چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


این زنجیره پاره شده است


این زنجیره پاره شده است
«تا... دمل» مجموعه داستانی است نوشته «سلماز یگانه مهر» مشتمل بر ۱۸ داستان کوتاه. داستان های این مجموعه به سیاق شرایط غالب داستان نویسی امروز به رابطه آدم ها می پردازد در محیطی که از نظر مکانی و زمانی تقریباً ساکن و ایستا است. آدم هایی کم تحرک و نه چندان پیچیده شهری. آدم های داستان های «سلماز یگانه مهر» اکثراً در شرایطی ناجور گرفتار آمده اند و در این گرفتاری موقعیت خودشان را می سنجند و این سنجش، آنها را به شناختی نسبی از هستی و زندگی خودشان می رساند هرچند مشخصاً شرایط برای آنها تغییر چندانی نمی کند اما آنها درک روشن تری از خود گرفتار در این مخمصه پیدا می کنند و با روشن شدن موقعیت شان در رابطه با اطرافیان شان، چه بسا سرخورده تر به زیستن در همان شرایط، که اکنون به سبب آگاهی تحمل ناپذیرتر شده است، ادامه می دهند. داستان های خوب مجموعه داستان هایی هستند که این خودشناسی با شیوه روایی قابل قبولی در آنها نقل شده است.
در بیشتر داستان ها آنچنان که گفته شد از تغییر زمان و همچنین مکان چندان خبری نیست و از این نظر با داستان هایی ساکن و کم جنب و جوش روبه رو هستیم و این سکون گاهی اوقات به داستان ضربه زده و موجب شده است شخصیت های کتاب آشنا از کار دربیایند؛ شخصیت هایی که نمونه شان را در داستان هایی از این دست دیده ایم و به یک معنا تبدیل به کلیشه یی در داستان های آپارتمانی شده اند که از نظر موقعیت مکانی و زمانی ایستا هستند. هرچند در عصر رسانه ها و غذای آماده کمتر شخصیت به یک معنا «خاص» می توان جست. علی ایحال داستان مقوله یی دیگر است و نباید فراموش کنیم که به قول «هنری جیمز» نویسنده و منتقد امریکایی شخصیت چیزی نیست جز آنچه حادثه تعیین می کند و حادثه هم چیزی نیست به جز شرح و تصویر شخصیت و وقتی شخصیت گنگ و محو از آب درمی آید یعنی این زنجیره پاره شده است.
نکته دیگری که علاوه بر این سکون-که بیشتر داستان های کتاب را از ریتم انداخته است- در داستان های «تا... دمل» بارز است تصویری نبودن اکثر آنها است. بیشتر خواننده روایت ذهنی راوی -که در اکثر داستان های این مجموعه اول شخص است- و تک گویی درونی راوی را می خواند؛ روایتی که انگار تصویر کوتاهی است از زندگی راوی.
در دو سه داستان که بهترین نمونه اش «چمدان» است ما با داستان هایی روبه رو هستیم که به سیاق نمایشنامه های رادیویی تنها دیالوگ هستند. در بین این داستان ها «چمدان» به دلیل تصویری تر بودن بهتر از آب درآمده است و حرفی برای گفتن دارد. نویسنده در داستان «چمدان» تمام سعی اش را کرده است تا آدم گرفتار در موقعیت اسفبارش را از منظر روانی کند و کاو کند و خواننده را به درکی از موقعیت و شخصیت اصلی (خانم معلمی پا به سن گذاشته که روزگاری شاگردانش به او عشق می ورزیدند) برساند.
بیشتر داستان های «تا... دمل» طرح خوبی دارند و به اصطلاح «کاشت» خوبی دارند. در چند موردی که نویسنده توفیق نسبی در «داشت» و «برداشت» داشته است داستان ها خوب از آب درآمده ا ند و آنجا که نویسنده طرح اولیه اش را گسترش نداده است، داستان ها بیش از اندازه خطی و ساده شده اند و چشمگیر نشده اند. از این نظر داستانی مثل «تا...دمل» داستان موفقی است. شرایط روانپریش راوی خوب از آب درآمده است و خواننده گام به گام با راوی و موقعیتش آشنا می شود. هرچند فضای داستان «تا... دمل» آشنا و کاملاً مشخص است نویسنده هنگام نوشتن این داستان تحت تاثیر نوشته های «صادق هدایت» بوده است و «تکه یی از روح سارتر» و «تکه یی از روح هدایت» در داستان داخل شده است و خود نویسنده هم مشخصاً در جایی از این داستان به این موضوع اشاره می کند؛ «... از تب می سوختم. هدایت داخل من شده بود، مداحی مرگ را می کرد. مرگ شبیه آن مرد، مرد مادرم بود.»
در این داستان یعنی «تا... دمل» و یکی دو داستان دیگر مشخص است که «سلماز یگانه مهر» کششی به سمت نماد گرایی دارد. چه بسا رشد و ترکیدن دمل نمادی باشد از به بلوغ رسیدن راوی.
«دست کشیدم روی دمل، دیگر درد نمی کرد، کاملاً رسیده بود. در آیینه نگاهش کردم بعد با تیغ رویش را بریدم. از شکافش خون و چرک بیرون ریخت. حالم بد نشد. از من و مال من بود.» (ص۲۹)
نویسنده در داستان «آکواریوم» هم کم از نمادها استفاده نکرده است. «آکواریوم» داستان مرد بازنشسته یی است که تمام زندگی اش شده است تماشای آکواریومش.آکواریوم و ماهی های آن همه انگار نمادی هستند از زندگی بی نمک مرد، که بعد از بازنشستگی به نوعی در خانه اش، که بی شباهت به آکواریوم نیست، حبس شده است و مرد در این خانه نشینی اجباری تمام ابهتش را از دست داده است. «گلدفیشا منو یاد زن و دخترهام می اندازن، مخصوصاً اون گلدفیش بزرگه که روی لب بالایی اش یه خال قرمز افتاده. انگار زنمه که ماتیک مالیده، کافیه یه روسری کوچیک سرش کنم میشه خود خودش.» (ص۴۸)
داستانی مثل «سندرم داون زیبای من یا من احمق یا» هم از داستان های خوب مجموعه است. این داستان خیال پردازی مادری را که فرزندش «سندرم داون» دارد نشان می دهد. هرچند داستان ساده است اما گرفتاری مادر را بدون شعار و کلیشه نقل می کند.
«زبانش را دراز می کند و برایم شکلک درمی آورد. این شاید برای شما یک داستان خنده دار و مضحک به نظر بیاید ولی برای من یک کابوس است؛ کابوسی که از وقتی سوار آن تاکسی لعنتی شدم تا حالا حتی توی توالت و حمام و رختخواب هم ولم نکرده است و همراهم می آید. یک بچه ریزه سندرم داون با این حال- نباید بی انصاف باشم- خیلی خیلی زیبا.» (ص ۱۱۵)
با وجود اینها جا داشت نویسنده با پرورش حوادث درون اثر و قرار دادن شخصیت های داستانش در موقعیت های بدیع و تلاش برای خارج شدن از سکون و ایستایی که در داستان هایش هست داستان هایش را تصویری تر ارائه می کرد که اگر این گونه بود اثرگذاری بیشتری روی ذهن خواننده داشت.
«تا... دمل» را نشر هیلا (نشر ققنوس) منتشر کرده است.
علی چنگیزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید