سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


زنان بازار کار را تغییر می‌دهند


زنان بازار کار را تغییر می‌دهند
در فضای سازمان‌ها و نهادهای مردسالار جوامع امروز، زنان برای آن كه بتوانند باقی بمانند و پیشرفت كنند راهبردهای گوناگونی را در پیش گرفته‌اند و به واسطهء همین راهبردها سبب تغییراتی در آن نهادها و سازمان‌ها شده‌اند. حركت فزایندهء زنان به سمت بازار كار در واقع منشا باارزشی برای تغییر بوده است. زنان صرفا به دلیل این كه «وجود داشته‌اند» به ناگزیر حامل دیدگاه‌های جدید و گوناگون در مورد مسایل شغلی بوده‌اند.
آن‌ها برای حفظ جایگاه خود در محیط‌های كار و پیشرفت و نقش‌آفرینی در نهادها و سازمان‌های موجود و كنار آمدن با سیاست‌های جنسیتی راه‌های مختص به خود را اندیشیده‌اند و توانسته‌اند خط‌مشی‌هایی منعطف‌تر نسبت به زنان را پیشنهاد كنند. آن‌ها هم به واسطهء حضور خود در بازار كار و هم به واسطهء افزایش فرصت‌های اشتغال و فعالیت، چالشی در مقابل تقسیم كار جنسیتی موجود در اغلب جوامع و نهادها به حساب می‌آیند، همچنین زنان با زیر سوال بردن شكاف‌های موجود بین عرصه‌های خصوصی و عمومی در داخل جوامع نیروی بالقوه‌ای برای تغییر نهادهای سنتی بوده‌اند.
سوال این جاست كه این چالش به دست زنان به چه ترتیب صورت گرفته است؟ برخی از نظریه‌پردازان به این سوال چنین پاسخ می‌دهند كه مهارت‌های گوناگونی كه زنان طی زندگی خود به دست می‌آورند، مانند مدیریت و برنامه‌ریزی امور خانه و زندگی خانوادگی، توانایی برقراری ارتباط‌های شخصی، كار گروهی و مشاركتی و توانایی در انجام چند كار به طور همزمان، در واقع با ورود آن‌ها به بازار كار تقسیم‌بندی‌های جنسیتی سابق را زیر سوال برده است. از اواخر دههء ۸۰ میلادی این چالش‌ها به رسمیت شناخته شد و سبب شكل‌گیری مدل‌های هدایت بازار به شیوهء به اصطلاح «نرم» شد.
حتی پیش‌بینی شد كه این شیوه‌های «زنانه» سازمان‌دهی و مدیریت بازار كار برای نهادهای هزارهء جدید «مناسب‌تر» باشد. گسترش این گفتمان‌ها در سطح بین‌المللی لزوم تغییرات قانونی و در سطح عمیق‌تر، فرهنگی را پدید آورد. به عنوان مثال اكنون در بسیاری جوامع لزوم برابری دستمزد و حق زنان برای برخورداری از فرصت برابر برای اشتغال، امری پذیرفته شده به حساب می‌آید. با این حال، در بیش‌تر جوامع اقدامات عملی برای مشاركت بیش‌تر زنان در بازار كار همواره كندتر از تغییرات فرهنگی صورت گرفته است. به عنوان مثال در انگلیس بررسی‌های انجام شده روی ۳۵۰ نهاد شغلی در دههء ۹۰ میلادی نشان می‌دهد كه باوجود این كه نیمی از آن‌ها به ایجاد فرصت‌های برابر تعهد كرده بودند، اما در عمل تنها یك سوم آن‌ها گام‌های عملی در این جهت برداشتند. علاوه بر زنان انگلیسی، زنان در تمام كشورهای اروپایی و آمریكا و كشورهای در حال توسعه با روند كند حركت به سوی برابری روبه‌رو بوده‌اند.
از چهارمین كنفرانس جهانی سازمان ملل در مورد زنان در پكن در سال ۱۹۹۵ دسترسی نابرابر زنان به فرصت‌های شغلی و منابع اقتصادی و مقام‌های بالای نهادها و سازمان‌ها در سطوح ملی و بین‌المللی، با قوت بیش‌تری مورد توجه قرار گرفت. در واقع برخی محققان، گسترش و تحكیم جنبش‌های زنان به همراه تبادل و انتشار اندیشه‌ها و گفتمان برابری را نشانهء شكل‌گیری یك جنبش عمیق اجتماعی در سراسر جهان می‌دانند. طی ۳۰ سال گذشته، زنان تجربه‌های جمعی مهمی از كار در نهادهای اجتماعی و اقتصادی كسب كرده‌اند. آن‌ها ضمن كار در محیط‌های غیرمنعطف و از طریق تجربهء اشكال گوناگون مستقیم و غیرمستقیم تبعیض، چیزهای زیادی راجع به خود و آن نهادها آموخته‌اند. آن‌ها تلاش كرده‌اند ریشه‌های این تبعیض‌ها را موشكافی كرده و از آن طریق راه مبارزه با آن‌ها را بیابند.
در مجموع می‌توان گفت كه آگاهی فزایندهء زنان از سیاست‌های جنسیتی، به همراه ارادهء آنان برای مبارزهء فعالانه و تلاش برای تغییر و تحول نهادها، كلید رهایی زنان (و مردان) در سراسر جهان به شمار می‌رود. این تحولات از یك سو به واسطهء تلاش‌های فردی برای مبارزه با ساختارهای پدرسالار و از سوی دیگر به واسطهء طرح‌های جمعی گسترده‌تر برای زنان، مانند تشكیل اتحادیه‌های كار و سازمان‌های زنان صورت می‌گیرد. از این طریق، آگاهی‌ها و دانش زنان در مورد روابط جنسیتی، ساختار و فرهنگ و سیاست‌های جنسیتی در محیط‌های خاص كاری یا شغلی و نیز نقش و ارتباط‌های‌شان در داخل این محیط‌ها بالا می‌رود. سطح و عمق آگاهی‌ها در میان افراد، قشرها و گروه‌های گوناگون زنان نیز متفاوت است و به همین جهت آن‌ها راهبرهای متفاوتی را در واكنش با ساختارهای پدرسالار برمی‌گزینند. این واكنش‌ها از عدم پذیرش جایگاه‌ها و نقش‌های سنتی برای زنان تا مواضع فمینیستی چالشی و منتقدانه را در بر می‌گیرد.
آگاهی‌های زنان از موقعیت تبعیض‌آمیزشان در جامعه ممكن است لزوما به اقدامات عملی مبارزه منجر نشود، اما اگر قرار باشد اقدام عملی صورت گیرد، زنان باید مهارت‌های سیاسی لازم برای به چالش كشیدن وضعیت موجود را در خود پرورش دهند. مبارزه با ساختار پدرسالار می‌تواند ابعاد فردی یا _جمعی به خود‌بگیرد.
● دلایل نابرابری جنسیتی و رویكردهای موجود
دانشمندان علوم اجتماعی و مدیریت بر این باورند كه ساختارها و فرآیندهای اجتماعی خاصی در جامعه به طور سیستماتیك به سركوب زنان منجر می‌شود. این تبعیض را در جداسازی شغلی براساس جنسیت در محیط‌های كار و عدم تعادل میان حضور زنان به عنوان كارگر و پست‌های بالاتر می‌توان دید.
در سطح نظری، ورود موضوع جنسیت به نظریه‌ها بسیار كند صورت گرفته است. هم‌اكنون چهار رویكرد عمده در سطح نظری به مسالهء جنسیت در محیط‌های كاری وجود دارد; اولی به طور كلی جنسیت را فراموش می‌كند. نتیجهء این رویكرد آن بوده كه در اكثر علوم اجتماعی، تحقیقات مدیریت و روابط كاری، كارگران و مدیران «مرد» به حساب آمده‌اند و حتی به زنان در حاشیه هم توجه نشده است. دومین رویكرد آن است كه نقص‌ها و معایب رویكرد اول را با تحقیقات فمینیستی برجسته كرده است. سومین، اضافه كردن زنان به عنوان یك مورد ویژه در تحقیقات است كه برای جبران فراموش كردن آن‌ها در رویكرد اول پیش‌بینی شده است و رویكرد چهارم كه از همه جدیدتر است، وارد كردن روابط جنسیتی در بررسی‌های شغلی و سازمانی است.
تحقیقات انجام شده در مورد اهمیت جنسیت و شكاف‌های جنسیتی در محیط‌های كار و خانه كمك می‌كند تا بیش‌تر بدانیم كه نابرابری‌های جنسیتی چرا به وجود می‌آید و چگونه دوام می‌آورد یا بازتولید می‌شود. توجه به مسالهء جنسیت و روابط جنسیتی در مدیریت سازمانی از دههء ۷۰ از سوی نویسندگان متعددی مورد تاكید قرار گرفت. در گفتمان‌ها و تحقیقات فمینیستی دیدگاه‌های گوناگونی در این مورد پرورش یافته است. به عنوان مثال سه جریان عمدهء فمینیستی، فمینیسم لیبرال، فمینیسم رادیكال و فمینیسم سوسیالیستی هر یك این مساله را از زوایای گوناگون مورد توجه قرار داده‌اند، اما یك رویكرد هم این بوده كه از هر سه این «فمینیسم»ها و نیز فمینیسم‌های دیگری مانند فمینیسم فرهنگی، پست مدرن، محیط زیستی، رنگین پوستی و... برای رسیدن به یك رویكرد مشترك جهانی استفاده شود.
ترجمه: پروانه عسگری
منبع : روزنامه سرمایه