پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پای کتل اصلاحات


پای کتل اصلاحات
«ائتلاف اصلاحات، کشتی نوح را می ماند. همه نوع موجودی در آن هستند». خاطرم نیست اول بار چه کسی از میان داعیه داران اصلاحات این تعبیر را درباره جبهه پرتناقض مذکور به کار برد. اما هرچه بود واقعیت بود. طی دهه گذشته مسلمان، انقلابی پشیمان، تجدیدنظرطلب، مارکسیست، ملی گرا، نهضتی، توده ای، لیبرال، لائیک، سکولار، روند جدایی، منافق، سلطنت طلب، جمهوری خواه و... هرکس از هر فرقه ای از راه رسید خود را دوم خردادی خواند و سوار کشتی اصلاح طلبی شد. متولیان رسمی هم به دلایل مختلف، خیلی متعرض کسی نشدند تا کار به آنجا رسید که بارها به ناخدای کشتی گفتند یا با ما باش یا پیاده شو! بعد هم هرکس در گوشه ای به سوراخ کردن کشتی (اصلاح طلبی!) همت گماشت، تا شد آنچه شد. تخته پاره های مانده پریشان بر روی آب.
گویا دوباره می خواهند کشتی بسازند و بر پهنه سیاست بیفکنند و باز ندا دردهند که سیاست را کشتی بانی دگر آمد. در این ۶ سال گذشته کشتی شان با رأی مردم، ۶ بار به گل نشسته است؛ ۲ بار انتخابات مجلس، یک انتخابات ریاست جمهوری، ۲ بار انتخابات شوراها و یک بار انتخابات خبرگان. و این برای یک مجموعه سیاسی اگر دنبال هجو و سبک کردن خود نباشد، تجربه عبرت آموز پرهزینه ای است تا به تعبیر خودشان بتوانند از «استراگیجی» برون آیند، کوهی از کلاف تناقضات را یکی یکی گره بگشایند و یکسویه کنند. آنجا تازه اول راه است: امکان دیالوگ با افکار عمومی و جلب اعتماد آنان.
حتی ذکر فهرستی از تناقضات «تدبیر پنبه کن» در میان جبهه اصلاحات سرسام آور است، که اساساً نطفه این جبهه با تناقض بسته شده، در تناقض بالیده و زاده و با یک بار پیش از این در تناقض مرده است، آنگونه که زعما و حکمای جریان نظیر آقایان بهزاد نبوی و سعید حجاریان معاینه کرده و شهادت داده اند. بنابراین اکنون که میل به زایشی دوباره در میان است، پیشاپیش باید تدبیر کرد که مرده به دنیا نیاید یا دچار سقط جنین نشود. باید پیش از هر چیز برخی بیماری های خطرناک را معالجه کرد و به برخی پرسش ها و تناقض ها پاسخ گفت تا بعد!
۱) سخت است باور اینکه این طیف از فعالان سیاسی به وجود بیماری باور داشته باشند. آقای خاتمی ۱۶ آذر ۸۳ وقتی از سوی برخی عناصر تندرو در دانشگاه تهران مورد بی احترامی قرار گرفت، فی المجلس فریاد برآورد که «از درون اردوگاه اصلاحات صدای دشمن به گوش می رسد» اما پس از ۴ سال اکنون در دیدار جمعی از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی می گوید «بهترین و یکی از لذت بخش ترین لحظه های زندگی من روز ۱۶ آذر ۸۳ بود که تعدادی دانشجو اعتراض کردند و سخنان تند به زبان آوردند». سخن بر سر تحمل مخالف- در عین مرز داشتن با او- نیست بلکه بر سر این است که آن روز صدای دشمن پس از ۷ سال معرکه گردانی عوامل آن و صرفاً به خاطر تند شدن به شخص آقای خاتمی شنیده و هشدار داده شد و امروز از همان «صدای نفوذ دشمن در اردوگاه اصلاحات» به عنوان لذت بخش ترین لحظه ها یاد می شود و اینک تحریک کنندگان و سامان دهندگان اصلی افراطی گری مورد نظر آقای خاتمی در جبهه اصلاحات، جزو ستاد اولیه ای شده اند که قرار است دیگران را به راه آورد. وگرنه چند تا جوان ساده دل اغوا شده که به خودی خود شأنیت و اهمیتی ندارند.
باید پرسید جناب خاتمی که به درستی طی سال گذشته چپ روی به نام خط امام و تنه زدن به لیبرالیسم تحت عنوان اصلاحات را انحراف های مهم تلقی می کردند اکنون تصور می کنند افراطیون این جبهه بازنشسته شده اند. حضار در ستاد که چیز دیگری را تداعی می کنند. اگر آقای یونسی وزیر اطلاعات دولت اصلاحات در گفت وگو با نشریه شهروند امروز تصریح کرد «روشنفکری در ایران بیمار است... من بارها به برخی احزاب اصلاح طلب گفتم که شما نمی توانید هم حاکم باشید و هم اپوزیسیون» که این یکی از معضلات و بن بست های اصلی برخی حامیان دروغین و ناصادق آقای خاتمی بود، آیا اکنون این بیماری منافقانه مرتفع شده است. آیا تندروهای طرفدار خروج از حاکمیت(علیه حاکمیت) و عبور از خاتمی در جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین که سخیف ترین خطاب ها و اهانت ها را به او روا داشتند، اکنون توبه کرده و ابراز ندامت می کنند. و اساسا اگر ده ها و صدها مسئله و احتمال هم حل شد و آقای خاتمی یا نامزد دیگری از سوی این جریان رأیی آورد، آیا دیگر از حیثیت او عبور نخواهند کرد؟ آیا مرزبندی با جریان هایی نظیر گروهک نهضت آزادی که همین اواخر به بدترین وضع اقدام به دریوزگی نسبت به دولت و صدای آمریکا کرد، احیا شده یا اساساً به هم ریخته است که نشست های منظم هماهنگی با برخی از پدرخوانده های مشارکت برگزار می کنند؟ آیا دیگر قهرمان کشی در میان نیست؟
۲ ) مردم را باید در تبلیغات بشارت داد. این چه شروع مهیجی است که برادر تنی آقای خاتمی- دبیرکل سابق مشارکت- ۷ تیر امسال در مصاحبه با روزنامه اعتماد بگوید «شاید یکی از دلایل عمده ای که خود آقای خاتمی کاندیداتوری را رد می کند همین است که می گوید نفس آمدن دوباره من، نشانه وجود یک بیماری مزمن سیاسی در کشور است. او احساس می کند نکند آمدنش این بیماری را مزمن کند... اساس کار این است که فردی که رئیس جمهور بوده، وقتی آمد- حتی اگر یک بار کاندیدای ریاست جمهوری شده باشد- و موفق هم نبود، این بیماری خیلی بدی است که دوباره بیاید و کاندیدا شود. بنابراین من هم قبول دارم بازگشت به آقای خاتمی نوعی عقبگرد است... ما به عملکردهای ایشان انتقادهایی داریم اما به این نکته در حزب رسیدیم که استراتژی او کامل تر از استراتژی ما بوده است. این حرف به مفهوم تندروی ما نیست. استراتژی او موزون تر(!) بوده است». شبیه همین تناقض را روزنامه کارگزاران ۱۸تیر ماه مورد هشدار قرار می دهد آنجا که در سرمقاله خود می نویسد «۳ سال پیش خاتمی در آخرین روزهای کار خود و در حالی که احمدی نژاد آن طرف تر بر مسند ریاست جمهوری تکیه زده بود، نشستی با تنی چند از روزنامه نگاران در سعدآباد داشت و در آن نشست ورود مجدد هاشمی رفسنجانی به صحنه انتخابات را به دلیل نگاه منفی افکار عمومی نسبت به تکرار دوره حضور در این جایگاه اشتباه دانست و گفت برخی این حضور را چسبیدن به قدرت تلقی می کردند».
زعما و نظریه پردازان و سخنوران جبهه اصلاحات وقتی پای نظریه و حرف و پز روشنفکری به میان می آید، مدعی اند باید از وضع قحط الرجالی و فقر شخصیت و قائم به شخص بودن خارج شد، پارلمان اصلاحات راه انداخت، به صورت دموکراتیک و جمعی برنامه و راهبرد نوشت، نامزد ساخت، کادر تربیت کرد و... اما به عرصه عمل که می آیند عوارض بیماری پیش گفته رخ می کند، هنوز بحث و صحبتی در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات آغاز نشده و غایت و برنامه ای فراهم نیامده، شماری از پدرخوانده های حرفه ای جبهه اصلاحات، نامزدی خاتمی را هم به وی و هم به احزاب دیکته می کنند و آن را رسالت و ضرورت تاریخی می خوانند و غیر این را مقابله با اصلاح طلبی معرفی می کنند. یکی از همین آقایان در اظهارنظری جالب به ایسنا(۱۱تیر۸۷) گفته است «در صورت حضور آقای خاتمی، ائتلاف خود به خود شکل می گیرد». آیا حق نباید داد به «شهروند امروز»ی ها- شرقی های سابق که یک بار در سال ۸۴ پریدن از ارتفاع بدون چتر نجات را تجربه کردند- که هشدار دهند رفقا! گویا شما قصد پریدن از آسمان خراش و شکستن استخوان دارید نه سیاست ورزی با هدف پیروزی. و باید حق داد به سعید حجاریان که هشدار دهد بی قاعده و بی رمق وارد گردنه سیاست و انتخابات شدن را بی فایده بخواند و بگوید «نمی توان با بسیج پوپولیستی در انتخابات گمان کرد می توان این کتل را رد کرد. خوراندن جو پای کتل، کاری که در قدیم بعضی چاپاردارها با قاطرهای هودج بر پشت می کردند، بی فایده است». بالاخره انتخابات موقع شکوفایی و رونق احزاب است یا دوره تحمیل مطامع پدرخوانده ها بر احزاب و منکوب و مطیع کردن آنها؟
۳) صدای خبرنگار روزنامه اعتماد حتما هنوز در گوش بسیاری از اصلاح طلبان زنگ می زند که سال گذشته در آستانه انتخابات مجلس به تاج زاده گفت «من معنی این حضور معترضانه را نمی فهمم، قبلا هم از تعابیر متناقض مانند آرامش فعال استفاده کردید آخر سر هم کسی نفهمید منظور چیست. تعبیر حضور معترضانه تعبیر منافقانه ای است. مردم از شرکت در انتخابات و تخطئه آن احساس عدم صداقت می کنند.»
اگر تندروهای مدعی اصلاحات آن روز با تمام غرور و امید ادعا کردند رئیس جمهور تدارکاتچی است و ۲۰ درصد اختیارات بیشتر ندارد و نمی تواند کاری انجام دهد، امروز در کمال ناامیدی و بی اعتباری دنبال کدام غایتند؟ آیا صورت مسئله عوض شده یا آنها دگرگون شده اند؟ برخی از این تندروها، هنوز نه به بار است نه به دار، خاتمی را تخطئه می کنند و گذشته اش را زیر سؤال می برند و همکاران آنها در عین حال مشغول دعوتند. در این پروژه خاتمی توأمان دعوت و تخطئه می شود تا در صورتی که در حلقه گرفتار آمد، تحت فشار روانی ممتد باشد و مجبور به تندروی هایی شود که اساساً در طبع و باور و اعتقاد او نیست.
۴) سهم خواهی و گروکشی یکی از بیماری هایی بود که دولت خاتمی را از پای درآورد. اکنون با گرد هم آمدن اکثریت قریب به اتفاق مؤتلفان سابق، باید این پرسش را پاسخ گفت که سابقه داران سهم خواهی، آیا توبه کرده اند و برای رضای خدا و خلق آستین بالا زده اند؟ آیا قرار است کشور به ۱۲ سال قبل بازگردد و درجا زدن و عقبگرد را از نو شروع کند؟
۵) بودن نام خاتمی در تبلیغات و فهرست انتخاباتی اصلاح طلبان به ویژه در تهران (انتخابات مجلس هشتم) هیچ گرهی از کار فروبسته آنان نگشود. اگر این نام گره گشا و شفابخش بود، چرا در مرحله دوم انتخابات، بی سر و صدا از پای فهرست ها پاکش کردند و اگر موثر نبود که حذفش کردند، اکنون چرا باید افاقه کند؟ به گمانم چوب حراجی بود که بر حیثیت آقای خاتمی زده شد. حیثیت اساسا برای خرج کردن است اما اعتماد به رندان دغلبازی که پیش از این سر بزنگاه از هر دشمن دشمن تر عمل کرده اند و سپردن خود به دست آنان، هرچه باشد، نامش تدبیر نیست.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان