سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


حاکمیت بلامنازع ایران


حاکمیت بلامنازع ایران
دکتر پیروز مجتهدزاده متخصص در امور خلیج‌فارس و دارای دکترای جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک، از دانشگاه‌های آکسفورد و لندن است. وی تاکنون ۳۰ کتاب تألیف کرده که اکثر آنها به زبان‌های فارسی، انگلیسی و عربی ترجمه شده است و در این میان حدود ۲۰ کتاب مربوط به مسائل خلیج‌فارس است. همچنین از مجتهدزاده حدود ۴۰۰ مقاله به زبان‌های مختلف در نشریات دنیا چاپ شده است که اکثر آنها نیز مربوط به مسائل خلیج‌فارس است.
وی مدتی پس از گرفتن دکترا به‌کار تحقیق و پژوهش در دانشگاه لندن پرداخت. ۱۲ سال پیش به ایران بازگشت. ۲ سال به‌عنوان استاد مدعو در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و پس از آن به استخدام دانشگاه تربیت‌مدرس درآمد.
وی که همچنان با محافل علمی جهان در ارتباط است، سخنرانی‌های متعددی درباره نام خلیج‌فارس و حقوق ایران و نیز جزایر تنب‌بزرگ و کوچک و ابوموسی داشته است.
دکتر مجتهدزاده در نشستی با اعضاء تحریریه پیام دریا به تشریح جغرافیائی سیاسی و اهمیت جزایر سه‌گانه ایران پرداخت:
متأسفانه بیشتر کسانی که از خلیج‌فارس صحبت می‌کنند یا از اهمیت استراتژیکی جزایر سخن به میان می‌آورند سخنانشان مربوط به دوران جهان دوقطبی است یعنی زمانی‌که شوروی و احساس تهدید کمونیست شوروی در خلیج‌فارس وجود داشت. حقیقت این است که امروز ما در جهانی تهی از رقابت‌های ژئوپلیتیکی جهانی بین شوروی و آمریکا زندگی می‌کنیم، بنابراین آن تهدیدها از بین رفته است و مناطق جغرافیائی خلیج‌فارس وضعیت گذشته را ندارند. البته خلیج‌فارس همیشه مهم بوده و خواهد بود، اما وضعیت ژئوپلیتیکی و یا ژئواستراتژیکی که ما در دوران جنگ سرد با آن مواجه بودیم امروز دیگر وجود ندارد بنابراین باید وضعیت موجود را بررسی کنیم.
منطقه خلیج‌فارس از نظر جغرافیائی، سیاسی، اقتصادی، منابع انرژی و نیز حمل و نقل دریائی همیشه حائز اهمیت بوده است. در حقیقت این اهمیت از زمانی آغاز شد که سیاست‌های استعماری اروپا به این بخش از جهان سرایت کرد یعنی زمانی که پرتغالی‌ها به این منطقه آمدند. البته از دوران قبل از اسلام نیز شواهدی در دست است که نشان می‌دهد خلیج‌فارس برای ایرانی‌ها اهمیت خاصی داشته است.
تمدن ایرانی آغازکننده فرهنگ دریانوردی بوده است و این فرهنگ را از طریق خلیج‌فارس پی‌ریزی کرد. بررسی آثار باستانی نشان می‌دهد داریوش کبیر یک سیاح یونانی را به استخدام درآورد تا بتواند مناطق دریائی را در جنوب ایران شناسائی کند و این شخص توانست راه‌های دریائی ایران و هند از یک سو و ایران و مصر را از سوی دیگر کشف کند. در واقع این آغاز دریانوردی علمی در جهان است. براساس چنین کشفیاتی هنگامی‌که داریوش به مصر می‌رسد دستور حفر کانال‌سوئز را می‌دهد. در کتیبه‌ای که در آن محل کشف شده داریوش می‌گوید ”من از پارس هستم و به‌دست پارسیان، مصر را گرفتم. من دستور دادم که این کانال را بین دریائی که از پارس به اینجا می‌رسد و رود پیراگا (نیل) است حفر کنند.“
دو نکته بسیار مهم را می‌توان در اهمیت خلیج‌فارس در عصر باستان مشاهده کرد. اولین نکته این است که ایرانیان مبتکر دریانوردی علمی هستند. راه‌های دریانوردی را ایرانیان اختراع و بر روی نقشه آوردند و این نقشه در طول تاریخ به نام راهنامک معروف شده است. در ادبیات عرب نیز هنوز صحبت از راهنامج که همان راهنامک فارسی است می‌شود. یعنی هنوز هم راه‌های درائی که در زمان داریوش کشف شد مورد استفاده است و ادبیات دریانوردی منطقه‌ای همچنان براساس آن استوار است. همین اقدام داریوش نشان می‌دهد که ایرانی‌ها نه تنها اهل دریانوردی و آغازکننده شناسائی راه‌های دریائی بوده‌اند، بلکه دید جغرافیائی بسیار روشنی از آب‌های جهان داشته‌اند و جغرافیای سیاسی دریائی را در حقیقت ایرانی‌های باستان پایه‌ریزی کرده‌اند.
جغرافیای سیاسی دریائی امروز را به یونان نسبت می‌دهند. در حالی‌که همان زمانی که دید جغرافیائی یونانیان شامل این موضوع بود که آب‌های درونی چهارگانه جهانی شامل دریای خزر، مدیترانه، فارس و دریای عربی هستند، ایرانی‌ها دید متفاوتی داشتند و آب‌های درونی جهانی را به‌ دو قسمت می‌دانستند. با یک نگاه کلی به کره‌زمین این دید درست‌تر می‌نماید، زیرا در کره‌زمین دو دریای عظیم قاره‌ها را جدا می‌کند.
دریای عرب همان دریای مدیترانه است که قاره آفریقا را از اروپا جدا می‌کند. دریای شرق نیز آسیا را از آفریقا جدا می‌کند. به‌همین دلیل دریای عظیم شرق که دریای فارس نام داشته است در آثار قدیمی به‌صورت دریای اعظم فارس آمده است.
دید جغرافیائی دریائی ایرانی‌ها نشان می‌دهد که ایرانیان در این زمینه بسیار کار کرده‌اند و پیشرفت داشته‌اند.
البته یونانیان نیز مطالعات زیادی در این زمینه داشته‌اند. جغرافیای سیاسی دریائی امروزه براساس الگوی یونانیان کار می‌کند. اما دید ایرانیان بیشا ز ۲ هزاز سال در مطالعات جغرافیائی جهان دید غالب بوده است. بعد از اسلام جغرافی‌دانان جهان اسلام بیش از هر قوم دیگری راجع به این موضوع کار کرده‌اند. دید جغرافی‌دانان اسلامی جهان دید ایرانیان باستان بوده است که آب‌های جهان را به ۲ قسمت تقسیم کرده‌اند. حتی می‌توان آثار این دیدگاه ویژه ایرانی از جغرافیای سیاسی دریاها را در قرآن کریم هم مشاهده کرد. در آنجا که خداوند در سوره مبارکه الرحمن می‌فرماید: ”اوست که دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو دریا فاصله‌ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی‌کنند.“ بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که خلیج‌فارس به‌عنوان بخشی از دریای بزرگ فارس اهمیت بسیار زیادی در تاریخ تمدن بشر امروزی داشته و دارد.
● اهمیت ژئواستراتژیک
اهمیت‌های ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک، نقل و انتقالات ارتباطات، تجارت و... به عصر استعماری مربوط می‌شود که غرب در شرق آغاز می‌کند.
ابتدا پرتغالی‌ها، هلندی‌ها، فرانسوی‌ها و اسپانیائی‌ها و در انتها بریتانیائی‌ها از غرب به شرق می‌آیند. بریتانیا تبدیل به تنها قدرت استعماری جهان می‌شود. که نقشه سیاسی خلیج‌فارس را دگرگون می‌کند.
خلیج‌فارس تا آمدن بریتانیائی‌ها به منطقه، یک دریای داخلی ایرانی است.
منطقه خلیج‌فارس به این دلیل خلیج‌فارس قلمداد می‌شد که این دریا داخل ایران قرار داشت. به‌عبارت دیگر تمامی سواحل کرانه‌های جنوبی، شمالی، شمال‌غربی، جنوب‌شرقی همه در اختیار ایران و در داخل خاک ایران بوده است. این خلیج را ایرانیان باستان ”دریای پارس“ و یونانیان باستان ”خلیج‌فارس“ می‌نامیدند.
اگر به آثار و نقشه‌های قدیمی باستانی مراجعه شود کلمه خلیج‌فارس به‌گونه‌ای نوشته شده که تا دریای عمان نیز کشیده می‌شود بنابراین جغرافیای سیاسی تا آمار بریتانیا دست‌نخورده باقی‌مانده بود.
بریتانیا در سال ۱۸۲۰ میلادی و خلیج‌فارس شد. از ابتداء تاریخ بشر تا آمدن بریتانیائی‌ها به خلیج‌فارس این دریا در داخل ایران بوده است. ایران تنها کشور و حکومت منطقه خلیج‌فارس محسوب می‌شد. سیاست‌های استعماری پیش از بریتانیا نیز اگر چه کوشش کردند که تأثیرگذار باشند اما در عمل موفق نشدند. برای مثال پرتغالی‌ها وارد خلیج‌فارس می‌شوند بحرین و هرمز را می‌گیرند و آنها را به مستعمره خود تبدیل می‌کنند. پرتغالی‌ها حدود ۸۰ سال در این مناطق مستقر می‌شدند اما تلاشی در جهت تغییر چهره جغرافیای سیاسی منطقه نکردند. با ورود بریتانیا به خلیج‌فارس این منطقه با یک خلاء عملی از نظر جغرافیائی سیاسی مواجه شد که این امر ناشی از به قهقرا رفتن قدرت ایران در عصر قاجار بود. بریتانیا از مدت‌ها قبل درگیر یک بازی بزرگ ژئوپلیتیک با روس‌ها بود که در این بازی بزرگ سرزمین‌ها را فتح می‌کردند. بیشتر این سرزمین‌ها ایرانی بودند که به‌دلیل ضعف حکومت از دست رفت. طی این بازی بزرگ بیگانگان ۱۴ کشور را از خاک ایران خارج کردند و این خود نشان از آشنائی آنان با ضعف امپراتور ایرانی در خلیج‌فارس بود. بیگانگان با مشاهده ضعف امپراتوری همان کاری را که در شرق ایران انجام دادند در جنوب نیز تکرار کردند با این تفاوت که در جنوب آن زمان دموکراسی بیشتر به سمت فرهنگ عربی کشیده می‌شد. اسکان تعدادی از قبایل عرب که از سواحل خلیج‌فارس و نجد به این منطقه آمده بودند سبب شد فرهنگ عربی غالب شود و این خود باعث شد که این سواحل همچنان وابسته به ایران بمانند.
فرهنگ عربی حاکم بر جنوب خلیج‌فارس در حقیقت به تمام معنا عربی نبود بلکه از برخورد و امتزاج فرهنگ موجود فارسی و فرهنگ مهاجر عربی فرهنگ جدیدی به‌وجود آمد که مختص خلیج‌فارس است و امروز این فرهنگ را در این منطقه به‌خوبی حس می‌کنیم.
تفاوت استعمار بریتانیائی با استعمارهای دیگر در این بود که آنها جغرافیای سیاسی منطقه را در خلیج‌فارس تغییر دادند. قبایلی که در جنوب لوای ایران زندگی می‌کردند و آشکارا از ایران تبعیت داشتند و پول رایج ایرانی به‌کار می‌بردند و تا سال ۱۹۵۰ میلادی همه چیزشان ایرانی بود، کم‌کم با دخالت برتانیا به قبایل مستقل عربی تبدیل شدند. تعدادی از این قبایل دور هم جمع شدند و تبدیل به امارات‌عربی‌متحده شدند. در این برخورد بریتانیا نه تنها سواحل ایرانی جنوب خلیج‌فارس را دگرگون کرد بلکه از موقعیت جزایر ایرانی حداکثر بهره‌برداری را کرد و همان سیاست را در مورد جزایر مهم ایرانی خلیج‌فارس پیاده کرد. که البته سواحل شمالی خلیج‌فارس هم از این مقوله خارج نبودند. سیاست بریتانیا در ۳ جزیره با شکست روبه‌رو شد که یک مورد در بندرعباس بود و می‌کوشید نماینده آنجا را که اجاره‌نشین بود، به یک شیخ‌نشین تبدیل کند. همچنین سعی می‌کرد حضور القاسمی‌های بندرلنگه را که مأموران دولت ایران بودند و از طرف دولت ایران منقرض شدند را به‌عنوان القاسمیه جنوب قلمداد کند و بندرلنگه را تبدیل به یک شیخ‌نشین عربی کند که موفق نشد.
در خوزیتان نیز با قراردادهائی که با شیخ خزعل بسته بود سعی می‌کرد آنجا را نیز تبدیل به شیخ‌نشین عربستان سعودی کند که باز هم موفق نشد. بنابراین موقعیت جزایر خلیج‌فارس نیز دچار تندبار استعمار بریتانیائی بود و این جزایر اهمیت خاصی داشتند.
بریتانیا برای پیشبرد اقداماتش این جزایر را بدون گفت‌وگو غصب کرد. جزایری چون قشم، جزیره ابوموسی و جزیره سّری (سیری). (کلمه سّری ترجمه عربی است و نام حقیقی و فارسی این جزیره ”راز“ است و در مدتی که این جزیره تحت‌تأثیر و سیطره عرب‌ها بود به ”سرّی“ تبدیل شد).
بحرین نیز در برنامه اصلی تبدیل قبایل ایرانی به شیخ‌نشین‌های عربی، تبدیل به یک شیخ‌نشین عربی شد و سرنوشت جداگانه‌ای نسبت به جزایر ایرانی دارد. در سال ۱۸۱۹ میلادی بریتانیا تنها در دو جزیره ایرانی قشم و هنگام، بدون اینکه با کسی بحث کند مراکز لجستیک خود را متمرکز کرده و این دو جزیره را اشغال کرد و پرچم بریتانیا را نیز بر روی ساختمان‌های خود به اهتزاز درآورد.
در ابتدای قرن بیستم یعنی در سال ۱۹۰۲ میلادی تصمیم گرفت جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و سرّی را به نام شیخ‌القاسمیه شارجه اشغال کند. (این جزایر در قدیم تابع بندرلنگه بودند و امروز تابع بندرعباس هستند. امروز جزیره ابوموسی تبدیل به شهرستان شده و تابع استان هرمزگان است.)
چون بخشی از خانواده القاسمیه در زمان قاجار مدتی در بندرلنگه به‌عنوان فرماندار حکومت می‌کردند بریتانیا آنها را شاخه‌ای از شارجه قلمداد کرد و این منطقه را منطقه القاسمیه نامید و گفت این جزایر به منطقه القاسمیه و القاسمیه‌ها تعلق دارد. این یک سفسطه کاملاً واضح انگلیسی بود که خوشبختانه به ثمر نرسید و دولت ایران این جزایر را در مقاطع خاص با قاطعیت بازگرداند. برای مثال جزیره سری را در سال ۱۹۶۱ میلادی بدون اینکه کسی اعتراض بکند پس گرفت.
در سال ۱۹۷۱ میلادی دولت ایران پس از یک‌سال مذاکره و طبق قراردادی که با بریتانیا بسته شد و به امضاء شارجه رسید جزایر تنب بزرگ و کوچک بدون گفت‌وگو به ایران پس داده شد و قرار شد حزیره ابوموسی تحت حاکمیت مشترک ایران و شارجه قرار گیرد.
اهمیت استراتژیک جزایر مربوط می‌شد به دوران جنگ سرد و خط نفوذ شوروی به ایران و چون این جزیره همراه با جزیرهٔ سرّی، قشم، هنگام، لارک و هرمز یک خطر زنجیره دفاعی را در دهانه خلیج‌فارس برای ایران به‌وجود می‌آورد و ایران قدرت برتر در منطقه بود و قدرتی بود که بعد از خروج بریتانیا در خلیج‌فارس در سال ۱۹۷۱ میلادی، جهان به‌روی آن حساب می‌کرد، تصمیم گرفت رأساً از خلیج‌فارس دفاع کند. در حقیقت هیج یک از جزایر به تنهائی موقعیت ویژه‌ای نداشته و ندارند و موقعیت استراتژیک این جزایر با یکدیگر اهمیت دارد.
در زمان جنگ سرد منبع تهدید شوروی بود و راه ورود این تهدید به خلیج‌فارس تنگه هرمز محسوب می‌شود. دهانه تنگه‌هرمز ایران دارای جزایر حساس استراتژیک بود، این جزایر به‌دنبال یکدیگر به‌صورت زنجیر استراتژیک در می‌آمد که می‌توانست از ورود قدرت‌های نامطلوب به‌داخل خلیج‌فارس جلوگیری کند. طبیعتاً با سقوط شوروی و سقوط جهان دوقطبی و پایان گرفتن جنگ سرد این وضعیت خود به‌خود از بین رفت و اهمیت استراتژیک این جزایر مانند اهمیت استراتژیک هر جزیره دیگری در منطقه شد. حتی در مورد بحرین نیز این وضعیت پیش آمده بود که این کشور برای ایران اهمیت استراتژیک دارد یا خواهد داشت که البته این‌گونه نیست. بحرین تقریباً به خاک عربستان سعودی متصل است. این جزایر هیچ‌گونه اهمیت استراتژیکی چه برای ایران و چه عرب‌ها ندارد چون نه ایران قصد لشکرکشی به آن سمت از دریا را دارد و نه کشورهائی که در آن سمت دریا واقع شده‌اند قصد تجاوز و زورگوئی به ایران را دارند. تعداد جزایر خلیج‌فارس بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست. بیشترین جزایر در این منطقه متعلق به امارات‌عربی‌متحده و به‌خصوص ابوظبی است. تعداد جزایر ابوظبی از ۳۰۰ جزیره هم گذشته است و شمارش دقیقی از جزایر ندارند، ایران ۱۲ جزیره دارد که همه این جزایر بسیار مهم‌اند. جزایر از نظر نقل و انتقالات و از نظر اقتصادی به‌خصوص جزیره خارک اهمیت بسیار زیادی دارد. شاهد هستیم که تأسیسات صادراتی در خارک هنوز هم پیشرفته‌ترین تأسیسات صنعتی صادراتی درجهان است. در جریان جنگ تحمیلی ۸ ساله، عراق ۶۰ هزار تن بمب بر روی جزیره خارک ریخت اما نتوانست خارک را بگیرد البته کشور کویت جزایر مهمی را در خلیج‌فارس مالک است. از جمله جزیره بومیان که به خاک کویت بسیار نزدیک است. این جزیره تحت توسعه شهری در کویت است و اهمیت شهری برای کویت دارد.
در خلیج‌فارس بزرگ‌ترین جزیره قشم است و بعد از قشم بحرین بزرگ‌ترین جزیره محسوب می‌شود و چون بحرین یک کشور است به‌عنوان جزیره اهمیت خاص دارد. دیگر جزایر جنوب خلیج‌فارس نیز هرکدام به‌گونه‌ای جهت بهره‌برداری برای انتقال صنعتی نفت و گاز و... می‌باشند. جزایر ایرانی تعدادشان کم اما اهمیت و نقش اقتصادی، صنعتی و تا حدی سیاسی و استراتژیکی درخشان‌تری دارند.
در مورد جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی باید بگویم که این جزایر مانند سایر جزایر همواره متعلق به ایران بوده است. در ابتدای قرن بیستم و در سال ۱۹۰۲ میلادی وزارت امورخارجه بریتانیا در یک تصمیم پنهانی و محرمانه توانست این جزایر را به نام شیخ شارجه اشغال کند و بعدها این جزایر را بین شارجه و رأس‌الخیمه تقسیم کرد. این امر مورد اعتراض ایران بود. ایران در آن زمان به اقدامات زیادی دست زد تا حقوق خود را بازپس گیرد. تا اینکه در سال ۱۹۶۸ میلادی بریتانیا اعلام کرد نیروهای خود را از خلیج‌فارس خارج خواهد کرد و دوران استعمار خود در خلیج‌فارس را پایان خواهد داد. بلافاصله پس از این اعلام این سئوال پیش آمد که تکلیف این جزایر چه خواهد شد. تکلیف شیخ‌نشین‌های ایجاد شده چه می‌شود و سرنوشت جغرافیای سیاسی و امنیتی در منطقه چه خواهد شد.
ایران توانست با انجام یک‌سری مانورهای سیاسی، بریتانیا را در تنگنا قرار دهد. یعنی ایران بلافاصله اعلام کرد فدراسیون را که بریتانیا می‌خواهد از امارات‌عربی‌متحده در جنوب خلیج‌فارس ایجاد کند را به رسمیت نخواهد شناخت. اتفاقات عربستان سعودی و رژیم بعثی صدام نیز بدون هیچ دلیل خاصی اعلام مشابهی را دادند که این امر به سود ایران تمام شد و بریتانیا به این نتیجه رسید که هر ۳ قدرت برتر خلیج‌فارس امارات‌عربی‌متحده را به رسمیت نخواهد شناخت. در نتیجه بریتانیا بهتر دید که با قوی‌ترین این ۳ کشور کنار بیاید. این کنار آمدن منوط به این بود که خواست ایران برای بازپس گرفتن خاکش محترم شمرده شود و در نتیجه یک‌سال مذاکرات مستقیم، بریتانیا تصمیم گرفت این جزایر را به ایران پس دهد. اما بریتانیا مذاکرات را به اندازه‌ای طولانی کرد که به روزهای آخر حضورش در خلیج‌فارس رسید. بالاخره بریتانیا در اول دسامبر ۱۹۷۱ میلادی از خلیج‌فارس خارج شد و یک‌روز پیش از خروج تفاهم‌نامه‌ای بین ایران و شارجه ترتیب داد که براساس آن جزیره ابوموسی تحت حاکمیت مشترک ایران و شارجه قرار می‌گیرد و منابع نفتی به نسبت تقسیم می‌شود سپس آب‌های دریائی ۱۲ مایلی ایران در مورد ابوموسی اعمال شد در حالی‌که در گذشته شناورهای جزیره تابع قوانین دریائی بریتانیا بودند و ۳ مایل آب‌های دریائی داشتد. بنابراین از نظر حقوقی تمامی ابوموسی متعلق به ایران است اما در عمل این جزیره بین ایران و شارجه تقسیم شده است. نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد روز ۹ دسامبر سال ۱۹۷۱ میلادی رسماً بازپس‌دهی این جزایر به ایران را یکی از بهترین تزئینات امنیتی قلمداد کرد که می‌تواند مدلی برای سایر جوامع باشد.
در سال ۱۹۹۲ میلادی سوءتفاهم‌هائی دراین جزیره بروز کرد که منجر به ادعاء امارات متحده عربی نسبت به این جزیره و تنب بزرگ و کوچک شد.
ادعاء امارات به‌طور کلی بی‌اساس است. چرا که اولاً یک تفاهم‌نامه بین‌المللی ثبت شده در سازمان ملل متحد وجود دارد و در حاکمیت مشترک نمی‌توان سراسر جزیره را مدعی شد. دوم اینکه این تفاهم‌نامه در زمانی بسته شده است که امارات متحده عربی وجود نداشت در آن‌زمان بریتانیا دولت رسمی امارات محسوب می‌شد. امارات متحده عربی روز ۲ دسامبر و ۳ روز بعد از این تفاهم‌نامه تشکیل شد و اگر این تفاهم‌نامه را قبول نداشتند باید بلافاصله اعلام می‌کردند که ایران کار را نکردند و حتی در سال ۱۹۹۲ میلادی شورای عالی امارات همه قرارهای قبل از تشکیل اتحادیه را رسمی قلمداد کرد و به حق ایران در این جلسه و شورای عالی سال ۱۹۹۲ میلادی تأکید کردند. بنابراین طرح ادعاء جزایر پس از تقبل حق ایران و رسمیت دادن به قرارداد امری غیرقانونی است. سوم اینکه هنگامی‌که شیخ ابوظبی در نوامبر ۱۹۹۲ میلادی ادعاء خود نسبت به جزایر را در سطح بین‌المللی مطرح کرد، باید از امارات مربوطه در رأس‌الخیمه و شارجه تفویض اختیار می‌گرفت. در جلسه یاد شده شورای عالی اتحادیه این مسئله را مطرح کرد و شیخ رأس‌الخیمه تفویض اختیار کرد اما شیخ شارجه این‌کار را نکرد و جلسه را ترک کرد و ابوظبی بدون موافقت شیخ شارجه به‌شکل غیرقانونی تفویض اختیار گرفت. بنابراین این ادعاء امارات‌عربی‌متحده غیرقانونی است. اما اینکه چرا امارات‌عربی‌متحده هنوز مدعی است، شاید به جهت حفظ پرستیژ خود در منطقه باشد.
به خاطر بیاوریم که در سال ۱۹۹۱ میلادی آمریکا برای اخراج عراق از کویت به منطقه لشکرکشی کرد و در همین دوران و درست زمانی‌که آمریکا مدعی حمایت از منطقه شد، امارات فکر کرد می‌تواند زیر سایه حمایت آمریکا این جزایر را از ایران بگیرد اما به این نکته توجه نکرد که اگر چه آمریکا زورگو و یاغی است اما نمی‌تواند قوانین بین‌المللی را زیر پا بگذارد و از یک ادعاء سراسر غیرقانونی حمایت کند.
دو جزیره تنب‌بزرگ و کوچک به خاک ایران نزدیک هستند و فاصله آنها با جزیره قشم بسیار کوتاه است. این دو جزیره هیچ ویژگی خاصی ندارد. افرادی که در آنجا زندگی می‌کنند با کمک دولت جمهوری اسلامی ایران روزگار می‌گذرانند.
در جزیره ابوموسی که بزرگ‌تر هم می‌باشد بیش از ۱۲۰۰ نفر زندگی می‌کنند و بیشتر آنان اتباع شارجه هستند. ایران یک فرمانداری و تعدادی کارمند در امور مختلف دارد که در آنجا کار می‌کنند. در آب‌های ساحلی ۱۲ مایلی این جزیره میدان نفتی مبارک وجود دارد. این نفت بهترین نوع نفت در خلیج‌فارس است اما مقدار آن بسیار ناچیز است که بین ایران و شارجه تقسیم می‌شود. این نفت هیچ‌گونه اهمیت خاصی برای ایران ندارد.
امارات‌عربی‌متحده هنوز نتوانسته تبدیل به یک کشور شود. هنوز رقابت‌های قبیله‌ای بین سران اتحادیه وجود دارد. دبی از گذشته یک منطقه نیمه ایرانی ـ نیمه عربی بوده است. پس از آن شارجه یک وضعیت مشابه دارد. ایران به شارجه و دبی علاقه‌ خاصی داشته است در نتیجه این علایق مشترک متقابل وضع اقتصادی هر دو شیخ‌نشین بسیار پیشرفت کرد. شیخ‌نشین‌های امارات از ابتدای قرن ۱۹ تحت سیطره انگلیس بود و توسط آنها اداره می‌شد و با خلیج‌فارس که یک منطقه ایرانی محسوب می‌شد متفاوت است. از زمانی‌که تجارت در جهان جدید رونق گرفت، آنها تصمیم به ایجاد بندر آزاد برای تجارت ترانزیت گرفتند. ایران در آن زمان چنین قوانینی نداشت، به ناچار تجارت ترانزیت که در منطقه خلیج‌فارس رونق زیادی داشت سبب رونق هر دو منطقه بحرین و دبی شد. با این تفاوت که بحرین تجارت ترانزیت به‌داخل عربستان را اداره می‌کرد. دبی نقش تجارت ترانزیت به‌داخل ایران را ایفا می‌کرد و همین امر سبب رونق بسیار زیاد در این دو بندر شد. امروزه ما تحت‌تأثیر موفقیت دبی تصمیم گرفتیم بنادر آزاد تشکیل دهیم که البته تا حدودی هم موفق بوده‌ایم، اما مقدار زیادی سرمایه ایرانی طی چند سال اخیر به دبی رفته است که عموماً به سیاست‌های داخل کشور مربوط می‌شود.
امارات از سال ۱۹۹۲ میلادی سعی بسیار کرده که موضوع ادعاء خود را به‌صورت یک موضوع عربی مطرح کند و یا جنبه بین‌المللی به آن بدهد و آن را در سطح بین‌الملل مطرح کند که در این زمینه اصلاً موفق نبود. اقداماتی که ما در سطح بین‌الملل انجام دادیم نقشه آنها را خنثی کرد. برای نمونه امارات‌عربی‌متحده به کمک دبیرکل شورای همکاری توانست در برنامه همکاری‌های امارات‌عربی‌متحده اتحادیه اروپا که کمیسیون خاصی دارد این مطلب را عنوان کند و ۲ تا ۳ سال پی‌درپی این کمیسیون در اعلامیه‌های خود مواضع امارات را مورد حمایت قرار داد و اینجانب در این زمینه حدود ۲ سال پیش نامه بسیار مفصلی به مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا نوشتم و موارد غیرقانونی بودن ادعاهای امارات متحده را در سطح جهانی مطرح کردم که این امر سبب شد تا هیاهوی گسترده امارات فروکش کند و اتحادیه اروپا از تکرار این‌گونه موارد در کمیسیون جلوگیری کند و نیز استراتژیک امارات‌عربی‌متحده برای بین‌المللی کردن این قضیه با شکست مواجه شود و هر روز این صدا خفیف‌تر و بی‌صداتر می‌شود. در نهایت باید گفت این ادعا به دلایلی که گفته شد غیرقانونی است.
دکتر پیروز مجتهدزاده
منبع : ماهنامه پیام دریا