دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


زندگی و اندیشه بوردیو


زندگی و اندیشه بوردیو
● زندگی‏نامه
پیر بوردیو در اول اوت سال ۱۹۳۰ در دنگوئن در كوهپایه‏های پیرنه (جنوب غربی فرانسه) به دنیا آمد. او در یك خانواده طبقه متوسط پایین پرورش یافت، وی دانش‏آموزی باهوش بود كه در بهترین دبیرستان منطقه تحصیل می‏كرد. در اوایل دهه ۵۰ توانست به دانش‏سرای معتبر اكول نورمال سوپریور، راه یابد، و به تحصیل فلسفه بپردازد. این دانش‏سرا در پاریس به طور سنّتی، مهد روشن‏فكران فرانسوی بوده است. در آن زمان، فلسفه سرآمد رشته‏ها بود و پرداختن به آن برای هر روشنفكر جویای نام، كاری ضروری بود. بوردیو نیز به فلسفه پرداخت. اما با این همه، او نیز مانند دیگر فارغ‏التحصیلان برجسته این دانشگاه، نظیر دوركیم و فوكو، مطالعه معطوف به زندگی عاطفی را كه با فلسفه، پزشكی و زیست‏شناسی تلفیق شده بود رها كرد و به علوم اجتماعی روی آورد. در آن دانش‏سرا، هر چند او با كسب بالاترین رتبه فارغ‏التحصیل شد، اما به واسطه فقر و پیشینه خانوادگی، خود را در جمع فرزندان نخبگان فرانسوی، فردی غریبه احساس می‏كرد.(۱)
بوردیو در سال ۱۹۵۶ به خدمت سربازی رفت و چند سالی را در الجزایر در خدمت ارتش فرانسه گذراند. او در اوایل سال۱۹۵۸ در دانشگاه الجزیره، به تدریس مشغول شد و این درزمانی بود كه جنگ علیه سلطه فرانسه شدت گرفته بود. همین تجربه در اولین كتاب وی به نام جامعه‏شناسی الجزایر، انعكاس یافته است. او در سال ۱۹۶۰ به فرانسه بازگشت و با عنوان دستیار آموزشی یك سال در دانشگاه پاریس كار كرد. او در كلاس‏های درسی لئوی اشتراوس، انسان‏شناس در كالج دوفرانس شركت كرد و دستیاری ریمون آرون جامعه‏شناس را برعهده گرفت. در همین جا بود كه وی كارهای مردم‏شناختی خود را درباره آیین، خویشاوندی و دگرگونی اجتماعی در میان قبایل الجزایری به انجام رسانید. و كار بر روی جامعه‏شناسی آموزش مدرسه‏ای، هنر، روشنفكران و سیاست را پی گرفت. بوردیو، در سال ۱۹۶۴ به ریاست مؤسسه مطالعاتی اكول پراكتیك برگزیده شد. همچنین در سال ۱۹۶۸ به ریاست مركز جامعه‏شناسی اروپایی برگزیده شد.
این مركز مجله مطالعات علوم اجتماعی را منتشر می‏كند. در طول دهه ۱۹۷۰ بوردیو به تلاش خود در كنكاش درباره مجموعه گسترده‏ای از موضوعات كه در فصل مشترك موضوعاتی نظیر فرهنگ، طبقه و قدرت بود ادامه داد. و در عین حال رهبری گروه پژوهشگری را بر عهده گرفت كه كار ویراستاری گزارش تحقیق در علوم اجتماعی (یعنی مجله‏ای كه وی در سال ۱۹۷۵ مؤسس آن بود) را به انجام می‏رساند. او این مجله تخصصی را تأسیس كرد تا جدیدترین نتایج تحقیقات اجتماعی را انتشار دهد. در سال ۱۹۸۱ پس از بازنشسته شدن ریمون آرون كرسی او در كالج دوفرانس به وی سپرده شد.
در دهه ۱۹۸۰ پژوهش‏های دقیق و موشكافانه‏ای كه در طول دو دهه صورت پذیرفته بود، در كتاب‏های مهم او چون زبان و قدرت نمادین، انسان دانشگاهی، اشرافیت دولتی و اصول هنر به بار نشست.
او اندیشمندی است كه علم را با عمل، پیوند می‏زند و بر حسب دیدگاه خود درباره رسالت تاریخی روشنفكران، اقتدار علمی خود را در خدمت جنبش‏های گوناگون اجتماعی چپ غیر تشكیلاتی قرار داد. تا بدین گونه به این گروه‏های تازه شكل یافته كه از حقوق بیكاران، بی‏خانمان‏ها، مهاجران و هم‏جنس بازان دفاع می‏كنند، كمك كند. وی همچنین با بوجود آوردن پارلمان بین‏المللی نویسندگان علیه شكنجه و آزار روشنفكران در الجزایر و سایر مناطق جهان و نیز علیه حمایت دولت‏های غربی در برابر تعصب و تبعیض، مداخله كرده و وارد عمل شد.
در سال ۱۹۹۷، موسسه انتشاراتی Editions, liberرا بنیان نهاد كه كتاب‏های كوچكی با هدف جذب مخاطبان بسیار درباره موضوعاتی كه به منافع آنی اجتماعی معطوف است، منتشر می‏كند.
وی به موازات تدریس در كالج دوفرانس در دانشگاه‏های آمریكا (پرینستون، هاروارد، شیكاگو) و دانشگاه‏های آلمان (ماكس بلانگ، برلین) نیز تدریس می‏كرد. او در اوایل دهه ۹۰ موفق شد مدال طلای آكادمی علوم فرانسه (CNRS) رابه خاطر مجموعه آثارش، كه به درخشش بین‏المللی جامعه‏شناسی فرانسه كمك كرد، از آن خود كند. او سرانجام در ۲۳ ژانویه ۲۰۰۲ در سن ۷۱ سالگی زندگی را وداع كرد.
● زمینه فكری
اولین ارتباط او به عنوان جامعه‏شناس با جامعه كبیل بود. كبیلی‏ها در جنوب الجزایر، با آداب و سنن و اعتقادات عشیره‏ای خاصی زندگی می‏كنند. به علت علاقه‏اش به این جامعه، پس از پایان خدمت سربازی به عنوان معلم جامعه‏شناسی در آنجا شروع به فعالیت و تدریس كرد. این تجربه، آغازگر نگارش و انتشار دو كتاب جامعه‏شناسی الجزایر و از ریشه جدا شدن (DERACINEMENT) بود. بوردیو در این كتاب تلاش می‏كرد تا نشان دهد كه الجزایر در تماس با استعمار فرانسه چه چیزهایی را از دست داده و در چه شرایطی قرار دارد. در واقع، هدفش از تدوین، نشان دادن استعمارزدگی بود. تجربه زندگی در الجزایر بر آینده و زندگی فرهنگی و علمی او تأثیری ماندگار گذاشت. اولین اثر چنین تجربه‏ای، این بود كه یك جوان ۲۳ ساله، ۵ سال در یك كشور كاملاً متفاوت با سرزمین خودش، به مطالعه و تحقیق بپردازد و یاد بگیرد بتواند از چارچوب كشور و جامعه خودش فراتر رود و امكان مقایسه جامعه خویش را با جامعه دیگری داشته باشد. چنین تجربه‏ای به جامعه‏شناس و مردم‏شناس، بینایی و توانایی قدرت تحلیل بالایی می‏دهد. دومین اثر تجربه الجزایر این بود كه او به یك ملت تحت استعمار، گرایش پیدا كرد و با احساس انسانی قوی‏ای كه داشت، متوجه وضع مردم استعمار زده شده بود و صدماتی را كه استعمار به مردم مستعمره می‏زند به نیكی می‏شناخت. به علت اقامت چند ساله‏اش، همیشه نسبت به مردم، گروه‏ها و جوامع، همدلی نشان می‏داد. این بود كه جامعه‏شناس دو جهانی شد؛ هم جهان پیشرفته و صنعتی و هم جهان واپس مانده.(۲) او وقتی كه در دانشگاه پاریس، شروع به تدریس كرد و بعدها به نوعی در همه پژوهش‏هایش آن را پی گرفت، توجه به این نكته مهم بود كه چگونگی رابطه فرد و جامعه و رابطه امور مادی و غیرمادی را به طور محسوس، نشان دهد. او می‏گفت: وظیفه جامعه‏شناس، این است كه عوامل غیرمرئی را از درون جامعه استخراج كند. بوردیو از زمان انجام كارهای میدانی در الجزایر، خود را متعهّد كرده بود كه شیوه‏های اساسی سلطه طبقاتی را در جوامع سرمایه‏داری آن‏گونه كه در تمام سطوح آموزش و هنر دیده می‏شود، نشان دهد. تز همیشگی او این بود كه طبقه مسلط، سلطه خود را آشكارا اعمال نمی‏كند و طبقه تحت سلطه را به زور وادار به پذیرش اراده خود نمی‏كند. بر عكس، طبقه مسلط جامعه سرمایه‏داری از نظر آماری، از قدرت اقتصادی، اجتماعی و نمادین، سود می‏برد. قدرتی كه در سرمایه اقتصادی و فرهنگی تجسم یافته، با جابجایی نهادها و اعمال جامعه در هم تنیده است و توسط همین نهادها و اعمال باز تولید می‏شود.
به لحاظ فكری جدایی بوردیو از فلسفه به واسطه اضمحلال اگزیستانسیالیسم و همراه با آن تجدید حیات علوم اجتماعی در فرانسه پس از نیم قرن، افول و فراموشی از دیگر زمینه‏های فكری و اجتماعی بود كه گرایش بوردیو را به علوم اجتماعی سرعت بخشید. طرح دوركیمی درباره علم جامع و كلی در باب جامعه و فرهنگ تحت لوای ساخت‏گرایی بواسطه كارهای دومزیل در اسطوره‏شناسی تطبیقی، برودل در تاریخ و اشتراوس، در انسان‏شناسی، احیاء شده و شكل جدیدی به خود گرفت. در چنین زمانی به واسطه پذیرش رشته‏های تجربی كه جان تازه‏ای در كالبدشان دمیده شده بود، تحقّق بلند پروازی‏های فكری و بیان اندیشه‏های پیشرو سیاسی در خارج از حیطه حزب كمونیست، ممكن گردید. از این رو بوردیو از فرصت پیش آمده برای وضع دوباره مشروعیت علمی و همگانی جامعه‏شناسی در كشورش كه از مرگ دوركیم به صورت علمی مطرود درآمده بود استفاده كرد.(۳)
● آثار علمی
از بوردیو، در مجموع ۳۰ كتاب و ۴۰۰ مقاله منتشر شده كه برخی از آن‏ها به انگلیسی ترجمه شده است. در اینجا به پاره‏ای از آن‏ها اشاره می‏كنیم:
۱) جامعه‏شناسی الجزایر (۱۹۶۲)؛
۲) انسان دانشگاهی (۱۹۹۸)؛
۳) منطق عمل (۱۹۹۰)؛
۴) به عبارت دیگر: جستارهایی برای دست یافتن به جامعه‏شناسی تأملی (۱۹۹۰)؛
۵) زبان و قدرت نمادین (۱۹۹۱)؛
۶) حوزه تولید فرهنگی: جستارهایی در باب هنر و ادبیات (۱۹۹۳)؛
۷) اشرافیت دولت: مدارس نخبه پرور در حوزه قدرت (۱۹۹۶)؛
۸) عقل عملی (۱۹۹۸)؛
۹) شیوه‏های مقاومت علیه جباریت بازار (۱۹۹۹)؛
۱۰) وزن جهان (۲۰۰۰)؛
۱۱) تأملات پاسكالی (۲۰۰۰)؛
۱۲) نظریه كنش؛
۱۳) دفاع از عقلانیت؛
۱۴) وارثان؛
۱۵) باز تولید آموزش، فرهنگ و جامعه؛
۱۶) تمایز؛
۱۷) اصول هنر؛
۱۸) سلطه مردانه؛
۱۹) درك عملی حرفه جامعه‏شناسی؛
۲۰) پرسش‏های جامعه‏شناسی؛
۲۱) كار و كارگر در الجزایر (۱۹۵۸)؛
۲۲) در نقد نقش تلویزیون؛
۲۳) بی ریشگی: بحران كشاورزی سنتی در الجزایر (۱۹۶۴)؛
۲۴) خطوط كلی نظریه‏ای در باب شیوه عمل.
● مكاتب تأثیرگذار بر اندیشه بوردیو
او از ساختارگرایی و مكتب انتقادی، تأثیر پذیرفته است. ریشه فكری او با سخن معروف ماركس كه اندیشه را متأخر از عمل و فرع بر آن و محصول زیرساخت‏ها می‏دانست قرابت دارد. البته با این تفاوت كه به جای اقتصاد و روابط تولید، شبكه درهم تنیده‏ای از قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی و قدرت نمادین را قرار می‏دهد. به عبارتی می‏توان او را یك نئوماركسیست دانست كه البته روایت‏های دیگر بازاندیشی شده ماركسیسم را نقد می‏كند و غالبا آن‏ها را به نوعی سهل‏گیری در تحلیل اجتماع منتسب می‏كند. از طرفی می‏توان او را نوساختارگرا دانست. به این معنا كه: مانند ساختارگرایانی همچون آلتوسر یا اشتراوس كه سوژه را در مقابل ساختار، كاملاً خلع سلاح می‏كنند، نیست، بلكه قدری از صلابت ساختار به نفع عامل اجتماعی می‏كاهد. به روایتی هم می‏توان او را فرانوگرا دانست، چون عقلانیت روشنگری را شدیدا نقد می‏كند و با جهانی شدن در قالب ساختكار بازار، مخالف است و تنوع فرهنگ را تصویب می‏كند و با غرب محوری و فرهنگ عمومی مخالف است. شاید بتوان گفت: بوردیو همچون بعضی دیگر از متفكران بزرگ، مختصات خود را دارد و به سادگی در یك چارچوب پارادایمی شناخته شده جا نمی‏گیرد.(۴)● ویژگی‏های جامعه‏شناسی بوردیو
۱) با همه گوناگونی موضوعات تجربی كه او به آن‏ها پرداخته، مجموعه‏ای كوچك و محدود از اصول نظری، ابزارهای مفهومی و رویكردهای علمی و در عین حال سیاسی وجود دارد كه به نوشته‏های او نظمی منطقی می‏دهد. كارهای وسیع او در متنوع‏ترین نمودهای آن به شكل غیرقابل تفكیك، هم علم عمل انسانی و هم نقد سلطه به مفهوم كانتی و ماركسی است.
۲) جامعه‏شناسی او، نخست منتقد مقولات به ارث رسیده و شیوه‏های پذیرفته تفكر و اشكال ظریف اصول و قواعدی است كه روشنفكران و فن‏سالاران، به نام فرهنگ و عقلانیت به كار می‏برند و در وهله دوم، او منتقد قالب‏های رسمی قدرت و تبعیض و سیاست‏های حامی آن است.
۳) برداشت او از كنش اجتماعی، ساختار و شناخت، ضد دوگانه انگاری است. این برداشت تلاش می‏كند تا ضدیت و تقابلی را كه مشخص‏كننده خطوط همیشگی ترسیم شده در مباحث طرح شده در علوم اجتماعی است از سر راه بردارد. خطی كه بین شیوه‏های عینی‏گرایی و ذهنی‏گرایی نظریه‏پردازی بین ابعاد مادی و نهادی زندگی اجتماعی و نیز بین سطح تحلیلی و تشریحی و تفسیری، همزمانی و دو زمانی، خرد و كلان، ترسیم شده است.
۴) شیوه عمل و تفكر علمی بوردیو، شیوه‏ای تركیبی است كه در آن به طور همزمان، مرزهای نظریه‏ای، روش‏شناختی و رشته‏ای در نوردیده می‏شود و از همگی استفاده می‏شود. از لحاظ نظری، شیوه عمل و تفكر او در محل تلاقی جریانات فكری است. جریانات فكری ماركس و موس، دوركیم و وبر، و نیز فلسفه‏های متفاوت باشلار و ویتگنشتاین، پدیدارشناسی مرلوپونتی و شوتز و نظریه‏های زبان شناختی سوسور، چامسكی و... این جریانات در سنت دانشگاهی، نوعا متضاد تلقّی می‏شود. به لحاظ روش‏شناسی، تحقیقات بوردیو نوعا روش‏های آماری را با مشاهده مستقیم و تفسیر تعاملی، گفتمانی و اسنادی تركیب می‏كند.
۵) دید بوردیو در جامعه همانند دید وبر جدلی (agonistic) است. از نگاه او قلمرو اجتماعی، جایگاه رقابتی شدید و بی‏پایان است كه از میان و در جریان این رقابت‏ها تفاوت‏هایی ظهور می‏كند كه ماده و چارچوب لازم برای هستی اجتماعی را فراهم می‏آورد. ویژگی فراگیر زندگی جمعی، جدال است نه سكون و همین است كه وی در پژوهش‏های گوناگون خود، سعی در روشن كردن آن دارد.
۶) انسان‏شناسی فلسفی او بر اساس مفهوم شناسایی (و مفهوم مقابل آن، یعنی شناسایی غلط) بنا شده است، نه بر پایه مفهوم منافع و دلبستگی. او معتقد است كه خاستگاه غایی رفتار عطش فرد برای كسب ارزش و شأن است و این تنها جامعه است كه می‏تواند آن را سیراب كند. چرا كه با اختصاص یك نام، یك مكان، یك كاركرد به فرد، در درون یك گروه یا نهاد، فرد می‏تواند به رهایی از پیشامدها، محدودیت‏ها و پوچی‏های نهایی هستی امیدوار باشد. امیدواری انسان به رهایی در گرو تن دادن به قضاوت و داوری دیگران است. این قضاوت اصل اساسی عدم قطعیت و عدم امنیت بوده.
با این همه، بدون آنكه تناقضی داشته باشد، قاعده‏ای است برای قطعیت، اطمینان خاطر و تقدس یافتگی؛ از این‏رو، هستی اجتماعی، به معنای ناهمسانی است و ناهمسانی بر سلسه مراتب دلالت دارد، كه به نوبه خود آغازی است بر دیالكتیك بی‏انتهای داعیه‏گری و تمایزگذاری، شناسایی و شناسایی غلط، جبر و بی‏دلیلی.(۵)
● اصول حاكم بر روش‏شناسی بوردیو
بر روش‏شناسی جامعه‏شناسانه بوردیو، ۳ اصل حاكم است.
۱) چندگانه انگاری روش شناختی
این اصل عبارت است از به كار گرفتن هر گونه روند مشاهده و حقیقت پژوهی و اثبات‏گری كه با موضوع مورد مطالعه سازگاری بیشتری داشته باشد و مقابله مستمر و پیوسته نتایجی كه بواسطه روش‏های متفاوت به دست می‏آید. مثلاً بوردیو در اشرافیت دولتی، نتایجی را كه بواسطه سازه‏كاوی و تحلیل مبتنی بر جدول و فهرست مربوط به داده‏های پیمایشی، بدست آمده بود با گزارش‏های آرشیوی مربوط به روندهای تاریخی، بیماری‏نگاری، گفتاركاوی و تحلیل‏های اسنادی، مصاحبه‏های میدانی و تصویرگری قوم نگارانه، تركیب كرده است.
۲) توجه شناختی یكسان به تمام كارها و عملكردها
این توجه شناختی با گردآوری منابع و طراحی پرسشنامه شروع شده و تا تعریف جمعیت، نمونه‏ها و متغیرها تا كدگذاری، انجام مصاحبه، مشاهده و رونویسی و تنظیم متن ادامه می‏یابد. چنین شرحی از تحقیق، بیانگر وجود رابطه‏ای اندام واره و یك هم‏آمیزی كامل بین نظریه و روش است.
۳) بازتابندگی روش شناختی
این اصل، عبارت است از نیاز به بازگشت مستمر بر ابزارهای علم اجتماعی كه مورد استفاده جامعه‏شناس است. این بازگشت، تلاشی است برای كنترل بهتر نادرستی‏هایی كه در ساخت موضوع به واسطه ۳ عامل عرضه می‏گردد. اولین عامل، هویت فردی محقق است. یعنی جنسیت، طبقه، ملیت، قومیت و آموزش. دومین عامل، موقعیت وی در میدان روشنفكری است كه متمایز از موقعیت وی در فضای اجتماعی به معنای گسترده آن است. این عامل ما را به تجزیه و تحلیل انتقادی مفاهیم، روش‏ها و مسائلی كه وی وارث آن است و نیز هوشیاری نسبت به سانسوری كه به واسطه تعلّق خاطر رشته‏ای یا علایق سازمانی ایجاد می‏شود؛ فرا می‏خواند. سومین عامل نیز، مكتب‏گرایی است. بدترین منشا پیش‏داوری این است كه جامعه‏شناس، برای مطالعه جامعه باید الزاما موضع و برخوردی مكتب‏گرایانه به خود بگیرد. این باعث می‏شود كه حیطه اجتماعی را نه مجموعه یا شبكه‏ای از كارهای عملی كه باید در زمان و مكان واقعی به انجام رسند (یعنی همان كاری كه كنش‏گران اجتماعی می‏كنند) تعبیر كند؛ بلكه حیطه اجتماعی را به مثابه معمایی تأویلی كه باید راه‏حلی برای آن یافت، سوء تعبیر می‏كند.(۶)
● ساختمان ذهنی و زمینه
بوردیو در تلاش بود كه ضدّیت كاذب میان عینیت‏گرایی و ذهنیت‏گرایی و یا به تعبیر خودش ضدیت بیهوده میان فرد و جامعه را از میان بردارد. او می‏گوید: «فوری‏ترین نیتی كه هدایت‏كننده كارم بود، غلبه بر ضدیت میان ذهنیت‏گرایی و عینیت‏گرایی بوده است.» او دوركیم و بررسی واقعیت‏های اجتماعی‏اش، ساختارگرایی سوسور، لئوی اشتراوس و ماركسیست‏های ساختاری را در زمره عینیت‏گرایان، قرار می‏دهد و به آن‏ها انتقاد می‏كند كه چرا بر ساختارهای عینی تأكید می‏كنند و فراگرد ساخت اجتماعی را كه كنش‏گران از طریق آن، این ساختارها را می‏سازند، ادراك می‏كنند، می‏اندیشند و عمل می‏كنند، ندیده می‏گیرند. آن‏ها عاملیت و عوامل انسانی را درنظر نمی‏گیرند. او طرفدار موضعی است كه در عین ساختارگرا بودن، عوامل انسانی را نیز در نظر داشته باشد. این هدف، او را كه در زمان دانشجویی، تحت تسلط اگزیستانسیالیسم سارتر قرار داشت به سوی موضع ذهنیت‏گرایانه سوق داد. از طرف دیگر پدیده‏شناسی، نظریه كنش متقابل نمادین و روش‏شناسی مردم نگارانه نمونه‏های ذهنیت‏گرایی به شمار می‏آیند. كه بر نحوه تأمل، تبیین و باز نمود جهان اجتماعی، از سوی كنش‏گرایان، تأكید می‏ورزند و آن ساختارهای اجتماعی را كه این فراگردها در آن وجود دارند، نادیده می‏گیرند. به نظر بوردیو این نظریه‏ها، ساختارها را به حساب نمی‏آورد. او برخلاف این دو دسته بر رابطه دیالكتیكی میان ساختارهای عینی و پدیده‏های ذهنی، تأكید می‏كند. او برای دوری جستن از این تعارض بر عملكرد تأكید می‏كند، كه به نظر او پیامد رابطه دیالكتیكی میان ساختار و عاملیت است. عملكردها به گونه عینی تعیین نمی‏شوند ولی در ضمن، محصول اراده آزاد هم نیستند. او به خاطر علاقه‏اش به رابطه دیالكتیكی میان ساختار و شیوه ساخت واقعیت اجتماعی از سوی انسان‏ها به جهت‏گیری نظری‏اش، عنوان ساختارگرایی ساخت‏گرایانه یا ساختارگرایی تكوینی می‏دهد. هر چند او درصدد نزدیك كردن ساختارگرایی و ساخت‏گرایی برمی‏آید اما كارش بیشتر به ساختارگرایی تمایل پیدا می‏كند. از این‏رو، او را همراه با فوكو و دیگران یك مابعد ساختارگرا می‏پندارند. از دیدگاه او ادراك و ساخت را كه در جهان اجتماعی رخ می‏دهد، ساختارها تعیین می‏كنند. كوشش بوردیو برای از میان برداشتن فاصله میان ذهنیت‏گرایی و عینیت‏گرایی در مفاهیم ساختمان ذهنی و زمینه و رابطه دیالكتیك آن‏ها نهفته است.(۷)
● ساختمان ذهنی
ساختمان ذهنی به ساختارهای ذهنی یا شناختی اطلاق می‏شود كه انسان‏ها از طریق آن با جهان اجتماعی برخورد می‏كنند. انسان‏ها به یك رشته طرح‏های ملكه ذهن، مجهز شده‏اند كه با آن‏ها جهان اجتماعی‏شان را ادراك، فهم، ارزیابی و ارزش‏گذاری می‏كنند و از همین طریق عملكردهایشان را تولید كرده و آن‏ها را درك و ارزش‏گذاری می‏كنند. از جهت دیالكتیكی ساختمان ذهنی محصول ملكه ذهن شدن ساختارهای جهان اجتماعی است. ساختمان ذهنی در نتیجه اشغال بلند مدت یك جایگاه در داخل جهان اجتماعی شكل می‏گیرد. از این رو ساختمان ذهنی طبق ماهیت جایگاه افراد در جهان اجتماعی تغییر می‏پذیرد و از این‏رو، افراد گوناگون، ساختمان ذهنی واحدی در جامعه ندارند و از طرفی آن‏هایی كه جایگاه واحدی در جهان اجتماعی دارند، از ساختمان ذهنی مشابهی نیز برخوردارند. ساختمان ذهنی كه هر فرد معینی از خود نشان می‏دهد، طی یك تاریخ فردی بدست می‏آیدو كاركرد مقطع خاصی در تاریخ اجتماعی زمینه آن است. ساختمان ذهنی هم ماندگار و هم انتقال‏پذیر است یعنی از یك محیط به محیط دیگر، قابل انتقال است. از نظر بوردیو این امكان وجود دارد كه انسان‏ها ساختمان ذهنی نامناسبی كسب كنند و به قول او از كاستی (Hystoresis) رنج ببرند. مانند كسی كه از یك محیط روستایی در یك جامعه ما قبل سرمایه‏داری معاصر كنده شده و در یك شهر بزرگ ما بعد سرمایه‏داری مشغول كار گردد. ساختمان ذهنی كسب شده در یك جامعه ما قبل سرمایه‏داری به این شخص اجازه نمی‏دهد كه خودش را با زندگی جدید تطبیق دهد.ساختمان ذهنی، هم جهان اجتماعی را تولید می‏كند و هم خودش تولید شده جهان اجتماعی است. به عبارت دیگر بوردیو ساختمان ذهنی را به صورت دیالكتیك ملكه ذهن شدن عوامل خارجی و خارجی شدن عوامل درون ذهنی توصیف می‏كند. ساختمان ذهنی و جهان اجتماعی از طریق عملكرد به هم پیوند می‏خورند. از یك‏سو، از طریق عملكرد ساختمان ذهنی ساخته می‏شود و از سوی دیگر، در نتیجه عملكرد است كه جهان اجتماعی آفریده می‏شود. در حالی كه عملكرد به ساختمان ذهنی شكل می‏بخشد، ساختمان ذهنی نیز در جهت این عمل می‏كند كه عملكرد را ایجاد كرده و آن را وحدت بخشد.(۸)
نكته قابل ملاحظه این است كه گرچه ساختمان ذهنی، ساختار ملكه ذهن شده‏ای است كه اندیشه و گزینش كنش را مقید می‏كند، اما تعیین‏كننده جبری اندیشه و كنش نیست. این عدم جبرگرایی از مهم‏ترین چیزهایی است كه موضع بوردیو را از ساختارگرایان اصلی جدا می‏سازد. مفهوم ساختمان ذهنی تنها پیشنهاد دهنده اندیشه و كنش است و انسان‏ها آگاهانه كنش خاصی را برمی‏گزینند. ساختمان ذهنی، اصولی را فراهم می‏سازد كه انسان‏ها طبق آن‏ها گزینش می‏كنند. به گفته بوردیو انسان‏ها خرفت نیستند، با این همه كاملاً هم عقلانی نیستند. انسان‏ها، منطقی برای عمل كردن دارند. این منطق، همان منطق عملكرد است. بوردیو عقیده دارد كه هر چند ما به ساختمان ذهنی و عملكرد آن آگاه نیستیم، اما همین ساختمان ذهنی در بیشتر فعالیت‏های عملی‏مان مانند شیوه خوردن، راه رفتن و صحبت كردن خود را نشان می‏دهد. ساختمان ذهنی، مانند یك ساختار عمل می‏كند. اما انسان‏ها در برابر این ساختار و یا ساختارهای خارجی كه تأثیرگذارند، به گونه‏ای مكانیكی واكنش نشان می‏دهند.
● زمینه
زمینه، شبكه‏ای از روابط است كه میان جایگاه‏های عینی درون زمینه وجود دارد. این روابط جدا از آگاهی و اراده فردی وجود دارند. آن‏ها كنش‏های متقابل یا پیوندهای بین ذهنی میان افراد نیستند. اشغال‏كنندگان جایگاه‏های این شبكه هم می‏توانند انسان‏ها باشند و هم نهادهای اجتماعی. بوردیو زمینه را به عنوان صحنه نبرد در نظر می‏گیرد. او می‏گوید: این ساختار زمینه است كه «تمهیدهایی را تقویت و هدایت می‏كند كه اشغال‏كنندگان این جایگاه‏ها به گونه‏ای فردی یا جمعی در پیش می‏گیرند، تا جایگاه‏شان را حفظ یا بهبود بخشند و اصل قایل شدن مساعدترین سلسله مراتب برای محصولاتشان را بر دیگران تحمیل می‏كنند.»
زمینه مانند نوعی بازار رقابتی است كه در آن انواع سرمایه‏ها (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین) به كار می‏رود. از نظر او زمینه قدرت (سیاست) از همه مهم‏تر است. سلسله مراتب روابط قدرت و زمینه سیاسی، ساختار همه زمینه‏های دیگر را تعیین می‏كند.
او یك فرآیند سه مرحله‏ای را در تحلیل زمینه مطرح می‏سازد:
۱) ردیابی رابطه زمینه‏های دیگر با زمینه سیاسی؛
۲) ترسیم ساختار عینی روابط میان جایگاه‏های درون یك زمینه؛
۳) تعیین ماهیّت ساختمان ذهنی عواملی كه انواع جایگاه‏های درون یك زمینه را اشغال می‏كنند.
جایگاه‏های عوامل گوناگون درون یك زمینه را مقدار و اهمیت نسبی سرمایه‏ای كه این عوامل دارند تعیین می‏كند. سرمایه است كه به فرد اجازه می‏دهد تا سرنوشت خود و دیگران را تحت نظارت گیرد. او از چهار نوع سرمایه سخن می‏گوید:
۱) سرمایه اقتصادی؛
۲) سرمایه فرهنگی (انواع گوناگون دانش)؛
۳) سرمایه اجتماعی (در برگیرنده روابط اجتماعی ارزشمند میان آدم‏ها)؛
۴) سرمایه نمادین (كه از شأن و حیثیت شخص سرچشمه می‏گیرد.)
اشغال‏كنندگان جایگاه‏های درون زمینه انواع استراتژی‏ها را به كار می‏برند (استراتژی، به معنای آرایش فعالانه خطوط كنش عینا جهت‏گیری شده‏ای است كه تابع قواعدند و الگوهای منسجم و هوشمندانه‏ای را تشكیل می‏دهند). از طریق همین استراتژی‏ها اشغال كنندگان پایگاه‏ها به گونه‏ای فردی یا جمعی درصدد حفاظت و بهبود جایگاه‏شان برمی‏آیند. استراتژی‏های عوامل انسانی بستگی به جایگاه‏شان در زمینه دارد.(۹)
بوردیو با تأكید بر اهمیت هر دو مفهوم ساختمان ذهنی و زمینه شكاف میان فردگرایی و كل‏گرایی روش شناختی را رد می‏كند و موضعی را اتخاذ می‏كند كه رابطه‏گرایی روش شناختی نام دارد. او بیش‏تر به رابطه این دو توجه دارد. از نظر او این رابطه به دو صورت عمل می‏كند. از یك سو زمینه، ساختمان ذهنی را مشروط می‏سازد و از سوی دیگر، ساختمان ذهنی، زمینه را به عنوان چیز معناداری كه منطق و ارزش دارد و به سرمایه‏گذاری انرژی می‏دهد می‏سازد.
● كاربرد مفاهیم ساختمان ذهنی و زمینه
بوردیو، اندیشمندی نیست كه بخواهد فقط یك نظام نظری انتزاعی را ساخته و پرداخته كند بلكه این نظام را به یك رشته مایل تجربی مرتبط می‏سازد و از افتادن در دام تعقل‏گرایی (Intellectualism)محض پرهیز می‏كند. او در این بررسی‏ها، ترجیح‏های زیباشناختی گروه‏های گوناگون جامعه را مطالعه می‏كند و تلاش می‏كند ثابت كند فرهنگ می‏تواند موضوع مناسبی برای یك بررسی علمی باشد.
● ذائقه، طبقه و طبقه‏بندی
بوردیو در كتاب تمایز و مطالعات مربوط به اعمال و رویه‏های فرهنگی، نقدی اجتماعی درباره داوری ذائقه‏ها عرضه می‏كند (این نقد، عنوان فرعی كتابی است كه به نقدهای معروف كانت درباره داوری و قضاوت نظر دارد). او در این نقد شرحی گویا از عملكرد فرهنگ و قدرت در جوامع امروزی و تصویر مدل‏واری از كاربرد مفاهیم سه گانه ساختمان ذهنی، سرمایه و زمینه ارائه می‏دهد. وی همچنین نظریه‏ای درباره طبقه را می‏سازد كه در آن اصرار بر علیت اقتصادی در شكل‏گیری طبقات از دیدگاه ماركسی، با شناخت وبری درباره تمایز و تفاوت نظم فرهنگی، با مسئله مورد توجه دیدگاه دوركیم در مورد طبقه‏بندی ادغام شده است. او در ابتدا می‏گوید كه: جدای از بیان برخی حس‏پذیری‏های فردی، داوری زیباشناختی یك توانایی اجتماعی است كه از تربیت و پرورش طبقاتی ناشی می‏شود. پی بردن به ارزش یك نقاشی یا موسیقی بر اساس این پیش‏فرض است كه فرد بر كدهای نمادین خاصی مهارت یافته است كه این امر، خود نیازمند در اختیار داشتن نوع مناسبی از سرمایه فرهنگی است.
از نظر او ذائقه یك عملكرد است كه یكی از كاركردهایش این است كه به افراد، ادراكی از جایگاه‏شان در نظام اجتماعی می‏دهد. ذائقه، آن‏هایی را كه ترجیح‏های همسانی دارند به هم نزدیك می‏سازد و آن‏ها را از كسانی كه ذائقه متفاوتی دارند، متمایز می‏كند. از این رو انسان‏ها از طریق كاربردها و دلالت‏های عملی ذائقه چیزها را طبقه‏بندی می‏كنند و در این فراگرد خودشان را نیز طبقه‏بندی می‏كنند. مثلاً آدم‏ها را بر حسب ذائقه‏هایی كه از خودشان نشان می‏دهند و با ترجیح قائل شدن‏هایشان برای انواع متفاوت موسیقی یا فیلم سینمایی می‏توان دسته‏بندی كرد. دو زمینه مرتبط است كه در بررسی بوردیو از ذائقه دخالت دارد. نخست: روابط طبقاتی و بعد: روابط فرهنگی.
بوردیو ذائقه را با دیگر مفهوم عمده‏اش كه همان ساختمان ذهنی است، پیوند می‏زند. در شكل دادن ذائقه‏ها گرایش‏های ریشه‏دار مبتنی بر ساختمان ذهنی بسیار مهمند. ترجیح‏های مردم در مورد مادی‏ترین جنبه‏های فرهنگ، مانند: پوشاك، خوراك و اثاث منزل بر مبنای ساختمان ذهنی‏شان انجام می‏گیرد. همین تمایلات است كه وحدت ناآگاهانه یك طبقه را قوام می‏بخشد.(۱۰)
او فرهنگ را مانند نوعی اقتصاد یا بازار در نظر می‏گیرد. در این بازار انسان‏ها بیشتر سرمایه فرهنگی از خود مایه می‏گذارند تا سرمایه اقتصادی. این سرمایه از خاستگاه طبقه اجتماعی و تجارب آموزشی مردم سرچشمه می‏گیرد. در این بازار، مردم سرمایه‏شان را جمع می‏كنند و آن را یا برای بهبود جایگاه اجتماعی‏شان خرج می‏كنند و یا جایگاه‏شان را از دست می‏دهند. انسان‏ها در طیفی از زمینه‏های فرهنگی به دنبال تشخّص می‏گردند. مانند نوع نوشابه‏هایی كه می‏خورند و نوع اتومبیل‏هایی كه سوار می‏شوند. اختصاص برخی از محصولات فرهنگی (مانند ماشین بنز) برای یك نفر در این بازار فرهنگی سود حاصل می‏كند در حالی كه محصولات دیگر سودی به بار نمی‏آورند و حتی گاه خسارت هم می‏زنند.
میان ماهیت محصولات فرهنگی و ذائقه، رابطه دیالكتیكی برقرار است. دگرگونی در كالاهای فرهنگی، تغییرهایی را در ذائقه ایجاد می‏كند. چنان‏كه دگرگونی در ذائقه نیز به تغییر شكل‏های محصولات فرهنگی می‏انجامد. ساختار زمینه، هم امیال مصرف كنندگان كالاهای فرهنگی را مشروط می‏سازد و هم آنچه را كه تولیدكنندگان برای برآوردن این تقاضاها ایجاد می‏كنند نیز ساختار می‏دهد. كار بوردیو در ترسیم نمایی از جایگاه‏ها، ذائقه‏ها و رابطه بین آنان متوقف نمی‏شود. او نشان می‏دهد كه رقابت و مبارزه گروه‏ها در فضای مربوط به شیوه‏های زندگی بُعد مخفی از جدال طبقاتی است. زیرا وضع و پذیرش شیوه زندگی فرد در عین حال به معنای وضع و پذیرش قواعد و جهان‏بینی‏هایی است كه به نابرابری مشروعیت می‏بخشند. این مشروعیت بخشی نشان می‏دهد كه با اختلافات موجود در فضای اجتماعی، پیش از آنكه ریشه در توزیع نهفته و زیربنایی ثروت داشته باشد، ریشه در استعدادهای فردی دارد. دگرگونی در ذائقه، از كشمكش میان نیروهای مخالف در پهنه‏های فرهنگی (مثلاً هواداران مُد قدیم و طرفداران مُد جدید) و طبقاتی (مثل جناح مسلط در برابر جناح‏های تحت سلطه) پدید می‏آید. كانون این كشمكش در داخل نظام طبقاتی جای دارد و كشمكش فرهنگی میان هنرمندان و روشنفكران، بازتابی از یك كشمكش پایان‏ناپذیر میان جناح‏های گوناگون طبقه مسلط برای تعریف فرهنگ و در واقع سراسر جهان اجتماعی است. این مخالفت‏های درون ساختار طبقاتی است كه اختلاف ذائقه‏ها و ساختمان‏های ذهنی را مشروط می‏سازد. در نظریه ماركسیستی، جایگاه طبقات، در ارتباط با تولید و در فضای صرفا اقتصادی تعریف می‏شود اما بوردیو برخلاف این نظریه، استدلال می‏كند كه به وجود آمدن طبقات با جایگاه مشترك در فضای اجتماعی و عاداتی مشترك در فضای مصرف فعلیت یافته، مرتبط است.
اسماعیل چراغی كوتیانی
پی‏نوشت‏ها
۱) او در مصاحبه‏ای با نیویورك تایمز می‏گوید: بیشتر آنچه من تاكنون انجام داده‏ام، در واكنش به محیط اكول نرمال بوده. فكر می‏كنم اگر جامعه‏شناس نشده بودم، فردی ضد روشن‏فكر می‏شدم. دنیای روشن‏فكران همیشه مرا به هراس می‏اندازد.
۲) پییر بوردیو، «ریاكاری گردانندگان جامعه را علنی می‏كند»، گفت‏وگو با احسان نراقی، مجله اندیشه جامعه، ش ۲۲.
۳) راب استونز، متفكران بزرگ جامعه‏شناسی، ترجمه مهرداد میردامادی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۹، ص ۳۲۶.
۴) بازی برچسب‏ها؛ پییر بوردیو و نظریه كنش در جامعه‏شناسی، مرتضی مودیها، همشهری، آذر ۸۰، برای مطالعه بیشتر ر.ك: پییر بوردیو، نظریه كنش؛ دلایل عملی و انتخاب عقلانی، ترجمه مرتضی مودیها، تهران، نقش و نگار، ۱۳۸۰، ص ۱۰.
۵) راب استونز، پیشین، ص ۳۲۹.
۶) همان، ص ۳۳۲.
۷) جورج ریتزر، نظریه جامعه‏شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، ۱۳۷۴، ص ۷۱۶.
۸) همان، ص ۷۲۰.
۹) همان، ص ۷۲۴.
۱۰) راب استونز، پیشین، ص ۳۳۸؛ برای مطالعه بیشتر ر.ك: جورج ریتزر، پیشین، ص ۷۲۷ـ۷۳۰.
منبع : مجله معرفت