جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زبان شناسی و جنسیت


زبان شناسی و جنسیت
تفاوت کروموزمی باعث ایجاد دو جنس مرد و زن و حالت دو جنسی در بین انسان ها می شود . زن ها دو کروموزوم x و مردها دارای دو کروموزوم x و y هستند . و نوع جنس را مرد تعیین می کند چون زن در سلولهای جنسی خود همواره دارای کروموزوم x است و مرد است که با ارائه کروموزومx یا y جنسیت فرزند را تعیین می کند .
تفاوت های جنسی را به دو دسته اولیه و ثانویه می توان تقسیم کرد :
- تفاوت های اولیه مانند اندام های تولید مثل .
- تفاوت های ثانویه مانند شکل سینه ها ، صدا و توزیع مو در بدن و قدرت جسمانی و قد و وزن هر چند که در اغلب فرهنگ ها مردها دارای رفتار تعارضی قوی نسبت به زن ها بوده اند ولی در عین حال مشخص شده که رفتارهای متفاوت آنها متأثر از فرهنگ بوده و عوامل زیست شناختی می توانسته دخالتی در آنها نداشته باشد .
تفاوت های جنسی (Sex difference) جنبه زیست شناختی دارد ولی تفاوت های جنسیتی (Gender difference) جنبه فرهنگی دارند. به عبارت دیگر این فرهنگ است که نقشها را برای دو جنس رقم می زند. اما تفاوت بین زن ها و مردها محدود به همین مسائل زیستی نمی شود بلکه مهمترین مسأله ، مسأله توزیع قدرت و قشر بندی جنسیتی است در واقع تساوی حقوق و قدرت هیچگاه و در هیچ جا بین زن و مرد دیده نمی شود و در اکثر جوامع زن تحت سلطه مرد است ، زن ها از استقلال کمتری بر خورداند از فرصت کمتری برای حضور در عرصه و پیشرفت در عرصه های اجتماعی بر خوردارند قوانین سخت گیرانه ای در مورد زنان وجود دارد و حضور آنها در عرصه های سیاسی و علمی و اقتصادی و ... بسیار کمتر از مردان بوده است . شواهدی دال بر اینکه زنها کنترل ، تسلط و یا تصاحب منابع استراتژیک از قبیل غذا و آب را در دست داشته و یا اینکه فعالیت زنها پر وجهه ترین کارها و فعالیت ها باشد هرگز به دست نیامده است . البته در بسیاری از جوامع تولید غذا بر عهده زنان بوده است ولی این موضوع که چه کسی محصول را به بار می نشاند و یا چه کسی غذا را تهیه می کند مطرح نیست کسی که آن را توزیع می کند مطرح است چون او با این عمل در بین دیگران تعهد و اتحاد به وجود می آورد و این همان چیزی است که سنگ بنای روابط سیاسی را تشکیل می دهد و این مسأله قدرت و به ویژه قدرت سیاسی را در اختیار مرد قرار می دهد . برای وجود همین اختلافات است که امروزه شاهد جنبش های فمینیستی هستیم که خواهان رسیدگی به امور زنان و توجه به حقوق آنان هستند در حالی که مکتب و جنبشی برای احیای حقوق مردان وجود ندارد و این خود نشانگر این قضیه است که زن ها خود متوجه موقعیت فرو دست خود شده اند و خود را به عنوان جنسی که جنس دوم است باز شناخته اند . در واقع ظهور فمینیسم و جنبش های طرفدار زن خود ، زن را به عنوان موجودی مطرح می کند که نیاز به کمک دارد و همواره ضعف زنان را یاد آوری می کند و به نظر می رسد این تفکر که زن موجودی ضعیف است که باید به او کمک شود خود از فضایی مردانه بر آمده است .
حال مسأله این است که بتوانیم از شرایطی که در طی آن مرد به دو وجه قدرت و سلطه می رسد در بیاوریم و بتوانیم شرایط فرهنگی و اجتماعی را که باعث می شود تا هر دو جنس در آن مساوی نباشد را درک کنیم .
اینکه قدرت همواره در اختیار مردان قرار می گیرد شاید به خاطر وجهه اجتماعی و بر اساس ارزش های مثبت فرهنگی بعضی از کارها باشد مثلاً یکی از ارزش های مثبت که انسان برای آن ارزش و احترام خاصی قائل است ، ماجراهای مربوط به سفر و تجارت کسب شده در مورد آن است ، هر چه فرد دنیا دیده تر و به محیط خود آگاه تر باشد دارای وجهه بهتری است و یا همان طور که ذکر کردیم مسأله توزیع می کند و به دست انسان می دهد شأن و منزلت خاصی برای او ایفاء می کند مثلاً اینکه پول تو جیبی را چه کسی به فرزندان بدهد ناخود آگاه او را در موقعیت برتری از منزلت قرار می دهد و همان طوری که می دانیم این کار های پر منزلت و مورد احترام مختص مردان است و در کتاب اول دبستان می خوانیم که بابا نان داد و یا آن مرد با اسب آمد حال سؤال مهم مطرح می شود و آن این است که آیا انجام کارهای پر وجهه و با منزلت مردان را بر مسند قدرت قرار می دهد و یا منشأ قدرت را باید در جای دیگری جستجو کنیم و بگوئیم به این دلیل که مردان دارای قدرت می شوند پس می توانند کارهای پر وجهه و با منزلت را به خود اختصاص می دهند نه بالعکس.
برای توضیح و همچنین پیدا کدن راه حل برای این مسأله مکاتب مختلف فمینیستی پدید آمده اند که می توانیم آنها را به چهار گروه فمینیسم لیبرال ، فمینیسم مارکسیستی ، فمینیسم رادیکال و فمینیسم سوسیالیستی تقسیم کرد .
الف ) فمینیست لیبرال ها دلیل این وضعیت را در ایدئولوژی جنس گرایی می دانند که تفاوت های موجود بین زن و مرد را شبیه به نظریه نژاد پرستی می داند . در ایدئولوژی جنس گرایی پیش داوری های خوار کننده ای نسبت به زن وجود دارد که بسیار طبیعی و بدیهی شمرده می شوند از همان عنفوان کودکی جنس مؤنث را موجودی محدود و احمق می دانند و او را چنان بار می آورند که در بزرگسالی قادر به قبول نقش ویژه جنسی خود به عنوان موجودی که متکی است تبدیل می شود .
استراتژی فمینیست لیبرال ها در قبال از بین نا برابری جنسیتی به شرح زیر است :
۱- بهره گیری عملی از قوانین و راهکار های سیاسی موجود .
۲- داشتن فرصت های مساوی اقتصادی برای هر دو جنس .
۳- تغییرات در بینش های موجود روابط زن و مرد در خانواده ، محل کار و مدارس موضوعات مطرح در رسانه ها های گروهی و کتب درسی و ادبیات که باعث می شود تا نقش های اجتماعی دو جنس از یکدیگر منفک شود .
۴- مبارزه با جنس گرایی (آپارتاید جنسی) در زندگی روزانه به طور وسیع .
۵- آزادی در گزینش روش زندگی افراد و قبول این روش از طرف دیگران.
ب ) فمینیست مارکسیست ها ، دلیل فرودست بودن زن را عدم دسترسی وی به ابراز تولید و موضع مقهور او در این عرصه می دانند .
ج ) فمینیست های رادیکال معتقد است که همواره در بین گروه های انسانی الگویی از تسلط و انقیاد را می توان مشاهده کرد به عنوان مثال سیستم کاستی ، نظام طبقاتی ولی بنیادی ترین و مهمترین ساختار ریشه در نظام پدر سالاری دارد که باعث ستمگری به زنان می شود تصویری که فمینیست های رادیکال از پدر سالاری رسم می کنند تصویری بسیار خشن است که در طی آن مردان و سازمان هایی که تحت رهبری مردان است ، خشونت را علیه زنان اعمال می کنند . البته ممکن است که این خشونت از نوع بی رحمی جسمی از قبیل شکنجه و آزارهای فیزیکی نباشد بلکه صورتی پنهانی تر و پیچیده تر داشته باشد . مثل نظارت بر پوشاک زنان از قبیل مدهای گوناگون که هر از چند یک بار سر از گوشه ای در می آورد و به صورت معیارهای مد و زیبایی مطرح می شود ، خشونت در محیط کار مثل دستمزد کمتر ، ممانعت از پیشرفت ، وقع نگذاشتن به حرف کارمند زن ، بد رفتاریهای اداری و تبعیض حقوقی ، منزوی و کثیف و نجس دانستن زن به علت عادت ماهیانه در بعضی اقوام ، بی ارزش داشتن فعالیت هایی که زن در خانه انجام می دهد از قبیل خانه داری ، همسری ، آشپزی ، بچه داری و... ، البته خشونت های دیگری وجود دارد که به صورت باز روا می شود ماند بد رفتاری جنسی ، تعرض های جنسی بردگی جنسی از طریق فحشای تحمیلی ، سادیسم پنهانی در فیلم هاو تصاویر سکسی ، رسم چینی بستن پای دختران ، خود کشی اجباری زنان بیوه هندی ، انواع جراحی های دردناک در رحم و بدن زنان ، عمل وحشیانه ختنه زنان.
فمینیست های رادیکال راه حل های زیر را توصیه می کنند :
۱- زنان باید ذهنیت جدیدی جدا از ذهنیت القاء شده به آنها در نظام پدر سالاری برای خود داشته باشند .
۲- هر زنی باید ارزش و توانایی خود را تشخیص دهد .
۳- زن با آزاد کردن ذهن خود از تعلیمات فرهنگی نظام پدر سالاری ، خود را موجودی ضعیف،وابسته و دست دوم نداند .
۴- زنان با یکدیگر روابطی خواهرانه و سر شار از اعتماد ، حمایت ، تفاهم و پشتیبانی داشته باشند.
د ) فمینیست های سوسیالیست از مفاهیمی مانند پدر سالاری ، سرمایه داری ، و تسلط استفاده می کنند و با ترکیب نظریات رادیکال و مارکسیستی تأکید بر توصیف سیستم طبقاتی در نظام سرمایه داری و متعاقباً تأثیر آن به صورت ستم بر زنان دارد .
●کردار اجتماعی زنان
۱- کردار زنان کرداری هدفمند نیست بلکه کرداری واکنشی است .
معمولاً در جامعه شناسی خرد گفته می شود که انسان ها با آگاهی از اهداف خود و با به کار گیری اعمال و کرداری مناسب با آن اهداف سعی می کنند تا با یک حرکت خطی به اهداف خود برسند .
اما این مسأله به دو دلیل در مورد زنان صدق نمی کند :
الف ) زندگی زن ها به دلیل وقوع حوادث خاص مثل ازدواج ، فرزند زایی ، فوت همسر ، طلاق، ترک تحصیل به علت ازدواج ، ترک شعل به علت نگهداری از فرزندان همواره دچار تغییر می شود و این حوادث مانع از حرکت خطی و دستیابی به اهداف می شود .
ب) زنان بر اساس خواسته های دیگران عمل می کنند و اعمال و کردار آنها واکنشی است که از نیازها و درخواست های دیگران ریشه می گیرد از آنجا که کنش های دیگران غیر قابل پیش بینی است.
●واکنش های زنان هم غیر قابل پیش بینی است .
۲- زنان دارای خود آگاهی طبقاتی نیستند .
زنان در تعاملات چهره به چهره خود با کسانی دم خور می شوند که در وضعیت و شرایط مشابه با خود آنها قرار ندارند ، زنان خانه دار ساعات متمادی در تنهایی به سر می برند و یا با کودکان تعامل دارند و زنان شاغل هم در محیطی که فضای مردانه بر آن غالب است کار می کنند .
۲- زنان همواره در حال تعارض بین واقعیت زندگی خود و ایدئولوژی حاکم هستند .
از آنجا که ایدئولوژی حاکم بر اجتماع از روحیه ای مرد سالارانه بر خوردار است اگر زنان آن را طی فرایند اجتماعی شدن از کودکی یاد بگیرند و این هنجارها برایشان کاملاً درونی شود اعتماد به نفس خود را از دست خواهند داد و در واقع با پذیرفتن این هنجارها تحت ظلم و ستم خواهند بود و اگر این هنجارها را نپذیرند به عنوان موجودی نا هنجار تلقی می شوند این وضعیت همواره زنان را در وضعیت تعارض و تنش قرار می دهد .
مثلاً زنی را تصور کنید که در محیط کارش با درشتی و تحکم با دیگران برخورد می کند و پایش را روی میز کارش می اندازد و پیپ می کشد و قهقهه می زند .
اصولاً زن ها نمی توانند شخصیتی مختص خود و بنابر خواسته های خود داشته باشند به گفته مارگارت میر ، زنها طوری اجتماعی می شوند که وجود خود را از دیدگاه مردان بشناسند و با دیدگاههای مردانه نقش خود را بپذیرند و خود را ارزیابی کنند .
۴- زن ها محافظه کارند .
انسانها دنیای خود را بنابر منافع شان تنظیم و کنترل می کنند اما زنان به خاطر وضعیت محدود خود در جامعه قادر به کنترل زندگی روزمره نیستند چون یاد گرفته اند همواره در مورد منافع دیگران نقش تعذیل کننده داشته باشند و کوتاه بیایند و اصولاً زنان خوب اینطور تعریف می شوند برای همین هم همواره به مشاغلی مانند پزشکی ، پرستاری ، معلمی یا منشی گری روی می آورند . زنان بیشتر پایبندی به روابط مراقبت کنندگی دارند و بینش های اخلاقی آنان درباره خودشان بر پایه بر آوردن موفقیت آمیز نیازهای دیگران است و نه پیشرفت های فردی . به گفته باربارادی آنجلیس برای زن ها عشق از هر چیز مهمتر است و یا بر همه چیز مقدم است زیرا زنان وقتی احساس ارزش می کنند که در عشق ورزیدن و بر قراری ارتباط موفق باشند ولی مردان وقتی احساس ارزش می کنند که در مسائل شخصی مثل کارو درس پیشرفت کنند . باربارا می افزاید اگر من در کارهایم موفق باشم ولی در عشق ورزی و در بر قراری ارتباط و ایجاد خوشبختی برای همسرم مشکل داشته باشم به هیچ وجه زندگی خوبی نخواهم داشت در حالی که مردها اگر در محل کار مشکل داشته باشند اعصابشان خورد است حتی اگر از لحاظ عشق و ارتباط مشکلی نداشته باشند .
امروزه در روان شناسی اجتماعی زنان اثبات شده که زنان بسیار بیشتر از مردان همنوایی می کنند و همرنگ جماعت می شوند . زن ها خود را وقف بر قراری ارتباط احساسی خود و نزدیکانشان می کنند و خواهان برقراری بیشترین و عمیق ترین ارتباط هستند مثلاً وقتی کنار هم می ایستند طوری قرار می گیرند که بیشترین فضای ارتباطی فراهم شود ولی مردها خود مختار و مستقل عمل می کنند . البته خانم باربارادی آنجلیس این صفت محافظه کاری و ارتباط جوی زنان را ناشی از احساس نا امنی و ترس و تردید آنها می داند زیرا معتقد است همواره ندایی به زنان می گوید که بدون او نمی توانی به زندگی ادامه بدهی و خواهی مرد پس او را به چنگ بیاور و مواظب او باش ، کوچکترین اختلاف با شوهر زنان را نگران می کند چون احساس امنیت خود را از دست می دهند .
یکی از راههایی که می تواند تفاوت های رفتاری بین زن و مرد را توجیه کند مشاهده این تفاوت ها در سازمان اجتماعی بازی هاست که الگوی تعاملی خاصی را از دو جنس می طلبد .●تفاوت های رفتاری در بازی کودکان
۱- دخترها بیشتر از پسرها در محیط های سر بسته و محیط خانه بازی می کنند .
۲- پسرها تمایل به بازی در گروه های بزرگ را دارند .
۳- گروه های بازی پسران را افرادی با سنین مختلف تشکیل می دهند .
۴- دختران در بازی های پسرانه شرکت می کنند ولی عکس قضیه کمتر اتفاق می افتد .
۵- در بازی پسران رقابت وجود دارد .
۶- بازی پسرها از نظر زمانی طولانی تر از بازی های دختران است .
دختران در گروههای کوچک بازی می کنند و اکثر بازی های دو نفره را ترجیح می دهند اعضای گروه بازی هم سن هستند بازی ها جنبه همکاری و تعاون دارد فعالیت های مربوطه به بازی به هیچ وجه جنبه رقابتی ندارد و کسی به خاطر داشتن قدرت از دیگران متمایز نمی شود تفاوت ها بر اثر نزدیکی و میزان دوستی است : در دوستی های آنان صمیمیت ، برابری ، تعهد و وفاداری بسیار مهم است . رابطه دوستی با اعضاء یک گروه جنبه انحصاری دارد . هرم قدرت در دوستی دختران وجود ندارد و با یکدیگر بر اساس صمیمیت متحد می شوند و در گروه های دوستی خاصی هستند که عده خاصی آنها را تشکیل می دهند و دیگران را به گروه دوستی خود راه نمی دهند .
ساخت روابط اجتماعی دختران تضادمند نیست به این معنی که دوستان با یکدیگر برابر هستند و همه باید نسبت به یکدیگر سازش داشته باشند . ولی بازی پسرها در گروه های بزرگ تر و بر اساس هرم سلسله مراتبی انجام می گیرد .
منزلت نسبی در این هرم سلسله مراتبی همیشه متغیر ، مهم ترین دستاورد پسرها در تعاملاتشان با یکدیگر است ، پسرهایی که منزلت غالب در گروه را ندارند به بازی گرفته می شوند ولی منزلت سخیف آنها در گروه به آنها گوشزد می شود .
به کار گیری زبان بین پسران و دختران
دختران یاد می گیرند با با کار گیری زبان این عمل را انجام دهند .
( خلق رابطه صمیمانه و برابر با یکدیگر )
دوستی در بین دختران بیشتر بر اساس کلام صورت می گیرد . دختران یاد می گیرند که حامی دوست خود باشند ، دختران در حین صحبت حقوق دیگران مثل رعایت نوبت صحبت اجازه صحبت دادن به دیگران و قبول محتوای گفتاری دیگران را رعایت می کنند .
مضمون صحبت های آنان سر شار از همکاری و تعاون است و به کار گیری کلماتی مثل (بچه ها بیایید) ، ( ما باید ) ، آنها با تبادل اطلاعات و اسرار می توانند روابط نزدیک خود را با دیگران حفظ کنند . روابط بین دختران بر اساس رئیس و مرئوس نیست چون پذیرفتن نقش ریاست باعث می شود تا روابط برابری بین آنها مختل شود . دختران یاد می گیرند که چگونه بدون آنکه نقش ریاست داشته باشند از عهده اداره کارها بر آیند به هنگام منازعات عادی ، خواست ها و اعتراضات خود را از طرف جمع مطرح می کنند و به آنها جنبه شخصی و غردی نمی دهند .
در دنیای پسران گفتار دارای سه نقش اساسی است .
۱- استفاده از گفتار برای بیان موضع غالب در گروه.
۲- جلب و حفظ گروه با استفاده مناسب از گفتار .
۳- تأکید بر موجودیت خود پسران برای تسلط بر دیگران از جملات دستوری زیادی استفاده می کنند ، به دیگران القاب مضحک می دهند ( کله پوک ، خنگ ، خیکی) دیگران را تهدید می کنند(اگه خفه نشی خودم خفت می کنم)، در قبال دستور و تسلط دیگران مقاومت می کنند تجربه و اطلاعات خود را به رخ دیگران می کشند و دیگران را تحقیر می کنند(دهنت بوی شیر می ده) پسران برای جلب و حفظ گروه از خاطره گویی ، قصه سرایی ، لطیفه گویی استفاده می کنند .
پسری که بتواند با وجود بی توجهی و مسخره بازی های دیگران به طور مؤثر لطیفه بگوید و صحبت کند موقعیت ممتازی در گروه می یابد ، همچنین پسرها چه به عنوان شنونده و چه به عنوان گوینده باید یاد بگیرند تا بر عقاید خود پا فشاری کنند تا بر موقعیت خود در جمع تأکید کنند .
●تفاوت های گفتاری بین مردان و زنان
تعداد واژگان مربوط به رنگ زن ها بیشتر از مردهاست مثلاً رنگهایی از قبیل موشی ، فیلی ، نخودی ، ماشی و عدسی در بین مردان اصلاً کاربرد ندارد .
زنان از صفاتی مثل موش ، ناز و طفلک بیشتر استفاده می کنند همچنین کلماتی که در آنها نوعی همدردی وجود دارد مثل « آخی » ، « الهی » ، « بمیرم » بیشتر مورد استفاده زن هاست . زنان برای تأکید گفتار خود بیشتر از قسم خوردن استفاده می کنند . ولی آقایان بیشتر از واژگان (مولا) ، ( خدا وکیلی ) ، (انصافاً) ، ( عمراً) استفاده می کنند . همچنین بر خلاف نظر غالب اثبات شده است که مردها دو برابر زنها صحبت می کنند . موضوع صحبت بین مردها مربوط به کار ، سیاست ، مسائل مربوط به قانون و مالیات و ورزش است . در حالی که خانم ها راجع به مشکلات زندگی اجتماعی صحبت می کنند . همچنین درباره خودشان ، احساساتشان و وابستگی هایشان با دیگران و خانه و خانواده حرف می زنند . هر گاه طرفین صحبت زن و مرد باشند این مردها هستند که ابتکار صحبت را در دست می گیرند و در نقش انسان داناتر ظاهر می شوند و از تعارض و رقابت کمتری بر خوردار می شوند و زنان با به کار گیری ژست ها و حالت هایی در مقام تأیید حرف ها و گفته های آنها بر می آیند . مردها به خود اجازه می دهند تا صحبت زن ها را قطع کنند ولی زنان کمتر این کار را می کنند . تعداد پرسش های زنان در صحبت به نسبت مردها بیشتر است . از نظر زن ها پرسیدن سؤال جنبه تشویق به ادامه مکالمه دارد و مردها با سؤال کردن واقعاً قصد پاسخ یابی دارند .
در میان مردان هنگام صحبت کردن چالش و بحث فراوانی وجود دارد .
مردان از مکانیزم بهتری برای کنترل صحبت برای به بیراهه نرفتن بهره مندند .
آنها قادر به توسعه مباحث ، اختتام آنها ، پیش کشیدن مبحث جدید و نتیجه گیری هستند. مردها نظرات خود را صریح تر بیان می کنند در حالی که زن ها کلی تر و پوشیده تر حرف می زنند .
اینکه کارهای پر وجهه و پر منزلت و با ارزش مانند توزیع غذا ، دادن پول تو جیبی و سفر و تجربه در اختیار مردان قرار دارد و اینکه کردار زنان کرداری هدفمند نیست بلکه واکنشی است و اینکه زنان فاقد خود آگاهی طبقاتی هستند و همواره در تعارض و تردید و ناامنی زندگی و اینکه همواره در پی ایجاد تعادل و حفظ وضعیت موجود هستند و کمتر دنبال پیشرفت های فردی هستند نمی تواند پاسخ مناسبی برای سؤال اصلی ما در این مقاله باشد . سؤالی که می پرسید : منشأ قدرت مردان چیست ؟
مسائل فیزیولوژیکی و تحلیل های فمینیستی ذکر شده و سایر مطالب پاسخ مناسبی برای این سؤال نیستند. البته اگر بپذیریم که قدرت به معنی واقعی در اختیار مردان است ، حقیقت این است که قدرتی که ما از آن بحث می کنیم و گفته می شود در اختیار مردان قرار دارد قدرتی است که مردان تعریف کرده اند و نکته همین جاست که مردها مفاهیم حاکم بر ایدئولوژی اجتماع را تبیین کرده اند . اصولاً قدرتی که مردان به تعریف خودشان در اختیار دارند ناشی از این است که زبان ( چه به صورت گفتاری و چه به صورت نوشتاری ) در اختیار مردان قرار داشته است .
زبان شکل دهنده درک ما از جهان خارج است . نظام های فکری ما تحت تأثیر زبان اجتماع ما می باشد به طوری که زبان حصول در جامعه اندیشه ما را در مورد واقعیت شکل می دهد و اندیشه و قدرت حاصل شده از زبان ، در آفرینش زبانی تأثیر خواهند گذاشت . حال این سؤال مطرح می شود این زبانی که درک ما را از هستی به وجود می آورد در اختیار چه کسانی است و چه کسانی بیشتر از قابلیت قدرت آفرین زبان بهره می گیرند . صاحبان قلم ، نویسنده ها ، روزنامه نگاران ، شاعران ، متفکران و رسانه ها را چه کسانی تشکیل می دهند ؟ آیا جز این است که زبان همواره در اختیار مردان قرار داشته است تا ۲۰۰ سال پیش حتی یک کتاب هم یافت نمی شد که توسط زنان نوشته شده باشد.
اما باز این سؤال پیش می آید که چرا زبان در اختیار مردان قرا گرفته است ؟ در جواب به این سؤال باید گفت که مهمترین چیزی که انسان را ارضا می کند آفرینش است زیرا آفرینش و خلاقیت از طرفی صفتی کاملاً انسانی است و از طرفی میل به جاودانگی انسان را بر آورده می کند . میل به جاودانگی میلی است بسیار نیرومند که برای انسان بسیار اهمیت دارد حتی حیوانات هم به همین دلیل تولید مثل می کنند چون به این وسیله ژنهای خود را برای آینده حفظ می کنند و بدین ترتیب خود را جاودانه می کنند برای انسان هم امر تولید مثل آفرینشی بسیار مهم محسوب می شود ولی این امر در مورد زنان امری « در درونی » است و برای مرد امری « در درون دیگری » . زنان با امر آفرینش انسان در گیرترند و مستقیم تر از مردان در این آفرینش شرکت می کنند و در واقع این زنان هستند که تولید مثل می کنند نه مردان .
۱- این مسئله میل به آفرینش و میل به جاودانگی را در زنان به شکلی بسیار قدرتمند ارضا می کند و باعث می شود زنان کمتر سراغ آفرینش های دیگری بروند گفته می شود اوج کمال برای زن مادر شدن است و برای مرد اسکندر شدن . زن می خواهد همسر بگیرد ، مرد می خواهد دنیا را بگیرد .
۲- آفرینش در درون زنان بیش از پیش آنها را معطوف به کالبد و جسم خود می کند و زبان آنها تبدیل به زبان اطواری می شود یعنی زنان برای بر قراری ارتباط بیشتر از کالبد خود استفاده می کنند ولی مردان که به طور غیر مستقیم تری با امر تولید مثل درگیرند این امر را مختص خود نمی دانند و شاید نا خود آگاه به این قدرت زنانه که می تواند انسان تولید کند حسادت می کنند از این رو قدرت آفرینش خود را معطوف به مسائل دیگری می کنند همچنین مردان برای برقراری ارتباط کمتر از کالبد و ادا و اطوار استفاده میکنند و از زبان گفتاری استفاده می کنند و خلاقیت و آفرینش خود را در امر زبانی به کار می اندازد و کم کم زبان را در اختیار خود می گیرد زبان گفتاری بیشتر از زبان اطواری قابلیت تبدیل شدن به متن را دارد در نتیجه آفرینش متن و خلاقیت های زبانی در اختیار مردان قرار می گیرد و در نهایت دنیا پر می شود از متونی که مردها تدوین کرده اند ، تاریخی که مردان نوشته اند اشعاری که مردان سروده اند ، خاطره ها و داستان هایی که مردان نوشته اند ، تحلیل ها و نظریه پردازی هایی که مردها نوشته اند و مسلماً همان طور که انسان نمی تواند فارغ از شرایط اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی خود بیاندیشد(زیرا تفکر در خلأ شکل نمی گیرد) به همان شکل انسان نمی تواند فارغ از جنسیت خود بیاندیشد و بیافریند در نتیجه از متون مردانه نمی توان انتظار داشت که با دنیای زنانه هماهنگ باشند و نیازها و احساسات زنانه را بر آورده کند .
۳- حال تصور کنید زنی را که از وضعیت زن در جامعه راضی نیست و می خواهد دنیا را به نفع زنان تغییر دهد این شخص در بدایت امر باید خود را از قید تمام تربیت های کودکی، نقش پذیری های اجتماعی، متون مردانه و هنجار های اجتماعی برهاند به هیچ وجه به دانشگاه نرود چون نهادی است که توسط مردان تأسیس شده و معارف و کتب مردانه در آن تدریس می شود. او اگر برای تفکر و نظره پردازی به متون مراجعه کند با انبوهی از متون مردانه مواجه خواهد شد که دردی از او دوا نمی کند.
الیزابت کدی استانتون یکی از فعالان جنبش های زنان در آغاز صحبت های خود می گوید «به نام خداوند ما در همه ما» به نظر او خصلت مردانه انجیل نظر معتبر خداوند را منعکس نکرده بلکه تنها این واقعیت را نشان می ده که این کتاب به وسیله مردان نوشته شده است.
محمد الیاس قنبری
منابع و مأخذ
۱- مردم شناسی جنسیت ، امیلیا نرسیسیانس
۲- روان شناسی اجتماعی ، یوسف کریمی
۳- رازهایی در مورد زنان ، باربارا دی آنجلیس
۴- جامعه شناسی ، آنتونی گیدنز
۵- نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضی مطهری
منبع : هفته نامه فصل نو