پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
سراج القلوب
تاریخ نشر : ۸۴۱۰۱۲
تیراژ : ۱۰۰۰
تعداد صفحه : ۲۱۸
نوبت چاپ : ۱
شابک : ۹۶۴-۰۱-۱۲۲۰-۸
رده دیویی : ۲۹۷.۱۵۶
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
قطع : وزیری
جلد : شومیز
محل نشر : تهران
ویراستار : جلیلنیا - آزرمیدخت
ویراستار : دریاگشت - محمدرسول
نویسنده : قطانغزنوی - ابونصرمحمد
مصحح : خلیلوویچ - نامیرکارا
این کتاب، تصحیح 'سراج القلوب' ـ به ظاهر از متون اواخر قرن ششم هـ . ق ـ است که به بیان داستانهایی از آفرینش و سرگذشت پادشاهان و پیامبران به طریق سوال و جواب اختصاص دارد و در چهل و چهار باب تنظیم شده. این اثر دارای نثری ساده و روان است. موضوعات این بابها مربوط به عقاید دینی، پیغمبران، و در پایان مربوط به صفت 'بلوقیا' است که در آن، سرگذشت افسانهوار جوانی به نام 'بلوقیا' بازگو شده است. پدر 'بلوقیا'، رهبر دینی بنیاسرائیل در یکی از شهرهای مصر بود. هنگامی که وی درگذشت، 'بلوقیا' به جایش نشست. از قضا، 'بلوقیا' روزی درمییابد که پدرش همهی مطالب مربوط به وصف و ستایش پیغمبر اسلام (ص) را از تورات خارج کرده تا مردم از این مساله آگاه نشوند. از این رو 'بلوقیا' سخت دلسرد میشود و تصمیم میگیرد به دنبال پیغمبر اسلام (ص) برود... در بیتالمقدس با شخصی به نام 'عفان' آشنا میشود که میخواهد انگشتر سلیمان (ع) را به دست آورد و همهی دنیا را مسخر خود کند. آنها به گور سلیمان (ع) میرسند و 'عفان' به خاطر نیت پستی که داشت، در آن جا کشته میشود و 'بلوقیا' رهایی مییابد و سپس به خانه بازمیگردد.
تیراژ : ۱۰۰۰
تعداد صفحه : ۲۱۸
نوبت چاپ : ۱
شابک : ۹۶۴-۰۱-۱۲۲۰-۸
رده دیویی : ۲۹۷.۱۵۶
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
قطع : وزیری
جلد : شومیز
محل نشر : تهران
ویراستار : جلیلنیا - آزرمیدخت
ویراستار : دریاگشت - محمدرسول
نویسنده : قطانغزنوی - ابونصرمحمد
مصحح : خلیلوویچ - نامیرکارا
این کتاب، تصحیح 'سراج القلوب' ـ به ظاهر از متون اواخر قرن ششم هـ . ق ـ است که به بیان داستانهایی از آفرینش و سرگذشت پادشاهان و پیامبران به طریق سوال و جواب اختصاص دارد و در چهل و چهار باب تنظیم شده. این اثر دارای نثری ساده و روان است. موضوعات این بابها مربوط به عقاید دینی، پیغمبران، و در پایان مربوط به صفت 'بلوقیا' است که در آن، سرگذشت افسانهوار جوانی به نام 'بلوقیا' بازگو شده است. پدر 'بلوقیا'، رهبر دینی بنیاسرائیل در یکی از شهرهای مصر بود. هنگامی که وی درگذشت، 'بلوقیا' به جایش نشست. از قضا، 'بلوقیا' روزی درمییابد که پدرش همهی مطالب مربوط به وصف و ستایش پیغمبر اسلام (ص) را از تورات خارج کرده تا مردم از این مساله آگاه نشوند. از این رو 'بلوقیا' سخت دلسرد میشود و تصمیم میگیرد به دنبال پیغمبر اسلام (ص) برود... در بیتالمقدس با شخصی به نام 'عفان' آشنا میشود که میخواهد انگشتر سلیمان (ع) را به دست آورد و همهی دنیا را مسخر خود کند. آنها به گور سلیمان (ع) میرسند و 'عفان' به خاطر نیت پستی که داشت، در آن جا کشته میشود و 'بلوقیا' رهایی مییابد و سپس به خانه بازمیگردد.