پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جنگ با ترور؛ راهبردی محکوم به شکست


جنگ با ترور؛ راهبردی محکوم به شکست
جورج بوش، رئیس‌جمهور آمریکا، همواره تاکید کرده که حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نقطه عطفی در تاریخ ایالا‌ت متحده و جهان به شمار می‌رود. واقعیت هم همین بود که حملا‌ت ۱۱ سپتامبر سیاست‌های آمریکا را در عرصه تحولا‌ت بین‌المللی تحت تاثیر عمیق قرار داد و آنها را دگرگون ساخت.
در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۴ اذهان رای‌دهندگان آمریکایی که به کلی دنیای خارج را کنار گذاشته بودند، کاملا‌ً درگیر مساله امنیت ملی شد و این پدیده نیز در نهایت به نفع بوش و جمهوریخواهان تمام شد.
دولت با تغییر و جابه‌جایی اولویت‌ها و وزارتخانه‌ها و علی‌رغم وجود دیگر ضرورت‌ها، اقدام به ایجاد سازمان عریض و طویل امنیت داخلی کشور کرد تا بتواند در برابر توفانی سهمگین چون کاترینا واکنش به‌موقع و لا‌زم را از خود بروز دهد. با این حال بوش در واکنش به حملا‌ت ۱۱ سپتامبر راهبردی را اتخاذ کرد که نه تازه بود و نه کارآمد.
کارآمد نبود چرا که حملا‌ت تروریستی به مراکز دوقلوی تجارت جهانی و پنتاگون اولین حمله انتحاری ضد آمریکایی‌ها نبود. سال ۱۹۹۳ مهاجمان وابسته به جهاد اسلا‌می در اقدامی انتحاری سفارت آمریکا و محل استقرار تفنگداران نیروی دریایی در بیروت را مورد هدف قرار دادند، در همان سال القاعده اقدام به بمب‌گذاری در مرکز تجارت جهانی کرد که البته نافرجام ماند و سال ۱۹۹۸ سفارتخانه‌های آمریکا در کنیا و تانزانیا و در سال ۲۰۰۰ نیز ناو یواس‌اس کول را مورد هدف خود قرار داد.
هر چند بزرگی و موفقیت حملا‌ت تروریستی ۱۱ سپتامبر این واقعه را از نظر تاکتیک، منطق و گفتمان آن با گونه‌های پیش متفاوت ساخت اما از لحاظ تاکتیک و منطق کار یکسان می‌نمود. این حملا‌ت نیز همانند حملا‌ت ۱۱ سپتامبر به منظور بیرون راندن آمریکا از خاورمیانه طراحی شده بودند. تازه هم نبود چرا که بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا نوامبر ۱۹۹۹ در فلورانس ایتالیا گفت: <من معتقدم که بزرگ‌ترین مانع در برابر امنیت ما از جانب حکومت‌های یاغی یا دولتی که دیدگاه رقابتی نسبت به جهان دارد، نیست بلکه از سوی کشورهای مستقل و تروریست‌ها است.> ‌
وی همان زمان با اتخاذ راهبردی خاص جنگ ضد تروریسم را با مبارزه با برخی گروه‌های تروریستی آغاز کرد و در عین حال تلا‌ش کرد تا به گلا‌یه‌های ژئوپلیتیک اصلی آنها که منجر به تشکیل گروه‌های تروریستی شده بود، رسیدگی کند. اولین واکنش بوش به حملا‌ت ۱۱ سپتامبر ظاهراً پیگیری سیاست کلینتون بود. وی ارتش آمریکا را راهی افغانستان و جنگ با القاعده و طالبان که پناهگاهی امن برای اسامه بن لا‌دن به شمار می‌رفت، کرد. اما پس از سرنگونی رژیم طالبان در ۲۰۰۱، بوش به راهبرد دیرین آمریکا که مربوط به دوره قبل از کلینتون بود، روی آورد. با این اقدام نتیجه کار کاملا‌ً قابل پیش‌بینی بود: <بدترین فاجعه برای سیاست خارجی آمریکا از زمان جنگ ویتنام.> بازهای مهاجم با حذف این دولت‌ها و جایگزینی آنها با حکومت‌های همراه منافع و مصالح آمریکا امید آن داشت تا هرگونه حمایت از جنبش‌های تروریستی را متوقف کند اما این راهبرد در عراق با شکست مواجه شد.
پیگیری این سیاست، مخالفت‌های ضداستعماری با تکیه بر ملی‌گرایی اسلا‌می علیه مداخله آمریکا در عراق را برانگیخت که سرانجام نیز این مخالفت‌ها رنگ اسلا‌م افراطی به خود گرفت. تایید این اتهامات که واشنگتن توانایی تسلط بر منطقه را نداشت همدردی با طالبان در حال انقراض را در پی داشت؛ احیایی که امروزه در کالبد آنها روح حیات دمیده و غرب از سر اجبار و تردید سمفونی مذاکره و مصالحه با طالبان را سر می‌دهد. به موازات آن به نظر نمی‌رسید که دولت عراق پناهگاه امنی برای تروریست‌ها و تهدیدی برای ثبات ذخایر نفتی جهان باشد اما عراق هم در فضایی دگردیس‌یافته ایمن نماند. فضای حاکم بر معادلا‌ت جهانی که پس از ۱۱ سپتامبر از فضایی شکل‌گرفته حول دکترین< اقتصادمحور> به فضایی متأثر از دکترین <امنیت‌محور> تغییر یافت و با گذر زمان دوران رقابت‌های اقتصادی بار دیگر آغاز شد و همین هم سبب شد تا دیگر نشانی از همراهی همدلا‌نه بروکسل با واشنگتن باقی نماند.
آمریکایی‌ها اکنون نه‌تنها همدلی پس از ۱۱ سپتامبر را نابودشده و هزارپاره می‌بینند که با رقابت‌های رقیبان متعدد و دشواری روبه‌رو شده‌اند که هر آینه اقتدار آنها را به چالش می‌کشد.
در درون آمریکا هم اوضاع چندان مساعد نیست. مردم آمریکا اکنون دولت را هر لحظه بیش از پیش به دلیل فجایع عراق یا حداقل قتل عام سربازان خود در ویتنامی دیگر مواخذه می‌کنند. راهبری توجیهی نومحافظه‌کاران در مورد لزوم مبارزه با تروریسم هم نمی‌تواند توجیه‌گر این ناکامی‌ها باشد. اگر تا چندی پیش همه چیز در پرتو <نبرد برای حفظ آزادی و ارزش‌های آمریکا> توجیه می‌شد،‌ نظرسنجی‌های اخیر واقعیتی هولناک را فراروی کاخ سفید قرار داده است؛ مردم آمریکا با رد استراتژی پیشگیرانه و طرح دفاع مشروع به طور قابل توجهی بر سیاست چندجانبه‌گرایی و همکاری با سایر کشورها اصرار می‌ورزند، حتی اگر این پافشاری به بهای چشم‌پوشی کوتاه‌مدت از منافع ملی ایالا‌ت متحده باشد.
بسیاری از مردم معتقدند که جنگ با عراق اساساً اشتباه بوده است. با توجه به اینکه هزینه‌های هنگفتی را نیز به بار آورده و حتی آنها را نسبت به تروریسم آسیب‌پذیرتر ساخته است. بسیاری از مردم آمریکا معتقدند پس از به قدرت رسیدن بوش جایگاه بین‌المللی آمریکا به شدت تضعیف شده است. اغلب بر این باورند که در پی ناکامی ایالا‌ت متحده در کشف تسلیحات کشتار جمعی در عراق اعتبار بین‌المللی آمریکا با بحران جدی مواجه شده است. مردم آمریکا در گستره جهانی برای واشنگتن نقشی اخلا‌قی قائلند نه نظامی و بدتر از همه اینکه شهروندان آمریکایی تجاوز به عراق را بخشی از نبرد علیه تروریسم تلقی نمی‌کنند. پیام این نظرسنجی هم آشکار است؛ بوش باید به دنبال توجیهی دیگر برای شکست خود در عراق باشد. تجاوز به عراق را حتی رسانه‌ها هم جزئی از نبرد علیه تروریسم نمی‌دانند. به قول برژینسکی: <بوش در این شرایط به فرماندهی می‌ماند در میانه میدان جنگ با سربازانی که هر یک از آنها به سویی فرار می‌کنند! یا اینکه <سندرم عراق> شاید باید چند سال پیش دامن‌گیر بوش می‌شد تا شاید روند هارمونی حوادث اینچنین پیش نمی‌رفت.> حوادث ۱۱ سپتامبر به قول بوش یک نقطه عطف به شمار می‌رفت اما نقطه عطفی که از رویکرد ثمربخش در قبال خاورمیانه به دور بود و در عوض به سوی راهبردی سیر کرد که محکوم به شکست شد.
منبع: رویترز
مترجم:ارسلا‌ن مرشدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی