یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


حدیث مُرده بردار کردن آن سوار که خواهد آمد


حدیث مُرده بردار کردن آن سوار که خواهد آمد
تجربه نویسندگی بیش از آنکه شکل و شمایلی تعلیمی داشته باشد،‌ مصداق تمام‌عیار یک کارکرد شخصی و فردی است که تئوریزه کردن و چارچوب‌بندی برای ترویج آن به‌نظر امری محال می‌رسد. این تجربه که بر آمده است از برخورد نویسنده با واقعیت‌های بیرون و کشف و درک تکه‌های پراکنده و مختلفی از زیستن به ما یاد آوری می‌کند که نوشتن عکس‌العمل و واکنش متنی فرد است به همین پاره‌ها و تکه‌ها. در چند دهه اخیر و به‌خصوص بعد از چاپ کتاب‌هایی مانند «هنرداستان نویسی»‌ ابراهیم یونسی و «قصه‌نویسی» رضا براهنی تمایلی در نویسندگی ایرانی به‌وجود آمد تا با تئوریزه کردن نگاه‌های خود به امر نوشتن کتا‌ب‌هایی بنویسند که در آن وجوه مختلف داستان‌نویسی تدریس داده می‌شود.
دو کتاب یونسی و براهنی به شدت با آن چیزی که امروز شاهد آن هستیم متفاوت بود زیرا اولی براساس اسلوب‌های کلاسیک کلیاتی، در باب نوشتن ارائه می‌داد و دومی اثری بود کاملا تئوریک که مانند طلا در مس در حوزه شعر، علاوه بر نقد آن چیزی از نویسندگان ایرانی، وجوه متمایزی از داستان و رمان را پیش‌روی مخاطبش قرار می‌داد. اما این رویه که داستان‌نویسان ایرانی کتاب‌هایی درباره نوشتن بنویسند، ادامه پیدا کرد. از انواع کتاب‌هایی که جمال میرصادقی در این باب نوشت تا چهره‌هایی مانند شهریار مندنی‌پور، حسین سناپور و... همگی براساس این تئوری پیش رفتند که مخاطب آن می‌تواند علاوه بر خواندن آثارشان با شکلی دیگر از آرای تئوریک و نظری‌شان در این باره آشنا شود. فارغ از این کتاب‌ها بسیاری از نویسندگان ما که در سال‌های آغازین کارشان به ندرت دست به مقاله‌نویسی و نقد برده بودند نیز نوشته‌هایی در این باره منتشر کردند. به‌طوری که این فرض به‌وجود آمد که هر داستان‌نویسی الزاما منتقد و جریان‌‌شناس ادبی نیز به شمار می‌آید. هر چند حداقل در نمونه بسیار موفق این مدل یعنی براهنی و گلشیری توانستند شمایل دوگانه نویسنده‌ـ منتقد را داشته باشند اما میزان چهره‌هایی که اصلا در زمینه نقد‌نویسی و روایت‌های نظری توفیق نداشته‌اند، بسیار بیشتر بوده است.
شاید این روند از ذهنیتی بر می‌آید که سال‌هاست در ایران بساط آموزش داستان‌نویسی از سوی نویسندگان را رونق داده است. (اینجا منظور کتاب داستان‌نویسی نیست، بلکه کتاب‌‌هایی مدنظر است، که به شکلی سنتی نویسنده شدن در آنها تدریس می‌شود.) این ذهنیت از نویسنده که مظهر تکرویی و اقلیت محض است، تصویر استادی را به دست می‌دهد که تلاش می‌کند، همان‌طور که مثلا فیزیک یا تاریخ ادبیات درس می‌دهد، چگونه نویسنده شدن را به محصلان مشتاق آموزش دهد. بنابراین اغلب افرادی که از دل این نوع کلاس‌ها (که دانشگاه‌ها در سال‌های اخیر بسیار به برگزاری‌شان علاقه نشان داده‌اند) بیرون می‌آیند، مدرک مقوایی دورنگی را در دست دارند که چند نفری هم آن را امضا کرده‌اند و این معنی را می‌دهد که آقا یا خانم فلان توانسته دوره مذکور را طی کرده و قبول شود. این پارودی به خصوص در ۱۰ سال اخیر رشد سرطانی چشمگیری داشته و کارخانه‌ای ساخته که محصولات یک شکل و استانداردی را به بازار می‌فرستد. کنار این جریان نیز انتشار کتاب‌هایی که مدعی آموزش و درک اولی از عناصر مختلف داستان هستند نیز رونق پیدا کرده است. جذابیت بحث‌های تئوریک درباره داستان‌ و ترویج آرا و نظرات داستان‌نویس در مقام‌ نظریه‌پرداز ادبی هم آشفته بازاری به‌وجود آورده که هم کارگاه‌های داستان را بدنام کرده و هم چندی از کتاب‌های درخشانی را که در باب داستان نوشته شده، تخریب می‌کند. این کلاس‌ها و آن کتاب‌ها همگی مدعی آموزش اصول هستند و در این راه هم حرف‌ها و مصادیق کلی و تکراری را به‌عنوان راه‌های قطعی درک داستان یا نوشتن داستان موفق ارائه می‌کنند. اما نویسندگی از حیث وجودی و تاریخی چنان از این رفتارها و اصولگرایی دور است که کافی است نگاهی به خاطرات و گفته‌های نویسندگان مهم چند دهه اخیر جهان بیندازیم. در تمام این باقیمانده‌ها، می‌توان گرایشی به فردگرایی، تاکید بر نوعی تنهایی‌‌‌ـ و نه لزوما انزوا‌ـ و در عین حال غیرقابل آموزش بودن تجربه شخصی را دید. داستان‌نویسی هم اصل عملی‌ای ندارد. بعد از در هم ریختن تعارف و دود شدن کلیات ارزش‌های کلاسیک ادعای اینکه نکاتی مانند شخصیت‌پردازی، زاویه دید، لحن، زبان و... تعریف‌پذیر و قابل آموزش هستند، بیشتر به شوخی می‌ماند؛ زیرا تجربه شخصی نویسنده در مقام زیبایی‌شناس است که از دل انبوه آثاری که باید بخواند، این کلیات را بیرون می‌آورد.
کلاس‌ها و کتاب‌های داستان‌نویسی بیش از آنکه کارکردی عملگرا داشته باشند، گوشه‌هایی از برخی تعاریف دژانره شده را تحویل مخاطبان خود می‌دهند که براساس آنها نویسنده خلاق انتقادی ساخته نمی‌شود. شاید به همین دلیل است که در این سال‌های اخیر اکثر آثاری که از قلم شاگردان فلان استاد قدیمی تراوش کرده، یک شکل مکانیکی دارد و به‌شدت دور از آن چیزی است که به آن رویارویی با جهان بیرون گفته می‌شود. در این کلاس‌ها اغلب داستان را خود زندگی یا برش‌هایی از واقعیت می‌دانند و در ذهن مخاطب و شاگردان فرد می‌کنند که هرچه به این زندگی نزدیک‌تر باشی، موفق‌تری. داستان، زندگی نیست، بلکه نفرینی است شکنجه‌آور که واکنش ذهن افسرده نویسنده است به زندگی بیرونی. به همان واقعیت‌های کپی شده‌ای که باعث متلاشی شدن ذهن مذکور شده‌اند. با این تلقی‌ها کتاب‌های مذکور نیز سعی در اشاعه همین باور را دارند؛ اینکه یک تجربه شخصی را می‌شود با اصول تئوریک تقطیع کرد و در اختیار مخاطب گذاشت. واقعا این تاکید داستان‌نویسان ما برای یافتن چهره‌ای نظریه‌پرداز در چیست؟ تاکید می‌کنم بوده‌اند نام‌هایی که در هر دو حوزه توفیق داشته‌اند اما مثلا اگر به مقالات گلشیری نگاه کنیم، اصلا روندی را که در آن داستان‌نویسی تدریس شده باشد، نمی‌بینیم. انتشار تجربه نوشتن کاری جذاب است اما اگر این حرکت بخواهد تبدیل به یک الگوی آموزشی شود، فاتحه‌اش خوانده است و باید بر آن نماز میت خواند. فضای امروز ایران پر شده از این الگوها و این آرای پررنگ و لعاب که مردم از این و آن هم مثال می‌زنند تا متون‌شان خواننده را مرعوب کند، تحت تاثیر قرار دهد و در نهایت بر او مسلط شود. قصه کار تحقیقی درباره ادبیات از این ماجرا جداست و نمی‌توان اینها را در یک چارچوب طبقه‌بندی کرد و نگاه کتاب‌های مذکور گاه آنچنان پرطمطراق و حکیمانه است که مخاطب آگاه به خوبی درمی‌یابد مولف هیچ آگاهی‌ای از نقد تجربی هم ندارد. الگوهای کم‌رمق نقد آکادمیک که این روزها خود را مقابل نقد خلاقانه ژورنالیستی ایران قرار می‌دهند، مورد توجه آن دسته از داستان‌نویسان و نویسدگانی است که این نوع کتاب‌ها را می‌نویسند.
فرهنگ بسته‌بندی و فشرده‌سازی استانداردی که این ماجرا مقابل دید ما قرار می‌دهد. ارتجاعی و فاقد ساز و کار انتقادی است. داستان به مثابه یک شیء یا مفهوم قابل بسته‌بندی، کتاب داستان‌نویسی در جایگاه خودآموز و کلاس‌های داستان‌نویسی در مقام بهشتی که قرار است حاضران را جاودانه و خوشبخت کنند. اینها در روزگاری متراکم شده‌اند که داستان ایرانی روزبه‌روز نحیف‌تر می‌شود و تجربه‌های خلاقانه زیر چرخ‌دنده‌های این نگاه‌هایی مالیخولیایی نادیده گرفته می‌شوند.
مهدی یزدانی‌خرم
*‌ نام یادداشت برگرفته است از داستان بلند هوشنگ گلشیری
منبع : روزنامه کارگزاران