شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


جادوی سفر


جادوی سفر
چه‌گوارا، خوش‌عکس‌ترین انقلابی عصر عکاسی، بالاتر از هر چیز به‌عنوان کمونیستی شناخته می‌شود که انگارهٔ او رؤیاهای کاپیتالیسم را می‌ساخت. بسیاری از شورشیان خاکستری‌پوش در دانشگاههای شرق ایالات متحده عکس او را، که چهل سال پیش توسط آلبرتو کوردا گرفته شده بود، با آن کلاه برهٔ نمادین و ستارهٔ روی آن، روی دیوار خوابگاهها یا کیفهای کتابی مدرن می‌چسباندند. (فقط اسمیرنوف مجبور بود در پایان هزینهٔ عکسهایی را که به‌طور انبوه توزیع شده بودند بپردازد؛ واضح است که این همراهی با کارخانه‌های مشروب‌سازی شهرت «چه» را تهدید می‌کرد.) کاپیتالیسم بار دیگر در «خاطرات موتورسیکلت»، اقتباس احساسی و حیرت‌برانگیز والتر سالس («ایستگاه مرکزی») از ماجراجوییهای اولیهٔ «چه» در سراسر قارهٔ آمریکای لاتین («Notas de Viaje») و کتاب همسفر او «سفر با چه‌گوارا»، از شهرت «چه» سوء استفاده می‌کند. فیلم سالس، با بازی گائل گارسیا برنال خوش‌چهره («و مادرت هم»، «آمورس پروس») که دوربین او را دوست دارد، همچنان که کوردا «چه» را دوست داشت، بخشی شرح زندگی یک قدیس و بخشی استدعای پرشور سوسیالیستِ ناکارآمدِ درون ماست. ندای شعور خودآگاه نخست توسط همسفر چه، بیوشیمیست فالستاف‌گونه، آلبرتو گرانادو (رودریگو دلاسرنا)، بیان می‌شود، و سپس توسط «چه» جوان، سرزنده، آگاهی‌بخش، و مبتلا به تنگی نفس تجسم می‌یابد، که در آن زمان، ارنستو گوارا دلاسرنا، یک دانشجوی آرمان‌گرای رشتهٔ پزشکی است. تقریباً انتظار دارید فیلم با فریاد ترومپتها همراه باشد، اما تنها چیزی که می‌شنوید موسیقی ملایمی است که (حتی در قدرتمندترین حالت خود) مخاطب را در مقابل ضربات کوبندهٔ چکشها محافظت می‌کند. فیلمنامهٔ خوزه ریورا ماجراهای «چه» و آلبرتو را از آرژانتین و سراسر پرو در ۱۹۵۲، نخست سوار بر موتورسیکلتی که به کنایه درجهٔ یک خوانده می‌شود و سپس پای پیاده پی می‌گیرد. فیلم سرشار از رفاقت، طنز، شادمانی و فریبندگی است. و با به تپش درآوردن قلبها با اشتیاق بیش از آنکه سیاسی باشد؛ شاعرانه است.مشاهدات بر نومیدیها، خشم و سپس حوادث نوظهور رنگ می‌بازند (تماشاگر انتظار دارد تاریخ را بر پرده ببیند، کاملاً آگاه شود، و از آنچه پیش می‌آید قدردانی کند) ـ و وقتی هیجان فیلم بالا می‌گیرد، شاهد یک شوخی هستیم که توجهات شاعرانهٔ مسافران را به لورکا یا نرودا نسبت می‌دهد. حتی چشم‌اندازهای آمریکای لاتین که داستان به آنها می‌پردازد حال و هوایی دل‌انگیز دارند. تصاویری كه توسط اریک گوتیر فیلم‌برداری شده‌اند تابلوهای متحرکی از زیباییهایی هستند که تنها به وسیلهٔ بی‌عدالتی تیره و تار می‌شوند و رنگهای سبز و طلایی، صحراهای لم‌یزرع و جنگلهای پربرف را به نمایش می‌گذارند. این هیجان‌برانگیز و ماورای واژه‌‌هاست. هرچند تصاویر متحرک و رگه‌دار پایان فیلم کلیشه‌ای هستند و به اندازهٔ باقی فیلم ارزشمند نیستند و تصاویر پایانی «داگویل» را به یاد می‌آورند. چپ‌گرایان ممکن است «خاطرات موتورسیکلت» را کم‌بها شده بیابند ـ در فیلم اعتنایی به قدرت مسلحانه یا کمونیزم نمی‌شود ـ اما فیلم به وضوح جانبدارانه است. هرچند به صراحت قهرمان خود را مورد ستایش قرار نمی‌دهد. فیلم در لایهٔ رویین یک مرثیه‌سرایی و در نقطهٔ مقابل آن الهام‌بخش است و نبود اعتماد به امتیازات، بی‌عدالتی در مالکیتها، و غیر انسانی بودن محرومیت از حقوق مدنی را به وضوح به تصویر می‌کشد. «خاطرات موتورسیکلت» از مخاطبان خود انتظار دارد با احترام به «چه» فیلم را ببینند و در پایان دلیل این احترام را بهتر دریابند. این یک فیلم ظریف نیست. «سالس» اشتیاق زیادی به نمادگرایی مشهود، مخصوصاً از نوع مسیحی آن دارد، و ابایی ندارد که با اشاره به مضامین انجیلی در متن سینمایی از «چه» چهره‌ای مسیحی بسازد. در آغوش گرفتن پایانی (تاریخی) جذامیها توسط چه به معنای تحول او از یک پسر به یک مرد، از یک انسان به ابرمرد، و از یک دکتر به یک انقلابی است. در «خاطرات موتورسیکلت» هیچ تلاشی برای آشتی دادن کشتارهای پرنفرت انقلابی با عشق آرامش‌بخش یک دکتر نشده است (درواقع ارجاع پایانی به CIA به این اشاره دارد که هیچ نزاعی در میان نیست)، اما آنها که تاریخ را می‌دانند قبلاً جبهه‌گیریهایشان را کرده‌اند، و آنان که نمی‌دانند هیچ دلیلی برای چنین رویکردی در فیلم نمی‌یابند. اگرچه، چیزی که هردو گروه ممکن است به آن برسند؛ ایده‌آلیسمی است که هنوز لکه‌دار نشده است و رشدی که هنوز به خون نیالوده است، و یک تحول احساسی که «چه» در ماچوپیکچو آن را تجربه می‌کند: نوعی نوستالژی برای چیزی که هرگز آن را درنیافته‌ایم.

منبع: Cine Scene

شاری ال. روزنبلوم
مترجم: مریم خوبی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید