شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اصلاح طلبان مذهبی در اروپا


اصلاح طلبان مذهبی در اروپا
الف) اصلاحات مذهبی مارتین لوتر در آلمان
شرایط تاریخی آلمان در عصر جدید جالب توجه است. آلمان سرزمینی است که از دوره‌ی میانی قرون وسطی در برخورد با پاپها معروفیت خاصی داشته است. از عصر هانری چهارم به بعد در این سرزمین تصادم بین امپراتوران و پاپها صورت گرفته که یکی از دلایل عمده آن وضعیت کلیسا در آمان بوده است. از آنجا که کلیسا زمینهای زیادی را در اختیار داشت، همواره امپراتوران آلمانی می‌کوشیدند که در انتخاب اسقفها دخالت کنند. در حالی که کلیسا معتقد بود که انتخاب اسقفها در حوزه اختیار امپراتوری نیست و نمی‌توانست بپذیرد که امپراتوری در امور کلیسا و اختیارات پاپها دخالت کند. نتیجه تصادم و کشمکش میان امپراتوران و پاپها در نهایت به سقوط امپراتوری آلمان بسیار ضعیف ظاهر شد و بیشتر، شاهزادگان و اشراف آلمانی توانستند قدرت یابند تا مقام امپراتوری. این وجه بارز تفاوت آلمان با کشورهای دیگر اروپایی نظیر انگلستان و فرانسه است. چرا که در عصر جدید در فرانسه و انگلستان ما شاهد پیدایش دولتهای مستقل ملی هستیم، در حالی که در آلمان اینگونه نیست و به رغم حضور امپراتوری ضعیف، قدرت در دست شاهزادگان و اشراف بود. با این حال گسترش فعالیتهای تجاری – اقتصادی نیز در این سرزمین جالب توجه است. حتی ما در عصر جدید شاهد پیدایش اتحادیه‌های بازرگانی نظیر اتحادیه «هانزا یا هانتا» هستیم که دویست شهر مختلف کوچک و بزرگ را در بر می‌گیرد و مناسبات تجاری بین آنان برقرار است.
سرزمین آلمان با کشورهایی نظیر هلند، سوئد، شمال ایتالیا، روسیه و نروژ در تماس منظم تجاری بود و در عصر جدید با تجارت و بازرگانی کاملاً رونق گرفته بود. همین مساله سبب رونق محافل تجاری این کشور شده بود. افزایش تولیدات کالا و استخراج معادن مس، نقره، آهن و زغال‌سنگ نیز گسترش یافته بود که در نهایت جدایی محافل فئودالی از بورژوایی منجر شد. این تحولات در آلمان نشان می‌دهد که فئودالیسم این کشور در شرایط آسیب‌پذیری قرار داشت و شورشهای روستاییان نیز نشانه‌ای از این تحولات و دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی بود. در این کشور اساس اقتصاد فئودالی بتدریج در حال تزلزل بود و چون قدرت واحدی وجود نداشت، بیشتر شهرهای آلمان در کنترل اشراف بود و بورژوازی آلمان تا حدود زیادی سرسپردگی داشت و از رهبری شوالیه‌ها و غیره اطاعت می‌کرد.
در عین حالی که اشراف آلمان به تصرف املاک کلیسا علاقه‌مند بودند، شاهزادگان نیز به کنترل کلیسا گرایش داشتند. هر چند امپراتوری آلمان هم بی‌علاقه نبود تا شاهزادگان و اشراف را تحت کنترل خود درآورد، روستاییان آلمانی نیز به تملک زمین علاقه داشتند. این ویژگیها در آلمان به انزجار اقشار مختلف از کلیسای کاتولیک منجر شد. در حرکت مارتین لوتر تمامی این نارضایتیها تبلور یافت، یعنی با حرکت وی این رفتارها جنبه مذهبی به خود گرفت و بدین ترتیب شاهزادگان، اشراف، تجار و روستاییان همه خواسته‌های خود را در حرکت لوتر یافتند. قبل از لوتر نیز افرادی بودند که با اندیشه‌های رنسانسی خود جو آرام این سرزمین را متلاطم کردند که حرکت آن‌ها نیز در اصلاحات دینی بی‌تاثیر نبود. مهمترین متفکر عصر رنسانسی «لورنتسیو والا» می‌باشد که از طریق مطالعه متون مذهبی و مقایسه آن‌ها با یکدیگر متوجه شد لاتین موجود در کلیسا متعلق به آغاز عصر مسیحیت نیست بلکه به قرون هفتم و هشتم میلادی تعلق دارد. حرکت والا زمینه را برای رفرمیستهای بعدی چون لوتر و کالون فراهم کرد تا بدین ترتیب آنان حرکت اصلاحی خود را آغاز کنند.
● مارتین لوتر (۱۴۸۳-۱۵۴۶)
مارتین لوتر(۱) در سال ۱۴۸۳ م. در آلمان متولد شد. پدر وی در کار معدن بود و با اجاره آن صاحب نام و آوازه‌ای شده بود و چون در کارش بسیار ترقی کرد مارتین را برای تحصیل حقوق به مدرسه فرستاد. تحصیلات ابتدایی و عالی لوتر حکایت از تمکن مالی وی داشت. هنگامی که آلمان رونق و شکوفایی داشت او در حال تحصیل بود و در مسائل ادبیات کلاسیک یونانی و رومی و نیز کتب دینی مطالعاتی را انجام داد. وی لاتین را به خوبی می‌دانست و از یونانی هم تا حدودی آگاهی داشت. لوتر اساساً یک فرد مذهبی بود و افکار سنت اگوستین را مطالعه کرده و از برخی جهات تحت تاثیر افکار او قرار گرفته بود. لوتر در ابتدا قصد داشت وارد فرق دینی و صومعه و دیر شود؛ ولی بعدها نظرش تغییر یافت. زیرا آن آرامش لازم را نیافت و سرانجام زندگی عالمانه‌ای را در پیش گرفت و در دانشگاه وتین‌برگ کرسی تدریس الهیات را بر عهده گرفت. او معتقد بود که روحش آرامش لازم را در مذهب نیافته و به تدریج متوجه شد که رستگاری در گرو آداب و رسوم و مراسم مذهبی نیست، بلکه مساله قلبی است. یعنی لوتر به یک مفهوم قلبی آن طور که سن پل گفته بود ایمان یافت. انسان زمانی رستگار می‌شود که ایمان در قلبش ظاهر شود؛ این بینش لوتر قبل از اصلاحات بود. حرکت لوتر زمانی آغاز شد که کلیسا و پاپ در همه جا اعلام کرده بودند که می‌توان با خرید الواح مغفرت، آمرزش گناهان را خرید. شخصی به نام «تتزل» که اجازه فروش این آمرزشنامه را داشت در همه جا تبلیغ می‌کرد و برای فروش به دانشگاه وتین‌برگ رفت و حتی آن‌ها را از طریق پیشخوان بانک فوگر نیز به فروش می‌رساندند. این امر لوتر را واداشت تا آنها را مورد انتقاد قرار دهد. از این زمان به بعد افکار و اندیشه‌های لوتر مطرح شد و شهرت یافت. در این زمان او اعلامیه ۹۵ ماده‌ای خود را تدوین کرد و آن را به سردر دانشگاه وتین‌برگ در ایالت ساکسوتی آلمانی آویزان و بیان کرد که آمرزش گناهان هیچ ربطی به پاپها ندارد. صدور اعلامیه ۹۵ ماده‌ای در ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ م. که بعدها به عنوان منشور آیین پروتستان شناخته شد آغازگر عصر رفرم است. از نظر لوتر الطاف خداوندی شامل حال همگان است و همه می‌توانند توبه کنند و راه توبه باز است، پس نیازی به چنین اعمالی نیست و در هیچ کتاب مقدسی به چنین چیزی اشاره نشده است.
از نظر لوتر تمام مراجع به دو اصل بر می‌گردد: یکی این که، هر کس می‌تواند کشیش خود باشد و نیازی به واسطه نیست؛ دوم این که، برای آمرزش گناهان هیچ ماخذی در کتب مقدس وجود ندارد و هرکس وجدانش عالی‌ترین مرجع است. بنابراین کشیشان و پاپها حق چنین عملی را ندارند و برای این مساله کتب مقدس بالاترین مرجع هستند، نه حرفها و تشریفات پاپ و کلیسا.(۲)
از آنجا که در این زمان صنعت چاپ وجود داشت، این اعلامیه به سرعت منتشر و در عرض چند هفته در سراسر آلمان پخش شد. کلیسا ابتدا واکنش سریعی از خود نشان نداد. ولی آثار سخنان لوتر به خوبی روشن بود؛ چرا که با منطق و دلیل بیان می‌شد و مردم به افکار او نزدیک می‌شدند. در عین حال لوتر عنوان کرده بود که پاپ حداکثر می‌تواند جرایم مربوط به کلیسا را بفروشد نه جرایم و گناهان مربوط به خداوند را.(۳) این حرکت با استقبال طبقات مختلف اجتماعی آلمان از قبیل اشراف، فئودالها، روستاییان و تجار مواجه شد. لوتر اعلام کرده بود که سخنان پاپ را قبول ندارد و تحت تاثیر افکار کلیسا نیست بلکه به وجدان و مطالعات خود متکی است. وقتی که فروش آمرزش گناهان کم شد، درآمد کلیسا نیز کاهش یافت. فروشندگان الواح مغفرت به پاپها شکایت کردند که لوتر مانع از کسب درآمد کلیساست. در این زمان پاپ به لوتر دستور داد تا دست از اقدامات خود بردارد وگرنه از طرف کلیسا تکفیر خواهد شد. از سال ۱۵۱۷ تا واکنش کلیسا یک سال می‌گذشت. در عرض این یک سال شرایط کاملاً تغییر کرده بود؛ چرا که لوتر طرفدارانی پیدا کرده بود که پایگاه مهمی برایش به شمار می‌رفتند. او در میان اشراف، فئودالها و حتی روستاییان پایگاه مهمی کسب کرده بود و تلاش می‌کرد تا نارضایتی از کلیسا را با مسائل ملی پیوند زند؛ حتی عنوان کرد که نباید ملت آلمان تسلیم پاپ و کلیسا شوند و همچون فرانسویها باید دست پاپ را از سرزمین خود کوتاه کنند. پاپ برای اظهار پشیمانی لوتر دو ماه به او فرصت داد، ولی هیچ تغییری در رفتار او صورت نگرفت. بدین ترتیب پاپ فرمان تکفیر او را صادر کرد. لوتر که به تحکیم مواضع خود در آلمان پرداخته بود، پاپ را به مقابله طلبید و فرمان تکفیر او را در آتش سوزاند. لوتر سه مقاله تند و آتشین نوشت و در آن‌ها به تشکیلات و عملکرد کلیسای کاتولیک پرداخت و با حمله به آن‌ها آنان را بی‌اعتبار کرد. این رویارویی لوتر دقیقاً خصلت مبارزه به خود گرفت. در سال ۱۵۲۰ او مخالفت خود را با دستگاه پاپ با انتشار رساله‌ی «استدعا از نجبای مسیحی ملت آلمان» به حد اعلا رسانید. در این رساله تمایز میان روحانیون و افراد غیر روحانی را به کلی کنار نهاد و کلیه معتقدان را کشیش خواند.(۴) در گذشته برخی رهبران اصلاح‌طلب، چون یان هوس به وسیله کلیسا سوزانده شده بودند و اینک لوتر نیز در معرض این خطر قرار داشت. این مساله موجب شد تا امپراتور آلمان او را احضار و در این باره به او هشدار دهد. او در شورای امپراتوری حاضر شد و با تکیه بر سخنان قبلی خود حاضر به استغفار نشد. از این زمان به بعد لوتر تحت حمایت شخصی به نام فردریک خردمند ساکسونی قرار گرفت. فردریک با ربودن لوتر و حمایت از او مانع از دستیابی پاپ به او گردید و این فرصت مناسبی برای لوتر بود تا بتواند اندیشه‌های خود را گسترش دهد.
تمامی اندیشه‌های لوتر حول این محور می‌چرخید که کلیسا باید اصلاح و کم خرج شود. چرا که کلیسای کم خرج به درد نظام بورژوازی می‌خورد. همچنین کلیسا باید مساله ایمان را ساده‌تر توضیح دهد و افکار مردم را دچار تشویش نکند. پس بدین صورت او اساس کلیسا را به عنوان رابطه انسان با خداوند زیر سوال برد، با بیان این جمله که «هر کسی می‌تواند کشیش خود باشد و خود مستقیماً با خداوند تماس برقرار کند».(۵) دیگر اینکه رستگاری و نجات انسان فقط از طریق ایمان به خداوند ممکن است و نه فرمالیسم رفتاری و مراسم و تشریفات. خداوند از طریق محبتی که در درون انسان ایجاد می‌کند موجب رستگاری او می‌شود، نه کردار و اعمال مذهبی. اشخاصی که می‌خواهند زندگی خود را توجیه کنند باید وجدان خود را بسازند و از ظواهر دینی فراتر روند.
لوتر متوجه این مساله شده بود که تعالیم اناجیل مشکل‌زاست و ترجمه آن ضرورت دارد. بنابراین، اناجیل را مستقیماً به زبان آلمانی ترجمه کرد. ترجمه آن‌ها به مردم آلمان این امکان را می‌داد که آن‌ها را به زبان مادری‌شان مطالعه کنند و ببینند که چه می‌گویند. بدین ترتیب لوتر گام اساسی برداشت. او کلیسا را بر پایه‌ی جدیدی استوار کرد که همان ایمان قلبی بود و واسطه‌گری در آن جایی نداشت و مستندات او نیز اناجیل بود. لوتر حتی برای مخالفت با کلیسا به فئودالها، اشراف و شاهزادگان دستور می‌داد که زمینهای کلیسا را در اختیار گیرند تا راه برای تحولات بعدی باز شود. بدین وسیله زمینهای کلیسا در اختیار فئودالها و شاهزادگان قرار گرفت.
لوتر در اصل یک فرد مترقی به معنای امروزی نبود، یعنی نمی‌توان او را متفکر عقلگرا دانست بلکه او مخالف اندیشه‌های رنسانسی بود و کتبی در رد نظریات اراسموس نوشت و عقیده داشت که بین قوانین انجیلی و قوانین زمینی تفاوت وجود دارد و حتی به شدت با فلاسفه مخالف بود و ارسطو را دلقک دانشکده‌ها می‌دانست. لوتر عقل را در حدی قبول داشت که به درد زندگی معمولی و طبیعی بخورد؛ در حالی که برای مسائل ماوراءالطبیعی و درک خداوند به کار نمی‌آید. از این نظر می‌توان گفت اندیشه‌های او همان اندیشه‌های کهن اولیه مسیحیت است که با تاکید بر ایمان و اعتقاد قلبی در تعارض با عقل و فلسفه است.
لوتر در ابتدا معتقد بود که یک کلیسا وجود دارد و آن هم باید اصلاح شود، ولی به تدریج معتقد شد که دو نوع کلیسا باید وجود داشته باشد بدین صورت که کلیسای مردم مومن و معتقد باید از کلیسای کاتولیک رومی جدا شود. در این زمان او کلیسای جدید لوتران را تاسیس کرد و آن را از کلیسای کاتولیک رومی جدا نمود. در این کلیسا به روحانیون اجازه ازدواج داده شد. در این نوع کلیسا هم روحانی، هم مراسم مذهبی و هم برخی از شعائر دینی وجود داشت. عشاء ربانی و اصول طبقه‌بندی درجات روحانی با لباسهایشان و برخی از هنرهای قالبی در آن محفوظ ماند و حتی سنت موسیقی نسبت به گذشته تقویت شد. این بینش به عنوان پروتستان یعنی «پروتست» یا اعتراض نسبت به کلیسای کاتولیک شناخته شد.
مسلماً افکار و اندیشه‌های لوتر در شرایط اجتماعی و اقتصادی آلمان بی‌تاثیر نبود. وی عنوان کرده بود که زندگی روحانی به درد نمی‌خورد و در هر لباسی می‌توان به خداوند خدمت کرد. از نظر او خداوند تنها در صومعه و دیر نیست، بلکه در همه جا حضور دارد؛ پس لازم نیست که افراد وارد دیر و صومعه شوند. او نه تنها ازدواج کرد، بلکه ازدواجش با یک راهبه مسیحی بود که از او صاحب پنج فرزند شد و این مساله می‌توانست در شرایط اجتماعی آلمان تاثیرگذار باشد.
آزادی مذهبی و حرکت اصلاحی لوتر در آلمان نشان داد که اگر در یک بعد کلیسا آسیب ببیند، در پی آن مقیدات فئودالی نیز آسیب خواهد دید و چنانچه دیگر ابعاد کلیسا دچار آشفتگی شود، تمهیدات فئودالی نیز زیر سوال خواهد رفت. به این معنی که روستاییان می‌خواستند بدانند که آیا در کتب مقدس مذهبی چیزی در مورد نپرداختن مقیدات فئودالی یا عشریه کلیسایی وجود دارد یا خیر. آزادی صرف مذهبی برای آنان کافی نبود، بلکه آن‌ها می‌خواستند از قید مقیدات نظام فئودالی رهایی یابند و در این زمان طرفداران لوتر در میان آن‌ها این گونه بیان کردند که اگر بنیادهای کلیسای کاتولیک سست شود، به سبب ارتباط تنگاتنگ فئودالها با کلیسا اقتصاد فئودالی نیز ضربه خواهد دید. شخصی به نام «توماس مونزر» سخنانی را در باب آزادی از سلطه فئودالی بیان داشت و بدین ترتیب جنبشهای روستایی آغاز شد.
اگر در زمان حرکت اصلاحی لوتر شاهد بزرگترین جنبش روستایی و دهقانی به نام «جنگ سلحشوران دهقانی» در آلمان هستیم، بی‌جهت نیست؛ چرا که شرایط اقتصادی، اجتماعی برای انحطاط نظام فئودالی فراهم شده بود. البته حرکت لوتر فقط جنبه مذهبی داشت، زیرا او معتقد بود که افراد حق ندارند در برابر فرمانروایان خود قیام کنند. لوتر که مورد حمایت فئودالها و اشراف بود در ابتدا کوشید تا با موعظه خویش، جلوی شورش روستاییان را بگیرد ولیکن چون این جنبش عظیم بود و به اسم لوتر صورت می‌گرفت، او به فرمانروایان و زمینداران آلمانی دستور داد تا به سرکوب شورش بپردازند؛ با بیان این جمله که «این سگها را بزنید و بکشید». با این اقدام لوتر جنبش دهقانی به سختی سرکوب شد. از قول لوتر نقل کرده‌اند که «شهریاران این جهان خدایانند و عوام شیاطین».(۶) با سرکوب شورش دهقانی ابتکار عملیات در نهضت پروتستان از دست توده مردم خارج شد ولیکن روزبه‌روز از حمایت پادشاهان و شهریاران برخوردار شد و تا اواسط قرن شانزدهم میلادی این اصلاحات در بیشتر امارت نشینهای شمال آلمان و کشورهای سوئد، دانمارک و نروژ انجام شد. خصوصاً پادشاهان اسکاندیناوی که به دلایل غیر روحانی بودن آن مجذوب این آیین شدند فرصتی به دست آوردند تا به سرکوب اسقفان سرکش و مصادره اموال صومعه‌ها و دیرها بپردازند.
اقدامات رفرمیستی لوتر به منازعات مذهبی بین پروتستانها و کاتولیکها منجر شد. در حالی که امپراتور آلمان درگیر جنگ با دولتهای فرانسه و عثمانی بود، با عقد معاهده صلح اگسبورگ در سال ۱۵۵۵ م. این مسائل رفع و رجوع شد. بر اساس این معاهده صلح قرار شد که هرجا امیر کاتولیکی دارد، افراد آن سرزمین کاتولیک باشند و هرجا امیر پروتستانی دارد، افراد آن منطقه پروتستان باشند و در سرزمینهایی که افراد، کاتولیک هستند و امیر پروتستان یا بالعکس افراد می‌توانند جابه‌جا شوند. این مساله سبب جابه‌جایی جمعیتها و شکاف در آلمان شد و از این رو در آلمان ضرب‌المثلی با این عنوان رایج شد: «هر که را ملک است، مذهب آن او».(۷)
اصلاحات مذهبی لوتر در آلمان پیامدهای خاصی را به همراه داشت که هم می‌توانست مثبت باشد و هم منفی. از جمله پیامدهای مثبت آن عبارت بود از: گسترش زبان آلمانی، ترجمه اناجیل و پیدایش کلیسای لوتری و سرانجام قطع رابطه این کلیسا با کلیسای کاتولیک رومی. در حالی که پیامدهای منفی آن عبارت بود از: سرکوب جنبشهای دهقانی و تسلط فئودالها و اشراف زمیندار بر مناسبات بورژوایی و تداوم تسلط نظام سرواژی در آلمان؛ به خطر افتادن وحدت سیاسی آلمان و ایجاد دشواری در رشد مناسبات اقتصادی این کشور. اختلافات مذهبی و عدم وحدت سیاسی سبب شد تا آلمان نتواند در عصر جدید در مساله‌ی کشف مستعمرات و عرصه‌های استعماری توفیقی به دست آورد و سرانجام ضعف این کشور را نسبت به دیگر کشورهای اروپایی از قبیل فرانسه و انگلستان نشان داد.
ب) اصلاحات مذهبی آلریش زویینگلی در سویس
سرزمین سویس را می‌توان حلقه اتصال رفرم فرانسه با آلمان دانست که موقعیت سویس در ارتباط تجاری یکی از مهمترین علامتهای آن است. این کشور تحت تاثیر جریانهای فکری اطراف خود قرار داشت. امروزه هم که زبانهای چهارگانه اروپایی در سویس صحبت می‌شود حاکی از این امر است. از نظر فکری این کشور تحت تاثیر کشورهای آلمان و فرانسه قرار داشت. اساس اصلاحات مذهبی در سویس قبل از کالون از سوی رفرمیستی مشهور به نام آلریش زویینگلی انجام گرفته است. زویینگلی در اول ژانویه سال ۱۴۸۴ م. در شهر ویلد هوس به دنیا آمد و تا سال ۱۵۳۱ م. زندگی کرد. او تعلیمات مذهبی را نزد عمویش فرا گرفت و در سال ۱۴۹۸ به دانشگاه «وینا» رفت که به دلایل نامعلومی از آنجا اخراج شد. ولی دو سال بعد دوباره به دانشگاه رفت و در سال ۱۵۰۶ م. مدرک استادی خود را در علم الهیات دریافت کرد و به عنوان کشیش انتخاب شد. وی طی تحصیلات دانشگاهی خود با اومانیستها آشنایی یافت و به تحقیقاتی در این زمینه پرداخت. او حتی زبان یونانی را فرا گرفت و با اراسموس در ارتباط بود. او در زندگی اجتماعی خود به دلیل فعالیتهای سیاسی به عنوان انسانی برجسته شناخته شده بود و در مطالعات خود زبان عبری را فرا گرفت. همین یادگیری زبان عبری در موفقیت او سهم بسزایی داشت. وی در عین حالی که یک آوازخوان خوب و نوازنده‌ی موسیقی بسیار عالی بود، ناطق و سخنرانی ماهر و مجرب با نطقی بسیار خوشایند بود.
اقدامات اساسی زویینگلی از زمانی آغاز می‌شود که وی در اول ژانویه سال ۱۵۱۹ برای نخستین‌بار در زوریخ اقدام به تبلیغ در مورد کلیساها و عقاید خود می‌کند. او با شرح کتاب انجیل آغاز به کار کرد و با استناد به کتب قدیمی و در عین حال موثق، خود را به صورت یک اومانیست واقعی نشان داد. موفقیت زویینگلی در زمینه سیاست اعتبارش را در بین مردم افزود. وی در یک شورای مذهبی به انقلاب مذهبی خود اشاره کرد. طبق نظر او انجیل و تفاسیری که از آن شده بود، باید تنهاترین و مهمترین قدرت مذهبی زمان خود باشد.(۸) او حتی به پایگاه اقتصادی کلیسا تاخت و بدین ترتیب تمامی ثروت و دارایی کلیسا به وسیله بزرگان حکومت گرفته شد. وی مجرد بودن کشیشان را به عنوان موضوعات خلاف قانون مقدس دانست و در عین رد تجرد کشیشان، اعلام کرد که گناه اولیه آدم الوالبشر هیچ ربطی به گناهان انسانهای فعلی ندارد. با گسترش اندیشه‌های زویینگلی زنان و مردان راهبه شروع به ازدواج کردند و حتی خود او با بیوه‌زنی به نام آنارین هارد ازدواج کرد که فرزند دختری برای او به دنیا آورد. بدین ترتیب زویینگلی زمینه را برای اصلاحات کالون آماده کرد. او با ایستادگی در برابر کلیسای کاتولیک این گونه بیان داشت که مساله عشاء ربانی که نوعی تکرار شام آخر محسوب می‌شود درست نیست و نمی‌توان آن را قبول کرد.
سویس به دلیل گسترش افکار و عقاید لوتر و همچنین گسترش مناسبات تجاری – بازرگانی پذیرای رفرم شده بود و مسلماً این مساله سبب تقویت حرکت زویینگلی گردید او طرفدارانی داشت که موجب تقویت قدرتش در برخی از شهرها شدند. شورای اداری شهر نیز از او حمایت کرد و بدین شکل اصلاحات او مورد توجه قرار گرفت. ولی بخشی از این سرزمین هنوز در اختیار کلیسای کاتولیک بود و زیر سلطه پاپها اداره می‌شد. بدین دلیل بین بخشهای مختلف سویس اختلافاتی بروز کرد. علت این که سیستم کانتونی در سویس استمرار یافت و هیچ‌گاه نتوانست قدرت مرکزی نیرومندی داشته باشد، همین پراکندگی قدرت سیاسی بود که هر کانتونی از آن برخوردار بود.
در عین حال، حرکت زویینگلی تاثیراتی را در شرایط اجتماعی و اقتصادی سویس داشت. روستاییان و دهقانان که هیچ دلیلی را برای پرداخت مالیات به اربابانشان در انجیل ندیدند از انجام دادن این عمل خودداری کردند و از کتاب انجیلی که زویینگلی در اختیارشان گذاشته بود بهترین و زیباترین عقاید را دریافت و استنباط کردند، خیلی بهتر و زودتر از آنچه مالکان ایالتها دریافت کرده بودند. کاتولیکها نیز تلاش زیادی کردند تا موقعیت خود را در سویس حفظ کنند. حتی به یک اتحاد تدافعی با دولت اتریش در سال ۱۵۲۹ دست زدند که معروف به اتحاد مسیحی است، ولی نتوانستند کار چندانی از پیش ببرند.
زویینگلی که به عنوان شخصیت مهمی در تمامی محافل سیاسی – مذهبی معروف شده بود، هر روز با غرور بیشتری خود را نشان می‌داد و همین گستاخی او مانع از وحدتش با لوتر گردید (در رابطه با عقاید شام آخر). زویینگلی معتقد بود: «در ظرف سه سال آینده، ایتالیا، اسپانیا و آلمان نظریات ما را خواهند پذیرفت». حتی پادشاه فرانسه نیز با پذیرفتن این که سالانه مقداری پول به زوریخ بفرستد زیر سلطه نظریات زویینگلی درآمد. زویینگلی با ممنوع کردن رابطه بین ایالتهای کاتولیک خشم عمومی آن‌ها را برانگیخت و سرانجام در سال ۱۵۳۱ م. در جنگی که با کاتولیکها درگرفت در نبرد «کابل» شکست خورد و کشته شد. در دومین شکست طرفدارانش، معاهده‌ی صلحی منعقد گشت که بر اساس آن هر کدام از کانتونهای سویس در تصمیم برای انتخاب مذهب خود آزادی عمل یافتند. ولی این کلیسای اصلاح شده پس از مرگ زویینگلی متحمل خسارات فراوانی شد و تا زمان ظهور کالون بدون رهبر باقی ماند.
به طور کلی می‌توان گفت یکی از علل موفقیت زویینگلی این بود که به مطالعه ادبیات کلاسیک پرداخت و در مرکز کانون تحولات عقلانی رشد یافت. از آنجا که وی انسانگرا بود همواره به اراسموس به چشم یک مرشد می‌نگریست و تحت تاثیر او شروع به مطالعه مسیحیت انجیلی کرد. وی پس از مطالعه‌ی دستنوشته‌های لوتر تعالیم خود را که متکی بر اعتبار انجیل بود ارائه داد و از این جهت کاملاً به لوتر نزدیک شد؛ در حالی که وی معنای آزادانه‌تر و نتایج رادیکالتری را به دست آورد. نکته تمایز او با لوتر نیز در این بود که در تعبیرش از مراسم عشاء ربانی صرفاً تفسیری سمبولیک ارائه می‌دهد و با وجود اینکه لوتر نظر کاتولیکها را در مورد تبدیل نان و شراب به جسم و خون عیسی رد می‌کرد، زویینگلی بر وجود حقیقی جسم و خون عیسی در نان و شراب اصرار می‌ورزید. همین اختلاف موجب عدم اتحاد این دو شاخه از آیین پروتستان گردید. بعلاوه زویینگلی تعصب و جزم‌اندیشی فکری کمتری نسبت به لوتر داشت. وی عملی فکر می‌کرد و بیشتر از مفهوم اراسموسی مذهب به عنوان یک راهنمای فلسفی زندگی روزانه بهره می‌گرفت.(۹) حتی از نظر کاتولیکها زویینگلی آزاده‌ترین اصلاح‌طلب عصر جدید بوده است. مجسمه وی با شمشیری در یک دست و انجیلی در دست دیگر در شهرداری زوریخ در مجاورت موزه زویینگلی نصب شده است. آثار و کارهای وی نیز برای اولین بار به وسیله پسر خوانده‌اش رودولف گوالتر جمع‌آوری و منتشر شد.
ج) اصلاحات مذهبی ژان کالون در فرانسه(۱۰)
وضعیت تاریخی فرانسه نسبت به سرزمین آلمان متفاوت بود. رفرم در سرزمین فرانسه آن شدتی را که در آلمان داشت نمی‌توانست داشته باشد، چرا که فرانسه قبلاً مشکلات خود را با کلیسای حل کرده بود. در نزاعی که در دوره پایانی قرون وسطی میان پاپ و پادشاه فرانسه به وقوع پیوست پادشاه فرانسه به طرفدارانش دستور داد تا پاپ را دستگیر کنند و بدین ترتیب پاپ به مدت هفتاد سال در آوینیون فرانسه در اسارت بود و تحت نظارت پادشاه فرانسه قرار داشت. در این مدت فرانسویها در انتخاب پاپ نقش اصلی را ایفا می‌کردند.
از سوی دیگر با گسترش دانش رنسانسی – اومانیستی در ایتالیا این اندیشه‌ها در فرانسه نیز مطرح شد و زمینه‌ی لازم را برای مطرح شدن رفرم فراهم کرد. فرانسه از طریق ایتالیا رنسانس را درک کرد و نخستین کشوری بود که رنسانس پس از ایتالیا به شیوه‌های علمی و فرهنگی در آن مطرح شد و مسلماً می‌توانست بستر لازم را برای طرح اندیشه‌های رفرمیستی فراهم آورد. ولی موضوع رفرم فرانسه منطبق بر زمینه‌های مناسبی بود که در سرزمین سویس وجود داشت. در زمان فرانسوای اول در ربع اول قرن پانزدهم میلادی دو مقوله‌ی رنسانس و رفرم در فرانسه بازتاب یافت. تا آنجا که در اماکن گوناگون فرانسه اعلامیه‌هایی در مورد رفرم نصب شده بود. خود فرانسوای اول به رفرم گرایش داشت، ولی خواهرش مارگاریت اهل دیناوار به طور روشن و صریح از حرکت رفرم حمایت می‌کرد و حمایت آشکار او نشان دهنده‌ی گسترش تبلیغات رفرمیستها حتی تا کلیسای کاتولیک بود به طوری که این مساله با واکنش کلیسای کاتولیک روبه‌رو شد. هر چند فرانسوای اول در ابتدا به رفرم علاقه‌مند بود، ولی بعدها تغییر عقیده داد و با رفرمیستها برخورد کرد، طوری که در فرانسه عده زیادی تحت تعقیب و شکنجه قرار گرفتند. با این حال جنبش رفرم تا زمانی که ژان کالون ظاهر نشده بود رهبر مشخصی نداشت؛ رهبری که بتواند خواسته‌های رفرمیستها را بیان کند.
● ژان کالون (۱۵۰۹-۱۵۶۴ م.)
ژان کالون که اسم اصلی او جان کوون بود در فرانسه به دنیا آمد و به نام لاتینی خود کالون مشهور شد. او در فاصله سالهای ۱۵۰۹-۱۵۶۴ م. زندگی می‌کرد و درست یک نسل جوانتر از لوتر بود. می‌توان گفت که کالون مهمترین رفرمیست عصر جدید است و شهر تش شاید از لوتر هم بیشتر باشد. موقعیت اجتماعی او نشان می‌دهد به خانواده‌ای تعلق داشت که شغل پدرش سردفترداری بود و علاقه داشت کالون به مطالعه الهیات بپردازد و او نیز چنین کرد. بعدها پدرش او را وادار به تحقیقات حقوق کرد. ولی کالون علاقه‌ای به این امور نداشت. او پس از مرگ پدرش مجدداً به الهیات گرایش یافت. ولی به هر حال در حقوق نیز مدارکی اخذ کرد. کالون کاملاً به زبان لاتین مسلط بود و چون با زبان یونانی نیز آشنا بود در متون مذهبی مطالعاتی کرد. وی ابتدا به اومانیسم گرایش داشت و افرادی همچون سنکا مورد توجه او بودند. ولی این علاقه و گرایش را در جوانی از دست داد و سرانجام به آیین پروتستانتیسم و رفرم علاقه‌مند شد. از آنجا که در الهیات و حقوق تحصیل کرده بود به دو اصل توجه می‌کرد: نخست، نگاه عمیق به الهیات و شناخت مسائل مطرح شده در رفرم و دیگری کسب آگاهیهایی که از طریق استدلال منطقی در علم حقوق به دست آورده بود.(۱۱) این دو خصوصیت وی میراثی است برای تبلور اندیشه‌های او در رفرم و اصلاحات.
کالون ابتدا در فرانسه بود، ولی زمانی که فرانسوای اول نسبت به رفرمیستها سخت گرفت او مجبور به ترک فرانسه شد و به این دلیل که در سویس رفرمیستهای قبل از او ساکن بودند و زبان فرانسه نیز در آنجا متداول بود بدانجا رفت. کالون چون در شورای شهر در امور مربوط به مسائل دینی اختلافاتی بروز کرد، آنجا را ترک نمود. ولی بعدها با حمایت شورا به آنجا بازگشت و تا پایان عمرش در همانجا ماند. بدین ترتیب مرکز اصلاحات رفرمی کالون در ژنو برقرار شد و کسانی که در فرانسه تحت تعقیب قرار می‌گرفتند به سویس می‌آمدند و در آنجا مستقر می‌شدند.
افزایش طرفداران به کالون اجازه داد که در آنجا به فعالیت بپردازد. او فقط یک کتاب دارد که تمام شهرتش نیز از همان کتاب است که در زمینه آیین پروتستان نوشته است. او این کتاب پانصد صفحه‌ای را در ۲۴ سالگی نوشت و نام آن را نهادهای دین مسیح گذاشت.(۱۲) وی این کتاب را در سال ۱۵۳۶ م. به زبان بین‌المللی آن روز یعنی لاتین نوشت و منتشر ساخت و تمامی مردم عالم را مخاطب قرار داد. در این کتاب اساس استواری را برای اصول پروتستان وضع کرد که به کلی از تشکیلات کلیسای کاتولیک و مراسم کاتولیک جداست. نوشتن این اثر در سنین جوانی نشان‌دهنده‌ی نبوغ ذهنی اوست. این کتاب تا سه قرن بعد نیز جزء پرطرفدارترین کتب دینی بود و کالون تا پاپان عمر به تکمیل آن پرداخت.
هیچ تردیدی نیست که کالون متاثر از لوتر است، ولی اثرش از شخصیت لوتر هم بیشتر تاثیرگذار بود. کالون بیشتر از لوتر به زویینگلی نزدیک است و اساس اندیشه‌های کالون را باید در برداشتهای او از یین مسیحیت جستجو کرد.
کالون به عنوان یک متفکر مذهبی به نفس متون مقدس بازگشت می‌کند، ولی در تفسیر آن‌ها اهمیت کار خود را نشان می‌دهد. او برخلاف لوتر که به ساختار فئودالی گرایش داشت، گرایش قوی به بورژوازی دارد و تفاسیر متون مقدس را به گونه‌ای انجام می‌دهد که نیاز طبقه تجار و بازرگان را رفع کند. اما به طور کلی اساس اندیشه کالون بر محور خاصی می‌چرخد که همان «تقدیر ازلی» است. او معتقد است که انسان همه چیز را باید با خداشناسی آغاز کند و شناخت خداوند نیز از طریق شناخت مخلوقات او ممکن می‌شود. او همانند زویینگلی عشاء ربانی را قبول نداشت. البته این نکته قابل توجه است که مساله تقدیر ازلی را کالون وارد دین مسیح نکرد، بلکه در گذشته نیز وجود داشت و کالون فقط آن را تقویت کرد. او که شناخت خداوند را از طریق شناخت آفرینشهایش میسر می‌دانست؛ در ضمن اعتقاد داشت که این شناخت بر اساس فرمالیزم رفتاری نیست؛ یعنی به تشریفات و مراسم بستگی ندارد و فقط مبتنی بر شناخت ایمان قلبی است و شناخت یک محور ایمانی دارد. ولی ایمان چیزی نیست که انسان از طریق مطالعه و تحقیق به آن برسد، بلکه عطیه و نعمت الهی است که شامل حال انسان می‌شود. او ایمان را کلی نمی‌دانست و آن را به اجزائی تقسیم کرد. ایمان به این معنی که انسان به واسطه گناه اولیه آدم ابوالبشر در گناه زاده شده است. این برداشت او به آراء سن پل مقدس بر می‌گردد؛(۱۳) زیرا سن پل اعتقاد داشت که مسیح مظهر خداوند است که به صورت انسانی تجلی کرده است و مظهر نجات انسانهاست. از آنجا که انسانها به واسطه گناه اولیه آدم از خداوند دور شده‌اند، برای نزدیکی به او باید از طریق مسیح و ایمان به او اقدام کنند. همین برداشت را کالون نیز بیان کرد و گفت که ایمان به مسیح راه رستگاری و نجات است، نه اعمال و کردار و تشریفات مذهبی.
در پاسخ به این سوال که چرا رستگاری همگانی نیست. او بیان داشت که این به دانش خداوند بر می‌گردد که عده‌ای نجات یابند و عده‌ای تا ابد ملعون بمانند. این مساله ناشی از تقدیر ازلی خداوند است و در این صورت تنها راه شناخت اشخاص برگزیده خداوند کامیابی دنیوی است. یعنی رحمت الهی در شکل مادی آن بهره‌مندی از نعمات دنیوی است و داشتن معاش دلیل داشتن معاد نیز هست. به این ترتیب کالون شک درمان‌ناپذیری را خلق کرد. یعنی در عین حالی که رحمت الهی شامل حال برگزیدگان خداوند است، انسان باید تلاش کند تا از برگزیدگان او باشد. گروهی از پیروان «ژان لیدنی» از همین مساله استفاده کردند و در عین حالی که چند همسر اختیار می‌کردند معتقد بودند که خداوند چنین خواسته است.(۱۴) از سوی دیگر کالون به نظریات لوتر در باب الهیات عقیده داشت ولی اساساً معتقد بود که آن‌ها فقط عقایدی است که مطرح شده ولی جنبه عملی آن‌ها برای کالون مهم است. او می‌خواست براساس تعالیم مسیح حکومتی را پدید آورد که نمونه‌ی حکومت خداوند در زمین باشد. یعنی برخلاف لوتر، او در پی تشکیل قدرت سیاسی بود. وی در کتاب نهادهای دین مسیح به خلق یک جمهوری الهی نظر دارد و در ژنو این شرایط فراهم شده بود؛ زیرا طرفداران رفرم زیاد بودند و او توانست این نظر را از قوه به فعل درآورد و حکومتی را تشکیل دهد. در حالی که این نظر قبلاً از سوی «ساوانا رولا» در فلورانس مطرح شده بود ولی او موفق به چنین کاری نشد.
جمهوری کالون بر الهیات استوار بود و کارگزارانش همان کشیشان آیین جدید، استادان و شیوخ بودند و اساس حکومت در اختیار گروههای دینی بود. کالون خود هیچ سمت رسمی در این حکومت نداشت، ولی دیکاتور مذهبی – معنوی آن به شمار می‌رفت و رهبر مذهبی آن محسوب می‌شد. در این جمهوری امور کاملاً تحت نظر دولت بود. در آنجا تکفیر، تنبیه و مجازات وجود داشت و خود کالون نیز طرفدار تسامح و تساهل نبود. به این دلیل تنبیه‌ها وجود داشت و بسیاری از امور نظیر مجالس رقص، تفریح و موسیقی ممنوع بود. حتی طرفداران کالون در تشکیلات دینی خود مقام اسقفی را حذف کردند و به جای آن مقرر داشتند که امور کلیسا را هیاتی اداره کند که نمایندگان این هیات شامل کشیشان و افراد غیر روحانی باشد. بدین ترتیب روحانیت را از انحصار کشیشان بیرون کشیدند. آن‌ها حتی لباسهای رنگینی را که اهل دین بر تن داشتند به جامه‌های سیاه مبدل کردند و مجسمه‌هایی را که معرف قدیسان، مریم عذرا و حضرت مسیح بود یکی یکی پایین آوردند و نابود کردند. روشن کردن شمع و سوزانیدن عود و عنبر ممنوع بود و خواندن سرودهای مذهبی، جانشین آوازخوانی و نغمه‌سرایی شد.(۱۵) هر چند که این بینش به درد رشد مناسبات تجاری نمی‌خورد، ولی کالون خود طرفدار سرسخت مناسبات اقتصادی و بازرگانی بود و از طبقه کارگر بسیار تعریف می‌کرد. او به نوعی آن‌ها را دوستان خدا می‌دانست و در عین حال خواستار ارزان شدن و نبودن تشریفات در کلیسا بود. بدین ترتیب، صرفه‌جویی امری ضروری می‌نمود. امساک، نظم و انضباط، کار زیاد و مصرف کم و وظیفه‌شناسی جزو اساس ان نوع اعتقادات است و به همین دلیل انباشت سرمایه در مرحله آغازین ممکن می‌شود. چنین برداشتی به درد رشد بورژوازی می‌خورد. این شکل از پروتستانتیسم موسوم به کالونیسم بود که در فرانسه منتشر شد.
تعالیم کالون صرف نظر از ارزشی که برای الهیات داشت، تاثیر شگفت‌انگیزی بر اخلاقیات در ژنو گذاشت. به بیان دیگر، کالونیسم لهن اخلاقی مسیحیت را به آواز بلند سر داد.(۱۶)
کالون در مورد مخالفان خود هیچ گذشتی نداشت و مایل بود که آیین جدید او گسترش یابد. او معتقد بود که مخالفان را باید قتل عام کرد و مخالفان او به سبب اعمالش او را پاپ ژنو می‌دانستند. «میشل سروتوس» که از علما بود و تحقیقاتی در زمینه‌ی فیزیولوژی اندامی و گردش خون انجام داده بود ولی چون به الهیات علاقه‌مند بود به رد بسیاری از نظریات کالون پرداخت. وی نظریات خود را با نام مستعار چاپ می‌کرد. سروتوس در اسپانیا زندگی می‌کرد، ولی زمانی که می‌خواست از ژنو عبور کند کالون او را دستگیر کرد و چون وی را کافر می‌دانست دستور داد تا او را در آتش افکندند و این لکه ننگ همواره در زندگی کالون باقی ماند.(۱۷)
تاثیر نظریات کالون به لحاظ فکری قابل تامل است. خواسته‌های او در کنار زدن فئودالیسم و فراهم کردن زمینه‌های لازم برای رشد مناسبات سرمایه‌داری حائز اهمیت است. کالون در اندیشه سیاسی خود از لوتر نیز فراتر رفت و معتقد بود تمام کسانی که حکومت می‌کنند از طرف خداوند هستند و باید از آن‌ها اطاعت کرد. حتی اگر حاکمان بد عمل کنند کسی حق طغیان در مقابل آن‌ها را ندارد و کار آن‌ها را باید به خداوند واگذار کرد و از فرمانروایان چه خوب و چه بد باید اطاعت نمود.
آیین کالون از سویس نیز فراتر رفت و وارد فرانسه شد. تاثیر اساسی آن را در بیش از دو هزار کلیسای اصلاح شده در فرانسه می‌توان دید. این آیین در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی بازتاب وسیعی یافت، به گونه‌ای که عقاید او در بسیاری از سرزمینهای پهناور پراکنده و مورد قبول واقع شد. در مجارستان و بوهم عده زیادی به علت مخالفت با خاندان هابسبورگ پیرو عقاید پروتستان شدند؛ در لهستان نیز عده کثیری پیرو این مذهب شدند. هر چند عده‌ای از فرقه‌های مذهبی نظیر آناباپتیست(۱۸) و اونی تاریان(۱۹) در این سرزمین پراکنده بودند، مذهب کالون نیز در آلمان رایج شد و موجب نفرت طرفداران لوتر و کاتولیکها گردید. در فرانسه فرقه هوگنوتها از طرفداران کالون بودند. حتی مردمان اراضی آن روز بلژیک و هلند نیز در زمره پروتستانها محسوب می‌شدند.
جان ناکس(۲۰) در سال ۱۵۵۰ م. عقاید کالون را به اسکاتلند برد و در آنجا مذهب کالون به اسم «پرس‌بی‌تریان» ریشه دوانید. در انگلستان و امریکا نیز دو مذهب پرس‌بی‌تریان و «کانگرگیشنال» شکل گرفت. عقاید کالون تمامی فرقه‌های دیگر را تحت تاثیر قرار داد. به گونه‌ای که کلیسای انگلیکن و لوتران نیز از آن متاثر شد، ولی همواره مرکز کلیسای پروتستان در ژنو باقی ماند.(۲۱)
برخلاف عصر لوتر که کلیسای کاتولیک غافلگیر شده بود، در زمان کالون این کلیسا کاملاً آماده بود و می‌توانست با او مقابله کند. این مساله موجب شد که جنبش کالونیسم و سرانجام پروتستانتیسم به صورت رادیکال درآید و خصلت مسلحانه به خود گیرد و حتی فعالیتهای زیرزمینی انجام دهد. چون برخورد با کلیسا خشونت‌آمیز بود حرکت کالون به یک حرکت سیاسی – نظامی مبدل شد و مبارزه بر سر قدرت جنبه خصمانه به خود گرفت که شکل انفجاری آن در کشتار سن بارتلمی در مراسم ازدواج خواهر پادشاه فرانسه هانری چهارم (هانری دوناوار) – کاندیدای آینده سلطنت بوربونها در فرانسه – صورت گرفت. بدین ترتیب که نیمه شب با صدای ناقوسهای کلیسا، کاتولیکها به جان پروتستانهای بی‌سلاح افتادند و حدود ۱۰ هزار تن از آن‌ها را قتل عام کردند. ولی با روی کار آمدن هانری چهارم در فرانسه، طی صدور فرمان نانت، پروتستانها آزادی مذهبی خود را بازیافتند.
● تفاوت لوتر و کالون
لوتر یک ملی گرای آلمانی بود که تعالیمش فقط در آلمان و اسکاندیناوی پذیرفته شد. ولی تعالیم کالون همان پروتستانتیسم است که به شکل وسیعی گسترش یافت. لوتر به تغییرات بنیادی در کلیسا تمایل نداشت، ولی کالون طرح‌ها و آثارش خصلت مسلحانه و جنگی داشت. آثار لوتر را شاهزادگان پذیرفتند، ولی آثار کالون را مردمان عادی. در رابطه با جامعه و ملک، طرفداران کالون حاضر نشدند که دین را تابع حکومت بدانند و دخالت در امور دینی را جزء حقوق و امتیازات سلاطین، پارلمان یا محاکم مدنی نمی‌دانستند، در حالی که طرفداران لوتو مورد حمایت این طبقات قرار داشتند. از نظر طرفداران کالون مسیحیان واقعی یعنی برگزیدگان باید در صدد مسیحی کردن ملک و دولت برآیند نه دیگران.
در یک نگاه کلی به مسأله رفرم چه در شکل لوتری یا کالونی می‌توان گفت که رفرم حرکتی برای تضعیف فئودالیسم بود؛ ولی نمی‌توان گفت که این بینش رهبانیت را لغو کرد. البته در ظاهر این امر را انجام داد و رهبانیت ظاهری را لغو کرد، مانند از بین بردن تجرد کشیشان. ولی رهبانیت را به درون انسان برد و اعلام کرد که شخص باید از درون زاهد باشد و رهبانیت درونی داشته باشد. این حرکت در راه ساده کردن کلیسا گام برداشت که این مسأله خود نیاز مناسبات بورژوازی بود. حرکت رفرم بر ضد مذهب نبود، بلکه بر ضد کلیسای کاتولیک و نهاد پاپ و عملکرد کشیشان بود. این حرکت مذهبی بازگشتی به مذهب اولیه مسیحیت بود.
البته این حرکت نکات مثبت و منفی دارد. توصیة تعلیم و تربیت و توسعه مراکز آموزشی از نکات مثبت آن بود، ولی این حرکت با دانش رنسانسی هیچ سازگاری نشان نداد. رفرم دینی به نص صریح اناجیل تکیه می‌کرد و به لحاظ دینی خیلی جدید نبود. این حرکت در پیامدهای اجتماعی، اقتصادی موجب رشد ناسیونالیسم و مناسبات سرمایه‌داری شد و این جنبه نسبت به جنبه‌های دینی اهمیت بیشتری داشت. رفرمیستهای برجسته چون لوتر و کالون با عقل درافتادند و جوّ آرام رنسانس را متلاطم کردند. بدین ترتیب جنگهایی که تا آن روز به صورت ملی بود جای خود را به جنگهای مذهبی داد و این مسأله شکاف مذهبی را در اروپا پدید آورد. جنبش رفرم با رشد مناسبات بورژوازی اهمیت خود را از لحاظ دینی از دست داد. بعدها فرقه‌ها و گروههایی پدید آمدند که رادیکالتر بوده و کلاً مذهب را زیر سؤال بردند و به مسائل این جهانی نزدیکتر شدند.د) اصلاحات مذهبی هانری هشتم در انگلستان
رفرم پدیده‌ای است که در اروپا جریان داشت، هر چند مهد رفرم سرزمین آلمان بود، اما از این کشور نیز فراتر رفت و قارة اروپا را فرا گرفت؛ ولی مسأله انگلستان کمی متفاوت بود. با ظهور تفکرات رفرمی و در مقابل آن ضد رفرمی (بعداً دربارة آن صحبت خواهد شد) تضاد شدیدی بین دو کلیسای کاتولیک و پروتستان پدید آمد که شامل زمینه‌های زیادی می‌شد و نتیجه آن در هم ریختن نظم جهان کهنه به نفع جهان نو بود.
زیربنای تحولات مذهبی عصر جدید دگرگونیهای عمیقتری بود که در چهارچوب اقتصادی مطرح می‌شود. به این دلیل می‌توان گفت جنبش رفرم زوایای مختلف تحولات جامعه اروپا را نشان می‌دهد که در آن رشد فردگرایی، ناسیونالیسم و گسترش مناسبات سرمایه‌داری از مهمترین ارکان است وگرنه فقط پدیده مذهبی آن نه جذابیتی داشت و نه تازگی و حتی در خدمت افکار و عقاید نیز نمی‌توانست باشد. ولی چون این حرکت سلطه تفکر دینی را در شکل کلیسای کاتولیک متزلزل کرد و پردة ریا و تزویر دین را بالا زد و سبب ضعف کلیسای کاتولیک شد، به رشد دولتهای مستقل ملی، ترویج زبانهای محلی و قدرت‌نمایی فرمانروایان در اداره کلیساهای ملی آن سرزمین کمک کرد. آثار اقتصادی رفرم نیز تمرکز سرمایه در داخل کشور و ممانعت از خروج ارز بود که همه این تحولات پاسخی به نیازهای عصر جدید بود.
همان قدر که رفرم پیشرفت می‌کرد، مخالفت با آن نیز افزایش می‌یافت و کلیسای کاتولیک آمادگی بیشتری را چه از لحاظ فکری و مذهبی و چه به لحاظ سازمانهایی که پدید آورد، برای مقابله در مقابل حرکت رفرم پیدا می‌کرد. ولیکن حرکت رفرم در انگلستان به گونه‌ای دیگر جلب توجه می‌کند. می‌توان گفت هرچند انگلستان در قاره اروپا نیست و به صورت جزیره‌ای جدا از این قاره است؛ ولی نتوانست از تأثیرات نسبتاً جدی رفرم به دور باشد. اگرچه فاصله این کشور با سایر کشورهای اروپایی کم است، ولی همین فاصلة اندک موجب بروز تفاوتهایی در انگلستان نسبت به سایر دول اروپایی شده است که در ادامه به آنها می‌پردازیم.
نخست اینکه انگلستان به لحاظ سابقه تاریخی با بقیه کشورهای اروپایی تفاوت دارد و اساس سلطنت این کشور همان هفت سلطنتی (پادشاهی) یا هپتارکی است که در دورة آغازین قرون وسطی پدید آمد. از سوی دیگر این کشور نیز همچون آلمان به مسیحیت گرایش نشان می‌داد و با تبلیغ مسیحیت به صورت کشوری کاتولیک درآمد و کلیسای معروف آن کلیسای کانتربری بود. موقعیت جغرافیایی این کشور نیز حائز اهمیت بود و در عین حال در عصر جدید کشوری با ثبات و دارای قدرت نظامی فراوانی بود طوری که در جنگهای صدساله بر فرانسه چیره شده بود. یکی از علل قدرت‌یابی این کشور، محدود شدن قدرت مطلقه پادشاه در ربع اول قرن سیزدهم میلادی طی فرمان مشروطه یعنی فرمان ماگنا کارتا در سال ۱۲۱۵ م. است که به موجب آن اشراف اجازة تشکیل پارلمان را یافتند.(۲۲)
برای ریشه‌یابی مسأله رفرم در انگلستان باید توجه کرد که این کشور نیز همچون آلمان زمینه برایش فراهم بود. در این کشور نیز همچون آلمان کلیسا و پاپ اراضی فراوانی داشتند و در امور انگلستان دخالت می‌کردند که این مسأله نارضایتی عمومی مردم انگلستان را نسبت به پاپها فراهم کرده بود. ولی شرایط کافی برای رفرم وجود نداشت. رفرم در صورتی پیشرفت می‌کرد که پایه‌های اقتصادی این کشور تقویت شده باشد. انگلستان عصر جدید فاقد زمینهای کشاورزی مناسب بود و به ناچار به عنوان وارد کننده مواد غذایی محسوب می‌شد، ولیکن در عرصه اکتشافات جغرافیایی توانسته بود زمینه‌های رشد اقتصاد بازرگانی را فراهم آورد و تجارت و بازرگانی را جایگزین سیستم کشاورزی کند. از مسائل مهم رشد اقتصادی این کشور که در حرکت رفرم تأثیرگذار بود جایگزین شدن سیستم مرتع و چراگاه به جای سیستم کشاورزی است. با افزایش تولیدات پشم و صدور آن به ناحیه فنلاند، اشراف انگلیسی نیز با بورژوازی این کشور به توافق رسیدند تا مزارع خود را به مراتع تبدیل کنند و بدین ترتیب سود سرشاری نصیب این کشور می‌شد، در حالی که نیروی کاری کمتری می‌خواست.
جایگزین کردن مراتع به جای مزارع کشاورزی برای پرورش گوسفندان به منظور تولید پشم، تأمین کننده مناسبات پولی، کالایی در انگلستان بود و قوانین شدیدی بر ضد روستاییان آواره وضع شد. این مسأله ضربه اساسی بر ساختار فئودالیسم انگلستان وارد کرد. حتی روی کار آمدن مناسبات تجاری، تأثیر وسیعی در متفکران آن زمان نظیر سرتوماس مور گذاشت طوری که در کتاب مشهور خود اتوپیا جامعه آرمانی را در نظر داشت که در آن تساوی اجتماعی، اقتصادی دیده می‌شود.
انگلستان عصر جدید از نظر سیاسی نیز دو مسأله را پشت‌سر گذاشت تا به طور آرام و نسبی وارد مسأله رفرم شد. نخست جنگهای صدساله و سپس جنگ گلها(رزها) که دست کم سی‌سال به طول انجامید و بین دو خاندان لانکاستر و یورک به وقوع پیوست. مسلماً این درگیریها ضربات اساسی بر اقتصاد انگلستان وارد آورد. با قدرت‌یابی خاندان تئودور که از هرج و مرج سیاسی بعد از این جنگها به قدرت رسیدند، عصر اصلاحات مذهبی نیز فرا رسید. پایه‌گذار این سلسله هانری هفتم بود و اوج حرکت رفرمیستی انگلستان در عصر هانری هشتم به وقوع پیوست. مسأله رفرم در انگلستان به این دو شخصیت باز می‌گردد.
● ویژگیهای رفرم در انگلستان
این که رفرم انگلستان چه خصوصیاتی داشت، باید گفت که رفرم در این کشور یک جریان آکادمیک بود. یعنی به جای این‌که اصلاح‌طلبان صرفاً دینی به این کار بپردازند، اصلا‌ح‌طلبان اومانیست و طرفداران تحصیلات عالیه دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج به این امور اقدام کردند. این اشخاص که اساتید برجسته‌ای در این دانشگاه‌ها بودند، اراسموس(۲۳) اهل روتردام و ژان کوله هستند که جزو پیشکسوتان رفرم محسوب می‌شوند. این افراد با تعلیم و تربیت یک نسل آنها را برای این حرکت آماده کردند.
مهمترین مسأله در کلیسای انگلستان این بود که به برخی عقاید اصلاح‌طلبان قدیمی مانند وایکلیف تمایل وجود داشت. بنا به عقیده وایکلیف اناجیل را باید به زبان ملی مطالعه کرد. اساس حرکت رفرم این مسأله بود که کسانی که می‌خواهند مسائل دینی را بدانند باید بتوانند آن را به زبان خود بخوانند. نخستین کسی که ترجمه اناجیل و بازگشت به ادبیات کهن مذهبی را به زبان عبری و یونانی مطرح کرد، شخصی به نام «تیندل» بود.(۲۴) هدف او ترجمة اناجیل به زبان انگلیسی بود و سرانجام این کار را انجام داد. ولی در انگلستان به او اجازه انتشار ترجمه‌اش را ندادند، در نتیجه به آلمان رفت و در آنجا اجازه فعالیت یافت. این اناجیل ترجمه شده چنان شیوا و صریح و قابل فهم بود که همگان می‌توانستند از آن استفاده کنند. ولی از آنجا که عقایدش بعدها به زویینگلی نزدیک شد در بلژیک دستگیر و در آتش سوزانده شد. نظریات کالون نیز طرفدارانی در انگلستان داشت. اما حرکت رفرم در این کشور بیشتر به رهبران سیاسی بر می‌گردد. هرچند هانری هفتم فعالیتهایی را در این زمینه انجام داد، فرصتی برای اصلاحات مذهبی نیافت و این حرکت بیشتر با هانری هشتم مطرح شد.
● هانری هشتم (۱۵۰۹-۱۵۴۷ م.)
خصوصیات رفرم انگلستان با هانری هشتم مرتبط است. وی فرزند ارشد خانواده نبود و قرار بود که برادرش آرتور جانشین هانری هفتم شود و این شخص مسائل دینی را بر عهده گیرد. اما اتفاقاتی به وقوع پیوست که این مسأله را منتفی کرد و آن اینکه آرتور در سنین جوانی درگذشت و این فرصت برای هانری هشتم پیش آمد که عهده‌دار سلطنت گردد. از آنجا که وی فردی تحصیلکرده در علوم دینی بود به مسائل مذهبی علاقه‌مند شد. هنگامی که لوتر حرکت رفرم خود را از آلمان آغاز کرد و رساله‌ای در رد نظریات کلیسا نوشت، هانری هشتم به او پاسخ داد و در رساله‌ای با عنوان «هفت شعیره دینی» به رد نظریات مارتین لوتر پرداخت و با دفاع از مواضع کلیسای کاتولیک موجب شد تا پاپ به او لقب «مدافع ایمان» دهد.(۲۵) این عنوان ممکن است بر روی سکه‌های انگلیسی آن زمان دیده شود. پس دست کم در آغاز سلطنت، وی هیچ گرایشی به اصلاح کلیسا ندارد و حتی از کلیسای کاتولیک دفاع هم می‌کند. ولی باید پرسید چگونه وی به اصلاحات تمایل یافت؟
این مسأله به شرایط انگلستان در عصر جدید و زمینه‌های حاشیه‌ای زندگی خصوصی هانری هشتم بر می‌گردد که زمینه را برای جدایی از کلیسای رومی فراهم کرد. یکی از این مسائل جنگ انگلستان با فرانسه بود که موجبات نارضایتی مردم انگلستان را فراهم کرد چرا که آنها مخالف مداخله پاپها در امور انگلستان و ربودن سرمایه به وسیله آنها بودند. ولی مسائل حاشیه‌ای به زندگی خصوصی هانری مربوط می‌شود که با ازدواج وی مرتبط است. هنگام مرگ برادر هانری هشتم، یعنی آرتور، احتمال اتحاد میان اسپانیا و انگلستان وجود داشت. چرا که آرتور قبل از مرگش با ازدواج خود با خاندان اسپانیا پیوند یافته و فرزند فردیناند و ایزابلا، یعنی کاترین آراگون، را به همسری برگزیده بود و این مساله احتمال وحدت دو کشور را تقویت می‌کرد. منتهی با مرگ زودرس آرتور، هانری هشتم دست به اقدامی زد که مساله‌آمیز شد و آن اینکه خواهان ازدواج با بیوه‌ی برادر خود شد. در کلیسای کاتولیک «مساله ازدواج» مطرح بود ولی طلاق وجود نداشت، ولیکن پاپها در شرایط خاصی این اختیار را داشتند که به برخی از افراد نظیر پادشاهان اجازه طلاق یا ازدواج مجدد را بدهند. این مساله برای هانری هشتم مشکلاتی را ایجاد کرد، چرا که کلیسا باید اجازه می‌داد. به هر حال پاپ یولیوس دوم به این کار رضایت داد و ازدواج صورت گرفت. ولی تمامی فرزندان هانری هشتم از این همسرش دختر بودند که همگی از دنیا رفتند و فرزندان پسرش به هنگام تولد مردند، به جز یک دختر به نام ماری. با گذشت زمان و با توجه به این که کاترین از هانری هشتم بزرگتر بود و دیگر امکان بچه‌دار شدنش وجود نداشت و این فکر که یک دختر نمی‌تواند جانشین پادشاه انگلستان شود مساله ازدواج مجدد مطرح شد. از سوی دیگر خاندان تئودور خود را از هرج و مرج سیاسی رهانیده و مصمم بودند که سلطنت جدید پس از جنگ را بر پایه محکمی استوار کنند. منتهی اجازه‌ی ازدواج مجدد را باید کلیسا صادر می‌کرد و چون قبلاً چنین کاری انجام گرفته بود، دیگر امکان نداشت. اشراف انگلستان نیز راضی نبودند که یک زن فرمانروای این کشور باشد و با ازدواج مجدد هانری هشتم موافق بودند. از سوی دیگر چنین کاری عملاً با موانعی مواجه بود، چرا که کاترین برادرزاده‌ای داشت به نام شارل‌کن یا شارل پنجم و این شخص بر اسپانیا و اتریش حکومت می‌کرد. این فرد که بسیار قدرتمند بود در این اواخر با پاپ اختلاف پیدا کرده و توانسته بود در یورش به رم پاپ را تحت کنترل خود درآورد. زمانی که هانری هشتم از پاپ خواست تا اجازه ازدواج مجدد را صادر کند هر چند که پاپ به این کار تمایل داشت ولی وجود نیروهای شارل‌کن این امکان را به او نمی‌داد. ضمن این که شارل‌کن معتقد بود بعد از کاترین سلطنت انگلستان به وسیله ماری به اسپانیا خواهد پیوست.
هانری هشتم مدتی صبر کرد و سرانجام از صدر اعظم خود «وولسی» خواست تا از پاپ بخواهد که به این کار رضایت دهد. اما پاپ چنین رایی را صادر نکرد. در نتیجه هانری «وولسی» را از کار برکنار نمود و این مساله موجب شد که پاپ از صدور اجازه ازدواج صرف نظر کند. چرا که پاپ مشکلاتی را در فلورانس و رم پیدا کرده بود که با کمک شارل‌کن توانست مجدداً به قدرت برسد و به شارل‌کن قول مساعد داد که در راه حل مساله ازدواج هانری هشتم اقدامی نکند.
هانری به دختر جوانی به نام «آن بولین» علاقه‌مند بود و می‌خواست که با او ازدواج کند ولی لازمه این کار طلاق کاترین بود که پاپ اجازه آن را نمی‌داد. پاپ تصور می‌کرد که هانری با گذشت زمان از این ازدواج منصرف خواهد شد، ولی با اصرار و خودسریهای هانری هشتم مواجه شد. هانری با مراجعه به کلیسای کانتربری و اسقف اعظم از کلیسا خواست تا مساله را فیصله دهد. وی این گونه عنوان کرد که ازدواج با بیوه برادر کار درستی نبوده است. بدین ترتیب آن ازدواج را ملغی اعلام و با دختر مورد علاقه‌اش ازدواج کرد. این اولین شکاف بین کلیسای انگلستان و کلیسای کاتولیک رومی است و همین مساله سرانجام به جدایی دو کلیسا انجامید.
در عین حال که پاپ، هانری را طرد کرد و طلاق را کان‌لم‌یکن تلقی نمود، اما پاسخ هانری عبارت بود از قانون برتری که در سال ۱۵۳۴ به موجب آن شاه انگلیس در راس کلیسای انگلستان قرار می‌گرفت. ازدواج جدید همه مسائل هانری را حل نکرد چرا که همسر جدید او نیز برایش فرزند دختری آورد. هانری چهار بار دیگر هم ازدواج کرد و به طور کلی شش مرتبه ازدواج کرد که در هیچ کدام از آن‌ها موفق نبود. ولی مساله رفرم به قوت خود باقی بود. انتخاب سرتوماس مور به جای وولسی به صدر اعظمی، اجازه پیشرفت رفرم را داد. گام نخست او یاری گرفتن از اومانیستها و استادان دانشگاه برای پیشبرد رفرم بود. ابتدا رفرم به مسائل جزئی اکتفا کرد ولی به‌تدریج گام اساسی برداشته شد و آن جدایی کلیسای انگلستان از کلیسای رومی بود. شخص هانری هشتم ضرورت اصلاحات را احساس کرده بود، ولی این ضرورت بیشتر مادی بود تا مذهبی. بر اثر جنگ با فرانسه خزانه انگلستان خالی شده بود و یکی از علل ممانعت از خروج ارز انگلستان به سوی کلیسای کاتولیک روم تامین منافع انگلستان و انباشت سرمایه برای جنگ بود. در عین حالی که تامین منابع جدید نیز مد نظر بود.
هانری هشتم قوانینی را با حمایت پارلمان تدوین کرد. وقتی که پارلمان را فراخواند عصر رفرم آغاز شد و این پارلمان با اهداف هانری هشتم هیچ مخالفتی نکرد. در آنجا تصویب شد که کشیشان حق ندارند بخشی از درآمدهای خود را به سوی کلیسای کاتولیک روم بفرستند و دیگر اینکه افراد حق ندارند شکایت خود را به نزد پاپ و سایر افراد مذهبی ببرند. بدین ترتیب عزل و نصبهای اسقفها به عهده پادشاه گذاشته شد و رئیس عالی کلیسا در انگلستان شخص پادشاه گردید. این اصلاحاتی که در کلیسای انگلستان صورت گرفت، کلیسای انگلستان را به کلیسای انگلیکان تبدیل کرد.(۲۶) اساس و چهارچوب کلیسا به صورت سنتی باقی ماند ولی رهبری‌اش به پادشاه رسید. پادشاه در ساختار کلیسا تغییراتی ایجاد نکرد. فقط هدف وی این بود که متون مذهبی به زبان انگلیسی خوانده شود ولی تغییری اساسی در کلیت کلیسا رخ نداد. تا زمانی که برخی از مقامات مذهبی مخالفت نکرده بودند با مداخله پادشاه این امر ادامه داشت. زمانی که سرتوماس مور، که صدراعظم بود و به رهبری کلیسای کانتربری نیز رسیده بود، با پادشاه مخالفت کرد بر این عقیده بود که برتری در این امور حق پاپهاست و نه پادشاه و به همین دلیل از کار برکنار شد و از آنجا که با پاپ همراه گردید به دستور هانری هشتم هم وی و هم جان‌فیشر اعدام شدند.(۲۷) ولی چهار قرن بعد کلیسای روم توماس مور را به سبب عملش به مقام قدسیان دین نایل ساخت. پس از این شخص هانری هشتم شخصی به نام توماس کرومبل را به عنوان صدراعظم خود انتخاب کرد. این شخص به دلیل نیاز مادی کلیسای انگلیکان به پول و تامین هزینه‌های جنگ به یک منبع عالی نظر داشت و بدین شکل متوجه کلیساها، دیرها و صومعه‌ها گردید. در انگلستان بدون تردید صومعه‌ها بیکار بودند و در اثر همین برداشت دولت افرادی را مامور کرد تا وضعیت آن‌ها را بررسی کنند. نتیجه همان شد که دولت می‌خواست؛ یعنی بیان شد که صومعه و دیرها فاسدند و درآمدشان نیز باطل است. آنگاه دولت قوانینی را برای مصادره اموال دیرها و صومعه‌ها صادر کرد. این اموال جمع‌آوری شده روانه خزانه دولت شد و بدین ترتیب کلیسای انگلیکان ثروتمند گردید. طوری که دولت میلیونها پوند از طریق فروش اموال و زمینهای مصادره شده به دست آورد. به طور کلی اراضی دیرها و صومعه‌ها به فروش رسید و بقیه آن‌ها در اختیار سلطنت قرار گرفت. از سوی دیگر با تعطیل کردن مدارس دخترانه به تعلیم و تربیت زنان مذهبی زیان فراوانی وارد شد. اما بهترین مدارس پسرانه را پادشاه دایر نگه داشت. بعضی از این مدارس همچون مدرسه شاه در کانتربری بود و معلمان جدید جایگزین راهبان پیر در دانشگاهها شدند. آموزشهای جدید برای تعدادی از دانشجویان در نظر گرفته شده بود که سریعاً گسترش یافت. در این زمان مصوبات پارلمان چاپ می‌شد و در دهکده‌ها یا روستاها به فروش می‌رسید و از این طریق همه مردم از آنچه رخ می‌داد مطلع می‌شدند. با این حال مخالفتهایی از سوی مردم صورت می‌گرفت. از آنجا که مردم، دیرها و صومعه‌ها را کمک حال مستمندان می‌دانستند و اشرافیت انگلیسی نیز مخالف قدرتیابی روزافزون پادشاه بودند در نتیجه بین جامعه اشرافی و مردم مخالف تعطیلی دیرها و صومعه‌ها اتحاد و همدلی ایجاد شد و شورش نجبای شمالی را به وجود آورد. منتهی این شورشها فاقد سازماندهی بود و پادشاه آن‌ها را سرکوب کرد و اصلاحات همچنان به قوت خود باقی ماند.
بدین ترتیب هانری هشتم با قدرت و صلابت حرکت رفرم را به پیش برد و رابطه کلیسای رومی را با کلیسای انگلیکان به کلی قطع کرد و خود را رهبر کلیسا در انگلستان ساخت. اما بخشی از اصلاحات مذهبی در انگلستان شکل جنبش پیوریتنی داشت. از آنجا که مردم انگلستان و بورژوازی تجاری انگلیس خواهان کلیسایی ارزان بودند و می‌خواستند که کلیسا دولتی تنها نباشد و روزهای تعطیلی در آن کم باشد تا مردم بیشتر به کار و تلاش بپردازند، به همین دلیل خواهان آزادسازی کلیسا از سلطه دولت شدند. این امر به صورت جنبشی درآمد که به آن جنبش پیوریتنیسم(۲۸) گفته می‌شود. پیوریتنها کسانی هستند که خواهان سادگی و خلوص در مذهب هستند. هدف آن‌ها یک مذهب ساده، ابتدایی و اولیه بود که بی‌آلایش و متناسب با اقتصاد سرمایه‌داری باشد.
از نظر پیوریتنها کلیسای کاتولیک همه چیز را خراب کرده. و اناجیل را برای منافع خود تحریف نموده است. جنبش پیوریتنی از آنجا که از آغاز با حمایت رسمی دولت مواجه گشت به سرعت در انگلستان گسترش یافت و به تدریج کلیسای غالب کلیسای پیوریتنی انگلیکان شد. بدین شکل جنبش پروتستانی انگلستان شکل پیوریتنی به خود گرفت. خصوصیات این کلیسا این بود که با منافع رشد سرمایه‌داری انگلستان انطباق داشت و جوابگوی منافع ملی انگلستان گردید. به هر حال حرکت رفرم مذهبی در انگلستان با شخصیت هانری هشتم پیوند می‌خورد.(۲۹) وی که به سه زبان خارجی صحبت می‌کرد و سوارکار و موسیقیدان ماهری بود، با ازدواجهای مسخره و متعدد خود نتوانست جانشین قابلی برای خود بیابد و برای نخستین بار در انگلستان مشاهده می‌شود که فرزندان دختر هانری هشتم، یعنی ماری و الیزابت، جانشین او می‌شوند. ماری که در سال ۱۵۵۳ به تخت سلطنت نشست پسرفتی در زمینه مذهبی ایجاد شد و تقاضای بازگشت به آیین کاتولیسیسم مشاهده گردید. ماری برای رواج مذهب کاتولیک با سلطان اسپانیا فیلیپ دوم ازدواج کرد، ولی با مخالفت مردم انگلیس مواجه شد. مردم انگلستان با فیلیپ و آیین اسپانیا به حدی مخالفت کردند که ماری ناچار شد حدود ۳۰۰ تن از آنان را به جرم مرتد بودن در آتش بسوزاند.(۳۰)
پس از ماری، ملکه الیزابت به قدرت رسید. الیزابت که دختر «آن بولین» بود در سال ۱۵۵۸ به جای ماری به سلطنت رسید، هر چند که از نظر پیروان کاتولیک او حرامزاده‌ای بیش نبود، اما در زمان وی به کمک اشرافیت به دوران رسیده رفرم شکل کامل خود را باز یافت و این کشور یک کلیسای رفرم شده یافت. در این زمان کلیسای انگلیکان شکل خاص خود را گرفت و از نظر تشکیلات شبیه کلیسای لوتران شد. این کلیسا به صورت کلیسای دولتی درآمد و زیر نظر سلطان انگلستان و از طریق پارلمان اداره می‌شد. به استثنای پاره‌ای از موقوفات و دیرها کلیسای انگلیس اموال و ابنیه و تشکیلات داخلی کلیسای قرون وسطی را حفظ کرد. به این معنی که اسقفان و اسقفان اعظم کماکان در مجلس لردها ماندند. محاکم شرعی و حوزه فعالیت آن‌ها در مسائلی چون عقد، ازدواج، وصایا و مالیات که تمامی مالکان به عنوان باج به کلیسا می‌پرداختند در منطقه اداره یک نفر کشیش و حوزه‌های آکسفورد و کمبریج همچنان باقی ماند. زبان طبقه روحانیون که تاکنون لاتین بود به انگلیسی تغییر یافت و کشیشان توانستند تاهل اختیار کنند. از نظر معتقدات دینی نیز سیاست الیزابت به گونه‌ای بود که اصول دینی را بسیار مبسوط و مبهم ساخت طوری که پیروان تمامی عقاید و مذاهب بتوانند به آسانی به آیین پروتستان گرایش یابند. در رساله معروف به ۳۹ فصل که اسقفان آن را تحریر و تدوین کردند، اصول مذهب انگلیکان یا دیانت رسمی انگلیسیها توجیه شده بود.(۳۱) در عصر سلطنت الیزابت تاثیرات فراوانی از نظریات کالون در اعتقادات دینی و آیین انگلیکانیسم مشهود بود. حتی در این زمان برای برطرف کردن اشکالات مذهبی در ایرلند نیز عین انگلستان کلیسایی به نام کلیسای ایرلند تاسیس شد که با مخالفت مردم ایرلند مواجه شد. بدین ترتیب مردم ایرلند به دلیل مخالفت با انگلستان پیرو آیین کاتولیک باقی ماندند.(۳۲)
هر چند انگلستان سرزمین خارج از قاره اروپاست، ولی از نظر رفرم تحولاتی را به خود دید و این تحول زمینه‌ساز بخشی از تحولات انقلابی انگلستان در قرن بعد گردید. یعنی با رشد مناسبات سرمایه‌داری در قرن هفدهم، انگلستان شاهد انقلابی بورژوایی خواهد شد که از نخستین نمونه‌های انقلابات عصر جدید است.
به هر حال حرکت رفرم از حد یک کشور فراتر رفت و به صورت پدیده‌ای عام در اروپا درآمد و به تدریج غرب اروپا به طور کلی پذیرای آن شد. در حالی که قسمت شرق اروپا یعنی حوزه لهستان و یونان با این مساله ارتباطی نداشتند. حرکت رفرم در مناطقی انعکاس یافت که مناسبات سرمایه‌داری و تحولات تجاری، بازرگانی ظاهر شده بود و نیازمند تفاسیر جدیدی از تفکرات دینی بود که این امر را اصلاحگران مذهبی را قوه به فعل در آوردند.
نویسنده: محمدعلی - علیزاده / نقی - لطفی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کتاب «تاریخ تحولات اروپا در قرون جدید» نوشته نقی لطفی و محمدعلی علیزاده، انتشارات سمت
پاورقی‌ها:
۱. Pirenne, Henri; A History of Europe; p. ۲۷۰.
۲. A Political and Social History of Modern Europe; p. ۱۳۰. And The Mainstream of Civilization; p. ۳۷۹.
۳. The English Reformation; p. ۹۱.
۴.تاریخ جهان نو؛ ج ۱، ص ۹۳.
۵.همان جا.
۶.همان؛ ص ۹۶-۹۸.
۷.همان؛ ص ۹۸.
۸.loc. Cit.
۹. A History of Europe; p. ۵۴.
۱۰. C. f.: Merel D’Aubigne; History of the Reformation in Europe in the Time of Calvin.
۱۱. A History of Europe; p.۲۹۳.
۱۲.برخی از مورخان بر این عقیده‌اند که کالون در اثر خود هیچ حقیقتی خارج از آن چیزی که در درون کتاب مقدس است ندارد و از خود چیزی به آن نیفزوده است. به گونه‌ای که همه کلمات نوشته شده او را به عنوان آیات خداوند می‌دانند و به طور کلی کالون را تنها شارع و مفسر کتاب مقدس می‌دانند.
۱۳.مولند، اینار؛ جهان مسیحیت؛ ترجمه محمدباقر انصاری و مسیح مهاجری؛ تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸، ص ۳۳۵. و زیبائی نژاد، محمدرضا؛ درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت؛ چاپ اول، تهران: اشراق، ۱۳۷۵، ص ۵۴.
۱۴.تاریخ تمدن غرب و مبانی آن در شرق؛ ص ۴۴۸.
۱۵.همان؛ ص ۴۴۷-۴۴۹.
۱۶.همان؛ ص ۴۵۰.
۱۷.همان؛ ص ۴۵۸.
۱۸.آناباپتیست؛ از آنجا که کلمه آنا به معنی مجدد است، این عده معتقد به غسل تعمید مجدد در دوران جوانی بودند و معتقد بودند که تعمید دوران کودکی کفایت نمی‌کند. بعدها همین فرقه بر این عقیده بودند که چون انسان در کودکی نمی‌فهمد پس باید در جوانی غسل تعمید کرد و بدین شکل با حذف کلمه آنا به آنها پتیست می‌گفتند (تاریخ جهان نو؛ ج ۱، ص ۹۴).
۱۹.اونی تاریان؛ موحدانی بودند که به اقانیم ثلاثه، یعنی پدر، پسر و روح‌القدس قائل بودند (همان؛ ص ۱۰۲).
۲۰. Renaissance & Reformation, ۱۳۰۰-۱۶۴۸; p.۲۱۹.
۲۱.همان جا.
Johnson, Paul; A History of Christianity; pp. ۴۲۱-۴۲۳.
۲۲.پیروزفر، پرویز؛ سیر حکومت مشروطه در انگلستان؛ ج ۱، ص ۱۹۹ و ۲۱۸-۲۲۳.
۲۳.اراسموس (۱۴۶۶-۱۵۳۶ م.) یکی از بانفوذترین اومانیستهایی است که در هلند به دنیا آمد و به مسافرت در فرانسه، ایتالیا، انگلیس، آلمان و سویس پرداخت. او زبان لاتین را به خوبی می‌دانست و در ادبیات کلاسیک و اصول لاتین به معرفتی عظیم دست یافت. اثر مهم او شاهزاده اومانیست است. اراسموس در سال ۱۴۹۹ به انگلستان رفت و با کسانی چون جان گلتا و توماس مور ملاقات کرد. این رابطه موجب توجه او به مطالعات مذهبی شد. از این پس تا پایان عمر به مطالعات مذهبی پرداخت. او به مسیحیت به عنوان یک فلسفه هدایت برای مردم نگاه می‌کرد نه به عنوان یک مجموعه تعبدی محض و رهبانیت. اراسموس نظر خود را در عبارت مخصوص و زیبایی با عنوان «فلسفه مسیح» بیان می‌دارد. از نظر او فهمیدن معنای اصیل انجیل یک امر اساسی تلقی می‌شود و حتی متوجه ترجمه‌های پر از اشتباه انجیل به زبان لاتین شده بود. بنابراین نمی‌توانست به آنها اعتماد کند. او برای نخستین بار در تاریخ، مقاله‌های انجیل را به متن اصلی لاتین به چاپ رسانید. از سوی دیگر وی به انتقاد از کلیسا پرداخت و معتقد بود که این کلیسا بر اساس روح معنوی و اصلی مسیحیت نیست. مهمترین آثار او عبارتند از: یادداشتهای حماقت و مکالمه‌های آشنا که در آنها او از ثروت و جاه‌طلبی و اعمالی که روحانیون کلیسا انجام می‌دادند انتقاد می‌کرد. او توانست با مشکلات با حسی طنزآمیز برخورد کند و همین مساله علت توجه مردم به آثار او بود:
C. f.: Mead, Robert; Europe Reborn (Renaissance); p. ۲۸۲.
۲۴. The English Reformation; pp. ۱۰۵-۱۱۳.
۲۵.تاریخ جهان نو؛ ج ۱، ص ۱۰۳.
۲۶.برای ریشه‌های انگلیکان رجوع کنید به:
The English Reformation; p. ۲۴۹.
۲۷. Renaissance & Reformation, ۱۳۰۰-۱۶۴۸; p. ۷۶.
جان فیشر از اسقفان کلیسای کاتولیک بود که حاضر به رد آیین کاتولیک نشد و در مقابل «گیوتین» به قرائت انجیل یوحنا پرداخت و در نهایت سرش را از دست داد (ر.ک. : تاریخ انگلستان از آغاز تا امروز؛ ص ۲۱۱-۲۲۵).
۲۸. The English Reformation; p. ۴۲۵.
۲۹. Ibid; p. ۱۲۲.
۳۹. Ibid; p. ۵۶۲.
تاریخ جهان نو؛ ج ۱، ص ۱۰۴.
۳۱.همان؛ ص ۱۰۵-۱۰۶.
۳۲.در قرن هجدهم میلادی به دنبال یک رشته رفرمهای مذهبی در ولز فرقه‌ای پروتستان به نام «کالوین متدیسم» پا به عرصه حیات گذاشت که در حال حاضر هم نفوذ زیادی دارند. بزرگترین رفرم مذهبی که در آیین مسیحیت در قرن هجدهم در انگلستان صورت گرفت به وسیله شخصی به نام «جان وسلی» بود که در نتیجه آن کلیسای متدیست تاسیس شد (ر.ک.: عبادی، کوروش؛ انگلستان؛ ص ۲۹).
منبع : باشگاه اندیشه