پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اشغال باعث چه تغییراتی در اسرائیل شده است؟


اشغال باعث چه تغییراتی در اسرائیل شده است؟
در چهل سال، اسرائیل از کیبوتس نشینی اشتراکی به یک اقتصاد جهانی شده رسیده و از یک جامعه نسبتا متعادل به یکی از ناعادلانه ترین جوامع غربی تبدیل شده است. تمام این تحولات در اشغال سرزمین های فلسطینی ریشه داشته و لذا به جنگ ١٩٦٧ بر می گردند. چرا که پیروزی خیره کننده اسرائیل در آن جنگ، مانع از برانگیختن شش درگیری جدید نشد. مناقشه هائی که به سود اسرائیل تمام نشدند.
گاهی حافظه فریبکار است. در حالی که چهل سال از جنگ شش روزه می گذرد، بخشی از اسرائیلی ها ترجیح می دهند باور کنند که دوران پیش از ١٩٦٧ ، عصر طلائی و بهشت موعود مردم اسرائیل بود و این که اسرائیل پیش از آن زمان، جامعه انسانی و عادلانه بود که در آن ارزش های کار ، فروتنی و همبستگی بر خودخواهی و طمع غلبه داشت. بهشتی که در آن همه با هم آشنائی داشتند و بویژه کسی سرزمین دیگران را اشغال نمی کرد.
صد البته، این توهمی بیش نیست. در ١٩٦٦، سال پیش از اشغال، بیکاری به میزان بی سابقه ده در صد رسیده بود و اقتصاد دچاررکود شدیدی بود. برای اولین بار در تاریخ کشور، تعداد اسرائیلی هائی که کشور را ترک می کردند، بیش از مهاجران جدیدی بود که وارد می شدند. علاوه بر آن درهمان سال، ٤٠٠ هزار عرب اسرائیلی که به هنگام جنگ ١٩٤٨ در روستاهای خود مانده بودند، از یوغ «حکومت نظامی» (١) خلاص شدند. البته شرایط آن ها همچنان بحرانی بود و زمین هایشان را بتدریج مصادره می کردند تا شهرک های جدید یهودی بسازند.
از جنگ شش روزه به این سو، اسرائیل را بمنزله ابر قدرت نظامی منطقه ای و حتی بین المللی تلقی کردند. اما آن چه کمتر روشن شده، این است که جنگ بطور چشمگیری اقتصاد کشور را تغییر داد. با شکوفائی اقتصاد، رکود به پایان رسیده و از میزان بیکاری کاسته شد. چهل سال بعد، اسرائیل کشور دیگری شده است. در حالی که در سال ١٩٦٧ تولید ناخالص داخلی به سختی به ١٥٠٠ دلار می رسید، در سال ٢٠٠٦، میزان آن به اوج خود یعنی ٢٤ هزار دلار رسید. در گزارش مربوط به توسعه انسانی سال ٢٠٠٥ که «برنامه سازمان ملل متحد برای توسعه» PNUD بانی آن بود، اسرائیل مقام بیست و سوم را کسب کرد.
علاوه بر این، در مدت چهار دهه یک و نیم میلیون یهودی در این کشور مستقر شدند و کل جمعیت یهودی از ٤/٢میلیون به ٥/ ٥ میلیون رسید. لذا قابل فهم است که چرا برای بیشتر شهروندان اسرائیلی، جنگ شش روزه لحظه ای تعیین کننده در روند موفقیت آمیز کشور بشمار می رود.
برعکس، برای دیگران، ١٩٦٧ ریشه همه دردهاست. از دیدگاه نظری، پیروزی کوبنده نیروی نظامی اسرائیل در مقابل قدرتمندترین ارتش های جهان عرب (مصر، اردن و سوریه)، قاعدتا می بایست به اسرائیلی ها اطمینان خاطر بخشیده و احساس امنیت دهد. امری که امروز از آن بسیار دور هستیم. اسرائیل همه چیز است جز یک مکان امن و از سال ١٩٦٧ کشور ٦ درگیری را به خود دیده است: جنگ فرسایشی در امتداد کانان سوئز (١٩٧٠ - ١٩٦٨)، جنگ رمضان یا کیپور (١٩٧٣)، دو انتفاضه (١٩٩٣-١٩٨٧ و ٢٠٠٥-٢٠٠٠) و جنگ های لبنان (١٩٨٢ و ٢٠٠٦) در این مناقشات حدود ٥ هزار اسرائیلی و ٥٠ هزار عرب (مصری، سوری، لبنانی و بویژه فلسطینی) جان خود را باختند. خلاصه کنیم، اسرائیل هنوز هفتمین روز جنگ شش روزه را به پایان نبرده است.
مشکلات اسرائیل به تداوم مناقشه ختم نمی شود بلکه مسئله این است که ارتش دیگر پیروز نمی شود. ژنرال بازنشسته دوو تاماری که تاریخدان شده است، پس از حوادث لبنان در تابستان ٢٠٠٦ توضیح داد که جنگ ١٩٦٧ آخرین پیروزی غیرقابل تردید این کشور بود. به عقیده وی، کلیه زور آزمائی های دیگر با عقب نشینی حتی با شکست روبرو شد. و هربار تل آویو مجبور شد امتیازات مهمی بدهد. از آن جمله، جنگ ١٩٧٣ پیرو قرارداد های صلح با مصر، به عقب نشینی کامل از سینا در ١٩٧٩ انجامید. انتفاضه اول به پیمان های اسلو در ١٩٩٣ منجر شد. تجاوز لبنان در ١٩٨٢ با عقب نشینی بی قید و شرط در سال ٢٠٠٠ بپایان رسید. تقریبا دو سال پیش، انتفاضه دوم اسرائیل را مجبور ساخت تا مستعمره نشین های غزه را برچیند.
اما در مورد جنگ اخیر با لبنان چه باید گفت! اگر در مقطعی از زمان، طبقه سیاسی دم از پیروزی میزد، پیرو نظر سنجی روزنامه هآرتص که یک هفته پیش از پایان جنگ منتشر شد، تنها بیست درصد اسرائیلی ها فکر می کنند که در جنگ پیروز شده اند. مشکلات عدم نیل به پیروزی قاطع، بدون تردید بیانگر این است که چرا یک سیاستمدار قدیمی اسرائیل اخیرا با حفظ هویت اعلام کرد که وی مطمئن نیست که اسرائیل بیست سال بعد وجود داشته باشد. چهل سال اشغال، بجای فروکش کردن هراس، آن را تقویت کرده است.
اوضاع از چه زمانی تیره تر شده است؟ این مسئله چیز جدیدی نیست. ژنرال موشه دایان، برجسته ترین رجل سیاسی آن دوره، پس از پیروزی سال ١٩٦٧، جمله مشهوری بیان کرده است: «ما منتظر تلفن اعراب هستیم». او می خواست که باور کنیم که پس از این تلفن، اسرائیل در مقابل امضای پیمان صلح با جهان عرب از سرزمین های اشغالی سینا، نوار غزه و کرانه باختری و جولان خارج خواهد شد. توم سگو (تاریخ دان) در کتابی که در سال ١٩٦٧ نوشته است (٢)، نشان میدهد که خواست واقعی حکومت اسرائیل چنین نبود. با وجود این، در جهان و در خود اسرائیل، موضع این کشور را چنین وانمود کرده اند.
از طرف دیگر در همان دوره، اسرائیل روندی دنبال کرد که هرقرارداد متکی بر سرزمین ها در مقابل صلح را مشکل و حتی غیر ممکن می ساخت. نخست وزیر عضو حزب کار، لوی اشکول که به صلح طلبی معروف بود، اجازه داد که پیش از پایان سال ١٩٦٧، اولین شهرک های استعماری در کرانه باختری (کفراتزیون) مستقر شوند. موشه دایان وزیر دفاع دستور داد که شهرها و روستاهای سوری را در فلات جولان اشغال شده، ویران سازند و به جای ویرانه های شهر سوری قنیطره ، شهرک استعماری اسرائیلی بسازند. اوایل سال ١٩٦٨ به اسرائیلی ها اجازه دادند تا در مرکز شهر اشغال شده الخلیل (هبرون) زندگی کنند.
پس از چهل سال شاهد نتیجه آن هستیم. مرکز الخلیل به صورت شهر اشباح در آمده است . فلسطینی ها نه حق سکونت در آن قسمت دارند و نه حق گردش و خرید و همه این ها بخاطر جا بازکردن برای ٥٠٠ ساکن مستعمره های یهودی. تصادفی نیست که پس از قتل ٣٩ مسلمان در صحن مسجد ابراهیم واقع در محوطه مقبره پیامبران توسط باروخ گلداشتاین در سال ١٩٩٤، اولین سوءقصد انتحاری در این شهر رخ داد.
کافی است نگاهی به نقشه بیاندازیم تا متوجه شویم که شهرک های استعماری کرانه باختری بر طبق یک نقشه طراحی شده از پیش بناشده است تا از یک طرف جامعه های فلسطینی را از همدیگر منزوی کرده و از سوی دیگر تداومی میان شهرک های استعماری و خاک دولت اسرائیل پیش از ١٩٦٧ایجاد کنند. در اطراف محلات عرب نشین بیت المقدس نیز شهرک هائی ساختند تا قسمت شرقی شهر را از روستاها و شهرهای فلسطینی مجاور جدا سازند. سپس همین ساختمان سازی را در دره رود اردن ادامه دادند تا کرانه غربی رود اردن را از اردن جدا کنند. در طول این مستعمره هاحتی در کرانه باختری جاده هائی ساختند تا نابلس را از رام الله و قلقیلیه را از تولکرم جداسازند.
● کشور اسرائیل قربانی هیولائی است که خود در طول چهل سال ساخته است.
معمار بزرگ مستعمره سازی، آریل شارون در سال ١٩٧٥ به روشنی اعلام کرد که هدف او جلوگیری از تشکیل یک موجودیت فلسطینی است. این استراتژی که در طی سال ها از طرف حکومت های راست و چپ دنبال شده، موفقیت کسب کرده است.
امروزه، بیش از ٢٥٠ هزار اسرائیلی در صدها مستعمره در کرانه باختری زندگی می کنند که باید دویست هزار ساکن شهرک های جدید واقع در بیت المقدس اشغالی را بر آن ها افزود . حتی تعداد آن ها موجب تغییر رفتار طبقه سیاسی اسرائیل نسبت به آنان گشته است. از این پس، به استثنای منحصر به فرد سازمان های عرب و حزب کمونیست، همه مسئولان اسرائیلی از یوسی بلین تا آمی آیالون و از اهود اولمرت تا خانم تیپی لیونی معتقدند که انضمام «بلوک های مستعمره» باید بخش لاینفکی از هر قرارداد صلح باشد. به عبارت دیگر، مسیر دیوار حائل مشهور به منظور انضمام آن ها به اسرائیل انتخاب شده است.
آن چه حیرت آور است، این است که همان رهبران سیاسی از جمله آریل شارون پیش از سکته مغزی، امروزه در صحبت های خصوصی و گاهی آشکارا می پذیرند که شهرک های استعماری مانع اصلی برای امضای پیمان صلح با فلسطینی ها و کلیه جهان عرب بشمار می رود. اسرائیل قربانی هیولائی است که خود این کشور در مدت چهل سال ساخته است. برای اسرائیل غیر ممکن است که این مستعمره ها را بدون انضمام بخش های ساحلی غرب رود اردن جذب نماید. به دلیل الزامات بین المللی، حقوقی و بویژه جمعیتی اسرائیل، حتی حکومت های راست بسیار افراطی نیز از برداشتن این قدم خودداری کرده اند. زیرا اختلاف زاد و ولد به صورتی است که «اسرائیل بزرگ» در آینده نه چندان دور، اکثریت فلسطینی خواهد داشت. اما، اسرائیل نمی تواند خود را از شر آن خلاص کند، چرا که شهرک های استعماری از عناصر جدائی ناپذیر جامعه اسرائیل است. مستعمره سازی به تله ای تبدیل شده است.
آیا اسرائیل آگاهانه در این دام افتاده است؟ آیا اسرائیل با اشغالگری چنان انس گرفته که بدون آن ادامه راه ممکن نیست؟ از چهل سال پیش، ما در جامعه ای که بر پایه امتیاز بنا شده زندگی می کنیم. به یقین، حتی پیش از جنگ شش روزه مهاجران جدیدی که از کشورهای عربی می آمدند، از حقوقی کمتر از یهودیان رسیده از اروپا بر خوردار بودند. و فلسطینی هائی که در اسرائیل زندگی می کنند، حتی حقوق کمتری داشتند. اما، پس از ١٩٦٧، دولت نظام رسمی تبعیض را پایه گذاشته است. اسرائیل یک میلیون فلسطینی مقیم سرزمین های کرانه باختری و نوار غزه در سال ١٩٦٧ (که امروز به ٥/٣ میلیون نفر رسیده اند) را از حقوق سیاسی محروم کرد و بدین گونه زندگی در تمام جوانب آن زیر نظارت فرماندهان نظامی قرار گرفت.
در نتیجه، در طول چهار دهه گذشته، رابطه میان فلسطینیانی که زیر اشغال زندگی می کنند و اسرائیلی ها عمیقا تیره شده است. اما، بدیده اسرائیلی ها، شرایطی که در آن یک طرف از همه حقوق بهره مند بوده و دیگران از آن محروم اند، عادی است. محدودیت های بیش از پیش با اهمیت در زمینه تردد به فلسطینی ها تحمیل می شود و از این رو اسرائیلی ها تنها هنگام خدمت سربازی در کرانه باختری است که با آن آشنا می شوند و این امر بر تفاوت ها می افزاید. پایان بخشیدن به اشغال، به معنی چشم پوشی از احساس ممتاز بودن است و برداشتن این قدم بسیار مشکل است.
یکی از تحولات بزرگ جامعه اسرائیل پس از ١٩٦٧، تغییر شکل سریع آن به یک جامعه سرمایه داری مدرن است. عملیات بزرگی که پس از جنگ آغاز شد، طبقه کارفرمای نیرومندی بوجود آورد که قادر شد از کار مزدوری ارزان قیمت سرزمین های اشغالی بهره مند شود. میلیاردها دلار به فنون برتر بسیار کارآمد نظامی اختصاص یافت. (از سال ١٩٧٣، ایالات متحده هر سال سه میلیارد دلار کمک نظامی به اسرائیل می دهد) و کشور را به ابر قدرت «تکنولوژی پیشرفته» تبدیل کرده است.
بموازات نظام حق ویژه و مزیت که ادامه اشغال برقرار کرده است، جامعه بصورتی فزاینده و بی نهایت دچار تفرقه شده است. در ١٩٦٧، بیش از ٨٠ درصد نیروی کار وابسته به سندیکای واحد و قدرتمندی بود که یک سوم اقتصاد ملی را کنترل می کرد. هنوز کیبو تس ها دارای محبوبیت زیادی بودند. اکنون، با کمتر از ٢٥درصد کارگر عضو سندیکا، ما یکی از ناعادلانه ترین جوامع غربی را داریم. اگر ضریب جینی Gini را که نابرابری ها را اندازه می گیرد، بپذیریم، دولت یهود مقام شصت و پنج را به خود اختصاص داده و در میان اقتصاد های پیشرفته یکی از بدترین موقعیت ها را داراست. (٣) در این کشور هیجده خانواده قریب به ٧٥ درصد اقتصاد را در دست دارند. این شرایط تا حدی در جنگ شش روزه ریشه دارد.
از پیامدهای مهم دیگر نیز مثالی بزنیم. پس از ١٩٦٧، کشمکش اسرائیل-فلسطین در صحنه بین المللی جایگاه غالب و شاید مهمترین را به خود اختصاص داده است. اسرائیل از این شرایط سود برده است. روابط عالی اسرائیل و ایالات متحده، جایگاه برجسته آن در سطح بین المللی، قدرت نظامی و شکوفائی اقتصادی از آن ناشی شده است. درست نظیر این حقیقت که جامعه عرب که هر مذاکره ای را پس از جنگ شش روزه رد میکرد، اینک به اسرائیل پیشنهاد می کند که یک صلح کلی با تمام کشورهای عرب منعقد کند.
● پس از جنگ لبنان در ٢٠٠٦، جامعه اسرائیل احساس میکند قیامت نزدیک است
اما پیامدهای ١٩٦٧ دارای جنبه های منفی بسیار نیز است. اگر اسرائیل جایگاه برتر و ویژه ای در غرب یافته است، به این دلیل است که دولت یهود به عنوان «جبهه خونین» میان غرب و شرق، میان تمدن «یهود- مسیحی» (که با توجه به تاریخ دو مذهب، اختراع عجیبی است) و تمدن اسلامی تلقی می شود. پس از سوءقصدهای ١١ سپتامبر، این بینش به وسعت در اسرائیل و البته فراتر از راست مذهبی پراکنده شد که از سال ١٩٦٧ مستعمره سازی در ارض اسرائیل تابعی از تقدیر الهی است. این امر کشمکش اسرائیل-اعراب را که در ابتدا بر سرخاک یعنی سیاسی بود به درگیری فرهنگی و مذهبی تبدیل کرد. معاون نخست وزیر و رهبر حزب اسرائیل بیتنو (اسرائیل، خانه ما) که «انتقال» نواحی عرب اسرائیل را سرزمین های اشغالی در سر می پروراند، اخیرا به روزنامه هآرتص گفته است که اسرائیل « جبهه مقدم جهان آزاد است» (٤)
تمام این مسائل احساس فاجعه بار نزدیکی قیامت را که پس از جنگ لبنان در تابستان گذشته بر بخش های متعدد جامعه اسرائیل حاکم شد، توضیح میدهد. در شرایطی که حزب الله را به عنون بازوی مسلح ایران و جمهوری اسلامی را به مثابه فعال مایشای این جنگ تمدن ها معرفی می کنند، شکست ارتش اسرائیل با تمام قدرت و تجهیزات فوق العاده اش در برابر چند هزار جنگجوی شیعه تعلیم ندیده، ضربه روحی ایجاد کرد. بسیاری از مردم پرتاب هزاران راکت به شمال اسرائیل را که به مدت یکماه ادامه داشت، بدون این که ارتش قادر بر پایان دادن بر آن باشد، به عنوان نشانه عدم پذیرش اسرائیلی ها در منطقه تلقی کردند و این که در دراز مدت، غول اسلامی می تواند ما را شکست دهد.
خلاصه کنیم، این چهل سال جامعه را تا حدی فلج کرده که رهبرانش دیگر جسارت تلاش برای یافتن راه حلی جهت مناقشه ندارند. سرانجام، اشغال بر اسرائیل مستولی گشته است.
نوشته Meron RAPOPORT
برگردان: بهروز عارفی
پاورقی ها:
١ – این «حکومت» آنان را مشمول منع رفت و آمد (حکومت نظامی)، محدودیت تردد، اقامت تحت نظر کرده و به یهودی سازی مناطق عرب نشین اسرائیل می پرداخت.
٢ – کتاب ١٩٦٧، نوشته تام سگو Tom Segev، از انتشارات Denoel، پاریس، سال ٢٠٠٧
٣ – در ضریب جینی Coefficient Gini [ضریبی برای اندازه گیری نابرابری ها در تقسیم درآمد در یک کشور. م]، صفر نشانه برابری کامل است. در سال ٢٠٠٦، اسرائیل ضریب ٢/٣٩ را کسب کرد در جائی که امپراطوری بریتانیا ٣٦، فرانسه ٧/٣٢ و آلمان ضریب ٣/٢٨ را دریافت کرد. ضریب آمریکا ٨/٤٠ بود.
٤ – روزنامه هآرتص، تل آویو، شماره ٣٠ مارس ٢٠٠٧.
لوموند دیپلماتیک
منبع : صدای مردم