پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حرفی برای گفتن نمی‌ماند


حرفی برای گفتن نمی‌ماند
«دلداده» هم از آن دست کمدی‌هایی است که بی برو برگرد و بدون هیچ ابایی به سراغ فرمول‌های آشنا و جواب پس داده سریال‌های تلویزیونی می‌روند و در این سال‌ها هم نمونه‌‌هایشان را کم ندیده‌ایم و نمی‌بینیم.
داستان از جایی شروع می‌شود که کریم (مجید صالحی) خیلی اتفاقی می‌فهمد که عسل دختر یکی از خانواده‌های پولداری که در مجتمع آنها زندگی می‌کند بعد از سال‌ها از آمریکا بر می‌گردد و خب معلوم است که وقتی سر و کله یک دختر در همچین فیلمی پیدا می‌شود، بالاخره باید ازدواج کند. همه جوان‌های مجتمع برای استقبال از عسل خانم به فرودگاه می‌روند. ولی همان لحظه او خودش از راه می‌رسد و به سراغ جواد (با بازی جواد رضویان) می‌آید که ذاتا جوان ماخوذ به حیایی است. فکر می‌کنم برای حدس بقیه داستان، به فسفر خیلی زیادی نیاز نداشته باشید.
این آقا جواد خواننده و نوازنده هم هست و در به در به دنبال تهیه‌کننده می‌گردد. ولی جز آن جایی که قرار است تهیه‌کننده موسیقی از راه برسد و کریم با دف جواد برنج پاک می‌کند، نه از آلت موسیقی خبری هست و نه از نشانی که جواد را به عالم موسیقی وصل کند. غیر از این دلیل دیگری هم هست برای علاقه جواد به عالم موسیقی؛ آن هم این که وقتی بعد از برخوردهای خیلی شدید اولیه به عسل خانم دل باخت، وسط حیاط بنشیند و آهنگ سوزناک محسن چاووشی بخواند و از عسل خانم دل ببرد. راستی کسی فهمید آن خانم تهیه کننده که یک سکانس نه چندان کوتاه را هم به خودش اختصاص داده، چه کار کردی در طول فیلم دارد؟
شنیدن ترانه‌های چاووشی با صدای جواد رضویان، طنز متمایل به هجوی را در فرامتنی به وجود آورده که احتیاج به سپیدخوانی دارد. صدای چاووشی روی «سنتوری» مهرجویی، باعث شد این فیلم بدون مجوز بماند و حتی حالا که آلبوم چاووشی هم با مجوز ارشاد همه جا در دسترس است، تغییری در این حکم به وجود نیامده. ولی حالا ما ترانه‌های همین خواننده را با بازخوانی جواد رضویان می‌شنویم و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد.
فیلم پر از شوخی‌های اروتیکی است که اشاره به آنها این یادداشت را مخدوش می‌کند. جمله‌ها و دیالوگ‌هایی که وقتی می‌بینی فکر می‌کنی بازرسان و بررسان محترم با چه هدفی برای فیلم مجوز صادر کرده‌اند، از دو حال خارج نیست. یا متوجه شده اند یا نه. اگر متوجه این نکات و عبارات نشده‌اند، که باید در صلاحیتشان برای کاری که انجام می‌دهند شک کرد. در غیر این صورت هم باید غرض بودنشان را بررسی کرد.
در این جور فیلمها خیلی نمی‌شود برای هرچیزی دنبال دلیل و برهان گشت. برای همین نوشتن درباره آنها هم یک جور پارادوکس و به نوعی نقض غرض است. اساس و منطق این فیلم‌ها در بی‌منطقی آنهاست و همین صحبت درباره خیلی از چیزها را بی‌معنی می‌کند. صحبت از نکات فنی و این حرف‌ها هم خیلی محلی از اعراب ندارد. پس بهترین روش، اشاره به نکات کلی است.
فیلمی مثل «دلداده» هم مخاطب خاص خودش را دارد و هم سازنده خاص خودش را. قدرت الله صلح میرزایی به پشتوانه ۱۳ فیلمی که ساخته، ثابت کرده که نباید جز کارهایی مثل این، چیز دیگری از او توقع داشته باشیم. حتی اگر مخاطب کارگردان را هم نشناسد، با دیدن ترکیب بازیگران خیلی خوب می‌فهمد آیا باید این فیلم را برای تماشا انتخاب کند یا نه. پس کلا صحبت از این جور چیزها خیلی فایده‌ای ندارد.
دوست منتقدی دارم که عقیده دارد در پایان یادداشتش برای هر فیلم، هر جور شده به یک نکته مثبت هم اشاره می‌کند. او این را بر اساس توصیه یکی از کسانی که دوستش داشته و در نقدنویسی یک جورهایی الگویش بوده عمل می‌کند. به نظرم پیشنهاد بدی هم نیست. راستش پیروی از الگوی این دوستم درخصوص «دلداده» خیلی سخت نیست. چون به هرحال بین فیلم‌هایی که در ژانر دختر پسری (حالا دیگر اینقدر با این موضوع فیلم تولید می‌شود که خیلی دور از ذهن نیست اگر برایش ژانر قائل بشویم)!، کمی تا قسمتی متفاوت نشان می‌دهد و لااقل کمی شما را می‌خنداند. ضمن این که سعی می‌کند هیچ وقت تعهدی را هم که برای ابلاغ پیامش در خود احساس می‌کند، فراموش نکند. از حق نگذریم کم و بیش هم موفق است‌ و صد البته معلوم است که با معیارهای خودش.

جابر تواضعی
منبع : روزنامه جام جم