شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


یادداشتهای مالمستین بر کنسرتو سوییت


یادداشتهای مالمستین بر کنسرتو سوییت
● یادداشتهای مالمستین بر كنسرتو سوییت Concerto Suite برای گیتار و اركستر:
من از زمانی كه به دنیا آمدم با موسیقی احاطه شده بودم. خواهر و برادر بزرگم هر دو نوازندهٔ چند ساز بودند. پیانو، فلوت، ویولن و درامز. اولین گیتاری كه گرفتم هدیهٔ ۵ سالگی ام بود.
اما هرگز دورهٔ آموزشی ندیدم! هر چند برای دو سال دورههای درسی پیانو، كرنتCornet ، فلوت و درامز دیدم. سال ۱۹۷۰ هفت ساله بودم كه در تلویزیون سوئد جیمی هندریكسJimi Hendrix را دیدم، و از همان موقع عشقم به گیتار شروع شد تا به امروز.
همان لحظه گیتار را برداشتم و در روزهای متمادی گیتار زدم. درست مثل یك جن زدهٔ مجنون در هشتمین سالگرد تولدم اولین Cover خود را ضبط كردم كه آهنگ Fireball گروه Deep Purple بود.
من عاشق انرژی و قدرت آن گروه بودم. در ۹ سالگی به گروهی پیوستم كه اكثر آهنگهای Deep Purple را باز خوانی میكردند. اما در خلال كار شروع به نوشتن آهنگهایی از خودم كردم و این كار عملا به جایی رسید كه تمام تك نوازیها و آهنگهای Hendrix وBlackmore را به تنهائی می نواختم.
در همین دوره خواهرم، لولو Lollo، آهنگی از جنسیسGenesis بنام Trespass (تخطی) برایم آورد. تنظیم ساخته را آكوردی و ملودی های كنتریوان آن مرا سخت فریفته و مجذوب به خود كرد.
آنها تمام مرزهای پنتاتونیك بلوز را درنوردیده بودند. در ابتدا از این متعجب بودم كه تمام این چیزها از كجا آمده اند اما پس از این تجزیه و تحلیل مجموعه كلاسیك مادرم كه اكثرا باروك بود فهمیدم كه منشا آنها كجاست.
از آن موقع به بعد علاقه و عشقی برگشت ناپدیر نسبت موسیقی كلاسیك در من به وجود آمد.
در دوازده سالگی به تشكیل گروههای مختلفی پرداختم كه فقط ساخته های من را اجرا می كردند، آنها قطعات هوی راكHeavy Rock و سخت تحت تأثیر موسیقی باروك بودند.
من در حالی كه از روح و انرژی راك لذت می بردم اما از قسمتهای معمولی و یكنواخت ملودیك گروه متوسط راك، به خصوص زمانی كه اصلا نمی خواستند از پنتاتومیك دور بشوند احساس پوچی و خنثایی می كردم. از این پس علاقه ام به گوش دادن به راك را از دست دادم.
در ۱۳ سالگی، گیدون كرمرGiden Kermer ، نوازندهٔ ویولن را در تلویزیون سوئد دیدم و آنچه می شنیدم براستی مجذوبم كرد كه سریعا آنرا خریدم.
این یك انقلاب مهم در من ایجاد كرد. زیرا رویكرد و میل من را نسبت به گیتار برای همیشه تغییر داد. نت های ساستینینگ طولانی با ویبراتوهای دراماتیك، خطوط اوج و فرود آبشاری و آرپژهای تقریبا غیر ممكن، در دراز مدت به بزرگترین تأثیر بر تك نوازی من تبدیل شدند.
به هر حال به جای آموختن مستقیم این قطعات، اكثرا در حالتهای مشابه آن بداهه نوازی Improvise می كردم. آشكارا این كار سختی بود و سالها پشت سر گذاشته شد تا به هدفم نزدیك شدم.
همانطور كه به سیر نئوكلاسیك خودم ادامه می دادم، در خیال خود به این فكر می كردم كه شاید روزی بتوانم قطعه یی برای اركستر، گروه سرودخوانان كلیسایی Choir(مادرم در یك گروه Choir باروك می خواند) بنویسم و گیتار را خودم به عنوان تكنواز بدون درامر (راك) و بدون خوانندهٔ بزنم.
پس از آمدن به آمریكا در ۱۹ سالگی، در سال ۱۹۸۳ كار ضبط، طوری پیش می رفت كه خوابش را هم نمی دیدم. احساس خیلی خوبی داشتم، تنها به خاطر اینكه استوار ایستاده بودم و در موسیقی آزادی كامل داشتم و نتیجه آن تعدادی آلبوم Hard Rock بسیار متأثر از باروك بود كه نسبتا خوب از آب در آمد.
گرچه از موسیقی یی كه در آن زمان ساخته بودم راضی و خوشحال بودم، همیشه در پس ذهنم تصویری از آن قطعه كلاسیكی بود كه خودم آنرا نوشته باشم و توسط یك اركستر كامل و Choir اجرا شده باشد.
این فرصت دست نداد تا سال ۱۹۹۶ كه بطور جدی برای ساخت این قطعات وقت گذاشتم، مقدار زیادی نت كلاسیك در ذهن داشتم ولی آنها را روی كاغذ نیاورده بودم. آنها را از گوش كردن بسیار دقیق به دست آورده بودم.
من همیشه به وسیله گوشهایم می نوازم!!!اساسا من بداهه نوازی می كردم تا به تم خوبی برسم، تا پیوستگی و پیشرفت آكورد حاصل شود. از خوش شانسی یك استودیوی Multitrack داشتم كه كار ضبط نسخه های اولیه Demo را آسان می كرد و خوشبختی بزرگترم یك نوازنده بزرگ كیبورد بنام متس الاسن Mats Olausson در گروه ام بود، ساعات نامحدود و غیرقابل شمارش را با من در استودیو می گذراند.
من آنها را می نوشتم و Mats آنها را با كیبورد برگردان می كرد. مثلا من می گفتم:( این قسمت را با صدای ویولن سل بزن) من آنها را با دهان می زدم یا با گیتار می نواختم.
سپس می رفتم سراغ هارپیسكورد، كنترباس، ویولن ها، فلوت، ترمبون، ابوا، تیمپانی،Choir و… این كار تقریبا سه ماه طول می كشید و در حین كار ایده های جدیدی به ذهنم می رسید، بندها مورد تجدیدنظر قرار می گرفتند یا تغییر می كردند، گامها تغییر می كردند، تم های اصلی چیز دیگری می شد، تم های جدید و ملودی ها زیرورو می شدند، و همینطور كار پیش می رفت.
این همه دیوانگی، Mats صمیمانه در كنارم بود و به این خاطر عمیقاً از او تشكر می كنم. زمانی كه ساخت من در حال كامل شدن بود، مرحله منطقی بعدی تهیه نسخه یی بود كه تمام قسمتها را برای سازها،Choir و…نشان بدهد.
زمانی كه مشغول ضبط یكی از آلبومهایم بودم، Mats خارج از كشور بود، برای چند قطعه به یك نوازنده كیبورد نیاز پیدا كردم. دیوید رزنتال David Rosenthal به من پیشنهاد شد.
قبلاً راجع به او شنیده بودم، از او برای همكاری دعوت كردم. او به استودیوی من آمد و عالی نواخت. او بسیار خوب پیش رفت و از او خواستم به ایده های من برای قطعات اركسترال گوش دهد. پس از اینكه آنها را برایش نواختم گفت او كسی است كه می تواند آنها را بازنویسی كند.
او آنها را برای تمام سازها و Choir نوشت و یك نسخه سینتی سایزری ضبط كرد و من تمام قطعات گیتار را دوباره ضبط كردم، و خوب از كار در آمد. مرحله بعدی پیدا كردن یك رهبر و یك اركستر خوب بود.
به نظر می رسد در حیطه موسیقی كلاسیك، اكثر رهبرها و اركسترهای خوب، سالها در وضعیتی مترقی و پیش رفته بی كم و كاست پابرجا می مانند.
هنگامیكه در یك تور یوئل لوی Yoel Levi، رهبر اركستر سمفونی آتلانتا را ملاقات كردم، به دموی قطعات من گوش کرد و به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. او نوازندگی من را از طریق پسرش می شناخت و برای این پروژه بسیار مشتاق و علاقه مند بود.
در ژوئن ۱۹۹۷، سوار هواپیما شدم به شهر زیبای پراگ پرواز كردم تا تمرین برای اجرا و ضبط را آغاز كنم. Pony Canyon، شركت ضبط و توزیع ژاپنی ام، رابطه نزدیكی با اركستر فیلارمونیك چك داشت. پس از گفتگو با تعداد زیادی اركستر دیگر، تصمیم گرفتیم تركیبی از نوازندگان، سالن كنسرت ( كنسرت هال) و تسهیلات ضبط با كیفیتی بالا گرد آوریم تا بتواند نیازهای ما را به بهترین شكل بر آورده سازد.
ضبط موقعیت بی نظیری برای من، اركستر و مهندسین بود. همه چیز عالی پیش رفت. پس از پایان ضبط اركستر. به میامی Miami برگشتیم تا قسمتهای گیتار را ضبط كنیم و آلبوم را میكس كنیم. نتیجهٔ كار، وحشیانه ترین آرزوهایم را فرا برد. رویایم درست از آب در آمد…
تهیه و تنظیم : حمید ملاهادی
منبع : سایت تخصصی گیتار


همچنین مشاهده کنید