یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نقدی بر جامعه شناسی خنده


نقدی بر جامعه شناسی خنده
مواجه شدن با عنوان «جامعه شناسی خنده» كه در صفحه ۱۰ روز یكشنبه ۳۰ مرداد روزنامه همشهری به چاپ رسیده است، دو انتظار برای مخاطب به وجود می آورد. نخست اینكه متن مذكور ثمره یك تحقیق ژورنالیستی راجع به جامعه شناسی خنده است كه با هدف آشنا كردن مخاطبین با این مفهوم انجام گرفته؛ انتظار دوم نیز این است كه از علم جامعه شناسی به منظور تحلیل خنده استفاده شده. نویسنده متن در همان پاراگراف مقدمه فرم آغازین، با ارائه پرسش های معین، ذهن مخاطب را به سمت زندگی روزمره سوق داده و در پاراگراف دوم متن با اشاره مستقیم به جفرسون و اتنومتدولوژی [روش شناسی مردمی] چارچوبی پیش می نهد كه هم انتظار می رود خود مقاله در آن مسیر گام بردارد و هم خوشبختانه معیار نقدی به مخاطب اعطا می كند. به همین منظور بر آنیم تا در نوشته حاضر، دستاوردهای این پویش را قدم به قدم پی بگیریم. لازم به ذكر است كه نگارنده این سطور قصد ندارد به پاره ای از اشكالات تایپی یا احتمالاً پراكندگی ناشی از جرح و تعدیل روزنامه ای اشاره كند.
نخستین پرسش این است كه چه دانش جدیدی (اطلاعات یا شناختی) از متن «جامعه شناسی خنده» به دست می آوریم؟
۱- خنده پدیده ای است اجتماعی، نه روان شناختی، كه درواقع در شبكه و متن اجتماعی اش معنا پیدا می كند. ۲- خندیدن و عدم خندیدن باید توسط دیگران پذیرفته شود. ۳- زمان و مكان خنده افراد مطابق با ارزش ها و هنجارهای آنها متفاوت است. ۴- اجتماعی شدن افراد محیط ها و زمان های خنده را برای فرد مشخص می كند. به نظر می رسد بتوان یافته های قسمت اول از بخش نخست مقاله را حاوی نكات فوق دانست. اما با توجه به مبنای نظری بحث كه احتمالاً نویسنده خود را به آن متعهد می داند، بهتر است قبل از آغاز، به این مطلب بپردازیم كه اتنومتدولوژی یعنی چه؟
به نقل از نویسنده و به قول ریتزر موضوع بررسی اتنومتدولوژی «شیوه ها و راه و روش هایی است كه مردم هر روز در زندگی روزمره آنها را به كار می برند.» در تأیید این تعریف موجز و به منظور روشن شدن موضوع و اجتناب از تسری نظریه اتنومتدولوژی به جنبه ای عام، می توان گفت كه درواقع از دیدگاه اتنومتدولوژیك «ما همگی جهان اجتماعی را موضوع بررسی خود قرار می دهیم، اما برخی از ما دانش روزانه را به عنوان یك منبع ضمنی برای ایجاد یافته ها به كار می بریم. در این مورد، ما جامعه شناسان سازنده ایم (یعنی شعور را از طریق روش های كشف نشده می سازیم)» (۱) .با توجه به این تعاریف به نظر می رسد كه هر چند موضوع یا واقعیت بر ساخته شده اجتماعی (به معنای پدیدارشناختی آن) برای تك تك افراد جامعه و جامعه شناسان، همسان است اما نحوه پرداختن به این موضوع امری است كاملاً متفاوت، كه جدای از مناقشات اتنومتدولوژیست ها می توان ویژگی های مشتركی برای آن برشمرد. به عبارت دیگر همان طور كه ریتزر به نقل از زیمرمن و وایدر و به قصد تمیزدادن مابین مشاهده به معنای عام و مشاهده اتنومتدولوژیك می گوید، یك اتنومتدولوژیست «به تهیه تبیین های علمی در مورد كنش های مشاهده پذیر، با قاعده و الگودار و تكرار شونده از طریق نوعی تحلیل دیدگاه كنشگر علاقه ای ندارد. [بلكه] او به این قضیه علاقه مند است كه اعضای جامعه چگونه كار نگریستن، توصیف كردن و تبیین نمودن نظم را در جهانی كه در آن زندگی می كنند انجام می دهند» (۲). به عبارت دیگر اتنومتدولوژیست ها معتقدند كه «نظم اجتماعی برای اتنومتدولوژی [روش شناسی مردم نگار] یك واقعیت فی نفسه نیست بلكه دستاورد كنشگران اجتماعی است.» (۳) و این امر به آن معنی است كه نظم اجتماعی برساخته شده توسط كنشگران، با روش های اتنومتدولوژی دوباره احیاء می شود تا به لایه هایی ناپیدا از پدیده های اجتماعی كه بر همگان آشكار نیست پرداخته شود و به تعبیر زیمرمن و پولز (۱۹۷۱)، «ما دیگر به واقعیت های اجتماعی علاقه ای نداریم، بلكه می خواهیم خصلت بالفعل فراگردهای اجتماعی را بازشناسیم» (۴)، تا بتوانیم رابطه ای بازاندیشانه میان روش های توضیح حرفه ای و عادی میان توضیحات جهان اجتماعی را بررسی كنیم. به عبارت ساده تر هر چند كه موضوع بررسی اتنومتدولوژی سهل و در دسترس به نظر می رسد اما فرآیند پژوهش اتنومتدولوژیك امری ممتنع است. یعنی برخلاف موضوع و حتی بیان سهل فرآیند تحقیق اتنومتدولوژی، این نظریه یا روش بخصوص جامعه شناختی مراحل صعب و پیچیده ای دارد كه آن را از بسیاری پژوهش های كمی و كیفی دیگر متمایز می سازد. به عنوان مثال یكی از صورت بندی های ویژگی های پژوهش را كه توسط دینگوال مطرح شده و سیلورمن آن را نقل كرده، به صورت تیتروار بیان می كنم:
۱- تحقق سامان اجتماعی (یعنی اتنومتدولوژیست كارش را با آن پرسش آغاز می كند چگونه مشاركت كنندگان در یك رخداد، خصلت آن را پیدا می كنند یا نمی كنند و آن را به صورت یك فعالیت مشترك حفظ می كنند).
۲- مشخص كردن الگوی كنشگران
۳- مسكوت گذاشتن موضع اخلاقی و كشف عقلانیت موقعیتی رویدادها
۴- ایجاد غریبگی انسان شناختی كه مشاهده گر را گاه در مقام یك عضو مورد بررسی قرار داده و گاه او را در جایگاه حاشیه ای دور از تفاهم های روزانه قرار می دهد.
۵- توصیف «ذخیره دانش» كه در آن ذخایر دانش محلی توصیف شده و رابطه آن با آنچه ممكن است رویه های تفسیری جهانی از كار درآید، مشخص می گردد.
با توجه به توضیحات اخیر پیرامون موضوع بحث، سؤال اساسی راجع به چهار مورد استخراج شده از ابتدای مقاله جامعه شناسی خنده این است كه بیانات مذكور از كدام مقوله اند؟
به نظر می رسد كه گزاره اول و دوم، صرفاً بیانی عام است كه از عقل سلیم پژوهشگر برخاسته، كه البته می تواند احتمالاً با عقل سلیم دیگران همپوشانی هایی داشته باشد. هر چند در توضیح آن بیان نشده كه از دستاوردهای كدام پژوهش است، اما به لحاظ محتوایی در حیطه اتنومتدولوژی قابل پیگیری است.در مقابل، دو گزاره بعدی كه یكی، افراد را تابع ارزشها و هنجارها دانسته و دیگری یادگیری پدیده خنده را محصول اجتماعی شدن می دانست، بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آن، معلوم نیست كه بر اساس كدام مبنای روشی بیان شده است. به عبارت دیگر به نظر می رسد كه مفاهیم هنجار، ارزش و اجتماعی شدن هر چند ممكن است برای توصیف موضوع به كار آید، اما به لحاظ روش شناختی، مگر با تدابیر خاص نظری، قابل جمع شدن با اتنومتدولوژی نیستند. البته منظور این نیست كه واژه های مذكور هیچ مناسبتی با نظریه ماخوذه ندارند، بلكه ادعای نگارنده متن حاضر این است كه به صورت طرح شده در متن جامعه شناسی خنده، درواقع چیزی نیست جز پركننده خلاءهای توصیفی- تحلیلی متن. یعنی نویسنده خود را ملزم به پیگیری طرح آغازین خود نكرده است.در گام بعدی، نویسنده مقاله جامعه شناسی خنده، به بررسی خنده «در جامعه ما» پرداخته است، وی با اتخاذ این موضع، خود را در مقام یك پژوهشگر قرار داده و فرض نخست مخاطبان مبنی بر ژورنالیستی بودن و معرفی صرف موضوعات علمی را باطل كرده است. بنابراین از این پس انتظار می رود كه وی كلیه روش های اتنومتدولوژی را به كار بسته و نتایج حاصله، گزارشی از دستاورد پژوهشی وی باشد كه در حد نیم صفحه یك روزنامه است.این دستاوردها از عبارت «افراد در اولین آشنایی به طور خفیف می خندند» آغاز شده و به عبارت «در سایر اوقات معمولاً جریان گفت و گو و نوع كنش متقابل افراد شرایط را برای خندیدن یا نخندیدن فراهم می كند» ختم گردیده است.از این رو نویسنده محترم (از این پس محقق)، به نظر می رسد كه بیشتر در جایگاه یك مشاهده گر قهار نشسته و مشاهدات خود را (در صورت وجود) به كل جامعه تعمیم می دهد، در حالی كه مفهوم رفتارهای ساخت یافته و كاركردهای كنش های فردی در اتنومتدولوژی بسیار متفاوت از معنایی است كه در نظریه های دیگر جامعه شناسی مطرح می شود. به عبارت دیگر هر چند نویسنده رفتارها و حالات افراد محیط خود را توضیح می دهد اما فراموش می كند كه «توضیح دادن ها، شیوه هایی اند كه انسان ها به وسیله آن موقعیت های خاص خود را مورد توصیف و تحلیل نقادی و آرمان پردازی قرار می دهند» .(۵) و روش محقق محترم هر چند مشاهده ای بود و در قالب سایر روش های مردم نگاری قابل طرح است، اما در چارچوب اتنومتدولوژی نمی گنجد.
در ادامه مقاله، نویسنده و محقق محترم به ارائه سنخ شناسی خنده می پردازد: «شیوه های خندیدن» . باز هم بدون در نظر گرفتن صحت و سقم این عبارت، معلوم نیست كه با توجه به كدام تحقیق، وی «انواع خنده و معانی ذهنی» آن را صورت بندی می كند، و اشاره نمی كند كه آیا این سنخ شناسی محصول پژوهشی مكان- زمان مند و مربوط به جامعه ما است یا خصلتی جهانی و عام دارد؟ وی حتی به روش دست یابی به این سنخ بندی نیز اشاره ای نمیِ كند، بنابراین سنخ بندی مذكور، خصلتی مغشوش به خود می گیرد. سئوال دیگر این است كه بر فرض پذیرش این سنخ بندی (كه اتفاق بسیار سئوال برانگیز است) چه ویژگی هایی وجود دارد كه نتیجه كار را از تحلیل یك فرد عادی متمایز می سازد. مثلا جمله در فرهنگ ایرانی برخی اوقات خنده بیشتر از آن كه حامل بار معنایی مثبت و دارای كاركرد ایجابی مثبت باشد، دارای بار ارزشی منفی است یا بر طبق ارزش های اجتماعی جامعه ما، خندیدن مردان به خصوص در محیط های عمومی بیشتر از خندیدن زنان توجیه دارد. این عبارات غیر از مشكل روشی مطرح شده، حاوی چه مطلب نوین و علمی جدیدی هستند كه مورد توجه مخاطب عام قرار بگیرد؟ آن هم بنا به نظریه ای كه در رفتارهای روزمره افراد به دنبال واقعیت اجتماعی بازتولید شده می گردد!
در جای دیگر با عنوان اصلی «جنسیت و خندیدن» ، نویسنده محترم اشاره كرده كه در مورد مقایسه خنده و قهقهه مردان و زنان، هیچ آمار رسمی ای وجود ندارد. سئوال مهمی كه به ذهن متبادر می شود این است كه در كدام یك از روش های آماری استناد می شود كه محقق محترم از فقدان آن گله مند شده است؟ آیا او به دنبال روش هایی نیست كه «مردم از طریق آن جهان را برای خود قابل درك می سازند؟» (۶) وی در مطلبی با عنوان «خندیدن و پایگاه اجتماعی» خنده های افراد را متناسب با پایگاه اجتماعی افراد دانسته است: «افراد متناسب با پایگاه های اجتماعی خود نوع خنده های خود را برمی گزینند.» باز هم تأكید می كنم كه ممكن است این ادعا درست باشد یا نباشد، اما چگونه می توان پایگاه اجتماعی را با اتنومتدولوژی آمیخت، آن هم در حالی كه هر كدام از آن دو، از سطح تحلیلی مختص به خود برگرفته شده اند؟ البته نویسنده از كلیه مباحث خود راجع به خنده سرانجام به این نتیجه می رسد كه خندیدن مكانیزم و ابزاری برای كاهش تنش و افزایش صمیمیت اجتماعی است ، گویی نتیجه نیازی به مقدمات بحث نداشته و از پیش آماده بوده است!
در فصل پایانی بحث، به رد دعوت به خنده پرداخته شده است. در این بخش نویسنده نوع رد كردن دعوت به خنده را نیز متناسب با موقعیت شرایط قرارگیری در آن دانسته ، و تلاش وی بر این بوده تا در پایان مقاله تا حد ممكن به مفروضات اولیه خود پایبند بماند. و از این طریق به یك گزاره پایانی از جفرسن برسد كه معتقد است صرف سكوت در برابر دعوت به خنده كافی نیست، بلكه گاهی لازم است كه برای خنده، استراتژی خاصی به كار برد .از نظر نگارنده سطور حاضر، این گزاره ها با فاصله ای كه متن در طی طریق خود از موضوع و موضع اصلی گرفته است، در این موقعیت بی معنا به نظر می رسد.بنا به گفته ریتزر درباره دیدگاه جفرسن نظر غیر تخصصی این است كه در جریان گفت وگو یا كنش متقابل، خنده یك رویداد كاملاً آزادانه است( ۷)، سپس طی یك فرآیند روشمند و سیستماتیك مطالعه روش خندیدن مردم و درك و توضیح آنان از این عمل با استفاده از روش های اتنومتدولوژیك به این نتیجه می رسد كه برای ترغیب طرف مقابل به خندیدن، لحن بیانی با ویژگی های ساختاری اساسی از جانب طرف دیگر به كار برده می شود. (۸)از این رو به نظر می رسد كه بیان عام یك امر تخصصی نباید به معنای تهی كردن آن از ویژگی علمی اش باشد، به ویژه اگر نویسنده ای مدعی استفاده از مبنای نظری خاصی برای توصیف واقعیت باشد.سرانجام در نتیجه مقاله، نویسنده یا محقق محترم سه ویژگی عمده برای خنده برشمرده است. ۱- افزایش صمیمت و كاهش تنش ۲- تقویت روحیه فردی ۳- استحكام روابط اجتماعی و بنیادی زندگی اعضای اجتماع.در واقع برای عبارات فوق هیچ گونه نیازی به تحقیق و پژوهش احساس نمی شود. چرا كه اولاً این گزاره ها، هر چند مدام در متن تكرار شده اند اما ارتباط معناداری با سایر مبانی مطرح شده ندارند و دوماً، این بیانات كلی به هیچ وجه نمی توانند دست آورد اصلی یك پژوهش اتنومتدولوژیك تلقی گردند.
نتیجه:
در پایان لازم به ذكر است كه اتنومتدولوژی راهی را نشان می دهد كه متمایز از پژوهش و مفهوم سازی زندگی اجتماعی است و در بررسی این كه افراد چه طور جهان اطراف خود و محتوای عملی فعالیت های روزمره شان را فهم و تفسیر می كنند. یعنی به نظر می رسد كه اگر بنا باشد مبنای یك بررسی (هر چند اجمالی)، اتنومتدولوژی باشد، مشاهده صرف و سپس بیان تحلیلی آن كافی نیست. هر چند كه اتنومتدولوژی رشته ای است كه به روش های مورد استفاده مردم ... در انجام امور روزمره آنها مانند رسیدن به یك تصمیم می پردازند (Ibid) اما حتی گارفینكل، بانی این روش نیز در مطالعه خود، بر این موضوع تمركز می كند كه چگونه این افراد معرفت عقل سلیم را به منظور تعیین مستدل آنچه واقعی است از آنچه خیالی است استفاده می كنند. (Ibid) جالب است كه او هرگز نمی گوید كه برای مطالعه، به توصیف و مشاهدات خام بپردازیم. بلكه عمیقاً با این روش مخالف است.بنابراین طبق تعاریف مطرح شده در مقاله جامعه شناسی خنده و نیز متن حاضر، می توان این گونه به این مقال پایان داد كه: اگر مقاله جامعه شناسی خنده مدعی یك رسالت ژورنالیستی به منظور آگاه كردن مخاطبین عام بوده، تا حدی به این مهم نائل آمده است، البته به این شرط كه از بخش های غیرمستند آن پالوده شود (كه با توجه به مفروضات اولیه ایشان بعید می نماید). اما اگر مقاله مورد نظر رسالتی پژوهشی و علمی برای خود قائل است (كه با توجه به نحو ه بیان موضوع این گونه به نظر می رسد)، آنگاه می توان گفت با توجه به ضعف های روشی و نظری مطرح شده، از این هدف بسیار دور افتاده است.لازم به ذكر می دانم كه اتنومتدولوژی جدای از هر نقدی كه بر جامعه شناسی كلاسیك وارد می كند و نیز فارغ از همه نقدهایی كه به خود این روش وارد است، در عرصه های علمی راه خود پیموده و حجم وسیعی از تحقیقات را به خود اختصاص داده است. بنابراین طرح مسئله راجع به آن و پرداختن به این وجه از علم جامعه شناسی، بسیار ارزشمند بوده و نگارنده بر خود فرض می داند كه از نویسنده مطلب جامعه شناسی خنده به سبب طرح موضوع سپاسگزاری نماید. چرا كه با وجود همه مسائلی كه در این مقاله بررسی شد، دید تحلیلی قدرتمند نویسنده در پس كلیه مفاهیم نگاشته شده نمایان است، اما دریغ كه مشمول آن خصیصه پراكنده گویی و كلی گویی شده كه گریبان اغلب ما را گرفته است. بنابراین اینجانب، برگزیدن اصطلاح نقد غیرجامعه شناختی را معطوف به همین آشفتگی تحلیلی می دانم كه نگارنده این سطور هم از آن در امان نیست.
*منابع در دفتر روزنامه موجود می باشد.
علی ستوده
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید