جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


چون خورشید که نابینایان را گرم می کندہ


چون خورشید که نابینایان را گرم می کندہ
گوستاو فلوبر نزد دوستداران ادبیات غرب، خصوصاً ادبیات فرانسه، نام و شخصیتی کاملاً آشنا است و دست کم کمتر علاقه‌مند کتاب در ایران را پیدا می کنید که نام رمان جاودان او مادام بوواری را لااقل یک بار نشنیده باشد.
اهمیت و تاثیر فلوبر تنها چندین دهه پس از مرگش شناخته و روشن شد. در قرن بیستم ژان پل سارتر در کتابی سه جلدی و بسیار حجیم تحت عنوان احمق خانواده سعی کرد تمام همت خود را به کار گیرد و از فلوبر به عنوان یک انسان امروزی مثال بیاورد تا فلسفه اگزیستانسیالیستی خود را ثابت کند.
فلوبر در رمان هایش همچون پزشکی بی روح، کالبد جامعه اش را می شکافد و معتقد است نویسنده همچون تاریخ نویس باید مورخ جامعه و طبقاتش باشد.
او در واقع خط رابطی است میان دو عصر، یا بهتر بگوییم نقطه پیوندی است که جریان رمانتیسم را به رئالیسم وصل می کند. در شیوه نگارش و نثر فلوبر کلمه ها بسیار بجا و مناسب و در جای صحیح نشانده شده است و توصیفات غیرضروری و جملات تکراری در آثار مهم این نویسنده کمتر به چشم می خورد.
رئالیسم فلوبر پس از جریان رمانتیسم و ادبیات رمانتیکی که با توضیحات غیرواقعی اش حوصله غالب خوانندگان را سر می برد همچون پتکی بر سر هر امیدواری کاذب رویاهای دل خوشکنک فرود آمد و جهانی سخت حقیقی و تلخ را در ذهن خوانندگانش ترسیم کرد. فلوبر منادی واقعیت هراس انگیز حیات انسان در جهان است.
عصری که گوستاو فلوبر در آن زیست دوران شکوفایی و اعتبار فراوان علم بود. در اوایل قرن نوزدهم آگوست کنت جامعه شناس شهیر فرانسوی و از بنیانگذاران این شاخه از دانش بشری فلسفه تحصیلی (پوزیتیویستی) خود را با مدد از دانش و علم روز آن عصر پایه گذاری کرد.
پوزیتیویسم اساس و بنیان خود را بر اعتبار علم و دانش و تجربه علمی بنا نهاده بود. پس از کوتاه زمانی در آثار نویسنده بزرگ و ناتورالیست فرانسوی، امیل زولا، تاثیر این علم گرایی که گاه رنگ و بوی افراط به خود می گرفت مشاهده شد (مخصوصاً در سلسله رمان های خانواده روگن ماگار). شاید با اندکی اغماض فلوبر را نیز باید علاقه مندی پیگیر تحولات علمی عصر خود تلقی کرد. هرچند تاثیر این حوزه تنها در رمان آخر و ناتمام او بووار و پکوشه متجلی است. از آنجایی که این کتاب برخلاف آثار دیگر این نویسنده همچون مادام بوواری، تربیت احساسات و وسوسه سنت آنتوان خصوصاً نزد خوانندگان فارسی مهجورتر و ناشناخته تر است، در این یادداشت سعی می کنیم اندکی به این کتاب ارزشمند بپردازیم که مرگ ناگهانی فلوبر مانع از اتمام آن شد. کتابی که از خلال سطر سطر آن پرتو نبوغ فلوبر عیان می شود.
بووار و پکوشه در سال ۱۸۸۱ یک سال پس از مرگ نویسنده در پاریس منتشر شد. دو نسخه بردار به نام های بووار و پکوشه در گردش های روزهای یکشنبه با هم آشنا می شوند و هم سلیقه در می آیند و از این رو میان شان دوستی عمیقی حکمفرما می شود. این دوستی بر تمام زندگی این دو مرد تنها پرتو می افکند. در این میان ارث هنگفتی به بووار می رسد که آن پول را با گشاده دستی با پکوشه تقسیم می کند. هر دو به دهی می روند، ملکی می خرند و قصد بهره برداری از آن را دارند اما اولین نتایجی که به دست می آید فاجعه آمیز است و چون به این نتیجه می رسند که شکست شان ناشی از جهل است، مجدداً به تحصیل شیمی، طب، دامپزشکی، زمین شناسی و... می پردازند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند. اما کاری از پیش نمی برند و بر سرخوردگی آنان اضافه می شود. طبعاً شکاک تر و تلخ تر می شوند و چون به ادبیات و باستان شناسی و تاریخ رو می آورند، به شکل ابلهانه یی فضل فروش و گزافه گو می شوند. پس از آن به مطالعه جامعه و عشق روی می آورند ولی متوجه می شوند برای این کار هم ساخته نشده اند، متافیزیک، مانیتیسم و احضار ارواح را پیش می گیرند و باز مانند گذشته پای در گل می مانند. خلاصه در همه زمینه ها و حوزه های علوم و دانش بشری سر می خورند و به فکر خودکشی می افتند، اما پیام کلیسا در شب عید نوئل آنها را از صرافت خودکشی می اندازد. به مذهب روی می آورند و چندی وقت شان با بحث های کلامی و فقهی سپری می شود و در نهایت پس از آزمودن تمام این راه ها باز به نسخه پردازی رو می آورند.
هرچند نیت نویسنده در این کتاب که به تعبیر ایوون بلانژه مورخ و منتقد بزرگ ادبیات معاصر فرانسه «مضحکه فلسفی بزرگی» است، چندان روشن و مشخص نیست، با این احوال گوستاو فلوبر فرصتی مناسب یافته است تا تمام انزجار خود را از روحیات بورژوازی نوکیسه عصر خود ابراز کند.
البته نباید این نکته را فراموش کرد که هدف فلوبر تنها هجو ادا و اصول بورژواها نیست، بلکه هجو تند فلوبر دامن ادعاهای روشنفکرانه شایع در عصر او را، به ویژه «علم پرستی» که به شکل یک مد و نمایش برای فضل فروشی درآمده بود، می گیرد.
کتاب بووار و پکوشه همچنین در نگاه اول ستایشی است از دوستی و همدلی و این عبارت فلوبر که «دوستی دو قلب پاک مرزی نمی شناسد.» با تمامی این اوصاف کتاب به لحاظ ساختاری از ضعف های فراوانی صدمه خورده است. تکرار مطالب خیلی زود خواننده را خسته می کند و تنها به مدد طنز حیرت انگیز فلوبر در این کتاب حس ملال زدوده می شود. در خلال مطالعه برخی از صفحات این کتاب، گاه خواننده علاقه مند نمی تواند جلو شلیک خنده و قهقهه خود را بگیرد و این نکته بسیار جالبی است، چرا که از فلوبر تا قبل از این کتاب، آنچه در اذهان منتقدان و علاقه مندانش باقی مانده بود، خشکی، عدم انعطاف و جدی بودن است. جالب اینجاست که بدانیم دو شخصیت کتاب بووار و پکوشه در طول تجربیات خود به همان سرخوردگی و مالیخولیایی برمی خورند که تقریباً خود فلوبر به آن رسید. با همه این اوصاف بووار و پکوشه کتاب دست اولی است که البته درباره آن نمی توان قضاوت قطعی کرد، زیرا ناتمام است. اضافه بر قسمت آخر داستان که فقط خطوط کلی اش به دست ما رسیده، قرار بوده است مجلد دومی هم باشد که آنچه دو دوست صرفاً جهت لذت خود نسخه برداری می کنند در آن بیاید.
باز به تعبیر ایوون بلانژه احتمالاً فلوبر می خواسته مجموعه یی از لطیفه ها درباره حماقت نویسندگان بزرگ و کوچک ترتیب دهد. با تمامی این اوصاف طنز و طنازی فلوبر در این رمان حیرت انگیز و مثال زدنی است و مطالعه این رمان که ترجمه فارسی آن نیز در بازار کتاب موجود است، لحظات مفرح و در عین حال پرباری برای علاقه مندان به ادبیات فراهم می کند. شایسته است این مقال را با نقل قولی از گی دوموپاسان داستان نویس بزرگ و معاصر فلوبر به پایان برسانیم؛ «نخستین هنر فلوبر در نویسندگی که به محض نظر افکندن به آثارش به چشم می خورد، قالب و شکل داستان است که نزد دیگر نویسندگان کم نظیر است و نزد عامه مردم نامرئی- می گویم نامرئی درحالی که قدرت اثر چنان خوانندگان را تحت تسلط خود قرار می دهد که بی آنکه باور داشته باشند، حتی در قعر وجودشان، رسوخ می یابد. چون خورشید که نابینایان را گرم می کند بی آنکه نورش را به چشم ببینند.»
آرش نقیبیان
بووار و پکوشه/ گوستاو فلوبر/ افتخار نبوی نژاد/ نشر کاروان/ ۱۳۸۴
ہوصفی که گی دوموپاسان از آثار گوستاو فلوبر کرده است.
منبع : روزنامه اعتماد