جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سیاست های اروپایی و فراآتلانتیکی فرانسه در دوره سارکوزی


سیاست های اروپایی و فراآتلانتیکی فرانسه در دوره سارکوزی
انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در ماه مه ۲۰۰۷، سرفصل تازه ای در تاریخ سیاسی این کشور مهم اروپایی گشود که می تواند آثار گسترده ای در سطوح ملی، اروپایی و بین المللی به همراه داشته باشد.در این نوشتار تبعات انتخاب دولت جدید بر سیاست داخلی و خارجی این کشور به خصوص در حوزه اروپایی و روابط فرآتلانتیکی بررسی می شود.
دولت سارکوزی در حال بازاندیشی مؤلفه ها و آموزه های سنتی سیاست داخلی و خارجی این کشور برای سامان دهی و نوسازی نظام اقتصادی و اجتماعی فرانسه و فضاسازی جهت غلبه بر افول موقعیت اقتصادی از سویی و انطباق با شرایط نوظهور بین المللی وافزایش حوزه مانور پاریس در اروپا و جهان می باشد. معهذا به نظر می رسد همسویی این اهداف نظری با واقعیات عینی موجود به سادگی میسر نخواهد بود.
انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در ماه مه ۲۰۰۷، سر فصل تازه ای در تاریخ سیاسی این کشور مهم اروپایی گشود که – با توجه به موقعیت شاخص آن در اروپا و جهان به عنوان یک قدرت هسته ای و عضویت دائم شورای امنیت سازمان ملل با اهداف ژئوپولتیک جهانی در سیاست خارجی – می تواند آثار گسترد ه ای در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی به همراه داشته باشد.
هدف این نوشتار بررسی اهداف دولت سارکوزی در عرصه سیاست داخلی و تبعات آن بر سیاست خارجی این کشور به خصوص در حوزه اروپایی و روابط فرآتلانتیکی می باشد. دولت سارکوزی در عرصه سیاست داخلی بر ضرورت ساماندهی مجدد و نوسازی نظام اقتصادی و اجتماعی فرانسه تاکید ورزیده و در زمینه اقتصادی با توجه به افول موقعیت اقتصادی این کشور در مقایسه با سایر قدرت های اروپایی و غیر اروپایی در پی بازیابی موقعیت پیشین این کشور در اقتصاد جهانی می باشد. در عرصه سیاست خارجی، هدف دولت جدید، تمهید مقدمات احیای جایگاه این کشور در اتحادیه اروپا و بازیابی موقعیت برجسته پیشین آن در عرصه سیاست جهانی است.
انتخاب دولت سارکوزی چه تاثیری بر سیاست داخلی فرانسه و رویکرد آن در قبال تحولات مهم جهانی به خصوص روابط با اتحادیه اروپا و آمریکا بر جای خواهد گذاشت؟
به منظور پاسخ به سؤال فوق، نوشتار حاضر بر این فرضیه استوار است که چالش های همزمان اروپایی شدن و جهانی شدن و ناهمزمانی مؤلفه های حاکم بر نظام سیاسی و اقتصادی فرانسه از مواجهه موفق با فرایندهای مزبور و افول موقعیت سنتی پاریس در سطح اروپایی و بین المللی زمینه را برای آغاز تحول جدیدی در حیات سیاسی فرانسه فراهم ساخته است که مشخصه آن بازاندیشی و باز تعریف آموزه های پیشین می باشد. این تحول موضوعی است که نوشتار حاضر در پی تبارشناسی و تبیین آن می باشد.
این نوشتار در قالب پنج بخش تنظیم شده است. در بخش اول سیاست داخلی فرانسه و علل پیروزی سارکوزی بررسی می شود و در بخش دوم ، سوم، چهارم و پنجم به ترتیب چشم انداز سیاست خارجی فرانسه، سیاست فرانسه در قبال اروپا، روابط با آلمان و روابط فراآتلانتیکی تجزیه و تحلیل خواهد شد.
● افول گرایی و سیاست داخلی فرانسه
در دوران پس از جنگ سرد نوعی حس افول گرایی (۲) بر حیات فرانسه سایه افکنده است. نشانه های این افول گرایی در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرهنگی و سیاست اروپایی و خارجی این کشور به چشم می خورد. افول گرایی در این معنا مبین فقدان اعتماد به نفس فرانسه بوده است.{۱}
ناکامی های نظام سیاسی و شکست تجربه همگرایی اجتماعی به چند قطبی شدن سیاست داخلی و بحران عمیق هویت فرانسوی دامن زده است. شورش های گسترده اقلیت های عرب و آفریقایی تبار حاشیه نشین حومه (۲) شهرهای بزرگ و اعتراضات عمومی سال ۲۰۰۵ نشانی از تشتت ریشه دار، فروپاشی مؤلفه ها و گسیختگی بنیان های سنتی حاکم بر تاریخ سیاسی این کشور بود.
پدیده چشمگیر دیگر سال های اخیر، سیاست گریزی و فقدان اعتماد به برنامه های احزاب راست و چپ دوره پساگلیست و پساکمونیست بوده است که نارکارآمدی گزینه ها و بدیل های سنتی برای پاسخ گویی به چالش های نوظهور جامعه فرانسوی را نمایان ساخته و به کاهش اعتبار و مشروعیت احزاب حاکم کمک نمود. همزمان رشد جریان های افراطی راست و چپ، بیگانه ستیزی، نژاد پرستی و بازپیدایی نوعی ناسیونالیسم پرخاشگر، ناکارآمدی مفاهیم سنتی جمهوری پنجم را در پاسخ گویی به چالش های دوران به نمایش گذاشت.
این رخدادها بحران دموکراسی فرانسوی را دامنه بیشتری بخشیده و ناتوانی نخبگان سیاسی این کشور را برای پیشبرد همگرایی اجتماعی بر اساس گفتمان مدرن یکسان سازی(۴) با بن بست مواجه ساخت. هدف گفتمان یکسان سازی، حذف و ریشه کنی اختلاف «خود» با «دیگری» از رهگذر استحاله هویت دیگری در هویت خودی بوده است.{۲}
غلبه سیاست مبتنی بر هویت در فرانسه حاصل بحران جامعه پذیری است که با آشکار شدن ناتوانی سنت جمهوری خواهی فرانسه از پذیرش هویت های متمایز به مجادله گسترده ای پیرامون شیوه سنتی همگرایی اجتماعی اقلیت ها و مهاجران و رواج ادبیات مربوط به حس زوال و افول انجامیده است. تبدیل مسائل قومی، فرهنگی و نژادی به دلمشغولی عمده فرهنگی و سیاسی فرانسه در دوره بعد از جنگ سرد و مسائل اقتصادی و اجتماعی نسبت داده شده به آن نظیر بیکاری، خشونت وناامنی به اوج گیری تحرکات راست گرایان افراطی شتاب بیشتری بخشیده وسیاست داخلی این کشور را تحت الشعاع قرار داده است.
از سوی دیگر، بحران مدرنیته و مؤلفه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن در عصر جهانی شدن نظام اقتصادی مبتنی بر الگوی دولت رفاهی فرانسه را با الزامات نو ظهوری رو به رو ساخته است. فرانسه ششمین اقتصاد بزرگ و دومین اقتصاد قدرتمند اروپایی است که با الگوی اقتصادی سنتی نتوانسته است با روند جهانی شدن لگام گسیخته همگام گردد. نحوه انطباق با روند جهانی شدن و اصلاح نظام دولت رفاه و مقررات زدایی از اقتصاد و امکان رقابت پذیر ساختن آن اینک به سخن غالب در این کشور تبدیل شده است. فرانسه در سال های اخیر رهبری جریان های ضد جهانی شدن به ویژه در قالب روایت نولیبرال آن را در صحنه بین المللی بر عهده داشته است. هنوز ۶۴ درصد فرانسیوان جهانی شدن را تهدیدی علیه هویت ملی این کشور می دانند.{۳}
با توجه به این که مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مهم ترین چالش های فرانسه را تشکیل می دهد، مبارزات انتخاباتی اخیر ریاست جمهوری این کشور به عرصه رویارویی و رقابت گفتمان های بدیل در این زمینه تبدیل شد. این انتخابات صورت بندی و آرایش سیاسی سنتی حاکم بر سیاست داخلی فرانسه را دستخوش تغییر ساخت. مشارکت عمومی بالا و حاشیه نشینی جریان های افراطی راست و چپ از مهم ترین وجوه این انتخابات بود.
سارکوزی، بیش از سایر نامزدها از لزوم غلبه بر افول جایگاه و موقعیت فرانسه سخن گفته و با نفی نسبی گرایی و چندگانگی فرهنگی وتاکید بر گسست از آموزه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سنتی درصدد احیای ارزش های مدرنیته بر آمد. وی گرچه تلاش نمود تا خود را به عنوان نماد پیدایی نسل جدید و مظهر تحول محافظه کارانه در حیات سیاسی و اقتصادی فرانسه درعصر جهانی شدن معرفی نماید اما در مقام رهبر حزب حاکم بر وزیر دارایی و کشور دولت پیشین بخشی جدایی ناپذیر از وضع موجود بود. از این رو تلاش نمود برای پیروزی در انتخابات چهره متفاوتی از خود ارائه داده وبا سیاست نمایشی و مصادره اید ه های رقبای خود از جمله جناح راست افراطی توانست آنها را به حاشیه راند.{۴}
وی در سیاست داخلی بر ضرورت ساماندهی مجدد و نوسازی نظام اقتصادی و اجتماعی فرانسه تاکید ورزیده و از منظر جمهوری خواهی نومحافظه کارانه آمریکایی به فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست فرانسه نگریست. {۵} بازگشت به هویت ملی سنتی، بازسازی نظام اجتماعی بر مبنای خانواده محوری و فردگرایی و احیای ارزش کار، اقتدار، اخلاقیات، احترام، شایستگی، غرور و هویت ملی مبین این نقطه نظر می باشد. با این وجود موضع گیری های انتخاباتی او مشحون از تناض و پارادوکس های پر شماری بوده و شعارهای انتخاباتی اش بیشتر جنبه توده گرایانه و پوپولیستی داشت. ایده ایجاد وزارت مهاجرت و هویت ملی گویای این گرایش بود.{۶}
در عرصه اقتصادی با توجه به افول موقعیت اقتصادی فرانسه در مقایسه با سایر قدرت های اروپایی و غیر اروپایی که این کشور را به تکاپوی بازیابی موقعیت پیشین خود بر انگیخته است، وی با در پیش گرفتن سیاست های لیبرالی به موازات حمایت از کاهش نقش هدایت گرایی دولت در اقتصاد، مدیریت پیامدهای منفی جهانی شدن را در برنامه خود قرار داد تا اقتصاد فرانسه را توان تازه ای بخشد.{۷}
در این رهگذر سارکوزی از تغییرات بنیادی سخن گفته و وعده داده است تا با برخی از اساسی ترین آموزه های گلیستی به ویژه مدل اجتماعی و اقتصادی آن که اینک به عنوان عامل اصلی بیماری دیرپای اقتصاد فرانسه مورد انتقاد قرار گرفته است به چالش برخیزد. بنابراین، وی در مبارزات انتخاباتی خود بیش از آنکه به مسائل جهانی بپردازد دلمشغول ملاحظات و دغدغه های اقتصادی و اجتماعی این کشور گردید.{۸}
سارکوزی بر این باور است که سیاست های دهه های گذشته با رهبری نامطلوب، سیاست های غیر واقع بینانه و وعده های دروغین، فرانسه را به جامعه ای راکد و ایستا تبدیل نمود. فرانسه در این دوران شاهد نرخ بیکاری ۶/۸ درصدی، بدهی عمومی ۶۶ درصدی (از تولید ناخالص داخلی) و برخوردار از کمترین ساعت کار در جهان غرب بوده است. در حالی که سایر کشورهای اروپایی درصدد انطباق با جهانی شدن می باشند فرانسه همچنان واقعیت نابرابری را در قالب نظریه برابری طلبی پنهان ساخته است.
تأکید برافزایش رشد اقتصادی، احیای اخلاق کار، کاهش مالیات ، اصلاح مقررات رفاهی و ایجاد اشتغال در پرتو لیبرالیسم اقتصادی بازار محور از برنامه های اعلامی عمده اوست. اگرچه تحلیل سارکوزی از شرایط فرانسه معاصر با آموزه های حاکم بر جهان انگلیسی زبان همسو می باشد اما او لیبرال تمام عیار به شمار نمی رود زیرا در برخی از عرصه های مهم اقتصادی مانند سیاست های صنعتی و کشاورزی از ناسیونالیسم اقتصادی و اقدامات حمایت گرایانه جهت تنظیم مقررات ضروری برای دفاع از تولیدات فرانسه جانبداری نموده است.
به رغم آنکه پیشبرد موفقیت آمیز اصلاحات اقتصادی داخلی توانائی فرانسه را برای ایفای نقش فعال واثر گذار در سیاست منطقه ای و جهانی افزایش می دهد اما سارکوزی در این زمینه با جوامع جدی روبرو است. فرانسه در مقام سوسیالیست ترین کشور اروپایی جامعه ای چند قطبی بوده و فاقد انسجام و یکپارچگی است. نهادها و اتحادیه ها با اتخاذ شیوه های سنتی در برابر تغییرات مقاومت نشان داده و مانع اقدامات اساسی او در زمینه حذف یارانه ها و فرسایش کامل مزایای نظام دولت رفاهی می باشند. از این رو به نظر می رسد الزامات و محدودیت های موجود مانع گسست بنیادی دولت جدید فرانسه از وضع موجود خواهد گشت. {۹ }
حضور نخبگان سنتی، بوروکراسی پیچیده، ضرورت توجه به شعارهای دوره مبارزات انتخاباتی و دغدغه های افکار عمومی نیز کماکان نقش تعیین کننده ای در جهت دهی به سیاست های فرانسه بر عهده داشته و دولت جدید این کشور را به سمت اتخاذ رویه های مصلحت جویانه و پراگماتیستی سوق خواهد داد. فرجام سخن این که نخبگان نسل جدید درصدد بازاندیشی بحران هویت فرهنگی و اجتماعی فرانسه می باشند. با توجه به کسب اکثریت پارلمانی از سوی حزب حاکم در انتخابات پارلمانی اخیر فرانسه و ارتقای جایگاه حامیان سارکوزی در آرایش و ترکیب مجلس ملی این کشور به نظر می رسد سارکوزی از حوزه مانورگسترده ای در تحقق برنامه های اعلامی خود بر خوردار شده است. برخورداری از اکثریت پارلمانی نیز به تسهیل و سرعت بخشی به تغییرات اعلامی وی مساعدت خواهد رساند.
● چشم انداز سیاست خارجی فرانسه
مباحثات مربوط به سیاست خارجی با توجه به حساسیت و اثرگذاری آن بر میزان آرای طرفین تا حدودی از فضای مبارزات انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری فرانسه غایب بود و یا نقش و اهمیت درجه دوم و فرعی تری داشت. هیچ یک از نامزدها سخن مهمی در این زمینه بر زبان نرانده و توجه رأی دهندگان فرانسوی نیز به طور عمده به مسائل داخلی معطوف گردیده بود. {۱۰ }
نظام بین الملل در سال های اخیر دچار دگردیسی ژرفی گشته و مفاهیم، برداشت ها، تصویرها و مباحث جدیدی در دستور کار سیاست جهانی قرار گرفته است. فرانسه در دوره بعد از جنگ سرد دچار نوعی فرسایش قدرت و افول تدریجی نفوذ در عرصه سیاست خارجی شد که هویت و نقش آن را در اروپا و جهان تحت تاثیر قرار داد. ظهور مؤلفه ها و مفاهیم تازه در این دوره آثار تعیین کننده ای بر جایگاه فرانسه داشته است. پاریس در سال های گذشته امیدوار بود تا با ایستادن بر سکوی اروپایی و تبدیل اتحادیه به بازیگر ژئوپولتیک، موقعیت جهانی خود را باز یابد. فرانسویان با بن بست گفتمان های سنتی سیاست خارجی خود نتوانسته اند رهیافت های بدیلی را جهت پاسخ گویی به چالش های دوران تعریف و تدوین نمایند. از این رو سیاست خارجی این کشور هنوز در نوعی دوره گذار به سر می برد.
عصر جدیدی در سیاست فرانسه آغاز شده و پاریس دراین دوره نقش متقاوتی در اروپا و جهان بر عهده خواهد گرفت.فرانسویان در این فضای نو پدید با توجه به افول موقعیت جهانی وبین المللی این کشور در حال بازاندیشی دیدگاه و روایت فرانسوی از روابط بین الملل و باز تعریف آموزه های سنتی برای افزایش حوزه مانور خود می باشند. موضوع تغییر و یا تداوم سیاست خارجی گلیستی سخن غالب مناظره های داخلی فرانسویان به شمار می رود.
فرانسه در مقام قدرت هسته ای و عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل از اهداف ژئوپولتیک جهانی در سیاست خارجی خود پیروی می نماید. این کشور کماکان از ظرفیت ها، امکانات و اهرم های مؤثری در محیط منطقه ای و بین المللی برخوردار است. فرانسه با حضور در ۱۶۱ کشور جهان از دومین شبکه بزرگ دیپلماتیک بین المللی بعد از آمریکا برخوردار است گرچه این حضور الزاماً به معنای نفوذ سیاسی نیست.
در دوره جمهوری پنجم سیاست خارجی فرانسه تغییر چندانی نیافته است. دوگل سیاست بلند پروازانه تبدیل اروپا به قدرت مستقل از آمریکا را طراحی نموده و با خارج ساختن فرانسه از شاخه نظامی ناتو، روایت فرانسوی روابط بین المللی را به سنت دیرپای سیاست خارجی این کشور تبیدل ساخت. این سیاست با فراز و نشیب هایی همواره در دستور کار دولتمردان مختلف فرانسوی قرار داشته است.
با توجه به اجماع موجود، در بحث سیاست خارجی و دفاعی اختلافات بنیادی بین احزاب و نخبگان فرانسوی به چشم نمی خورد. سیاست خارجی فرانسه از بازیگری لابی ها و مراکز تحقیقاتی و رسانه ها اثر پذیرفته و بوروکراسی، نخبگان سیاسی و دستگاه دیپلماسی فرانسه نیز نقش برجسته ای در شکل دهی و هدایت آن بر عهده دارد.
با وجود این به نظر می رسد در پی تحولات بین المللی و تغییرات نسلی لاجرم پاره ای دگردیسی ها در رویکرد، سرنوشت و جهت گیری سیاست خارجی این کشور رخ خواهد داد. دولت سارکوزی با توجه به بیگانگی نسبی با دغدغه های ژئوپولتیک دوران گذشته ناگزیر از انطباق مؤلفه های سیاست خارجی سنتی این کشور با شرایط نوظهور اروپایی و بین المللی است.به این معنا منطق متفاوتی بر سیاست خارجی ودیپلماسی بین المللی پاریس در دوره جدید حاکم خواهد شد.
افزایش حوزه مانور بین المللی فرانسه از طریق عادی سازی روابط فراآتلانتیکی، استمرار همگرایی اروپایی، ارتقای موقعیت اقتصادی و پیشبرد موضوعات زیست محیطی ابعادی دیگر از سیاست خارجی سارکوزی را تشکیل می دهد. مسائل زیست محیطی و اکولوژیک اینک دارای پیامد ژئوپولتیک و امنیتی بوده و فرانسه درصدد جستجوی انرژی های جایگزین است. با شکست احزاب اکولوژیک در اروپا مباحث زیست محیطی که دغدغه مهم افکار عمومی را تشکیل می دهد از انحصار احزاب سبز خارج گردیده و به دلمشغولی عمده سایر احزاب تبدیل شده است.
سارکوزی همچنین از مأموریت تمدن گسترانه سیاست خارجی فرانسه به سبک نومحافظه کاران آمریکایی سخن رانده است. انتصاب برنارکوشنر به عنوان وزیر خارجه در این راستا افاده معنا می نماید. کوشنر که پدر مداخله گرائی بشر دوستانه در امورکشورهای جهان به شمار می رود به تقویت مبانی ارزشی اروپا محورانه سیاست خارجی فرانسه مساعدت خواهد نمود.
کوشنر که با اشتیاق از جنگ آمریکا علیه عراق جانبداری و پس از حمله آمریکا به عراق از سیاست های واشنگتین انتقاد نمود، نماد اتحاد فرانسه با نو محافظه کاران و مداخله گرایان لیبرال جهان انگلیسی زبان است. از نظر وی حقوق بشرگرایی به معنای صلح گرایی نبوده و لازم است در برخی موارد برای تغییر حقوق بین المللی به نقض آن مبادرت ورزید. کوشنر با نفی حاکمیت ملی سایر کشورها، خواهان مداخله قهر آمیز و نظامی قدرت های غربی در امور داخلی جهان غیر غربی است.{۱۱}
البته با توجه به نقش محوری سارکوزی در هدایت سیاست خارجی این کشور و حضور به عنوان مشاور امنیت ملی، کوشنر از آزادی عمل و حوزه مانور گسترده ای در شکل دهی به رفتارسیاست خارجی فرانسه برخوردار نخواهد بود. با این وجود در این دوره رهیافت فرانسوی جهان چند قطبی تحت تأثیر وحدت مجدد جهان غرب علیه جهان غیر غربی قرار خواهد گرفت. {۱۲}
حفظ اهمیت روابط با آلمان، حفاظت از فرانسه در برابر آثار منفی جهانی شدن، محدود سازی گسترش جغرافیائی اتحادیه اروپایی، تبدیل حقوق بشر به شالوده سیاست خارجی در مقام گفتمان ایدئولوژیک و بازنگری روابط با روسیه چین، جایگاه آینده کوزوو در ثبات اروپا، اسرائیل گرایی و تغییر رویکرد سیاست خاورمیانه ای و عربی فرانسه از دیگر برنامه های سارکوزی در این راستا خواهد بود. {۱۳}
فرانسه در زمینه سیاست امنیتی و دفاعی مایل به تبدیل ناتو به سازمان جهانی نیست. از منظر فرانسه، ناتو باید به عنوان سازمان نظامی اروپا محور به حیات خود ادامه داده و از جایگزینی آن به جای سازمان ملل اجتناب شود. سارکوزی درصدد است تا مقدمات لازم را برای باز تعریف دکترین دفاعی این کشور جهت انطباق آن با تحولات و شرایط جاری بین اروپایی و بین المللی فراهم سازد. ایجاد شورای امنیت ملی به سبک آمریکا نیز که یکی دیگر از وجوه آمریکایی شدن شیوه هدایت سیاست خارجی فرانسه به شمار می رود، برای نیل به این هدف صورت می پذیرد.
سارکوزی همچنین از حفظ و یا افزایش بودجه نظامی دو درصدی و ضرورت افزایش بودجه نظامی سایر کشورهای اروپایی جانب داری نموده است. فرانسه سومین صادر کننده تسلیحات نظامی در سطح جهان به شمار رفته و در حال حاضر حدود ۱۸ هزار نیروی نظامی در کشورهای مختلف مستقر ساخته است. کاهش بخشی از این نیروها به ویژه در آفریقای فرانکفون در دستور کار سارکوزی قرار دارد.
سارکوزی قصد دارد تا دیپلماسی این کشور را از چارچوب نظری و دکترین تازه برخوردار سازد. از نظر حامیان فکری سارکوزی استمرار رهیافت گلیستی در سیاست خارجی فرانسه امنیت و منافع ملی این کشور را تامین ننموده و سیاست برابری جویی و تبدیل اتحادیه به وزنه مقابل در برابر قدرت آمریکا حاشیه نشینی پاریس را در معادلات مهم جهانی در پی داشته است. بدین سان سارکوزی سیاست خارجی فعال این کشور را نه در مقام بدیل سیاست آمریکا بلکه به عنوان مکمل نقش واشنگتن استمرار خواهد بخشید اما روابط بین الملل را همچنان باگفتمان و روایت فرانسوی در پیش چشم خواهد داشت. {۱۴}
سارکوزی به هر روی نماینده فرعی چرخش است که با برخی تغییرات در فلسفه سیاسی حاکم بر سیاست خارجی فرانسه، نگاهی متفاوت به اروپا و جهان دارد. تحولات شتابان جهان مستلزم تغییرات در دیپلماسی و سیاست خارجی فرانسه است. با این همه، سارکوزی فاقد تجربه در عرصه سیاست خارجی بوده و با نخبگان سنتی فرانسه تفاوت های آشکاری دارد. وی در مقام جمهوری یهودی تبار از اروپای شرقی تحصیلات خود را مانند بسیاری ازنخبگان سیاسی در نهادهای آموزشی اشرافی مانند مدرسه ملی مدیریت و یا مؤسسه علوم سیاسی فرانسه به انجام نرسانده است. از این رو در قیاس با سنت گرایی نخبگان گذشته، عمل گرا و مصلحت اندیش محسوب می شود.
نکته در خور توجه تفاوت ماهوی بین رهبران نسل جدید با سیاست مداران برجسته و دوران ساز گذشته است که اینک در صحنه سیاست حضور ندارند. سیاست مداران نسل جدید فاقد کاریزما بوده و عمدتا افرادی تکنوکرات به شمار می روند که دغدغه تغییرات ساختاری کلان مبتنی بر دیدگاه های ژئوپولتیک، استراتژیک و ایدئولوژیک نسل گذشته را در دوران ایدئولوژی زدائی از سیاست را ندارند. اینک مناظره های مهم ملهم از فلسفه سیاسی جای خود را به پوپولیسم، چهره سازی و سیاست های نمایشی و رسانه ای سپرده است.
با وجود این، با توجه به موانع موجود امکان گسست تمام عیار از آموزه ها، مفاهیم و کلیشه های حاکم بر سنت سیاست خارجی فرانسه گسترده نبوده و ملاحظات استراتژیک و منافع ژئوپولتیک بر تصمیم سازی و نحوه طراحی خط مشی ها و رفتارهای سارکوزی اثر خواهد نهاد. دولت جدید فرانسه ناگزیر است نوعی تغییر توأم با تداوم را به محور دستور کار سیاست خارجی خود بدل نماید که در آن نوعی موازنه بین تغییر رویه، سبک و آهنگ تصمیم گیری با دگردیسی محتوائی پدید خواهد آمد.● سیاست اروپایی فرانسه
فرانسه در مقام یکی از قدرت های تراز اول اروپایی در تاریخ قاره کهن نقش برجسته ای بر عهده داشته است. از پایان جنگ جهانی دوم گفتمان گلیستی اروپاگرائی در مقام اصل راهنما این قاره را به عنوان مهم ترین عرصه قدرت نمائی فرانسه تعریف نموده است. تلاش برای حفظ نفوذ جهانی، استقلال سیاست خارجی وامنیتی، قدرت هسته ای (۵) و اروپایی شدن سیاست میراث این گفتمان بوده است.
با توجه به این که اروپا محیط بلافصل سیاست خارجی فرانسه را تشکیل می دهد، پاریس همواره خود را مهم ترین بازیگر سیاسی این حوزه قلمداد نموده و از دهه ۵۰ فرایند همگرایی اروپا را مفری برای تأمین اهداف سیاست خارجی خود و بازیابی جایگاه و منزلت اروپا در نظام بین المللی ارزیابی نموده و با حرکت از منظری ملی گرایانه درصدد بوده است تا رهبری این فرایند را برعهده گیرد. تاریخ فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم با سرنوشت وحدت اروپا گرده خورده ونمی توان از اروپا بدون در نظر گرفتن نقش این کشور سخن به میان آورد.
با این همه، تغییر موازنه قوا در اروپا و وحدت مجدد آلمان در دوره پساکمونیستی سیاست اروپایی فرانسه را به چالش کشاند. پاریس تلاش گسترده ای را برای ممانعت از افول و زوال اهمیت خود در عرصه اروپایی به عمل آورده است اما با توجه به دگردیسی مؤلفه های محیط استراتژیک اروپا به موفقیت در خور توجهی دراین زمینه دست نیافته است.
از نظر فرانسه سرشت و سرنوشت امنیت از پایان جنگ سرد تا کنون تغییر یافته است و به باز تعریف برداشت ها و تصویرها منجر شده است. از سوی دیگر بازگشت اروپا به عرصه های جهانی محدودیت های آنرا نمایان ساخت زیرا آمریکا از اعطای هر نقشی به متحدان خود امتناع ورزیده و تلاش نموده است تا با اتکا بر برتری نظامی وتکنولوژیک خود اتحادیه اروپایی به رهبری فرانسه و آلمان را به حاشیه امور براند.
گرچه شکاف اروپا و آمریکا در سال های گذشته افزایش یافته است اما اختلافات دو طرف بیشتر جنبه ایدئولوژیک داشته و اروپا هنوز به دلایل سیاسی و استراتژیک از حیث ژئوپولتیک شخصیت مستقلی نیافته است. فرانسه دراین سال ها به روابط اروپا و آمریکا در قالب موازنه قوا نگریسته وامیدوار بود تا اتحادیه بتواند به قدرتی موازنه گر در عرصه نظام بین الملل بدل شود. حمایت از چند جانبه گرایی که برقراری ثبات جهان را بر مبنای قطب بندی های منطقه ای میسر می داند در همین راستا صورت گرفته است.
فرانسه پس از رأی منفی به قانون اساسی اروپا و نیز بحران مناسبات بین اروپایی درفردای مخالفت پاریس با جنگ آمریکا علیه عراق از امور اروپایی فاصله گرفت و دچار نوعی انزوای سیاسی در مهم ترین حوزه تحرکات سیاست خارجی خود شد. وانگهی تغییرات سیاسی اخیر در اروپا به نحوب نبوده است که اتحادیه اروپایی را به عنوان قطب سیاسی و اقتصادی نو ظهور از ظرفیت و توان لازم برای نقش آفرینی مناسب در دورانی که سیاست و اقتصاد جهانی با ظهور چین و هند و بازگشت روسیه به عرصه معادلات بین المللی به تدریج در حال چند قطبی شدن است برخوردار سازد.
با وجود این، افزایش تحرکات دیپلماتیک آمریکا در اروپا نشانه آشکار شکست سیاست یک جانبه گرایانه واشنگتن بوده است. نو محافظه کاران آمریکایی در توجه به رهیافت چند جانبه گرائی جهت ترمیم مناسبات خود با اروپا مایلند همچنان با روایت آمریکایی و اهم نظامی اهداف خود را پیش برند. گرچه آمریکا دیگر نمی تواند دیدگاه های شرکای اروپایی خود را نادیده بگیرد اما اروپاییان نیز کماکان در پی راه های سیاسی و کم هزینه هستند. {۱۵}
اروپا و آمریکا اینک هر دو شاهد تغییرات سیاسی مشهود و تعیین کننده ای می باشند. سه قدرت محوری اروپا که در تعیین سیاست های قاره نقش دارند در معرض تغییرات مهمی قرار داشته ومناظره های جدی در مورد سیاست خارجی این سه کشور آغاز شده است. در این فضای نوظهور از اعتماد به اتحادیه اروپایی کاسته شده است. اتحادیه درصدد بود تا از رهگذر اصلاحات نهادی هویتی تازه برای خود در عرصه نظام بین الملل تعریف نماید، اما با بن بست قانون اساسی آن روایت خاصی از اروپا با ورشکستگی مواجه شده وناسیونالیسم سیاسی، فرهنگی و زبانی برافق قاره کهن غلبه یافت. نسل جدید پس از جنگ جهانی دوم گرچه همچنان اروپا را اولویت سیاست خارجی تلقی می نماید اما احساس عاطفی نسبت به آن ندارند. {۱۶}
پیام اصلی سارکوزی اعلام بازگشت به اروپا واحیای رهبری فعال فرانسه با آهنگ ملی گریانه در اروپاست. وی توجه خود را به شکل دهی مجدد به سیاست اروپایی پاریس معطوف ساخته و درصدد است تا در عرصه نهادهای اروپایی زمینه را برای فرافکنی دیدگاه فرانسوی فراهم سازد. سارکوزی در دوره مبارزات انتخاباتی، اتحادیه اروپایی را اسب تروای جهانی شدن نامیده و شعارهای پوپولیستی متعددی در مورد نقش اتحادیه اروپایی و نهادهای آن به ویژه بانک مرکزی اروپا در تعمیق مشکلات اقتصادی فرانسه سرداد که با واکنش سرد اروپاییان مواجه شد. بخشی از این شعارها برای جلب ارای اروپاگریزان و افکار عمومی بود.{۱۷}
بازیابی رهبری اروپا از طریق اجماع سایز، ائتلاف سازی و مصالحه جوئی با توجه به واقعیات جدید حاکم بر نظام توزیع قدرت و نفوذ در اروپا صورت خواهد پذیرفت. سایر شرکای اروپایی فرانسه از این امر استقبال نموده اند اما معیار آنها اثر گذاری منفی بر بازار اروپایی از رهگذر سیاست صنعتی ملی، تعویق ساختار بودجه ای اتحادیه و یا نفی استقلال سیاست گذاری پولی بانک مرکزی اروپا نخواهد بود. فرانسه ناگزیر است مشکلات داخلی خود را بدون به مخاطره افکندن مقررات اروپایی به مورد اجرا گذارد.
در این دوره رهبران آتلانتیک گرائی سه کشور عمده اروپایی (آلمان، فرانسه وانگلیس) به شکل دهی به همکاری های تازه ای در زمینه سیاست اروپایی و خارجی مبادرت خواهند ورزید. سارکوزی پیشتر ایده گروه بندی شش کشور بزرگ اروپایی به جای محور آلمان و فرانسه را برای مدیریت اتحادیه اروپایی مطرح نموده بود اما با توجه به حمایت آشکار ایتالیا و اسپانیا از رویال رقیب انتخاباتی سارکوزی، رهیافت متفاوت لهستان به این موضوع و اروپا گریزی سنتی انگلیس، این ایده در حال حاضر از چشم انداز روشنی برخوردار نمی باشد.{۱۸}
سارکوزی مایل است نقش برجسته ای در گره گشایی از بحران قانون اساسی اتحادیه اروپایی که با رأی منفی مردم این کشور چشم انداز آینده این اتحادیه را با ابهام مواجه ساخته است بر عهده گیرد. مخالفت فرانسه با قانون اساسی اروپا پیامدهای گسترده ای داشته و هویت سیاست اتحادیه را تحت تاثیر قرار داد. این امر موجب شد تا زمینه برای ارائه تعریف و هویت جدید برای اروپا نامساعد شود.
رأی منفی فرانسویان به قانون اساسی اروپا با رأی منفی این کشور به ایده جامعه دفاعی اروپا در سال ۱۹۵۴ قابل مقایسه است. هر دو این موارد که با کاهش حاکمیت دولت های ملی عضو جامعه واتحادیه اروپیی سر و کار داشت ابتدا با پیشتازی فرانسه به نتیجه رسید. به این معنا، فرانسه تنها عامل پیشرفت همگرایی اروپایی نبوده است بلکه همزمان در مقاطع حساس تاریخ وحدت اروپا در برابر برخی از طرح های همگرایانه اروپایی مانع ایجاد نموده است. رهیافت مقابله جویانه فرانسه با آلمان در اجلاس سال ۲۰۰۰ نیس که با تأکید بر سیاست حفظ وضع موجود صورت گرفت نمود دیگری از این رفتار سیاسی ارزیابی شده است. {۱۹}
سارکوزی برای اجتناب از رویارویی با افکار عمومی اروپا گریز فرانسوی بر آن است تا با ارائه روایت معتدل تر، منعطف تر و ساده تری از قانون اساسی اروپا به جای برگزاری مجدد همه پرسی که فرجام آن روشن نیست، زمینه را برای تصویب قانون مزبور در مجلس ملی این کشور فراهم سازد. این ابتکار با استقبال آلمان موجه و با دیدگاه انگلیسی ها نیز سازگارتر می نماید. {۲۰}
در همین رهگذر، سارکوزی برای برخوردار ساختن اروپا از تمهیدات نهادی متناسب با اتحادیه ای با ۲۷ عضو از لزوم حفظ مؤلفه های مهم این قانون از جمله کاهش حوزه تصمیم گیری به اتفاق آرا و نهادینه سازی رویه تصمیم گیری با رأی اکثریت به ویژه در زمینه های حساسی مانند سیاست مهاجرتی حمایت نموده است. {۲۱}
سارکوزی با تعمیم سیاست هویت ملی در سطح داخلی به سطح اروپایی قصد دارد تا به بازاندیشی تعریف هویت اروپایی از منظر ایدئولوژیک بپردازد. اشاره مکرری وی به مرزهای اروپا و تعیین هویت جغرافیائی، سیاسی و فرهنگی ومخالفت با عضویت ترکیه مبین این نظر می باشد. محدود سازی گسترش جغرافیائی اتحادیه پیش از اصلاحات نهادی آن نیز به نوعی بازگشت به سیاست دهه نود فرانسه را که بر ضرورت تعمیق درونی اتحادیه به جای گسترش بیرونی تاکید می کرد به ذهن متبادر می سازد. ریاست دوره ای فرانسه بر اتحادیه اروپایی در نیمه دوم سال ۲۰۰۸ نقطه عطفی در سیاست اروپایی پاریس در این دوره خواهد بود.
● محور آلمان و فرانسه
محور آلمان و فرانسه نقش تاریخی در پیشبرد همگرایی اروپایی بر عهده داشته است. دو کشور که رقیب سنتی یکدیگر بودند بر اساس پیمان سال ۱۹۶۳ الیزه همکاری اروپایی را به محور اصلی روابط دو جانبه خود تبدیل نمودند. فرانسه از این طریق درصدد مهار آلمان در اروپا برآمد و آلمان نیز همداستانی با پاریس را به ابزار نیل به اهداف سیاست خارجی خود تبدیل نمود. {۲۲}
در پی تغییر محیط ژئوپولتیک، جابجایی قدرت ها و افزایش واگرایی پاریس و برلین در دوره بعد ازجنگ سرد به ویژه پس از اجلاس سال ۲۰۰۰ نیس، محور پاریس و برلین به عنوان نقطه ارجاع سیاست اروپایی اهمیت پیشین خود را از دست داده و دچار فرسایش گشت. این محور با توجه به جایگاه فعلی دو کشور در معادلات اروپایی نامتوازن و ناکارآمد بوده و با واقعیات اروپا سازگار نمی باشد. از نظر آلمانی ها محور یاد شده به گذشته تعلق دارد. آلمان و فرانسه دیگر در قبال موضوعات مهم اروپایی نظرات یکسانی ندارند. گرچه همکاری های متعارف پاریس و برلین استمرار داشته وپیوندهای سیاسی دو طرف در سایه سیاست مشترک در قبل جنگ عراق تقویت گردید اما افول محور سنتی سبب شد تا دیوار برلین دیگری در سیاست اروپایی پاریس فرو ریزد. وانگهی با ضعف اقتصادی دو طرف در سال های گذشته و تخطی آنها از مقررات پیمان ثابت، سایر اعضای اتحادیه اروپایی نیز نسبت به کارآمدی این محور دچار تردید شدند. {۲۳}
آلمان در چارچوب موقعیت جدید خود از حوزه مانور و آزادی عمل افزونتری برخوردار شده و منافع ملی را به شالوده رفتار سیاست خارجی خود تبدیل نموده است. برلین در جستجوی جایگاه خاص خود در محیط بین المللی سیال دوران بعد از جنگ سرد و ایفای نقشی برجسته در اروپا بوده و طی دهه گذشته توانسته است تا حدودی وزنه اقتصادی خود را به نفوذ سیاسی در اروپا ترجمه نماید. {۲۴}
سیاست خارجی آلمان ضمن حفظ مشخصه اروپایی از ابعاد جهانی قابل توجهی برخوردار شده است که عرصه های سیاسی، اقتصادی وامنیتی را در بر می گیرد. بارزترین نشانه تغییر سمت و سوی رفتار سیاسی برلین،نگاه متفاوت به ناتو، اشتیاق به مشارکت نظامی در مأموریت های بین المللی و درخواست عضویت دائمی در شورای امنیت سازمان ملل بوده است.آلمان در دوره حاکمیت دموکرات مسیحی ها رهیافت آمریکاگرایی و اروپاگرایی توأمان را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده است.
نخستین آزمون سیاست اروپایی سارکوزی همراهی و یا عدم همراهی با آلمان در غیاب گزینه مناسب تر دیگری خواهد بود. نخستین سفر خارجی سارکوزی که از آلمان آغاز گردید در این رهگذر اهمیت نمادین دارد. رهبران محافظه کار جدید دو کشور در برخی زمینه ها مانند عادی سازی روابط فراآتلانتیک و تقویت پیوندهای اقتصادی و استراتژیک اروپا و آمریکا، لزوم تحرک بخشی به فرایند همگرایی اروپا و تمهید مقدمات اصلاحات نهادی اتحادیه و مخالفت با عضویت ترکیه در این اتحادیه دارای اشتراک نظر می باشند.
اما موضوعات مناقشه انگیز دیگری مانند توزیع نقش در اروپا و بازنگری بودجه آتی اتحادیه و سیاست پولی بانک مرکزی اروپا وجود دارد که می تواند بر همکاری های پاریس و برلین اثر گذارد. با توجه به نیاز فرانسه به آلمان برای نیل به اهداف اروپایی و بین المللی این کشور، به نظر می رسد در دوره سارکوزی محور سنتی پاریس و برلین با شکل و محتوای تازه ای استمرار خواهد یافت زیرا دوره طلائی و ممتاز همکاری های این محور دیگر به پایان رسیده است. به هر روی محور آلمان و فرانسه همچنان در آینده اروپا حائز اهمیت خواهد بود اما دیگر رهبری بلامنازع اتحادیه را بر عهده نخواهد داشت.
● فرانسه و روابط فراآتلانتیکی
روابط فرانسه و آمریکا که در طی تاریخ معاصر با فراز و نشیب های متعددی روبه رو بوده است در دوره پس از جنگ سرد رو به سردی نهاده و بعد از جنگ عراق و با یک جانبه گرائی و نظامی شدن شتابان سیاست خارجی آمریکا و بروز اختلاف در دیدگاه ها، برداشت ها و رهیافت های دو طرف، زمینه جدایی و بیگانگی تدریجی آنها فراهم گردید.
پاریس تلاش نمود تا در این رهگذر از اتحادیه اروپایی به عنوان ابزاری برای محدود سازی قدرت آمریکا بهره مند گردد اما تنش بین اروپایی مانع همسویی و یک پارچگی اروپاییان به سود پاریس بود. بن بست جنگ عراق و تحولات سیاسی اخیر در آمریکا و اروپا، پاریس و واشنگتن را به سمت بازسازی و ترمیم روابط سوق داد. فرانسه در دوره شیراک گام هایی را برای ترمیم روابط با واشنگتن برداشت که همکاری با آمریکا در لبنان نمود بارز آن به شمار می رفت.
سارکوزی در سفر سپتامبر سال ۲۰۰۶ خود به آمریکا ضمن اعتقاد از غرور فرانسوی در مورد جنگ عراق خواهان آغاز عصر جدیدی در روابط فراآتلانتیکی شده و اعلام نمود که برای اروپا غیر قابل تصور است که هویت خود را در مخالفت با آمریکا تعریف نماید. وی با اشاره به پیوندهای تاریخی و فرهنگی دو طرف، مبارزه با تروریسم، اشاعه سلاح های کشتار جمعی وظهور چین، هند و برزیل را چالش های مشترک دو طرف دانست.{۲۵}
اظهارات توأم با شیفتگی سارکوزی نسبت به سیاست های ایالات متحده در این سفر سبب دامن زدن به فضای منفی علیه وی در سیاست داخلی فرانسه گردید. شیراک این موضعگیری را غیر مسئولانه خوانده و منتقدان سارکوزی نیز وی را سیاست مداری آمریکایی با گذرنامه فرانسوی نامیدند. سارکوزی برای اجتناب از پیامدها و آثار منفی آمریکاگرایی آشکار بر فرجام انتخابات ریاست جمهوری به ویژه با توجه به تداوم احساسات ضد آمریکایی ریشه دار در سنت سیاست خارجی فرانسه از مواضع اولیه خود فاصله گرفته و در همسویی با دیدگاه شیراک در مخالفت با جنگ عراق، حمله آمریکا به عراق را اشتباه تاریخی خواند.وی همچنین ضمن اشاره به دوستی تاریخی فرانسه وآمریکا اعلام نمود که لازمه دوستی پذیرش اختلاف نظر و احترام است.{۲۶}
توجه شگفت آور آمریکاییان به انتخابات فرانسه نیز از اشتیاق واشنگتن نسبت به تغییر مواضع پاریس دلالت داشت. نومحافظه کاران آمریکایی که در دوره شیراک از لزوم تنبیه و حتی تغییر رژیم در فرانسه و آلمان حمایت نموده بودند، امیدوارند با حضور سارکوزی در الیزه، فرانسه مجدداً به شریک ایالات متحده در اروپا و صحنه بین المللی تبدیل شود. {۲۷}
بدیهی است با توجه به این که سارکوزی آمریکا گراترین رئیس جمهور فرانسه در تاریخ جمهوری پنجم این کشور محسوب شده و برخی او را جایگزین بلر به عنوان متحد جدید ایالات متحده در قاره اروپا قلمداد نموده اند، روابط فراآتلانتیکی در این دوره دچار تغییرات تازه ای شده و همکاری های پاریس با واشنگتن در زمینه موضوعات اقتصادی، بین المللی و منطقه ای به ویژه در خاورمیانه افزایش خواهد یافت. با وجود این، مباحث زیست محیطی، مخالفت با عضویت ترکیه در اتحادیه، پیشگیری هویت دفاعی مستقل اروپایی از جمله موضوعات چالش برانگیز مناسبات فرانسه وآمریکا خواهد بود. {۲۸}
گسترش همکاری های فرانسه با ناتو می تواند وجهی دیگر از بهبود روابط فراآتلانتیکی باشد. فرانسه بعد از پایان جنگ سرد تکاپوی نافرجامی را برای بازسازی روابط با ناتو به منظور حضور در مرکز تصمیم سازی ها و اثر گذاری بر سمت و سوی سیاسی و نظامی این سازمان آغاز نمود. فانسه در دوره شیراک با جاه طلبی های جهانی ناتو مخالف ورزیده و بر حفظ این سازمان به عنوان پیمانی اروپا محور تاکید می ورزید. {۲۹}
اما از نظر سارکوزی فرانسه و آمریکا با چالش های امنیتی یکسانی مواجه هستند. تاکید سارکوزی برای حفظ و یا افزایش بودجه نظامی فرانسه به موازات آنکه به تقویت سیاست دفاعی و امنیتی اروپا مربوط می باشد، وجهی از تلاش های این کشور برای تعامل تازه با ناتو را نیز تشکیل می دهد. وی امیدوار است با احیای قدرت اقتصادی فرانسه زمینه مشارکت مؤثرتر این کشور در عرصه نهادهای نظامی اروپایی و آتلانتیکی فراهم گردد.
به نظر می رسد سارکوزی از آزادی عمل و حوزه مانور گسترده ای برای پیروی از سنت آتلانتیک گرایی و چرخش تاریخی در عرصه سیاست خارجی پاریس برخوردار نبوده و بلافاصله نخواهد توانست به جهت گیری مجدد سیاست فرانسه مطابق انتظار آمریکا دست یازد. او رئیس جمهور کشور است که در آن افکار عمومی در بسیاری از زمینه ها از موضوعات زیست محیطی تا جنگ عراق با مواضع آمریکا ناهمخوان است. از سوی دیگر آمریکاییان نومحافظه کار در سال های پایانی حاکمیت خود به رغم گام هایی که برای ترمیم روابط خود با اروپا بعد از بن بست جنگ عراق بر داشته اند، همچنان به اروپا و جایگاه آن در سیاست جهانی با نگاه تردید آمیزی می نگرند و دولت جدید فرانسه نیز با توجه به استمرار میراث شیراک که از اجماع نخبگان سیاسی و افکار عمومی این کشور برخوردار است برای برداشتن گام های شتابان در این زمینه با موانعی مواجه بوده و سنت های گلیستی به یک باره دچار زوال نخواهد شد.
بنابراین تا پیش از انتخابات آی ریاست جمهوری آمریکا روابط فرانسه با این کشور به موازات عادی سازی همچنان وضعیت سیالی خواهد داشت. اما با توجه به حضور نومحافظه کاران در کاخ سفید امکان همسویی تمام عیار بین دو طرف اندک است. تقویت همکاری پاریس با واشنگتن از حمایت محور برلین ولندن ونیز کشورهای آتلانتیک گرایی اروپای مرکزی و شرقی مانند لهستان، مجار، چک و دولت های بالتیک نیز برخوردار می باشد. رهبران جدید سه قدرت محوری اشتراک بیشتری نسبت به رهبران پیشین این کشور ها داشته و در برخی زمینه ها شرکای طبیعی یکدیگر محسوب می شوند.
● نتیجه گیری
فرجام کلام این که ساماندهی به شرایط اجتماعی و اقتصادی واصلاح نظام مبتنی بر دولت رفاه و رویارویی با چالش های موجود مهم ترین تکاپوی سارکوزی را در سیاست داخلی تشکیل خواهد داد. این امر از آن رو حائز اهمیت است که ناکامی سارکوزی در این رهگذر آثار منفی بر سایر برنامه های سیاست خارجی دولت وی به ویژه در عرصه های اروپایی و بین المللی بر جای خواهد نهاد. در این راستا وی به رغم جانب داری از برخی تدابیر حمایت محورانه وملی گرایانه، از رهیافت غالب بر جهان انگلیسی زبان پیروی خواهد نمود. برخورداری از اکثریت پارلمانی نیز به تسهیل و سرعت بخشی به تغییرات اعلامی وی مساعدت خواهد رساند.
در عرصه سیاست های اروپایی و فراآتلانتیکی با توجه به ملاحظات پیش گفته پاره ای تغییرات در رویکردها و جهت گیری های سیاست خارجی این کشور محتمل می نماید. دولت سارکوزی با توجه به اعلام گسست از رهیافت های سنتی و ضرورت همسویی این کشور با مقتضیات دوران ناگزیر از پیروی از منطقی متفاوت وانطباق مؤلفه های سیاست خارجی سنتی این کشور با شرایط نو ظهور اروپایی و بین المللی است. مع هذا با توجه به این که فرهنگ سیاست خارجی فرانسه در دهه های گذشته از حاکمیت بلامنازع آموزه های گلیستی برخوردار از اجماع ملی نخبگان سیاسی جناح های مختلف اثر پذیرفته است گسست بنیادی، تمام عیار و شتابان از میراث پیشین به سادگی میسر نبوده ودولت جدید فرانسه نوعی چارچوب مفهومی تغییر توام با تداوم را در دستور کار خود قرار خواهد داد.
نویسنده: عبادالله - مولایی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فصلنامه سیاست خارجی سال بیست و یکم بهار ۸۶
پاورقی
(۱). عباداله مولائی معاون مدیر کل دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی است.
(۲).la Declinologie
(۳).Banleue
(۴).Assimiltion
(۵).Force de Frappe
پی نوشت:
]۱[. ن.ک به:
-Boniface, Pascal (۲۰۰۲), Is France Still a Great Power?, Ontario: Queen’s University.
-Tiersky, Ronard (۱۹۹۴), France in the New Europe, Belmont: Wadsworth
[۲]. Silverman, Max (۱۹۹۹), Facing Postmodernity: Contemporary French thought on Culture and society, London: Routledge.
[۳]. Chaney,Eric, “Cures for the French Disease”,The Wall Street Journal, (۲۵ April ۲۰۰۷).
[۴]. Belmessous, Hacene, “La Discipline S’impose des le Berceau”, Le Monde Diplomatique, (Mai ۲۰۰۷).
[۵]. Halimi, Serge, “Les Recette Ideologique du President Sarkozy”, Le Monde Diplomatique, (Juin ۲۰۰۷).
[۶]. Ramonet,Igancio, “Populism Francais”, Le Monde Diplomatique, (Juin ۲۰۰۷).
[۷]. Seager, Asgley, “Les Miserables: France’s Unhappy Position”, The Guardian, (May ۲۰۰۷).
[۸]. Gordon, Philip H., “Les Francais Preferent L’Apparence du Changement” , Le Figaro, (Aprill ۱۷, ۲۰۰۷).
[۹]. Marliere, Philipe, “do not be fooled by Sarkozy” France’s is still Lefwing, The Guardian, (April ۲۴, ۲۰۰۷).
[۱۰]. Clark, Neil, “If the World is his Oyster” , The Guardian, (May ۲۱,۲۰۰۷).
[۱۱]. Moore, Molly, “Three New Leaders Could Revitalize Europe”, Washington Post, (May ۲۰۰۷).
[۱۲]. Thierry de Montbrial ,” Un Agenda Deja Charge en Politique Etrangere”, La Tribune, Maj, ۲۰۰۷).and Cassen, Bernard,” Une Presidentielle Loin du Monde”, Le Monde Diplomatique, (Avril ۲۰۰۷).
[۱۳]. Chaney, Eric, “Cures for the French Disease”, The Wall Street Journal,(۲۵ April ۲۰۰۷).
[۱۴]. Judt, Tony” , Europe vs. America”, New Review of Books v; ۱,۵۲ n. ۲,(February ۱۰, ۲۰۰۵).
[۱۵]. Moore, Moly, “New Leadership Trio Could Put Europe Bake on Political Map” , The Washington Post, (May ۲۱, ۲۰۰۷).
[۱۶]. Cassen, Bernard, “La France hors du Consensus Europeen” Le Monde Diplomatique (Janvier ۲۰۰۷).
[۱۷]. Moisi, Dominique, “La Revolution don’t le Pays a Besion” , Les Echos, (۱۱/۵/۲۰۰۷),p.۱۵.
[۱۸]. Vinocur, Jhon, “German bid for Dominance Resisted by French: Will Guallist Grandeur Obstruct a New Europe?” , International Herals Tribune , (December, ۲۰۰۰).
[۱۹]. Machane, Denis, “Sarkozy will be Better for Gordon Brown’s Britain”. The Observer, (April ۲۹, ۲۰۰۷).
[۲۰]. Bennhold ,Katrin, “Sarkozy Shifts his focus to foreign Policy”, International Herald Tribune, (May ۳۱,۲۰۰).
[۲۱]. ن.ک به:
مولائی، عباداله، «چشم انداز همکاری های اروپایی آلمان و فرانسه»، فصلنامه سیاست خارجی (سال ۱۳۸۰)، صص. ۴۱۸-۳۹۹.
[۲۲]. Vinocur , John, Op. Cit.
[۲۳]. Daader, Ivo H., Karle J.Nieting,” It’s Time for Germany to Start Pulling its Weight in Europe”, The International Herald Tribune, (August ۱۰,۲۰۰۱).
[۲۴]. Vinocur, John, “Schroder Unresponsive to America’s Advances” , International Herald Tribune, (February ۱۵, ۲۰۰۵) and Karp, Regina, “The New German Foreign Policy Consensus”, The Washington Quartely, (Winter ۲۰۰۵-۰۶), pp. ۶۱-۸۲.
[۲۵]. LetFigaro, (۱۴ September ۲۰۰۶).
[۲۶]. Gadda, Georgem, “Sarkozy Vistis U.S. to Show Solidarity”, The Washington Post, (September ۱۲, ۲۰۰۶).
[۲۷]. Gordon, Philip H., “Watching French Elections from Across the Divide”, International Herald Tribune, (April ۱۸, ۲۰۰۷).
[۲۸]. Sciolino, Elaine, “ Sarkozy Outlines Foreign Policy”, International Herald Tribune, (Februray ۲۸, ۲۰۰۷).
[۲۹]. Grodon, Philip H,” Enough French – American Quibbling”, International Herald Tribune, (December ۲, ۱۹۹۲).
منبع : باشگاه اندیشه