پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


هر نفس، نو می شود دنیا و ما


هر نفس، نو می شود دنیا و ما
● اگر می دانستیم ...
كه راه و روش درست تربیت را نمی دانیم چنان چه هیچ اقدامی نكنیم، به تربیت فرزندانمان كمك بیشتری می كنیم. اگر بتوانیم از تربیت ناشیانه خودداری ورزیم، به تربیت شدن بچه ها، یاری موثرتری می رسانیم. اگر می دانستیم كه چگونه، چه حرف هایی نزنیم و چگونه، چه اندرزهایی ندهیم به رسایی پیام تربیت قدرت بیشتری می بخشیدیم. اگر می دانستیم كه چگونه تربیت نكنیم و چگونه تعلیم ندهیم و چگونه تشویق و تنبیه نكنیم به خودیابی، خودآموزی و خودرهبری كودك، یاری بیشتری می رساندیم.
اگر از تب حرف زدن باز می ایستادیم، اگر از هجوم طرح ها و برنامه های تربیت عاریه ای دست برمی داشتیم، قوه كشف و ابداع در فرزندانمان را فزونی می بخشیدیم.
اگر می توانستیم حكیمانه، خاموش باشیم، در تاثیرگذاری بر وجود اعضای خانواده گویاتر بودیم. اگر می توانستیم به موقع میدان را به نفع كودكمان خالی بگذاریم، تا او خود را نه در ما، بلكه در خود باز یابد، دخالت فعال تری در تربیت او داشتیم. اگر می توانستیم به جای آن ها ارزش گذاری نكنیم، به استقلال، اعتماد به نفس، پشتكار و اراده آن ها عظمت بیشتری می بخشیدیم و اگر می توانستیم در محبت كردن معتدل باشیم، به جدیت و اعتدال فرزندانمان در زندگی كمك بیشتری می كردیم و اگر می توانستیم طعم آزادگی و قناعت را در نداری و محرومیت مصلحتی به آنان بچشانیم فضیلت سیری و مناعت طبع را در آن ها درونی می كردیم.
اگر می دانستیم كه نصیحت كردن، آموزش دادن نیست؛ عادت دادن، ایجاد اخلاقی درونی شده نیست؛ یاد دادن، تعلیم دادن نیست؛ پاسخ دادن، قانع كردن نیست؛ ترحم كردن، احترام گذاشتن نیست؛ نوازش كردن، محبت كردن نیست و ... به درك و فهم راه و روش تربیت، كمی نزدیك تر می شدیم.
اگر می دانستیم آراسته شدن، لباس به رسم روز پوشیدن نیست؛ منعم بودن، پولدار بودن نیست؛ مصمم بودن، لجوج بودن نیست، موقر بودن، تكبر كردن نیست؛ شنیدن، گوش فرا دادن نیست؛ مشاركت دادن، واگذار كردن نیست، آسودگی، لمیدگی نیست؛ همنوایی، هم اندیشی نیست و... به فهم حقیقت «تربیت» و زیستن با «حقیقت» نزدیك تر می شدیم.
اگر می دانستیم تربیت كردن: وابسته كردن، مطیع نمودن، بارآوردن، دست پرورده سازی كردن و رام نمودن نیست، بلكه برعكس، فتح مداوم موانع رشد، خودیابی دایمی، خودگردانی و خویشتن گستری مستمر فرزندمان است، آن گاه از آسیب رسانی به شخصیت كودك پرهیز می كردیم.
اگر می دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت كودك، یك ودیعه و هدیه الهی است، از قانون تراشی و نقش بازی در تربیت كودكان خودداری می كردیم.
اگر می دانستیم كه جست وجو و كنكاش برای كشف نادانسته ها چقدر از دانسته ها برای كودك مفیدتر است، هیچ گاه ذهن دانش آموزان را انبار دانش و معلومات ذهن نمی كردیم. اگر می دانستیم كه دستیابی به مجهول مهم تر از دست یافتن به معلوم است به پرورش فكر كودك كمك بیشتری می كردیم. اگر می دانستیم كه تشنه كردن ذهن یادگیرنده از سیراب كردن ذهن وی، به رشد و خلاقیت او كمك بیشتری می كند از پاسخ مداری و نمره گرایی در آموزش خودداری می كردیم.
داستانی قدیمی و تكراری كه همواره مملو از مسایلی بوده است از قبیل: نبود اعتبار، نابرابری در ایجاد فرصت ها برای دختران و پسران، نبود برنامه های اوقات فراغت برای خانواده ها و... و این خود نیز حكایت از این واقعیت تلخ دارد كه در شناخت خواسته ها و ارایه برنامه های درخور و مناسب، پایین تر از حد انتظار ظاهر شده ایم.
جان كلام این كه فراغت، سر خط بحران است، بحرانی در انتخاب، «فرصتی» است كه تا نجنبیم بدل به «تهدید» می شود و چنان چه كماكان منفعلانه و گاه ناخواسته به دور از وظایف پدری و مادری در بهشت تفرد خویش سیر كنیم، به یقین از فرصت ها تهدید ساخته خواهد شد و از سوغات تحمیل فرهنگی بیگانگان بی نصیب نخواهیم ماند كه انقیاد كامل اجتماعی و فرهنگی میوه و ثمره بس ناخوشایند آن خواهد بود.
منبع : روزنامه جوان