پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


در ستایش امپریالیسم فرهنگی؟ تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ


در ستایش امپریالیسم فرهنگی؟ تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ
برای بسیاری از مردم «بیگانه»[۱] مترادف با ‍«خطر»[۲] شده است. البته، این اولین باری نیست که آوای ملی گرایی به گوش می رسد. امِا روند روزافزون ملی گرایی در جهان امروز، منحصر به فرد است. این غوغای ملی گرایی عکس العملی است به یک جانشین جهانی که سعی بر خنثی ‌سازی فرهنگها دارد و البته این امر چیزی فراتر از رؤیای یک انسان خیالباف است. همچنین برای اولین‌ بار در تاریخ، تمام افراد در هر طبقه ای از اجتماع که باشند، می توانند از نفوذ این تغییرات با خبر شده، حتی در رسانه های گروهی، آن را ببینند و بشنوند . برای کسانی که از این تغییرات وحشت دارند، رشد یکپارچگی جهانی کار، تهدید‌کننده و باور‌نشدنی است که در دههٔ آینده اتفاق خواهد افتاد و تقریباً دو میلیارد کارگر را از بازارهایی که در حال شکل گیری است، جذب می کند و اخیراً فقط در همان بازارها، نزدیک به یک میلیارد افراد بیکاری که هنوز استخدام قطعی نشده اند را شامل می شود. این افراد، تنها جزئی از درآمدی را که دیگر همتاهایشان در کشورهای پیشرفته به دست می آورند، کسب خواهند کرد؛ همچنین در آینده در حاشیه قرار گرفته و کمتر مثمر ثمرخواهند بود. بنابراین، ممکن است شما کسی باشید که یا از این تغییرات سود می برید و یا متضرر می شوید، اما تصور این که گروه خاصی بتواند از این تغییرات آسیب نبیند غیر ممکن است . آسیب نبیند، غیر ممکن است.
«جهانی شدن» مبانی اقتصادی و سیاسی دارد؛ ولی، بشدت نیز بر قدرت فرهنگی در محیط‌ جهانی متمرکز شده است. قدرتی که نقش بسزایی در به هم پیوستن یا از هم گسیختن ملل، ایفا می کند. تأثیر جهانی شدن در فرهنگ و نقش فرهنگ در جهانی شدن بسیار جای بحث دارد. البته، یکنواخت سازی که از جهانی شدن حاصل می شود، به حقیقت تأثیر مثبت دارد؛ هر چند اغلب، ملی گرایان جدید و آرمانگرایان فرهنگی آن را محکوم می کنند. همچنین جهانی شدن وحدت را تقویت کرده نه تنها موانع فرهنگی را برطرف می سازد بلکه بسیاری از ابعاد منفی فرهنگ را نیز از بین می برد. جهانی شدن گام مهمی به سمت جهانی با ثبات تر با انسانهایی مرفه می باشد. البته، این موضوعات عوارضی جدی برای سیاست خارجی آمریکا دربردارد. برای ایالات متحده، باید هدف اصلی سیاست خارجی عصر اطلاعات[۳] پیروزی در نبرد با جریانهای اطلاعاتی جهان باشد و نیز باید به همان صورتی که روزی بریتانیای کبیر بر دریاها حکومت می کرد، بر امواج اطلاعاتی مسلط گردد.
فرهنگ و تعارض[۴]
فرهنگ یک پدیدهٔ ایستا نیست ؛ وقتی که جامعه بطور نظام مندی برای آداب و رسوم انتخابی حرمت قایل می شود، بتحقیق فرهنگ نیز رشد پیدا می کند. البته، سومین لغتنامهٔ بین المللی و بستر [۵]فرهنگ را این گونه معنا می کند: "الگوی کلی رفتار انسان که اثرات آن در گفتار، رفتار و مصنوعات هویدا است و این الگو بستگی به استعداد یادگیری انسان و انتقال دانش به نسلهای آینده دارد." زبان، مذهب، سیستمهای قانونی و سیاسی، آداب و رسوم اجتماعی در واقع در میدان برخورد افکار مختلف شکل گرفته اند و یا حتی ممکن است آنها در طول سالیان دراز با روندهای تلقینی، مقبولیت عامه پسند پیدا کرده و یا با پیروی کورکورانه از شیوه های قدیمی به وجود آمده باشند. فرهنگ به وسیلهٔ سازمان دهندگان جامعه ـ سیاستمداران، تئوری پردازان، محققین و خانواده ها ـ برای نظم دادن به آن مواردی که به فراخور نیاز، تغییر پیدا می کنند ، به کار می رود. فرهنگ کمتر به عنوان وسیله ای برای توجیه ظلم و جنگ، پذیرفته می شود. با وجود این، حتی یک مطالعهٔ تصادفی و گذرا در تاریخ تعارضات، می تواند بخوبی مشخص سازد که چرا «ساموئل‌ هانتینگتون»[۶] در نظریه ای که به عنوان «برخورد تمدنها»[۷] ارائه کرده است، تعارض را عامل جدا کنندهٔ فرهنگها می داند . تعارضات و اختلافات فرهنگی، چه از بعد معنوی و چه از بعد تاریخی، اغلب با ارتباط دادن آنها به ریشه های معنوی فرهنگ، رنگ تقدس و پاکی به خود می گیرند. بنابراین، تعرض به فرهنگ هر شخص، به منزلهٔ تعرض به خدا یا به نیاکان و بطور کلی تعرض به هویت آن شخص تلقی می شود. این روند وحشتناک برای توجیه‌ بسیاری از بدترین اعمال غیر انسانی به کار می رود.
تعارضات فرهنگی در سه مقولهٔ کلی اتفاق می افتند: جنگ مذهبی[۸]، تعارض‌نژادی[۹] و تعارض بین «پسرعموهای فرهنگی»[۱۰]؛ این تعارضات، نمایانگر دشمنی تاریخی بین فرهنگهایی است که علاوه بر داشتن اختلافات عمده، اهداف مشترکی نیز دارند. البته، این تعارضات دربارهٔ موضوعاتی فراتر از مسایل همسایگی مثل نزاع بر سر منافع می باشد .
"تعارضات مذهبی" مانند اختلافات بین مسلمانان و مسیحیان، یهودیان و مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، هندوها و مسلمانان، صوفیان و سنیان، پروتستانها و کاتولیکها و غیره در زمینه مذهب می باشد . «تعارضات فرهنگی» ناشی از اختلافات قومی (در بعضی موارد مذهبی) بین چینیها و ویتنامیها، چینی ها و ژاپنی ها، چینی ها و مالزیایی ها، نورمنها و ساکسونها ، اسلاوها و ترکها، ارمنی ها و آذربایجانی ها، ارمنی ها و ترکها، ترکها و یونانی ها، روسها و چچنی ها، صربها و بوسنیایی ها، سیاهان و آفریقایی ها، سیاهان و سفیدپوستان، پارسیان و اعراب و می باشند و تعارضات بین «پسر عموهای فرهنگی» اختلافی است که بر سر منابع یا قلمرو سرزمین بین بریتانیا و فرانسه، فرانسه و آلمان، لیبی و مصر و بسیاری دیگر از کشورها اتفاق افتاده است.
مقولهٔ دیگری که ممکن است در این طبقه بندی قرار گیرد، تعارض شبه فرهنگی[۱۱] می باشد و این تعارض معمولاً مربوط به ایدئولوژی است که ریشهٔ عمیقی برای جای گیری در قالب معانی استاندارد فرهنگ، ندارد. ولیکن این تعارض تا حدود زیادی ویژگیهای تعارضات فرهنگی را از خود نشان می دهد. بهترین مثال در این مورد « جنگ سرد»[۱۲] می باشد که تعارضی بین فرهنگهای سیاسی به وسیلهٔ حامیانش با اصطلاحات فرهنگی واضحتری بیان شده است و مانند "کمونیستهای ضدخدا"[۱۳] در مقابل «سرمایه‌داران هرزه»[۱۴]. در این میان، اختلافات مربوط به نقش فرد در حکومت و نیز با تقسیم درآمد، «برخورد تمدنها» را به وجود آورد که دارای منشأ نسبتاً جدیدی بود.
سرانجام، برای آگاهی از میزان خسارتها و تلفاتی که چنین تعارضاتی در پی داشته اند، کافی است به نسل‌کشی قرن بیستم توجه شود. در هر مورد، رهبران از فرهنگ برای ایجاد تحرک در بین سربازان و دیگر مزدورانشان و همچنین برای توصیه اعمال خود در بین مردم، بهره گرفته اند. یک میلیون آمریکایی، «دهها میلیون روسی» ده میلیون یهودی، کولی و همجنس باز، سه میلیون کامبوجی، و صدها هزار بوسنیایی، روآندایی و تیموری، همگی قربانیان «فرهنگ» بوده اند، اعم از این که تعارض بوسیلهٔ اختلافات نژادی، مذهبی، ایدئولوژیکی، قبیله‌ای یا ملی گرایی به وجود آمده باشند. همچنین این رهبران برای اطمینان، علل این جنایتها را عوامل دیگری عنوان می کنند. اما عناصر محرک فرهنگی این عوامل را همراهی می کنند. همان گونه که «جوزف گوبلز»[۱۵] «هیتلر»[۱۶] را همراهی می کرد و شاید نیز، بزرگترین شریک جرمش بود. البته، ممکن است تاریخ شناسان بتوانند نمونه هایی را در آمریکای غربی، در بین قبایل محلی آمریکا و آفریقا، در طول تفتیش عقاید و نیز در طول توسعهٔ فراگیر امپراتوری ها، به دست آورند که در آنها فرهنگهای برتر، رقبای پست‌تر خود را از بین می بردند.
ماهواره ها به عنوان ستارگان مرگ فرهنگی[۱۷]منتقدان جهانی شدن مدعی اند که این فرایند به تهی کردن هویت و شبیه سازی تدریجی منجر می شود، مانند جهان اورولی[۱۸] البته‌، تحقق این امر در سیارهٔ شش میلیاردی غیر ممکن است. علاوه بر این، کاهش اختلافات فرهنگی می تواند معیاری برای پیشرفت تمدن و نشانهٔ ملموسی از ارتباطات و تفاهم سطح بالاتر باشد. جوامع موفق چند فرهنگی [۱۹]، متشکل از اقوام، اتحادیه ها، و دیگر آمیزه هایی که ارتباط نزدیکی با دیگر جوامع دارند، جنبه هایی از فرهنگ که تهدیدی علیه ثبات، اتحاد، رفاه( از قبیل: دسترسی به غذای مناسب، تعطیلات، مراسمهای عبادی و موزیک) تلقی نمی شود را تمییز داده و به آنها اجازهٔ شکوفایی و رونق می دهند. اما آن جوامع، بیشتر با عناصر مخرب فرهنگی(بویژه با جنبه های مذهب، زبان و عقاید سیاسی ـ ایدئولوژیکی) مقابله می کنند و آنها را نابود می سازند. تاریخ نشان می دهد که از بین بردن فاصله های فرهنگی و ایجاد مکانهایی با افراد ناهمگون با نیازهای جدی به ساختارهای اجتماعی، قوانین و مؤسسات، فرهنگ را توسعه داده است. از این گذشته، تاریخ تجربیاتی از چند فرهنگ گرایی در کشورهایی از قبیل: هند، آفریقای جنوبی، ایالات متحدهٔ آمریکا و اتحادیهٔ اروپا را نشان می دهد که مدلهای تلفیقی عملی هر چند کامل نیستند ولی وجود دارند. هر کدام از آنها براساس تأکید بر تسامح، تساهل و مدارا برای رفاه اجتماعی، شکل گرفته اند. اما، به هر تقدیر هر کدام از این دسته جوامع، گاهی به علت تعصب و اصرار بیش از حد بر روی اختلافات فرهنگی آسیب دیده اند. مصلحت عمومی، حذف و نابودی این مشخصات فرهنگی را ایجاب می کند، زیرا این خصوصیات فرهنگی باعث افزایش تعارض و جلوگیری از همدلی و توافق می گردد. البته، اگر این اختلافات جنبهٔ شخصی داشته باشند و کمتر باعث ایجاد تفرقه شوند، در جامعه حفظ خواهند شد.
تحقق چنین مدلهای تلفیقی در مقیاس جهانی در آینده ای نزدیک، دور از ذهن است و قرنها طول می کشد. همچنین صرفاً از طریق تصمیمات عقلایی برای اجرای دقیق سیاستها و برنامه های اتخاذ شده، تحقق نخواهد یافت. به عبارت دیگر، امروزه جهانی شدن معنای وسیعتری پیدا کرده و آشنایی گروههای مجزا با یکدیگر و سپس اتحاد و یکپارچگی آنها به این فرایند سرعت می بخشد. بطور غیر قابل اجتنابی، ایالات متحدهٔ آمریکا، رهبری این دگرگونی را بر عهده گرفته است. در سالهای اولیهٔ عصر ارتباطات، ایالات متحده یک «ملت اجتناب ناپذیر»[۲۰] در مدیریت امور جهانی خواهد بود و نیز تولید‌ کنندهٔ اصلی خدمات و محصولات اطلاعاتی محسوب خواهد شد.
هدایتگران روند سریع جهانی شدن، در حال بهبود روشها و سیستمهای حمل و نقل بین ‌المللی، ابداع خدمات و فن آوریهای جدید و بنیادین اطلاعات و نیز تسلط بر تجارت خدمات و افکار در جهان هستند. سبکهای زندگی، مذهب، زبان و هر مؤلفهٔ دیگر، فرهنگ را تحت‌تأثیر قرار می دهد. دربارهٔ نقش فن آوریها و خدمات اطلاعاتی در این فرآیند، مطالب زیادی نوشته شده است. امروزه، پانزده شرکت بزرگ مخابراتی مانند غولهای"Motorola" و Loral space & Communication" " و "Teledesic"، طرحهایی رقابتی برای تسخیر جهان به وسیلهٔ ماهواره ها، ارائه کرده اند که هر فردی را قادر می سازد بدون نیاز به وجود ایستگاه مخابراتی در نزدیکی فرستنده و گیرنده به هر نقطه ای از جهان ارتباط برقرار نماید. (مثلاً «Loral» هزینهٔ این تماس را تقریباً دقیقه‌ای ۳ دلار تعیین کرده است) فن آوری، فقط در حال متحول کردن جهان نیست، بلکه در حال خلق استعاره های[۲۱] خود است. در حال حاضر ماهواره ها، سیگنالهای تلویزیونی را حمل کرده و به همهٔ مردم جهان میزان وسیعی از محرکهای فرهنگی ارائه می کند. روسی ها، به دیدن اپراهای «Latin soap» عادت کرده اند، رهبران خاورمیانه حتی برای شنیدن اخبار داخلی هم به شبکهٔ «CNN» به عنوان منبع اصلی خبر استناد می کنند. اینترنت یک رویداد جهانی است که بطور روز افزون در حال گسترش در تمام قاره های جهان می باشد.
آمریکا بر تبادل جهانی عقاید و اطلاعات مسلط است؛ مثلاً موزیک، سینما ، تلویزیون و نرم افزارهای آمریکایی خیلی با نفوذ و پرطرفدار بوده و نیز در دسترس همگان قرار دارند. و بر خواسته ها، شیوهٔ زندگی و آرمانهای هر ملتی تأثیر می گذارند. در برخی کشورها، آنها به عنوان وسایل گمراه کننده به حساب می آیند. دو کشور فرانسه و کانادا، قوانینی را مبنی بر منع انتشار برنامه های ماهواره ای بیگانه (منظور آمریکایی) گذاشته اند. بنابراین، نباید تعجب کرد که در بسیاری از کشورهای دیگر مانند ایران بنیادگرا، چین کمونیست و جامعهٔ متمرکزی مثل سنگاپور، دولتهای مرکزی بشدت به دنبال محدود کردن نرم افزارها و برنامه های در حال ورود به کشورهایشان باشند. اصلی ترین هدف آنها ممانعت از ورود برنامه های آمریکایی و دیگر دیدگاههای سیاسی بیگانه می باشد که در برخی از قسمتهای خاورمیانه به «آلودگی خبری»[۲۲] شهرت یافته است. در این کشورها، کنترل رسانهٔ جدید در اولویت قرار دارد؛ چرا که این رسانه باعث ارتباط نامحدود این کشورها با جهان خارج می گردد. سنگاپور می خواهد به منظور حذف برنامه های ضد اخلاقی، تمام اطلاعات و برنامه هایی که روی شبکهٔ اینترنت قابل دسترسی هستند پردازش کند.
نیز گروهی را به نام «central Leading group» با نظارت «State planing commission» و سرپرستی مستقیم معاون نخست وزیر، مأمور قرار دادن سیستمی مشابه برای حذف برنامه های مستهجن کرده است.
این دولتها، جانشینان «King Canute» هستند، پادشاهی بدنام که تخت خود را بر حاشیهٔ دریا نهاد و به امواج امر کرد که به عقب برگردد. اتحادیهٔ شوروی چون جامعه ای بسته بود، نتوانست با عصر اطلاعات مقابله کند و از هم فروپاشید. این کشورها کاری بهتر از این نمی توانند انجام دهند. کافی است که آنها به نخبگان خود توجه کنند تا این حقیقت را دریابند. در حالی که در چین استفاده از دیشهای ماهواره برخلاف مقررات است؛ اما تقریباً یک پنجم اهالی شهر «Beijing» و نیمی از مردم شهر «Guangzhou» به برنامه های ماهواره ای دسترسی دارند. سنگاپور، مرکز ترانزیت آسیای جنوب شرقی، کانونی در شبکهٔ جهانی مراکز تجارتی است که در آنجا تقریباً نخبگان در سطح یکسانی زندگی می کنند. رهبران تجارت در کشورهای مانند:بوینس آیرس، فرانکفورت، هنگ‌کنگ، ژوهانس بورگ، استانبول، لوس آنجلس، مکزیکوسیتی، مسکو، دهلی نو، نیویورک، پاریس، روم، سانتیاگو، سئول، سنگاپور، تل آویو و توکیو همگی روزنامه های یکسانی می خرند، لباسهای یکسانی می پوشند، ماشینهای یکسانی سوار می شوند، غذاهای مشابهی می خورند، با هواپیماهای مشابهی مسافرت می کنند، در هتلهای مشابهی اقامت می کنند و به موزیکهای مشابهی گوش فرا می دهند در حالی که مردم کشورهایشان بوسیلهٔ فرهنگهای خاص خود، همچنان جدا از هم باقی مانده اند، آنها به این نتیجه رسیده اند که به منظور رقابت در بازار جهانی باید از فرهنگ آن پیروی نمایند.
بازار جهانی از راه ایجاد یک سری نهادهای چند جانبه که قوانین معمول را برای تجارت بین‌المللی تدوین می کنند، سازماندهی می شود. اگر بخواهد سرمایه بطور آزادانه گردش داشته باشد، باید قوانین آشکارسازی، شیوه های پرداخت و جبران خسارات با هم هماهنگ گردند. اگر کالاها بدون هیچ گونه مانعی بخواهندحمل و نقل شوند، باید قوانین تعرفه، استانداردهای گمرکی، ایمنی و برچسب استانداردها متوازن باشند و همچنین اگر مردم بخواهند به آسانی تجارت کنند، باید قراردادهای حمل و نقل، کنترل مهاجرت ها و قوانین تجارت استاندارد شده و هماهنگ گردند. در بسیاری از جنبه ها، تجارت محرک اصلی روند جهانی شدن می باشد؛ اما ممکن است تصور شود که جهانی شدن فقط به موضوع تجارت محدود خواهد شد که البته این گونه نیست؛ مثلاً در سیاست، در حالی‌که سازمانهای بین المللی به فکر هماهنگ سازی سیاست دربارهٔ موضوعات جهانی از قبیل: تجارت، محیط ‌زیست، بهداشت، توسعه و مدیریت بحران می باشند ؛ جامعه ای‌ متشکل از دیوانسالارهای بین المللی پدید می آید. این بازیگران عرصهٔ سیاست، به همان راحتی که در خانه هستند، در محیط بین المللی نیز عمل می نمایند و در سازمانهایی که این افراد بطور مؤثر در آنها دخالت دارند، استانداردهای جهانی و انتظارات بین المللی را به منظور تسریع روند جهانی شدن، نهادینه می سازند. جامعهٔ ملل نیز روز به روز بیشتر چنین نهادهای چند ملیتی را ـ که با مقتضیات زمان به وجود می آیند ـ می پذیرد. با آنکه این پذیرش، مستلزم تشخیص این مطلب است که سمبلهای اصلی هویت ملی(استقلال) باید بطور محدود در اختیار این سازمانها قرار بگیرد. البته به نظر می رسد که آمریکا با این روند مشکلاتی دارد. به عنوان مثال، ایالات متحده قبلاً به فکر ایجاد سازمان تجارت جهانی[۲۳] بوده است و اکنون با عقب نشینی مستبدانه از تلاشهای خود مبنی بر کاهش اثرات لایحهٔ «Hekms-Burton» به کارایی و اثربخشی خود در این سازمان لطمه وارد می سازد. هنوز این شناخت که منافعی بالاتر از منافع ملی وجود دارد، گام مهمی در رسیدن به جهانی آرامتر و آمادتر تلقی می شود.
به سوی یک فرهنگ جهانی[۲۴]حمایت از گسترش جهانی ـ که در آن اختلافات جداکنندهٔ ملل با منافع مشترک از بین می روند – از منافع کلی آمریکا به حساب می آید. اطمینان از این که زبان همگانی جهان در آینده انگلیسی بوده و مخابرات، سیستمهای ایمنی، استانداردهای کیفیت و برنامه های رادیو و تلویزیونی و موزیک، آمریکایی بشود و ارزشهای متداولی که در حال گسترش هستند همان ارزشهای مناسب آمریکا باشند، از نظر منافع سیاسی و اقتصادی برای ایالات متحده اهمیت فراوان دارد. اینها صرفاً آرزوهای بی‌اساسی نیستند. زبان انگلیسی پیوسته همهٔ جهانیان را به هم پیوند می دهد . فناوریهای اطلاعاتی آمریکا بزرگترین زمینه ساز جهانی شدن می باشند. دستیابی به بزرگترین مرکز اقتصاد جهانی(اقتصاد آمریکایی) محرک اصلی دیگر کشورها به بازگشایی بازارهایشان است.
بدون شک، همانطور که ایالات متحده یگانه ابرقدرت نظامی باقی مانده در جهان است، تنها ابرقدرت اطلاعاتی جهان نیز می باشد. با وجودی که ژاپن در تولید اجزاء و مکمل سیستمهای اطلاعاتی تقریباً بدون رقیب شده است، امِا از لحاظ تولید نرم افزار یا نیروی پشتیبان انقلاب تکنولوژیکی، تأثیر چندانی ندارد. اروپا در هر دو زمینه شکست خورده است. نتیجه این که آمریکا موقعیت ممتازی را در حال حاضر به دست آورده و در آینده ای نزدیک نیز در این زمینه موقعیت بهتری خواهد داشت. سیاست واقعی عصر اطلاعات، قرار دادن استانداردهای تکنیکی، تعیین استانداردهای نرم افزاری ، تولید بیشترین محصولات اطلاعاتی عامه پسند و هدایت پیشرفتهای مربوط به تجارت جهانی خدمات می باشد؛ که البته این امور به همان اندازه ای که برای حمایت از امپراتوری و یا انقلاب صنعتی لازم بودند برای سعادت و پیروزی هر رهبر آینده، حیاتی و ضروری اند.
سرمایه گذاری اقتصاد، بطور سرسام آوری در حال توجه به سرمایه گذاریهای هنگفتی است که در طول ۱۰ سال آینده برای زیر بنای اطلاعاتی جهان[۲۵] در نظر گرفته خواهند شد. دولت آمریکا پیش بینی کرده است که سرمایه گذاری مخابراتی در این دوره، فقط در آمریکای لاتین بیش از ۱۵۰ میلیارد دلار خواهد بود. چین و کشورهای عضو آ ـ س آن – مبلغ مشابهی را هزینه خواهند کرد . در حقیقت. انتظار می رود که بازار خدمات مخابراتی در اوایل قرن ؟ بیش از یک ترلیون دلار گنجایش داشته باشد. در طول دههٔ آینده نه تنها مبالغ هنگفتی برای تثبیت شبکه های جهانی در نظر گرفته خواهد شد – که رئیس‌جمهور آمریکا، کلینتون آن را به "زیربنای اطلاعاتی جهان" تعبیر کرده است – بلکه برای پی ریزی سیستمی که انتخابهای دههٔ آینده را در زمینهٔ ارتقا سیستمهای استاندارد، خریدهای نرم افزار و خدمات رقم خواهد زد، پرداخت خواهد شد. در همین زمان قوانین بین المللی و ملی ای نوشته می شوند و تعیین خواهند کرد که چگونه تولیدات اطلاعات و خدمات به آرامی از بازاری به بازار دیگر جریان می یابند؟ چه گامهایی برای اطمینان از آزادی تجارت اینترنتی برداشته خواهد شد؟ چه تصمیماتی در مورد اطلاعات کدگذاری شده اتخاذ خواهد شد؟ (چرا که این نوع اطلاعات نه تنها امنیت اطلاعات بازار را تحت تأثیر قرار می دهند بلکه بر جریان آزاد افکار و حقوق افراد در عصر اطلاعات تأثیر می گذارند .)
تثبیت زیربنای جهانی اطلاعات برای رهبر اطلاعات جهان فقط فرصت اقتصادی به حساب نمی آید. گسترش قوانین حاکم بر این زیر بنا، قطعاً ماهیت سیاستهای جهانی را شکل خواهد داد، چه این قوانین، تشدید‌کننده یا تضعیف کنندهٔ آزادی و چه کندکننده یا تسریع‌کنندهٔ وحدت، تفاهم و تسامح و تساهل در سرتاسر جهان باشند. ماهیت روابط فردی و ملی متحول خواهد شد. آن کابلها، برجهای مخابراتی و پرتوهای نامرئی سیگنالهای الکترونیکی که در حال تسخیر جهانند، چارچوب تمدن آینده را تشکیل خواهند داد.
بنابراین، از لحاظ سوق الجیشی، بیش از این اهمیت ندارد که آمریکا هر آنچه در توان دارد برای پیشرفت این زیربنا، قوانین حاکم بر آن و اطلاعات گذرندهٔ از آن انجام دهد. بیش از این حتی اگر به میزان زیادی از فرایند پیشرفت (آنچه که می توانیم آن را «فضای سایر»[۲۶] بنامیم) بر عهدهٔ بازار باشد، ( که باید این گونه نیز باشد) باز هم دولتها، عناصر مهم آن را کنترل خواهند کرد. دولتها در دههٔ آینده بسیاری از بزرگترین قراردادهای پیشنهادی برای پیشرفت زیربنا را واگذار خواهند کرد ؛ همچنین برخی از دولتها به منظور کمک به شرکتهای ملی خود در برنده شدن در این قراردادها تلاش کرده و مقامات دولتی نیز برای تصمیم گیری دربارهٔ قوانین تجاری با هم مشورت خواهند کرد چرا که این قوانین بر نقل و انتقالات بین المللی در بازارهای جهانی با استفاده از تکنولوژی ارتباط از راه‌ دور، محیط ناظر جهانی، استانداردهای کدگذاری، استانداردهای خصوصی، حفاظتهای هوشمند اموال، و استانداردهای بنیادین تجهیزات، حاکم می باشند. باز و یا بسته بودن این بازارها و اینکه چه میزانی از سرمایه ها برای سود‌آور کردن این تکنولوژیها در بازارهای ضعیف به منظور کمک به خنثی سازی اطلاعات نادرست، در نظر گرفته خواهد شد. از سوی دولتها تعیین می گردند. اکنون بعضی از میانجیگریهای دولتها در این بازار، شکست خورده است. جالب توجه است که تلاشهای ژاپن در شکل دادن به توسعهٔ استانداردهای تلویزیونی«High-Difinition» آن کشور را در مسیری قرار داده، گویی که تبدیل به مسابقهٔ دیجیتالی گردیده است. هنوز زمینه هایی وجود دارد نشان می دهد که نقش اصلی برعهدهٔ دولتها بوده و نیز مواردی وجود دارد که آمریکا باید یک سیاست فراگیر، دقیق و سلطه جویانه برای رقابت داشته باشد.
صادرات مدل آمریکایی[۲۷]
بسیاری از محققان معتقدند که استفاده از فرصت فراهم آمده به وسیلهٔ انقلاب جهانی اطلاعات، برای برتری دادن فرهنگ آمریکایی بر سایر فرهنگها، امری ناخوشایند است. اما این نسبی گرایی به همان اندازه که نادرست است، خطرناک نیز می باشد. فرهنگ آمریکایی بطور اساسی از فرهنگهای بومی دیگر متفاوت است. فرهنگ آمریکایی ترکیبی از نگرشها و عوامل مؤثر از اطراف جهان می باشد. در بسیاری از موارد، فرهنگ آمریکایی بطور آگاهانه به اعتدال اجتماعی رسیده است که می تواند آزادیهای فردی را مجاز شمارد و به فرهنگهای دیگر اجازهٔ رواج و رونق دهد. با توجه به آنچه گفته شد ، آمریکا نباید از انجام آنچه که در منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی خودش می باشد و نیز از آنچه که به میزان زیادی به نفع جهان است، دست بردارد. ایالات متحده نباید در ارتقاء و گسترش ارزشهای خود تردید نماید. حتی به خاطر حفظ احترام یا سیاست، آمریکائیها نباید این حقیقت را کتمان کنند که در میان تمام ملل جهان در طول تاریخ، فرهنگ آن ها عادلانه ترین و با تسامح ترین فرهنگها می باشد و بهتر از فرهنگهای دیگر خود را اصلاح می کند. بنابراین فرهنگ آمریکایی بهترین الگو برای آینده است. همچنین نباید تحت تأثیر حملات افرادی چون «لی‌کوان» رئیس‌‌جمهور سنگاپور و «مهاتیر محمد» رئیس‌جمهور مالزی قرار بگیرند. همان کسانی که از یک روش آسیایی ابراز عقیده کرده و ادعا می کنند که غیر آسیایی ها حق قضاوت در مورد آن را ندارند و با آن روش امکان تصمیم گیری برای همهٔ اموری که در آینده انجام خواهد شد، وجود داشته باشد. این گونه مجادلات فقط شعارهای سیاسی بوده که به نفع خودشان سر می دهند. خیر و شر، خوب و بد در این جهان در کنار هم قرار دارند. عدم تشخیص این حقیقت، خودکامگی و هزینه ‌های اقتصادی، سیاسی و معنوی را در بر خواهد داشت.
استبداد[۲۸] قابل دفاع نیست هر چند که از سنت کنفسیوسی یا مسیحیت«Judeo» یا زرتشتی برآمده باشد . خرد سرکوب شده در رنج است همان گونه که جامعه این درد را تحمل می کند. این مسأله عواقب منفی برای جامعهٔ‌ جهانی به دنبال دارد. هزینه های واقعی این پدیده شامل: ۱ـ خلاقیت انسانی محدود خواهد شد. ۲ـ در پیشرفت بازار وقفه بوجود خواهد آمد.۳ـ در مسیر مصرف سرمایه انحراف ایجاد می گردد ۴ـ جوامع سرکوب کننده در تطبیق با روند تغییرات جهانی ناتوان خواهند شد. ۵ـ جابجایی ها، کشمکشها و بی ثباتی که نتیجهٔ این گونه امور و دیگر عوامل می باشند، به وجود می آیند. آمریکاییها باید دید خود را نسبت به جهان گسترش دهند زیرا عدم موفقیت در انجام چنین کاری یا اتخاذ سیاست "زندگی کن و اجازهٔ زندگی‌ کردن بده"[۲۹] سبب واگذاری فرایند به دست افراد دیگری می شود که فعالیتهای آنان همیشه سود‌دهی ندارد. استفاده از ابزار عصر اطلاعات، برای افزایش بینش شاید صلح آمیز‌ترین و قدرتمند‌ترین لوازم گسترش‌دهندهٔ منافع آمریکاست.
اگر در حال حاضر آمریکاییها در جهانی زندگی‌ می کنند که اندیشه ها و عقاید بطور مؤثر منتقل می شوند و سیستمهای پخش رسانه ای پیشرفته و قدرتمندی در آن وجود دارد، آنها باید به این مسأله بسیار نگران کننده پی‌ می بردند که ممکن است این مسایل تهدیدی علیه منافع آمریکا، صلح منطقه ای، بازار آمریکائی و توانایی رهبری آمریکا باشند. (اگر چه رهبران خارجی شیوه هایی را اتخاذ می کنند که جدائی طلبی و خطوط جداساز فرهنگی را تقویت می نمایند) مسلماً این گونه است. نسبیت گرایی به مثابهٔ پرده ای است و افرادی که از بررسی موشکافانه اجتناب می کنند، می توانند در پشت آن پنهان شوند. چه آمریکاییها نظریات هانتینگتون را قبول کنند و یا قبول نکنند، آنها باید متوجه این مسأله بشوند که هر چه اختلافات فرهنگی ـ ارزشی در جهان گسترده تر گردد، احتمال بروز تعارض بیشتر می شود.
همچنین این که آمریکا حدود خود را تشخیص دهد، امر بسیار مهمی است. آمریکاییها می توانند تأثیری بیشتر از دیگران داشته باشند، اما همهٔ نتایج را نمی توانند تضمین کنند . به بیان دقیقتر تلاش جهت دار برای شکل دهی به پیشرفت زیر‌ساختهای جهانی اطلاعات و افکار باید منحصراً در چارچوب سیاست گستردهٔ خارجی و خط مشی امنیتی ظاهر شود. ( از آنجا که این سیاست احتمال ندارد یک ابتکار عمل عامه پسند یا متعالی باشد، لذا نباید به عنوان رویکردی که بخشی از تلاشهای سیاست کلان آمریکا را تشکیل دهد، محسوب گردد.)
البته اجرای چنین رویکردی در کشوری مثل آمریکا ـ که به علت واکنش و عکس العمل شدید در مقابل مسأله جهانی شدن ویران شده است ـ آسان نیست. امروزه، تعداد زیادی از جناحهای چپ و راست از هر دو حزب بزرگ سیاسی در یک اتحادیهٔ انزوا‌گرا جمع‌ شده اند. این اتحادیه، موانعی را در طول شصت سال گسترش تجارت آزاد، به وجود آورده اند؛ با روابط بحرانی جدیدی که با بعضی کشورها مثل چین و دیگر بازارهای در حال پیدایش برقرار کرده است، بیشتر بر امر تهدید متمرکز شده تا بر تعهد، و از تمام فرصتهای موجود برای جدا کردن آمریکا از جهان یا برای از بین‌ بردن قدرت رهبری آن، استفاده کرده اند.غلبه بر مخالفتهای سیاسی ملی گرایان اقتصادی و جدایی طلبان جدید، مستلزم تلاش جدی رئیس‌جمهور و همکارانش در کاخ سفید می باشد. اگر رهبران آمریکا صرفاً سیاست مخالفت حداقلی را دنبال کنند یا به اقدامات انجام شده در گذشته تکیه نمایند. این امر تحقق نخواهد یافت. چنانچه مقامات حکومتی، سیاست گذاری را بر حاکمیت ترجیح دهند، این ریسک منجر به شکست آمریکا یا ازدیاد مبارزه طلبی می‌شود. در حالی‌ که در دورهٔ ریاست جمهوری کلینتون، گام مهمی برای توسعهٔ ابتکار عمل آمریکا در پی ریزی زیرساخت جهانی اطلاعات و در بررسی آیندهٔ اینترنت، کدگذاری موضوعات و ضرورتهای مالکیت معنوی، برداشته شده است، این تلاشها فاقد بودجهٔ کافی هستند، و گاهی به سمت اهداف سیاسی و حتی اهداف استراتژیک، هدایت می شوند. این اهداف سیاسی، کوته بینانه بوده ـ بویژه دربارهٔ اقدامات نگران کننده ای که در مورد رمز‌‌گذاری اطلاعات انجام می شود زیرا در آنها به تغییر و تحولات سریع تقاضاهای بازار توجهی نمی شود ـ و از انطباق و هماهنگی کمتری برخوردار می باشد. در همان زمان برخی از قدرتمندترین ابزارهای آمریکایی مداخله گر ـ که در شکل ابتکار عمل تجاری جدید ظاهر می شوند ـ ظاهراً به کنار گذاشته شده اند. این مشکل به روشنی در این حقیقت متبلور شده است که راهکارهای سریعی برای مذاکرات حکومتی دربارهٔ تصویب طرح ، ارائه نشده است و در واقع کنگره، این طرح را یپش از تغییر قرن، تصویب نمی کند.
کلینتون و جانشینانش باید بدقت به استلزامات بلند مدت جهانی شدن توجه کنند . مانند: اثر افزایش بازارهای جدید بر قدرت اقتصاد آمریکا و این که چگونه آمریکا می تواند نقش رهبری خود را حفظ کند. جنبه های مختلف فرهنگ آمریکایی نقش مهمی را در تضمین تداوم آن رهبری ایفا می کند . وجود فرهنگهای گوناگون باعث شده است که این کشور از منابع و قدرت بیشتری برای تسلط بر جهان برخوردار بوده و نیز امکان برقراری ارتباط بیشتر با بازارهای آینده و جهانی را داشته باشد. تأکید آمریکا بر فرد فرد جامعه، ادامهٔ تسلط نوآوری آمریکائی را بر دیگر کشورها تضمین خواهد کرد.دو عامل سبب موفقیت آمریکا بوده است:
م۱ـ این حقیقت که پدیدهٔ «Pax Americana» نتایج اخیر جهانی شدن است
م۲ـ در اختیار گرفتن رهبری بلامنازع در تأسیس مؤسسات بین المللی از قبیل: سازمان ملل، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول.
بنابراین، آمریکا برای همهٔ چالشهایی که در مسیر اصلاحات و تغییرات بوجود می آید، تجربهٔ بیشتری نسبت به کشورها در محیط جهانی دارد؛ همچنین اگر چه برخی، از تأکید آمریکا بر مسأله «تجدد»[۳۰] انتقاد می کنند و آن را نتیجهٔ فقدان پشتوانهٔ تاریخی و فرهنگ سالم می دانند، و لیکن این درست همان چیزی است که آمریکا را به بهترین شکل ممکن با سرعت تغییرات هماهنگ می سازد و شاید این مسأله بزرگترین چالش راهبردی باشد.
هویت بدون فرهنگ[۳۱]
فرصت در اختیار ما آمریکاییها قرار دارد. ایالات متحده در موقعیتی است که نه فقط قرن بیستم را به عنوان قدرت مسلط عصر اطلاعات رهبری می کند، بلکه موانعی را برطرف می سازد که باعث جدایی ملتها از یکدیگر می شوند، و با ایجاد قید و بندهایی، منافع بیشتری را در میان جوامع بزرگتر به اشتراک می ‌گذارد. آنهایی که به دورهٔ گذشتهٔ جنگ سرد و برخورد تمدنها چشم دوخته اند، فقط به یک امکان مشاهده می کنند. آنها گامهای بزرگی را که باعث پیوند میلیونها نفر در جهان شده است، نادیده می گیرند و نیز عواملی را که به اتحاد منجر شده، انکار می کنند و این حقیقت را که آن عوامل بطور قدرتمندی همراه با گذشت هر روز از این عصر جهانی، رشد پیدا می کنند، منکر می شوند. اتحاد، روندی است که بر خود اتکا دارد . آنها فقط از این امر سخن می‌گویند که آمریکا باید برای تعارضاتی که ممکن است در آغاز دوره‌ ایجاد شود، آماده باشد بدون توجه به این که آمریکا باید با هر وسیلهٔ ممکن در ورود به عصر جدید شتاب کند.
یقیناً انتظار موقعیت وسیع در پرهیز از تعارضات در میان فرهنگها، ساده‌انگارنه است. اما، اکنون ابزاری در اختیار داریم که می‌تواند اختلافات بین فرهنگها را کمتر سازد. در حالی که ما باید برای تعارض و اختلاف آماده باشیم و همچنین به یاد داشته باشیم که تحقق منافع ما در گرو تلاش برای اتحاد، متحدالشکل کردن فرهنگها، تضمین حقوق فردی و پیشرفت ثبات بین‌المللی می‌باشد؛ البته ناگفته نماند که این بهترین و آخرین سیاست و عمل با منفعت شخصی است.
اگر ما بسرعت واکنش شدیدی علیه جهانی شدن از خود نشان بدهیم، بتدریج توانایی آمریکا در گسترش منافع شخصی، کاهشی می‌یابد. آمریکاییها باید به این نتیجه برسند که منافع آنها در این بخش، توجه به رشته‌هایی از قبیل: اقتصاد، سیاست، علوم و فرهنگ می‌باشد. بنابراین، یک رویکرد میان رشته‌ای به سیاست‌گذاری بین‌المللی نیاز دارد. همچنین ما باید وسایل جدیدی را که در اختیار داریم بشناسیم و اهمیت و ماهیت پدیدهٔ جدید «جو اطلاعاتی» و قدرت بالقو‌ه‌اش را به عنوان فرایند فرهنگی عظیم شکل‌یافته، صاحب قدرت دموکراتیک، اتصال‌دهندهٔ جهان و رابط نهایی درک نماییم. علاوه بر این، اتخاذ و اجرای سیاستهای درست در بکارگیری ابزار جدید، کافی نیست. سیاستگذاران باید بهتر با انتظارات و تعهدات این دنیای جدید رابطه برقرار نمایند و سهم آمریکا را در آن مشخص سازند. نقش آمریکا باید منجر به پیروزی این کشور گردد. ایالات متحده با یک انتخاب ساده بین وحدت و جدایی، عقب‌نشینی و نبرد، مواجه نیست بلکه با انتخابی بین رهبری جهانی آرامتر یا گرفتاری در یک جهان مملو از خشونت مواجه باشد.

پی نوشتها :
David Rothkop* سرپرستی Kissiger Associates را بر عهده دارد و استاد یار امور بین‌الملل در دانشگاه کالیفرنیا می‌باشد. وی در اولین دوره ریاست جمهوری کلینتون، وزیر تجارت ایالات متحده آمریکا بود.
معرفی مترجم
[۱] foreign
[۲] danger
[۳] Information Age
[۴] Culture and Conflict
[۵] webster
[۶] Samuel Huntington
[۷] The Clash of Civilizations
[۸] religious uarfare
[۹] ethnic conflict
[۱۰] Culture Cousins
[۱۱] quasi-Culture Conflict
[۱۲] Cold war
[۱۳] godless communists
[۱۴] Corrupt Capitalists
[۱۵] Joseph Gobbles
[۱۶] Hitler
[۱۷] Satellites As Cultural Death Stare
[۱۸] Orwellian
[۱۹] multicultural societies
[۲۰] indispensable nation
[۲۱] metaphors
[۲۲] news pollutior
[۲۳] World Trade Organization
[۲۴] Toward a Global Culture
[۲۵] World’s information infrastructure
[۲۶] Inforphere
[۲۷] Exporting the American Model
[۲۸] Reperssion
[۲۹] Live and let live
[۳۰] newness
[۳۱] Identity Without Culture
David Rothkop
مترجم: میثم الهیاری
منبع : سایر منابع