سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


متنِ‌ خطابهٔ‌ لوییجی‌ پیراندلو


متنِ‌ خطابهٔ‌ لوییجی‌ پیراندلو
با نهایت‌ خرسندی‌ از حضرات‌ والامقامی‌ که‌ با حضور مهرآمیز خود در این‌ مجلس‌ مهمانی‌ به‌ ما افتخار بخشیدند سپاسگزاری‌ می‌کنم. اجازه‌ می‌خواهم‌ تا مراتب‌ سپاسگزاری‌ عمیق‌ خود را برای‌ استقبال‌ گرمی‌ که‌ از من‌ به‌ عمل‌ آوردید و نیز برای‌ برگزاری‌ ضیافت‌ امشب‌ اعلام‌ دارم. ضیافت‌ امشب‌ خود پایان‌ شایسته‌ای‌ به‌ گرد هم‌آیی‌ موقرانه، عصر امروز بود که‌ در آن‌ این‌ افتخار بزرگ‌ نصیبم‌ شد که‌ جایزهٔ‌ نوبل‌ در ادبیاتِ‌ سالِ‌ ۱۹۳۴ را از دست‌ مبارک‌ اعلیحضرت‌ پادشاه‌ [سوئد] دریافت‌ دارم.
همچنین‌ مایلم‌ احترام‌ عمیق‌ و سپاس‌ صمیمانهٔ‌ خود را به‌ فرهنگستان‌ محترم‌ سلطنتی‌ سوئد ابراز دارم‌ که‌ نتیجهٔ‌ داوری‌ برجسته‌شان، همچون‌ نگینی‌ بر تارکِ‌ زندگی‌ ادبی‌ درازمدتِ‌ من‌ می‌درخشد.
برای‌ کسب‌ موفقیت‌ در تلاش‌ ادبی، ناگزیر بودم‌ به‌ مکتب‌ زندگی‌ روی‌ آورم. این‌ مکتب‌ هرچند برای‌ بعضی‌ ذهن‌های‌ درخشان‌ بی‌فایده‌ است، تنها چیزی‌ است‌ که‌ به‌ ذهنی‌ از نوع‌ ذهن‌ من‌ یاری‌ می‌رساند: دقیق، متمرکز، صبور، در نگاهِ‌ اول‌ واقعاً‌ کودک‌وار، شاگردی‌ مطیع، اگر نه‌ در برابر معلم‌ها، دست‌کم‌ در برابر زندگی، شاگردی‌ که‌ هرگز ایمان‌ و اعتماد کامل‌ خود را نسبت‌ به‌ چیزهایی‌ که‌ آموخته‌ است‌ از دست‌ نخواهد داد. این‌ ایمان‌ در سادگی‌ سرشت‌ بنیادی‌ من‌ جای‌ دارد. من‌ نیاز داشتم‌ که‌ به‌ ظواهر زندگی، بی‌ کوچک‌ترین‌ ملاحظه‌ یا تردیدی‌ باور داشته‌ باشم.
توجه‌ مدام‌ و صداقت‌ عمیقی‌ که‌ با آن‌ها من‌ این‌ درس‌ را آموختم‌ و در باب‌ آن‌ تأمل‌ کردم‌ تواضعی‌ را آشکار کرد، عشق‌ و احترامی‌ به‌ زندگی‌ که‌ برای‌ تحلیل‌ سرخوردگی‌های‌ تلخ، تجربه‌های‌ دردناک، زخم‌های‌ وحشت‌انگیز و همهٔ‌ خطاهای‌ معصومیتی‌ که‌ به‌ تجربه‌های‌ ما ژرفا و ارزش‌ می‌بخشد ضروری‌ بود. این‌ آموزشِ‌ ذهن‌ که‌ به‌ بهای‌ سنگینی‌ به‌ دست‌ آمد، به‌ من‌ اجازه‌ داد تا رشد کنم‌ و در عین‌ حال، خودم‌ باشم‌ و اصالت‌ خودم‌ را حفظ‌ کنم.
همچنان‌ که‌ استعدادهای‌ واقعی‌ام‌ پرورده‌ شدند، مرا در برابر زندگی‌ کاملاً‌ ناتوان‌ کردند، همان‌ طور که‌ برازندهٔ‌ یک‌ هنرمند واقعی‌ است، توانا فقط‌ در برابر اندیشه‌ها و احساس‌ها؛ اندیشه‌ها زیرا که‌ احساس‌ می‌کردم، و احساس‌ها زیرا که‌ می‌اندیشیدم. در واقع، با این‌ پندار که‌ خودم‌ را خلق‌ می‌کنم، تنها آن‌ چه‌ را که‌ احساس‌ می‌کردم‌ و قادر به‌ باور آن‌ بودم‌ خلق‌ می‌کردم.
وقتی‌ فکر می‌کنم‌ که‌ این‌ خلاقیت‌ را در خورِ‌ چنین‌ جایزهٔ‌ ممتازی‌ دانسته‌اید که‌ به‌ من‌ اعطایش‌ کرده‌اید، احساسی‌ از سپاس‌ بی‌قیاس، شادمانی‌ و غرور، وجودم‌ را فرامی‌گیرد.
از صمیم‌ قلب‌ معتقدم‌ این‌ جایزه، نه‌ دربست‌ برای‌ مهارت‌ یک‌ نویسنده، چیزی‌ که‌ همیشه‌ قابل‌ چشم‌پوشی‌ است، که‌ در اصل‌ برای‌ خلوص‌ و صداقتِ‌ انسانیِ‌ نهفته‌ در آثارم‌ است‌ که‌ به‌ من‌ اهدا شده‌ است.
پیش‌ از ایراد این‌ سخنرانی، پروفسور گوران‌ لِجِستراند، استاد انستیتوی‌ کارولین‌ خاطرنشان‌ کرد: ?جامعه‌ واحدی‌ بزرگ‌تر از فرد است؛ پیچیدگی‌ بزرگ‌تری‌ دارد و با تعدیل‌هایی‌ از انواع‌ مختلف‌ درگیر است. برخورد ناشی‌ از ضرورتِ‌ این‌ گونه‌ سازگاری‌ها، درونمایهٔ‌ آثار آقای‌ پیراندلو بوده‌ است. در حال‌ حاضر، دشواری‌های‌ سر برآورده، سبب‌ شده‌ تا پژوهش‌هایی‌ همراه‌ با رویه‌های‌ دیگری‌ که‌ از طریق‌ پزشکی‌ و علوم‌ دیگر دنبال‌ می‌شود صورت‌ گیرد. آقای‌ پیراندلو که‌ هم‌ فیلسوف‌ است‌ و هم‌ شاعر و درام‌نویس‌ توانسته‌ است‌ مراحل‌ گوناگونِ‌ ذهنیت‌ انسانی‌ را درک‌ کند و به‌ تشریح‌ آن‌ها بپردازد. او تغییرات‌ آن‌ را در بیماری‌ و ارتباط‌ ظریف‌ آن‌ها را با ذهن‌های‌ طبیعی‌ و سالم‌ مطالعه‌ کرده‌ و عمیقاً‌ تا درون‌ مرز تاریک‌ و مبهم‌ میان‌ واقعیت‌ و رؤ‌یا نفوذ کرده‌ است. ما او را در کسوت‌ یکی‌ از استادان‌ بزرگ‌ هنرهای‌ دراماتیک‌ می‌ستائیم .
منبع : سمر قند


همچنین مشاهده کنید