چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه نوعی شیوه زندگی


فلسفه نوعی شیوه زندگی
تاکیدی که نیچه بر آفریننده اثر هنری می کند نقد رادیکال خود را در کانت باز می یابد.نیچه، کانت را متهم می کند که در فلسلفه هنرش به مخاطب اثر هنری می پردازد و نه به آفریننده آن. علاوه بر آن کانت به ما می گوید که بی نظر باشیم، اما براستی مگر ممکن است که زیبایی بی نظر آفریده شده باشد؟ یا به عبارت دیگر مگر می توان نسبت به امر زیبا بی نظر بود.
یعنی آیا واقعاً زیبایی هیچ احساس روانی را بر نمی انگیزد؟پس چگونه پیگمالیون هنرمند، خود، عاشق مجسمه یی شد که خود آن را ساخته بود؟ یعنی او هنرمند نبود،؟نقد کانت اما ادامه می یابد، نیچه با نقد اندیشه کانتی در مورد زیبایی تاکید می کند که زیبا چیزی نیست که کشف شود بلکه ساخته می شود.
وی صریحاً می گوید که «زیبایی در خود» یک عبارت تهی است. شخص اشیا را و همچنین «موقعیت ها» را با غنی ساختن آنها و با سرشاری خود زیبا می سازد. تمام زیبایی شناسی نیچه بر این اصل استوار است که با تاکید می گوید که «فقط انسان زیباست» به عبارت دیگر تمام زیبایی شناسی بر این اصل مهم و اساسی استوار است که انسان در واقع اشیا را تغییر می دهد تا بازتاب کمال او باشند.
این فرآیند که انسان از سرشاری خود به اشیا می دهد و اشیا را وا می دارد که این سرشاری را بپذیرند و در اثر تکرار خود نیز به آن باور پیدا می کند، به این فرآیند«ایده ایزاسیون» می گوید یا به عبارت ساده تر «فرآیند آرمانی کردن اشیا و موقعیت ها» نامگذاری می کند. به گونه یی که دیگر اشیا و چیزها در این روند از نظر ناپدید می شوند.
«آرمانی کردن اشیا» یا «موقعیت هایی» که پدیدار می شوند به معنی کسر و کاهش چیزهای بی مایه و دست دوم نیست، آنگونه که اخیراً همه به خصوص به معنای نفی آن می فهمند و در ذهن دارند (درست برعکس). نگاه ماهرانه و کنشگر هنرمند آنچنان درصدد به ظهور رساندن ماهرانه جنبه های اساسی و اصلی است به طوری که دیگر چیزها در این روند به چشم نمی آیند و از نظرها ناپدید می شوند.
در غروب بت ها، نیچه مرزبندی خود را با شوپنهاور در زمینه هنر کامل می کند و «هنر را استحاله اشیا به سوی کمال» نامگذاری می کند و طی این روند در کتاب «اراده معطوف به قدرت» به طور مفصل تری آن را بسط می دهد و می نویسد؛ «آنچه در هنر ذاتی است همانا کمال وجودی آن است. خلق کمال و سرشاری، هنر اساساً تصدیق، تبرک و به خدایی رساندن زندگی است. آیا هنر بدبینانه معنایی دارد؟ آیا تناقض نیست؟ آری شوپنهاور به خطا می رود زمانی که می گوید برخی از آثار هنری در خدمت بدبینی هستند.»
اکنون دوباره به سخن ژرژ روئو باز گردیم که «نقاشی خودش یک شیوه زیستن است» و آن را با جمله اولیه وی که «نقاشی برای من تنها شیوه یی است برای فراموش کردن زندگی» مقایسه کنیم، آنگاه راز زیستن هنری تا حدودی روشن می شود. به نظر می رسد هرگونه نگاه بازتابی در این رابطه به معنای انفعال محض و ضدزندگی تلقی می شود. یعنی هنر آن حالت بازتابی را ندارد که صرفاً بازتاب واقعیت بیرونی باشد، هرگونه بازتاب صرفاً به معنی نگاهی غیرهنری است، زیرا که وضعیت زیبایی شناسیک در این چارچوب «وضعیتی فرعی» نیست بلکه دقیقاً وضعیتی اصلی، اساسی و تعیین کننده است.
فاعل تجربه زیبایی شناسانه، همواره می بایستی در اشیا و ابژه ها دخل و تصرف کند، یعنی آن نگاه بی طرف و خنثی که صرفاً نظاره گر قضیه است با این نگاه فعال و درگیر نه تنها متفاوت بلکه در تقابل کامل قرار می گیرد.به این ترتیب هنر نه دیگر مراقبه و تامل صرف بلکه خود نوعی کنش است یعنی در نظام فکری نیچه همچنان که گفته شد «هنری زیستن»، موضعیتی فرعی» تلقی نمی شود بلکه کاملاً کنشگرایانه و اصلی است.بنابراین به نظر می رسد که فلسفه واقعی از نظر نیچه نوعی نمایش هنری، نوعی شیوه زندگی یا به عبارت دیگر آن چیزی است که بشود مثلاً آن را به صحنه برد و نمایش داد.
به طریق اولی هنر خیلی برتر از آن است که تقلید طبیعت باشد، یک آفرینندگی متافیزیکی است که واقعیت طبیعی را دگرگون و کامل می کند. بدین شیوه گویی که جهان قابل تحمل تر می شود و البته آن حکم مشهور نیچه نیز مصداقی می یابد که «این زندگی فقط به صورت پدیده یی زیبایی شناسانه قابل تحمل است.»
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید