سمت پیروزی نهایی اش در جهان هستند بلكه به مثابه افرادی می نگرند كه اسلام را در وطن و سرزمین خود به خطر می اندازند. برخلاف اصلاح طلبان بنیادگرایان مشكل دنیای مسلمان را نه تنها از نوسازی ناقص و ناكافی نمی دانند بلكه از گسترش نوسازی و حتی خود نوسازی می دانند. در نزد آنها دموكراسی یك تحمیل خارجی از سوی مشركین است. بخشی از تاثیرگذاری بیشتر و مخرب تر شیطان و دارودسته اش پاسخ بنیادگرایان به تاثیر اجتماعی و فرهنگی غرب، جمع آوری نیرو برای مدتی طولانی بوده است و این پاسخ در قالب ادبیات تاثیرگذار و گسترده و جنبش های عملگرا تجلی یافته است كه مهمترین آن اخوان المسلمین بود كه در سال ۱۹۲۸ در مصر پایه گذاری شد. نوعی از اسلام سیاسی در آغاز با انقلاب ۱۹۷۹ ایران به یك فاكتور مهم بین المللی تبدیل شد. كلمه «انقلاب» در خاورمیانه به غلط استعمال شده و تقریباً برای اشاره و توجیه هر دگرگونی خشونت بار قدرت از بالا به كار گرفته شده است اما آنچه كه در ایران اتفاق افتاد، انقلابی اصیل و دگرگونی عمده ای با یك چالش ایدئولوژیكی بسیار مهم بود؛ تغییر در شالوده جامعه كه تاثیری گسترده بر كل دنیای اسلام چه از لحاظ فكری و چه اخلاقی و یا سیاسی داشت.
انقلاب ایران همچون اسلافش مراحل مختلف دگرگونی و ستیز درونی و برونی را پشت سر گذاشته و به نظر وارد مرحله ناپلئونی خود شده است. حكومت در ایران با امواج حمایت مردمی و با ابراز انزجار از رژیم پیشین و سیاست ها و همفكرانش به قدرت دست یافت.
در حال حاضر از همه مهمتر در عراق بنیادگرایان سنی هستند. عنصر مهم در جنگ افزایش و گسترش و در برخی مناطق تسلط وهابیون است. وهابیسم شاخه ای از اسلام است كه در نجد- در مركز عربستان- در قرن ۱۸ به وجود آمد و مشكلاتی را برای حاكمین دنیای مسلمان در آن زمان به وجود آورد اما سرانجام محدود و منكوب شد. مجدداً در قرن ۲۰ سر بر آورد و زمانی كه خاندان سعودی - روسای قبایلی كه با تعهد به وهابیسم- به شهرهای مقدس مكه و مدینه تسلط یافته و پادشاهی سعودی را به وجود آوردند اهمیت نوینی یافت. این امر دو فاكتور بسیار مهم به همراه داشت؛
یكی سعودی های وهابی اكنون بر شهرهای مقدس حكومت داشتند و بنابراین زیارت سالیانه مسلمانان از این شهرها را كنترل می كنند.
دوم كشف و استحصال نفت، ثروت هنگفتی را برای آنها به ارمغان آورد. چیزی كه سرانجام تاثیری جهانی می یابد. اكنون نیروهایی كه تغذیه شده، آموزش یافته و رها شده اند تهدیدی برای خود خاندان سعود به حساب می آیند. اولین پیروزی مهم برای بنیادگرایان سنی، سقوط شوروی بود كه- به طور غیرمنطقی- آن را به مثابه پیروزی خویش تلقی می كردند. از نظر آنها، شكست شوروی در جنگ سردی كه به وسیله غرب به راه افتاد، رخ نداد بلكه از طریق جهادی كه به وسیله مبارزین شورشی در افغانستان اتفاق افتاد شكست خورد. همان گونه كه اسامه بن لادن و همفكرانش می گویند یكی از دو ابرقدرت كافر را كه خطرناك ترین و دشوارترین بود، شكست دادند. بنابراین به اعتقاد آنها، برخورد و مقابله با آمریكایی های نازپرورده و منحط بسیار سهل تر است. گفتمان و اقدامات آمریكایی ها این تصور را گاهی تضعیف و گاهی تقویت كرده است.
در یك انتخابات كاملاً آزاد، بنیادگرایان به دلایل متعدد مزیت های عمده ای نسبت به میانه روها و اصلاح طلبان دارا هستند. یكی اینكه از زبانی قابل فهم استفاده می كنند كه برای مسلمانان آشنا است در حالی كه احزاب دموكراتیك، ایدئولوژی را بسط می دهند و از واژگانی استفاده می كنند كه عمدتاً برای «مسلمانان معمولی» عجیب و ناآشنا است. از سوی دیگر احزاب بنیادگرا، واژگان آشنایی را به كار می گیرند و ارزش های آشنایی را هم برای انتقاد از سكولارها و هم برای انتقاد از نظم اقتدارگرایانه برمی انگیزانند و آلترناتیوی را پیشنهاد می دهند. برای انتشار این پیام، بنیادگرایان از یك شبكه بسیار موثر بهره می گیرند كه در مسجد و منبر تلاقی می یابد. هیچ یك از احزاب سكولار چیزی كه قابل قیاس با این شبكه باشد را در اختیار ندارند.
انقلابیون مذهبی و حتی تروریست ها به خاطر تلاش های اصیل و مكررشان برای تسكین آلام مردم عادی حمایت آنان را به دست می آورند.
سرانجام و شاید مهمتر از همه، احزاب دموكراتیك به لحاظ ایدئولوژیكی به دلیل اجازه به آزادی عمل بنیادگرایان محدود می شوند. بنیادگرایان از این ناتوانی رنج نمی برند بلكه برعكس وقتی در قدرت هستند، ماموریت شان این است كه آشوب و بی ایمانی را سركوب كنند. با وجود این دشواری ها، بارقه هایی از امید به ویژه در انتخابات عمومی ژانویه عراق به چشم می خورد. میلیون ها عراقی برای رای دادن در صف ها ایستاده بودند و می دانستند كه در هر لحظه و هر قدمی از پیشرفت در حال قمار بر سر زندگی شان هستند.
آن مسئله، دستاوردی بسیار مهم است و تاثیرش می تواند در كشورهای عرب همسایه و سایر كشورها مشاهده شود. دموكراسی در یك میدان- نه یك جنگ- پیروز شده و هنوز با خطرات بسیاری روبه رو است. هم از سوی دشمنان بی رحم و مصمم و هم از سوی دوستان مردد و غیرقابل اعتماد. آن اما نبردی مهم است و انتخابات عراق نقطه عطفی را در تاریخ خاورمیانه ثابت می كند كه اهمیت آن كمتر از اهمیت حضور ناپلئون و انقلاب فرانسه در مصر بیش از دو قرن پیش نیست.
●ترس از آینده
ایجاد یك دموكراسی سیاسی و نظم اجتماعی در عراق یا هر جای دیگری در خاورمیانه آسان نخواهد بود. اما امكان ناپذیر هم نیست و نشانه های بسیاری وجود دارد كه این فرآیند آغاز شده است. در زمان حاضر دو ترس در ارتباط با امكان پذیری ایجاد یك دموكراسی در عراق وجود دارد: یكی ترس از اینكه دموكراسی شكل نخواهد گرفت؛ ترسی كه به وسیله بسیاری در اروپا و آمریكا بیان می شود و دیگری پافشاری زیاد در گردش حاكمان [قدرت] در خاورمیانه. یك جامعه كاملاً آزاد در عراق آشكارا تهدیدی اساسی برای بسیاری از حكومت های منطقه از جمله برخی كشورهایی كه به عنوان متحدان واشینگتن تلقی شوند، خواهد بود.
پایان جنگ دوم جهانی، مسیر دموكراسی را در قدرت های محور [آلمان، ایتالیا و ژاپن] پیشین هموار كرد. پایان جنگ سرد میزانی از آزادی و نیز حركت به سوی دموكراسی در بیشتر قلمرو شوروی سابق را با خود به همراه آورد. با صبر و ثابت قدمی سرانجام امكان پذیر است كه عدالت و آزادی برای مردم خاورمیانه ظهور كند.
برنارد لوئیس
ترجمه: محمدحسین باقی
منبع : روزنامه شرق