جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تشکیلاتی در برابر شرورها


تشکیلاتی در برابر شرورها
«مرد بی وطن، كتاب مزخرفی است. نویسنده دیگر چیزی در چنته ندارد كه درباره دنیا به ما بیاموزد. دوران شكوفایی اش به سر آمده و گوهر خردش در قعر دریایی از غرولند و اراجیف مدفون شده است».
شوخی كردم. این ترفند را از خود كورت ونه گوت سرقت كردم. با این كه خیلی دلم می خواست این راز را فاش نكنم. اما تقلید از كسی برای مدتی طولانی هم كار آسانی نیست. این اثر كوتاه، كه بخشی از آن خود زندگینامه ای طنزآمیز و بخش دیگر خطابه ای نومیدوار و خشم آلود است، شاید آخرین فرصت برای بهره جستن از قلم منحصر به فرد و دیدگاه های این نویسنده برجسته آمریكایی باشد.
ونه گوت در سن ۸۳ سالگی شاید خود می پذیرد كه «دیگر نمی تواند از پس این پارك دوبل لعنتی بربیاید.» اما هنوز بصیرت طنزآمیزش، پشتوانه آثار بسیاری از نویسندگان است.
درست همان گونه كه رمان رسوا كننده اش، سلاخ خانه شماره ،۵ روایت متداولی از جنگ نبود، «خاطرات» ونه گوت را هم نمی توان خود زندگینامه ای معمولی به حساب آورد. او هرگز نمی كوشد كه اظهار نظری قطعی، نتیجه ای نهایی و یا معمای پوچ زندگی را پیش روی ما بگذارد. به طوری كه به نوه هایش می گوید: «به من نگاه نكنید، من تازه به این جا رسیده ام.» لابه لای این خاطرات حكایت گونه، منحنی ها، تصنیف ها، پاسخ به نامه خوانندگان، معرفی كتاب، جوك و كلمات قصار هم می گنجاند.
در جایی از این كتاب نمودار پررنگ قصه های مختلفی را آورده است، تقابل بخت با زمان. برای مثال در حالی كه داستان «مسخ» فرانتس كافكا سیری نزولی از بدبختی به سوی بی نهایت است (زیرا این داستان بدبینانه است)، سیندرلا به وضوح وضع بهتری دارد. در آخر داستان وقایع دست به دست هم داده، مسیر او را به خوشبختی فوق العاده منتهی می كند. ونه گوت یادآور می شود كه آخر هر داستان نسبت به اول آن با خوشبختی بیشتری همراه است. مردم این طور بیشتر می پسندند. اما وقتی ونه گوت به دنیای پیرامونش نظر می كند، دلیل چندانی برای خوشبینی نمی بیند.
فكاهه به عنوان یك مكانیسم دفاعی در برابر ناملایمات جهان، دیگر دردی را دوا نمی كند. وضع كره زمین و درك این موضوع كه «دنیا را گند برداشته» خشم هر كسی را بر می انگیزد. ما زمین را به گند كشیده ایم و ونه گوت راه بازگشتی نمی بیند. انگار حتی از خیر آینده و بشریت هم گذشته كه می خواهد روی سنگ مزارش بنویسند: «هیچ كس از زندگی جان سالم به در نمی برد.»
وقتی به گوشه و كنار آمریكای جورج دبلیو بوش نگاه می كند، خشمگین تر و گزنده تر از همیشه است. «كودتایی كثیف و بچگانه» به دست دانشجویان كم مایه دانشگاه ییل، اعتیاد به نفت، «پیشبرد» جنگ، كشوری كه انسانیت و منطق را زیر پا گذاشته و سردمدارانش ۳ مرد هستند به نام های «بوش، دیك و كالین».
همه این ها، او را به جایی می رساند كه در سرزمینی كه برایش جنگیده، احساس غربت كند و مردی بشود با این سؤال «سرانجام این مملكت بی صاحاب مال كیست؟»
ونه گوت با وجود بیزاری اش از اوضاع نابسامانی كه انسان ها برای جهان ایجاد كرده اند، می كوشد جاذبه گونه های انسان و پوچی ساده زندگی را به خاطر داشته باشد، و به این ترتیب ما را به خود وامی گذارد تا خودمان سروته قضیه را هم بیاوریم. («ما با بی خیالی، می كنیم كارهایی، كه تو چنته داریم، چنته داریم، تا آن جا كه بپوكیم، ...» شعرگونه ونه گوت) آن هم بر اساس مسیحیتی در كسوت اومانیسم، التماس برای «شرافتمند بودن»، نصب كردن موعظه مسیح در بالای كوه به دیوار ها و مهم تر از همه باور به این كه «باید مهربان باشی!»
شاید فكركنید خب، این كتاب چه رمز و راز مهمی را فاش كرده كه باید آن را خواند؟ ونه گوت با نگاهی به هملت به این نتیجه می رسد چون هر اتفاقی «نه خوب است، نه بد» پس شكسپیر قصه گوی ضعیفی بیش نیست. از طرفی، شكسپیر همیشه به دنبال بیان حقیقت است، چون ما در زندگی هرگز نمی توانیم بگوییم «خبر خوب چیه و خبر بد چیه». به عقیده
ونه گوت وقتی می شود به آینده كشور و كره زمین امیدوار بود كه حقیقت گفته شود. این خواسته ای است كه هنوز هم بر پیشخوان كتابخانه های عمومی آمریكا زنده است و نیز در كتاب هایی كه در پی كشف پاسخی روشن برای خود زندگی هستند. حالا چه خوب، چه بد. «چه سیندرلا، چه سوسك كافكا.» كتاب حاضر چنین كتابی است، در ضمن كوتاه تر از هملت نیز هست.
كورت ونه گوت جونیور در ۱۱ نوامبر ،۱۹۲۲ در ایندیاناپولیس ایالت ایندیانا متولد شد، پدرش كورت ونه گوت سینیور، معمار و مادرش ادیث لیبر بود. سال ،۱۹۴۰ از دبیرستان شورتریج در ایندیاناپولیس فارغ التحصیل شد و ویراستاری روزنامه مدرسه را به عهده گرفت. در سال های ۱۹۴۲-،۱۹۴۰ به دانشگاه كورنل در ایتاكای نیویورك رفت و بیوشیمی خواند و برای كورنل سان نیز مطلب می نوشت. سال ۱۹۴۲ به عنوان دیده بان توپخانه پیاده نظام در ارتش ایالات متحده آمریكا ثبت نام كرد و در مؤسسه كارنگی و دانشگاه تنسی به عنوان یك مهندس فنی تعلیم دید. مادرش در ۱۴ مه ۱۹۴۴ دست به خودكشی زد و كورت برای مدت كوتاهی به خانه برگشت و ماه دسامبر در جنگ بلژیك به اسارت درآمد.
سال ۱۹۴۵ برای كار در كارخانه تولید ویتامین برای زنان باردار، به درسدن درآلمان فرستاده شد و از بمب های آتش زای درسدن (۱۳ فوریه) جان سالم به در برد و به وسیله روس ها نجات یافت. همین رویداد دستمایه رمان «سلاخ خانه شماره ۵» شد. سال ۱۹۴۵ با جین مری كاكس ازدواج كرد، و سپس به عنوان گزارشگر صفحه حوادث در مجله بیورو نیویورك كار كرد و بعد برای ادامه تحصیل به دانشگاه شیكاگو رفت و مردم شناسی خواند اما تز فوق لیسانس اش پذیرفته نشد. پسرش مارك (۱۹۴۷) و دخترش ادیث (۱۹۴۹) به دنیا آمدند. در سال های ۱۹۵۰-۱۹۴۷ در شركت جنرال الكتریك در شنكتادی نیویورك به عنوان مسئول تبلیغات كار كرد اما آنجا را ترك كرد و برای نوشتن به كیپ كاد رفت و نخستین داستان كوتاهش در ۱۱ فوریه ۱۹۵۰ در مجله كلیر به چاپ رسید. بلافاصله نخستین رمانش با عنوان «پیانوی خودكار» نیز انتشار یافت. در مدرسه هوپ فیلد انگلیسی درس داد و برای یك آژانس صنعتی كار كرد و بعد نخستین نمایندگی اتومبیل ساب را در آمریكا به راه انداخت. رمان پیانو خودكار را با عنوان جدید ناكجاآباد شماره ،۱۴ به چاپ رساند.
۱۹۵۷ پدرش از دنیا رفت، خواهر و شوهر خواهرش نیز فوت كردند و ونه گوت سرپرستی ۳ فرزند خواهرش را به عهده گرفت. سال ۱۹۵۹ «افسونگران تایتان» منتشر شد و بعد مجموعه داستان های كوتاه «قناری در فاحشه خانه» منتشر شد. ظرف ۲ سال رمان های «شب مادر» و «گهواره گربه» به چاپ رسیدند. در سال های ۱۹۶۷-۱۹۶۵ در دانشگاه لورا رایترز استخدام شد و «خدا خیرت بدهد آقای رزواتر یا مروارید در پای خوكان» را به چاپ رساند.
دومین مجموعه داستان های كوتاه «به میمون خانه خوش آمدید» منتشر شد. در سال ۱۹۷۰ مشغول تدریس نگارش خلاق در هاروارد گردید و به خاطر رمان گهواره گربه از دانشگاه شیكاگو درجه فوق لیسانس گرفت. سال ۱۹۷۲ پسرش مارك به اسكیزوفرنی دچار شد و این حادثه سبب شد كورت «عدن اكسپرس» را بنویسد و بعد به معاونت رئیس مركز پن آمریكا انتخاب شد، در همان سال از روی رمان سلاخ خانه شماره ۵ فیلمی ساخته شد. سال ۱۹۴۷ مجموع مقالات و سخنرانی ها وامپترز، فوما و گرانفالون منتشر شد و دانشكده هوبارت و ویلیام اسمیت دكترای افتخاری ادبیات را به او اعطا كردند.
سال ۱۹۷۹ زندانی را منتشر كرد. از جین جدا شد و با جیل كرمنتز ازدواج كرد. سال ۱۹۸۰ نمایشگاهی انفرادی از طرح هایش را برگزار كرد. زندگینامه شخصی پالم ساندی و دیك تیرانداز منتشر شد. سال ۱۹۸۴ دست به خودكشی زد. ۱۹۸۵ رمان مجمع الجزایر گالاپاگوس منتشر شد. در این رمان ونه گوت سفر دریایی قرن در طبیعت را كه به مقصد همین جزایر است با یك بحران اقتصادی سیاسی جهانی در هم آمیخته و به سبك خاص و با طنز تلخ و گزنده ویژه خود، اثری شگفت و خواندنی آفریده است. گالاپاگوس نگاهی است رندانه و پسامدرنیستی به جهان معاصر و آینده جهان و آینده بشریت. او در این كتاب گفته: «چه بسا كه با این همه پرتوهای مسموم هسته ای و الكترومغناطیسی، آدمی نیز مانند برخی از موجودات ذره بینی دچار جهش بیولوژیك داروینی نشود و در زمانی به كوتاهی یك میلیون سال تبدیل نشود به ... !»
سال ۱۹۶۸ در جلسه توجیهی ائتلاف ملی ضد سانسور برای كمیته دادستان كل، پیرامون دادگاه مجلاتی كه پورنوگرافی را تبلیغ می كنند، صحبت كرد. رمان ریش آبی سال ۱۹۸۷ چاپ شد و ۳ سال بعد دری وری را چاپ كرد. سال ۱۹۹۷ «زمان لرزه» را به چاپ رساند. این رمان نیز آمیزه ای از خود زیست نگاری و داستان است. در این كتاب نویسنده فرض می كند كه زمان لرزه ای رخ می دهد و زمان از سال ۲۰۰۱ به ۱۹۹۱ برمی گردد و همه انسان های قرن بیست و یكم را درگیر می كند. در این دوره از زمان مردم به جبر ایمان می آورند و بعد از آن نمی توانند از آن خلاص شوند. گویی باز هم قهرمانی باید بیاید و مردم را به شیوه زندگی سابق برگرداند. اما آنها نمی دانند ۱۰ سال زندگی خود را تكرار كرده اند.
و سرانجام كتاب «مرد بی وطن» در حالی كه مدت زیادی از مرگ این نویسنده پیشكسوت نمی گذرد، در ایران به همت انتشارت مروارید و ترجمه زیبا گنجی و پریسا سلیمان زاده به چاپ رسید. پیش از این نیز كورت ونه گوت با ترجمه های علی اصغر بهرامی از رمان های «سلاخ خانه شماره ۵»، «گهواره گربه»، «شب مادر» و «زمان لرزه» ترجمه امیرمهدی حقیقت به فارسی زبانان معرفی شده است.
رؤیا بشنام
منبع : روزنامه ایران