چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


آمریکا و جهان بدون قطبیت


آمریکا و جهان بدون قطبیت
«در حالی که آمریکا همچنان از نظر اقتصادی و نظامی قدرتمندترین کشور جهان باقی خواهد ماند اما جایگاه این کشور در مناسبات بین‌المللی تغییر خواهد کرد. ثروتمندترین فرد جهان یک مکزیکی است، بلندترین برج جهان در تایوان قرار دارد و به زودی این عنوان نصیب دوبی خواهد شد، بزرگ‌ترین کارخانه‌ها در چین قرار دارند، بالیوود بیش از هالیوود فیلم تولید می‌کند و بلیت می‌فروشد و کمپانی‌های چند ملیتی که گفته می‌شود رهبران آینده جهان خواهند بود کارخانه‌های خود را در آمریکای لاتین، هند، کره جنوبی، تایوان و مالزی احداث می‌کنند. تا چندی پیش آمریکا بزرگ‌ترین مراکز جهان را داشت اما امروز تنها یکی از مراکز خرید آمریکا در میان ۱۰ مرکز خرید بزرگ جهان قرار دارد و بزرگ‌ترین مرکز خرید جهان هم امروز در شانگهای قرار دارد.» این رخدادها در صحنه جهانی مبحث اصلی کتاب جدید فرید زکریا را تشکیل می‌دهد. زکریا در «جهان پساآمریکایی» قصد ندارد از افول آمریکا سخن بگوید بلکه حرف او این است که دیگر قدرت‌های بزرگ نیز در کنار آمریکا نقشی حیاتی در جهان خواهند داشت. بیشترین توجه زکریا در این کتاب شامل چین و هند می‌شود. فرید زکریا سردبیر نسخه بین‌الملل نیوزویک و تحلیلگر سیاسی خارجی آمریکا که اخیرا نامش در میان روشنفکران برتر جهان قرار گرفته با اشاره به رشد سریع اقتصاد چین طی ۳۰ سال گذشته این کشور را یکی از اصلی‌ترین قدرت‌هایی می‌داند که قدرت آمریکا را به چالش خواهد کشید.
در۳۰ سال گذشته میانگین رشد اقتصادی چین ۹درصد بوده است. در سال ۱۹۷۸ چین ۲۰۰ دستگاه تهویه هوا ساخت و این آمار در سال ۲۰۰۵ به ۴۸ میلیون دستگاه افزایش یافته است. این کشور دوسوم دستگاه‌های فتوکپی، اجاق‌گاز و کفش را در جهان تولید می‌کند و صادرات یک روز این کشور معادل کل صادرات آن در سال ۱۹۷۸ است.
درآمد متوسط یک فرد چینی در ۳۰ سال گذشته هفت برابر شده و به این ترتیب ۴۰۰ میلیون نفر در این مدت از محدوده فقر خارج شده‌اند.
نگاه زکریا به هند، زادگاهش، نیز تقریبا مثل چین است اما در این میان یک تفاوت می‌بیند و آن هم اینکه هند یک کشور دموکرات است در حالی که چین فاصله‌ای بسیار زیاد با ساختار باز سیاسی در هند دارد. هند اقتصادی کوچک‌تر از چین دارد اما پیش‌بینی می‌شود در سال ۲۰۲۰ تولید ناخالص داخلی آن با انگلیس برابر خواهد شد. با اینکه هند طی ۱۰ سال گذشته پیشرفت بسیار زیادی داشته اما هنوز هم ۸۳۶میلیون هندی درآمد روزانه‌شان کمتر از ۵۰ سنت در روز است. بیشترین اتکای اقتصاد هند به خدمات و صنعت است که چنین امری در دنیای پیشرفته امروز کمتر مشاهده می‌شود.
قرن بیستم در وضعیتی چندقطبی آغاز شد اما پس از ۵۰ سال و با گذشت دو جنگ جهانی و منازعات کوچک سیستم دوقطبی ظهور پیدا کرد. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی سیستم دوقطبی راه را برای ظهور سیستم تک‌قطبی و تسلط انحصاری آمریکا بر جهان هموار ساخت. امروز اما قدرت بسیار پراکنده است و ایجاد سیستمی بدون قطبیت نیازمند راهکارهای کاملا متفاوت است.
برخلاف نظام چندقطبی (وجود چندین قطب یا تمرکز چندگانه قدرت در جهان) یک سیستم بین‌المللی فاقد قطبیت با ویژگی وجود مراکز متعدد با قدرت فراوان شناخته می‌شود. در سیستم چندقطبی یا هیچ قدرت مسلطی وجود ندارد یا اینکه سیستم به سوی یک نظم تک‌قطبی یا دوقطبی پیش می‌رود. سیستم‌های چندقطبی می‌توانند نوعی همکاری را موجب شوند که در آن چند قدرت اصلی برای برقراری قواعد بازی با یکدیگر همکاری می‌کنند. این قدرت‌ها همچنین می‌توانند حول نوعی موازنه قدرت به رقابت با یکدیگر بپردازند یا اینکه رقابت‌ آنها به منازعه بینجامد تا موازنه قدرت فرو بپاشد.
در نگاه اول دنیای امروز چندقطبی به نظر می‌رسد. قدرت‌های اصلی شامل آمریکا، اتحادیه‌اروپا و ژاپن که با کمی اغماض می‌توان هند، روسیه و چین را هم به آنها افزود، نیمی از جمعیت جهان و ۷۵درصد تولید ناخالص دنیا و نیز ۸۰درصد مخارج نظامی جهان را در اختیار دارند. اما جهان امروز کاملا متفاوت از یک سیستم چندقطبی کلاسیک است. مراکز قدرت بیشتری وجود دارند و برخی از این مراکز قدرت دولت- ملت نیستند. یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های سیستم بین‌المللی کنونی این است که دولت- ملت‌ها انحصار قدرت و برتری چندانی ندارند. دولت‌ها توسط سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی و مجموعه متنوعی از سازمان‌های غیردولتی و بنگاه‌های اقتصادی با چالش مواجه می‌شوند.
علاوه بر شش قدرت اصلی جهان (آمریکا، آلمان، ژاپن، ایتالیا، فرانسه و انگلیس) چند قدرت منطقه‌ای دیگر نیز سر بر آورده‌اند: برزیل، آرژانتین، مکزیک، نیجریه، آفریقای جنوبی، اسرائیل، استرالیا، چین، کره جنوبی و روسیه.
بسیاری از سازمان‌ها از جمله سازمان ملل، صندوق جهانی پول، بانک جهانی، اتحادیه اروپا و اوپک را نیز می‌توان جزء مراکز قدرت امروز به‌شمار آورد. همچنین ایالت‌های موجود در دولت- ملت‌ها مثل کالیفرنیا یا آتارپرادش یا شهرهای سائوپائولو، نیویورک و شانگهای نیز در این فهرست قرار می‌گیرند. جهان امروز بیش از هرچیز شاهد پراکندگی قدرت به جای تمرکز آن است.
در چنین وضعیتی آمریکا باز هم بزرگ‌ترین مرکز انباشت قدرت باقی خواهد ماند. مخارج نظامی این کشور سالانه به بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار می‌رسد و اگر ماموریت‌های انجام شده در عراق و افغانستان را هم به آن اضافه کنیم این رقم به ۷۰۰ میلیارد دلار خواهد رسید. اقتصاد آمریکا با ۱۴ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، بزرگ‌ترین اقتصاد جهان است. این کشور همچنین اصلی‌ترین منبع فرهنگی، اطلاعاتی و رسانه‌ای در جهان به شمار می‌آید. البته واقعیت‌های قدرت آمریکا نباید تنزل نسبی جایگاه آمریکا در جهان را از نظر بپوشاند. سهم آمریکا در واردات جهانی به ۱۵درصد کاهش یافته است. با اینکه آمریکا ۲۵درصد مجموعه تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد اما با توجه به تفاوت نرخ رشد اقتصادی میان آمریکا و دیگر کشورها سهم تولید ناخالص داخلی آمریکا طی زمان کاهش خواهد یافت. افزایش ثروت در چین، روسیه، کویت، عربستان و امارات را نیز می‌توان عاملی دیگر دانست. این حوضچه‌های ثروت که توسط دولت‌ها کنترل می‌شوند و عموما در نتیجه صادرات نفت و گاز ایجاد شده‌اند سه تریلیون دلار پول در خود جای داده‌اند. آنها هرساله به دلیل افزایش قیمت انرژی به میزان یک‌تریلیون دلار بر ثروت‌شان افزوده می‌شود. بورس‌های جایگزین در حال ظهورند و شرکت‌ها را کم‌کم از بازارهای سهام آمریکا بیرون می‌کشند. لندن در این زمینه به عنوان مرکز مالی جهان در حال رقابت با نیویورک است. دلار در برابر یورو و پوند ضعیف می‌شود و این احتمال وجود دارد که چنین روندی را در برابر ارزهای آسیایی هم شاهد باشیم. بیشتر دارایی بورس‌های خارجی امروز در قالب ارزهای دیگر به جز دلار معامله می‌شوند و شاید در آینده نفت بر اساس یورو و یا سبدی از ارزهای مختلف ارزش‌گذای شود. چنین اقدامی اقتصاد آمریکا را نسبت به تورم و بحران ارزی آسیب‌پذیر خواهد کرد.
۱۱ سپتامبر نشان داد که یک سرمایه‌گذاری کوچک توسط تروریست‌ها تا چه اندازه می‌تواند خسارات فیزیکی، انسانی و فکری بسیار زیادی را موجب شود و این شاید کمی مربوط به ناهمخوانی مخارج و ظرفیت‌های نظامی آمریکا باشد.
این روند را می‌توان در مورد جهان فرهنگی و اطلاعاتی نیز مشاهده کرد. آلترناتیوهای تولیدات تلویزیونی در آمریکا روزبه‌روز در حال گسترش هستند. وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های دیگر کشورها با اخبار و یادداشت‌های تولید شده در آمریکا رقابت می‌کنند. بالیوود هرساله فیلم‌های بیشتری نسبت به هالیوود تولید می‌کند. این اشاعه اطلاعات بیش از اشاعه تسلیحات نشان‌دهنده عدم قطبیت است.
البته در حال حاضر هیچ رقیبی به تنهایی توانایی به چالش کشیدن آمریکا را ندارد. به این دلیل که فاصله زیادی میان قدرت آمریکا و کشوری که پتانسیل رقابت با آن را داشته باشد وجود دارد. با گذشت زمان ممکن است چین از لحاظ تولید ناخالص داخلی بتواند با آمریکا رقابت کند اما نباید فراموش کنیم در چین بیشترین ثروت این کشور برای جمعیت فقیر آن صرف خواهد شد و این ثروت به توسعه نظامی منجر نمی‌شود. هند هم نه‌تنها مشکلی مشابه چین دارد بلکه بوروکراسی وسیع و زیرساخت‌های نسبتا ضعیف آن چنین امکانی را برای آنها مهیا نخواهد کرد.
تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا در حال حاضر از آمریکا بیشتر است اما اتحادیه اروپا در قامت یک دولت- ملت عمل نمی‌کند.
ژاپن جمعیتی پیر دارد و همچنین فاقد فرهنگ سیاسی لازم برای نقش‌آفرینی به عنوان یک قدرت بزرگ است.
ممکن است روسیه این پتانسیل را داشته باشد اما هنوز اقتصادی کشاورزی دارد و از سوی دیگر با کاهش جمعیت و چالش‌هایی بر سر انجام و اتحاد ملی مواجه است. بخشی از این واقعیت که هنوز دشمنی میان قدرت‌های بزرگ اتفاق نیفتاده و به زودی نیز رخ نخواهد داد به رفتار آمریکا بازمی‌گردد. آمریکا به گونه‌ای رفتار نکرده که به صورت یک تهدید علیه منافع ملی دیگر کشورها تبدیل شود.
یکی دیگر از عواملی که امکان ظهور یک قدرت بزرگ به عنوان رقیب اصلی آمریکا را محدود می‌کند این است که بسیاری از قدرت‌های بزرگ برای رفاه اقتصادی و ثبات سیاسی خود به سیستم بین‌المللی وابسته هستند. به همین دلیل آنها نمی‌خواهند نظمی را که تامین‌کننده منافع ملی آنهاست در هم بریزند. این منافع کاملا با جریان کالا، خدمات، انسان‌ها، انرژی، سرمایه‌گذاری و تکنولوژی در خارج از مرزها گره خورده است و آمریکا در این جریان‌ها نقشی حیاتی دارد.
البته حتی اگر رقابت میان قدرت‌های بزرگ اتفاق نیفتد عمر جهان تک‌قطبی به پایان رسیده است. سه دلیل برای توجیه این نکته وجود دارد. دلیل اول تاریخی است. دولت‌ها توسعه می‌یابند. آنها با در هم آمیختن منابع انسانی، مالی و فنی، تولید و ثروت را فراهم می‌کنند. چنین نکته‌ای در مورد سازمان‌ها و شرکت‌ها هم وجود دارد. رشد قدرت‌ها متوقف نمی‌شود و در نتیجه روزبه‌روز بازیگران بیشتری قادر خواهند بود از نفوذ خود در ابعاد منطقه‌ای و جهانی بهره بگیرند. دومین دلیل، خط مشی آمریکا است. این کشور با دستان خود ظهور مراکز قدرت رقیب را شدت می‌بخشد و همچنین موقعیت خود را نسبت به آنان تضعیف می‌کند.
فقدان سیاسی انرژی مشخص و تدوین‌شده در آمریکا یک نیروی محرک قوی برای پایان سیستم تک‌قطبی است از زمان اولین شوک نفتی در سال ۱۹۷۳ مصرف نفت در آمریکا حدود ۲۰درصد افزایش یافته و مهم‌تر اینکه واردات تولیدات نفت خام نیز دو برابر شده است. رشد تقاضا برای نفت، قیمت آن را از بشکه‌ای ۲۰دلار به بشکه‌ای ۱۳۰ دلار رسانده است. نتیجه این امر دسترسی کشورهای نفتی به ثروت عظیم و اهرم فشار است. بدین‌ترتیب این کشورها می‌توانند به صورت مراکز قدرت جدید درآیند. خط مشی اقتصادی آمریکا نیز در این میان نقش دارد. بوش جنگ‌های پرهزینه‌ای را در عراق و افغانستان انجام داده و در عین حال مخارج دولت نیز هرساله به میزان ۸درصد افزایش یافته است، از سوی دیگر مالیات‌ها را کاهش داده است. در نتیجه موقعیت مالی آمریکا از مازاد بودجه ۱۰۰ میلیارد دلاری که سال ۲۰۰۱ به کسری بودجه ۲۵۰ میلیارد دلاری در سال گذشته رسید. این امر فشار بر دلار و تورم را افزایش خواهد داد. همچنین باعث می‌شود ثروت و قدرت جذب نقاط دیگری نیز در جهان بشوند. جهان بدون قطبی که به زودی شاهدش خواهیم بود تنها نتیجه ظهور دیگر دولت‌ها، سازمان‌ها یا سیاست‌های آمریکا نیست و نباید اینگونه به آن نگریست. این پدیده نتیجه محتوم جهانی شده است. جهانی شدن، فقدان قطبیت را به دو شیوه تقویت می‌کند. اول، بسیاری از جریان‌های فرامرزی خارج از کنترل و آگاهی دولت‌ها صورت می‌گیرد. در نتیجه جهانی شدن نفوذ قدرت‌های بزرگ را کاهش می‌دهد. دوم اینکه همین جریان‌ها ظرفیت بازیگران غیردولتی را تقویت می‌کنند. صادرکنندگان انرژی که شاهد افزایش ثروت خود هستند، تروریست‌ها که از اینترنت برای جذب نیرو و تربیت آنها، استفاده می‌کنند، دولت‌های یاغی که از بازارهای سیاه بهره می‌گیرند و افراد ثروتمند جهان که به سرعت سرمایه هنگفت خود را انتقال می‌دهند، جزئی از این بازیگران غیردولتی به شمار می‌آیند. این نکته به سرعت در حال اثبات است که امروز دیگر قدرتمندترین دولت بودن دیگر به معنای دارا بودن انحصار قدرت نیست.
در دنیای بدون قطبیت آینده مدل اقتصادی و سیاسی آمریکا مورد ستایش قرار خواهد گرفت. این کشور از نظر اقتصادی همچنان رتبه اول را خواهد داشت. سیستم آموزش عالی بسیار کارآمد در آمریکا و حضور ملیت‌های مختلف در این کشور برگ برنده آمریکا در سیستم جدید خواهد بود. قدرت آمریکا در فناوری‌های نانو و بایوتکنولوژی باعث خواهد شد رشد اقتصادی این کشور همچنان روند روبه‌رشد خود را حفظ کند. اما آمریکا چالش‌هایی نیز پیش رو خواهد داشت. این کشور باید اهمیت خاورمیانه را بیش از پیش جدی بگیرد و نوع ارتباط و تعامل با چین، هند، برزیل، روسیه و آفریقای جنوبی نیز برای آمریکا بسیار حیاتی خواهد بود.
آرش فرح‌زاد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید