جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اخلاص امام علی (علیه السلام)


اخلاص امام علی (علیه السلام)
۱) ابن شهرآشوب گوید: وقتی امیر مؤمنان(ع) بر عمرو بن عبدود دست یافت او را ضربت نزد و نكشت، او به علی(ع) دشنام داد و حذیفه پاسخش داد، پیامبر(ص) فرمود: ای حذیفه ساكت باش، خود علی سبب درنگش را خواهد گفت: آنگاه علی(ع) عمرو را از پای در آورد. چون به حضور رسول خدا(ص) رسید پیامبر سبب را پرسید، علی(ع) عرضه داشت: او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افكند، من ترسیدم كه برای تشفی خاطرم گردن او را بزنم، از این رو او را رها كردم، چون خشمم فرو نشست او را برای خدا كشتم. [۱]
۲) علامه مجلسی(ره) گوید: صبحگاهی رسول خدا(ص) به مسجد آمد و مسجد از جمعیت پر بود، پیامبر فرمود: امروز كدامین شما برای رضای خدا از مال خود انفاق كرده است؟ همه ساكت ماندند، علی(ع) گفت: من از خانه بیرون آمدم و دیناری داشتم كه می‏خواستم با آن مقداری آرد بخرم، مقداد بن اسود را دیدم و چون اثر گرسنگی را در چهره او مشاهده كردم دینار خود را به او دادم. رسول خدا(ص) فرمود: (رحمت خدا بر تو) واجب شد.
مرد دیگری برخاست و گفت: من امروز بیش از علی انفاق كرده‏ام، مخارج سفر مرد و زنی را كه قصد سفر داشتند و خرجی نداشتند هزار درهم پرداختم. پیامبر(ص) ساكت ماند. حاضران گفتند: ای رسول خدا، چرا به علی فرمود: «رحمت خدا بر تو واجب شد» و به این مرد با آنكه بیشتر صدقه داده بود نفرمودی؟ رسول خدا(ص) فرمود: مگر ندیده‏اید كه گاه پادشاهی خادم خود را كه هدیه ناچیزی برایش آورده مقام و موقعیتی نیكو می‏بخشد و از سوی خادم دیگرش هدیه بزرگی آورده می‏شود ولی آن را پس می‏دهد و فرستنده را به چیزی نمی‏گیرد؟ گفتند: چرا، فرمود: در این مورد هم چنین است، رفیق شما علی دیناری را در حال طاعت و انقیاد خدا و رفع نیاز فقیری مؤمن بخشید ولی آن رفیق دیگرتان آنچه داد همه را برای معاندت و دشمنی با برادر رسول خدا داد و می‏خواست بر علی‏بن ابیطالب برتری جوید، خداوند هم عمل او را تباه ساخت و آن را وبال گردن او گردانید. آگاه باشید كه اگر با این نیت از فرش تا عرش را سیم و زر به صدقه می‏داد جز دوری از رحمت خدا و نزدیكی به خشم خدا و در آمدن در قهر الهی برای خود نمی‏افزود. [۲]
۳) علی(ع) فرمود: گروهی خدا را از روی رغبت پرستیدند و این عبادت تاجران است. گروهی خدا را از روی ترس و بیم پرستیدند و این عبادت بردگان است، و گروهی خدا را از روی شكر و سپاسگزاری پرستیدند و این عبادت آزادگان است. [۳]
۴) و فرمود: خدایا، من تور را از بیم عذاب و طمع در ثوابت نپرستیدم، بلكه تو را شایسته بندگی دیدم و پرستیدم. [۴]
۵) و فرمود: دنیا همه‏اش نادانی است جز مكانهای علم، و علم همه‏اش حجت است جز آنچه بدان عمل شود، و علم همه‏اش ریا و خودنمایی است جز آنچه خالص (برای خدا) باشد، و اخلاص هم در راه خطر است تا بنده بنگرد كه عاقبتش چه می‏شود. [۵]
عمل اگر برای غیر خدا باشد وبال صاحب آن است و اگر انفاق به نیت فخر و مباهات باشد نصیب سگان و عقابان است. در این زمینه حكایت لطیفی را كه دمیری در كتاب «حیاهٔ الحیوان» آورده بنگرید:
امام علامه ابوالفرج اصفهانی و دیگران حكایت كرده‏اند كه: فرزدق شاعر مشهور به نام همام‏بن غالب، پدرش غالب رئیس قوم خود بود، زمانی مردم كوفه را قحطی و گرسنگی سختی رسید، غالب پدر فرزدق مذكور شتری را برای خانواده خود كشت و غذایی از آن تهیه كرد و چند كاسه آبگوشت برای قومی از بنی‏تمیم فرستاد و كاسه‏ای هم برای سحیم بن وثیل ریاحی كه رئیس قوم خود بود فرستاد. سحیم كسی است كه در شعر خود گفته بود: «من مردی شناخت شده و خوشنام و با تجربه و كاردانم، هرگاه عمامه بر سر نهم مرا خواهید شناخت» و حجاج هنگامی كه برای امارت كوفه وارد كوفه شد در خطبه خود به این شعر تمثل جست.
وقتی ظرف غذا به سحیم رسید آن را واژگون ساخت و آورنده را كتك زد و گفت: مگر من نیازمند غدای غالب هستم؟ اگر او یك شتر كشته من هم شتری می‏كشم. میان آنان مسابقه شتر كشی راه افتاد، سحیم یك شتر برای خانواده خود كشت و صبح روز بعد غالب دو شتر كشت، باز سحیم دو شتر كشت و غالب در روز سوم سه شتر كشت، باز سحیم سه شتر كشت و غالب در روز چهارم صد شتر كشت. سحیم چون آن اندازه شتر نداشت دیگر شتری نكشت امام آن را به دل گرفت.
چون روزهای قحطی سپری شد و مردم وارد كوفه شدند، بنی ریاح به سحیم گفتند: ننگ روزگار را متوجه ما ساختی، چرا به اندازه غالب شتر نكشتی و ما آمادگی داشتیم كه به جای هر شتری دو شتر به تو بدهیم؟! سحیم چنین عذر آورد كه شترانش در دسترس نبودند، آن گاه سیصد شتر پی كرد و به مردم گفت: همگی بخورید. این حادثه در دوران خلافت امیر مؤمنان علی‏بن ابی‏طالب (ع) اتفاق افتاد، از آن حضرت درباره حلال بودن خوردن آنها فتوا خواستند، حضرت حكم به حرمت كرد و فرمود: این شتران نه برای خوردن كشته شده‏اند و از كشتن آنها مقصودی جز فخر و مباهات در كار نبوده است. از این رو گوشت آنها را در زباله‏دان كوفه ریختند و خوراك سگان و عقابان و كركسان گردید. [۶]
احمد رحمانی همدانی
پی‏نوشت‏ها:
[۱]. الوسائل ۳/۲۲۰ به نقل از مناقب.
[۲]. الانوار ۴۱/ ۱۸.
[۳]. البلاغه، خطبه ۲۳۷.
[۴]. الانوار ۴۱/ ۱۴.
[۵]. البحار ۱/۴۰۱ ماده خطر.
[۶]. الحیوان ۲/۲۲۲، ذیل «فرع».
منبع : بلاغ