جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پوست از تن جهان ما بکنید


پوست از تن جهان ما بکنید
کلام حافظ و سعدی و مولانا، کلام فاخری است تنها معانی بلند نیست که فاخرشان می کند، آنها پر از ملودی های دل انگیزند. مردی باید از راه برسد تا یکی از چند را از خواب کلام فاخر آنان بیدار کند. گاهی که به آواز شجریان گوش می دهم تلاش می کنم کم کم از آنچه می گوید فراتر روم و به ملودی گوش کنم گویی سازی می شنوم که از یک حنجره ناب بیرون می جهد. ملودی برخاسته از کلام زیبا، با آدمی همراه می شود و در ژرفای روح تو جایی به خود اختصاص می دهد که خاص تواست و همین است که گاه نسبتی میان تو و یک قطعه آوازی برقرار می شود.
اما تنها کلام فاخر نیست که نغمه ها و ملودی هایی در نهان دارد گاه کلام، پر از نغمه های تنفر برانگیز و بدآهنگ نیز هست. گاهی نجوای بدآهنگی، بیش از حدی که انتظار می رود، پژواک تولید می کند. صدا کش دار می شود. هر چه می خواهی نشنوی نمی شود. پهلو به پهلو می شوی، سرت را در متکا می فشاری اما فایده ای ندارد. ملودی از کلام برمی خیزد، تا زوایای پنهان روح تو می خلد. جایی به خود اختصاص می دهد و مثل یک غده در کنار گلویت جاخوش می کند.
نمی دانم آن چه پالیزدار گفت درست و مستند بود یا دروغ اساسا به انگیزه و مراد او نیز بدگمانم. می خواهند قهرمان لاغری را باد کنند. اما قطع نظر از آنچه گفت، ملودی بدآهنگی داشت. یک ملودی شوم از بار کلام و آنچه می گفت برخاست و در روح و جانم خلید.
ناخودآگاه مرا به یاد فیلم سگ کشی بیضائی انداخت بیضایی در فضای منحوسی که تصویر کرد نشان داد چگونه همه متهم اند. من نیز به درستی احساس می کنم مساله این و آن شخصیت نیست، ما همه متهمیم.
من از نسل انقلابم و اعتراف می کنم که هنوز هم که هنوز است به آن افق تعلق روحی دارم نه آنکه هر چرندی که گفته ایم و خواسته ایم را تایید کنم. نه آنکه بر هر غلطی که کرده ایم مهر تایید بگذارم. اما باور کنید این همه که به نظر می رسد نسل چرک و کثافت و خون و دروغ نبودیم.
شک ندارم مردم که به خیابان می آیند، ویران گرند. پس دیگر هیچ گاه طرفدار انقلابی گری نخواهم بود. اما باور کنید هنگامی که انقلاب در می گیرد، حقیقتی در کلام مردم هست که باید دل داد و به صدای مردم گوش سپرد تا آن را دریافت در فریادهاشان حقیقتی نهفته است. خیلی نباید راه دوری رفت. کلمه هایی که هر روز مثل نقل و نبات در رادیو و تلویزیون می شنوید، نسبتی با افق دوران انقلاب ندارند، کودکی در این زبان مرده است. کسی باید سلاخی کند، کالبد کلمه ها را بشکافد. جسد کودک مرده را خارج کند کودک مرده ای که سند جنایت ماست.
پوست از تن جهان فرسوده ما بکنید تا ببینید چه ظریفانی را در جرز این دیوارهای سیاه نهان کرده ایم.
ما که نسل انقلاب هستیم، متهم ایم. اما ضرورتی ندارد ما را با فلسفه لیبرالیسم و آزادی و استقلال و حریم خصوصی و امثالهم محاکمه کنید. ما به حکم همان که گفتیم و تکرار کردیم مجرمیم. به واسطه همین کلمه ها که نان و دکان ما شد. ما به تدریج و در عسرت زمانه به نسل چرک و کثافت و خون و دروغ تبدیل شدیم. ما را به جرم آنچه بودیم و مقرر بود که باشیم محاکمه کنید.
امروز برای اولین بار یادداشتی از دکتر شریعتی در سایت امروز خواندم. روحی که در این چند خط یادداشت حلول کرده، روح او نیست. روح یک دوران است که او و قلم و کلامش تجلی دهنده آن است. در مضمون پست زندگی امروز ما چنان روح بزرگی محبوس است. نسل ما نسل عاشقی بود. جرمی هم اگر داشت، همین عشق او بود این همه دروغ نبود. بعدها به این همه موش های موذی حقیر بدل شد. نسل والایی و بزرگی بود. شاید حق باشما باشد، جامعه مدرن، نیازمند افراد متوسط است. روحی که بر آن نسل استیلا داشت،در قد و قواره های جامعه مدرن نبود. بسیار خوب. اما دنائت صفت او نبود. ما را محاکمه کنید. اما اگر می خواهید بیشتر عذاب بکشیم، ما را در کوره داغ جهان خودمان بسوزانید. بگذارید در هیزم های عدالت و آزادی و عشق و دوستی مردم و ایثار و فداکاری و آرمان های بزرگ انسانی بسوزیم.
نویسنده : محمد جواد غلامرضا کاشی
منبع : روزنامه مردم سالاری