جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی گذرا بر پدیده‌ی غلّو و افرط در دین


نگاهی گذرا بر پدیده‌ی غلّو و افرط در دین
الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثْمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ
● غلّو فردی:
یکی از حقایق آشکار و انکارناپذیری برای هر کس که دعوت پیامبران را مرور کند، تنوع در پذیرش آن از جانب مردمان و تفاوت آنان در مقدار پذیرش است.
۱) گروهی حقیقتاً بدان تمسک جسته و بر آن روش‌ و برنامه‌ راست و استوار مانده‌اند.
۲) گروهی نیز راه تفریط را در پیش گرفته و حدود خدا را ضایع کرده‌اند.
۳) و بالاخره گروهی هم در آن افراط ورزیده و حدود خدا را در نوردیده‌اند.
و هر سه، در ادیان قبل از امت اسلام وجود داشته‌اند، برای نمونه بنی‌اسرائیل در آئین خود راه غلو را در پیش گرفته و به همین علت است که خداوند آنان‌را از غلّو بر حذر داشته و می‌فرماید: (یا أَهْلَ الْکِتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَیراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَکَفَی بِاللَّهِ وَکِیلاً) (نساء آیه ۱۷۱): ای اهل کتاب در دین خود غلو مکنید ( و در باره‌ی عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و در باره‌ی خدا جز حق مگوئید ( و او را به اوصافی ناشایست همچون حلول و اتحاد و اتخاذ همسر و انتخاب فرزند نستائید)‌بی‌گمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستاده‌ی خداست ( و او یکی از پیغمبران است، و پسر خدا نیست آنگونه که شما می‌پندارید) و او واژه‌‌ی خدا است ( یعنی پدیده‌ی فرمان کن) است که خدا آن را به مریم رساند ( و بدینوسیله عیسی را در شکم مریم پرورانید ) و او دارای روحی است « که » از سوی خدا ( به کالبدش دمیده شد است)‌پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید (والوهیت را خاص خدا بدانید و هیچیک از انبیاء را در الوهیت، انبار خدا نشناسید) و مگوئید که (خدا) سه تا است (بلکه خدایکتاست و جز الله خدای دیگری وجود ندارد ( از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شماست، خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد( چگونه به شریک و زن و فرزند نیاز خواهد داشت) و حال آنکه از آن اواست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، و کافی است ( که تنها ) خدا مدبّر ( مخلوقات) باشد.
و باز فرماید: (قُلْ یَـأَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَآءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیراً وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ السَّبِیلِ) (مائده آیه: ۷۷): ای اهل کتاب در دین خود راه غلو نپوئید و از حق تجاوز نکنید، بی‌گمان گفته‌ی شما که عیسی پسر خداست افتراء‌ی ناحق بر خداست، و او را تا مقام الوهیت و ربوبیت بلند مکنید.
هر چند این دو آیه در ارتباط با اهل کتاب نازل شده است، اما منظور از آنها هشداری به این امت است تا از اسبابی که باعث نگون‌بختی و هلاک ملتهای گذشته شده است اجتناب کنند.
به همین علت رسول خدا «ص» غلّو در دین را مساوی با هلاکت معرفی کرده و می‌فرماید:
( و ایاکم و الغلو فی الدین، فإنما اهلک من کان قبلکم الغلوّ فی الدین) روایت از احمد، و ابن خزیمه، ونسائی و ابن ماجه، و حاکم):
از غلّو در دین اجتناب کنید، زیرا تنها چیزی که امتهای قبل از شما را هلاک و نابود و نگونبخت ساخت غلّو در دین بود.
و حال حاضر هر دو نوع غلّو در میان این امت پدیدار گشته است:
۱) غلو کلی اعتقادی.
۲) غلّو عملی جزئی.
در واقع اولین بذر غلّو اعتقادی در زمان رسول گرامی اسلامی (ص) کاشته شد، چنانکه می‌فرماید: (إن من ضئضیء هذا قوما، یقرؤون القرآن، لا یجاوز حناجرهم، یقتلون أهل الإسلام، ویدعون أهل الأوثان) ( روایت از بخاری و مسلم): از نوع همین فرد ( منظورش کسی بود که به تقسیم غنایم از طرف پیامبر ( ص) اعتراض کرد) کسانی به میدان خواهند آمد که قرآن را تلاوت می‌کنند ولی از حنجره‌ی آنها تجاوز نمی‌کند، اهل اسلام را می‌کشند، و بت‌پرستان را به حال خود می‌گذارند. یعنی به جای اینکه در فکر دعوت و هدایت بت‌پرستان و دیگر پیروان ادیان منحرفه و مسخ شده و ساخته‌ شده‌ی دست بشر باشند، درصدد کشتن و نابودی مسلمانانی بر می‌آیند که از در پیش‌گرفتن راه افراط و تفریط در دین بیزاری جسته‌اند.
چنانکه عملاً در حال حیات حضرت (ص) این پدیده (افراط) سربیرون زد، در حدیث از انس ین مالک روایت شده که: سه گروه به خانه‌های رسول خدا (ص) سرزد و از همسران آن حضرت درباره‌ی عبادت حضرت سئوال کردند، وقتی که از کمیت عبادت حضرت باخبر شدند آن را نسبت به پیامبر خدا (ص) کم دانستند ولی با خود گفتند: ما کجا و پیامبر خدا (ص) کجا!؟ او که گناهان اول و آخرش بخشوده شده است، این گونه عبارت می‌کند لذا یکی از آنان گفت: من تا زنده هستم نماز شب را ترک نمی‌کنم، دیگری گفت: من تا زنده هستم در تمامی سال روزه خواهم گرفت، و بالاخره سوّمی گفت: من از زنان دوری می‌جویم و هرگز ازدواج نخواهم کرد، در میان این قال و مقال رسول خدا (ص) بر آنان داخل شد و در جواب آنان گفت: (إنّی لأخشاکم لله و أتقاکم له، لکنی اصوم و افطر، و أصلی و أرقد، و أتزوج ‌النساء، فمن رغب عن سنّتی فلیس منی):
بدون تردید من از همه‌ی شما بیشتر ترس و تقوای خدا دارم، ولی با وجود آن، روزه می‌گیرم و افطار می‌نمایم، نماز شب می‌خوانم و می‌خوابم و استراحت می‌کنم، و با زنان ازدواج می‌نمایم، ( این است سنت من) پس هر کس از سنت من روی برتابد از من نیست.
و این گونه غلّو جزئی، در صورتهای گوناگون و در هر عصر و زمانی و به دستان افرادی پدیدار و تکرار خواهد شد.
الف) غلو کلی اعتقادی
در بحث سابق پیرامون غلو و افراط جزئی یا فردی بحث کردیم و به ذکر چند نمونه‌ای از آن که در شکل و قالب گفتار در عهد حضرت (ص) داشت هویدا می‌شد و آن حضرت نسبت به پیدایش چنین اندیشه‌های نامتعادل و تبعات آن و فاصله گرفتن طرفداران چنین افکاری از مفاهیم این دین حنیف و این امّت وسط و ایجاد بلوی و آشوب و کشتار در میان مسلمانان و شکاف و تفرقه میان ایشان هشدار داده بود پرداختیم زیرا همین افراط فردی است که منجر به افراط کلی شده و در قیافه یک تز و مکتب کلی خود را نشان داده و این بلای خانمان برانداز را در میان امت به راه انداخته و پیکر آن را زخمی زهرآگین زده و آحاد این امت وسط را که می‌بایست همه در شاهراه صراط مستقیم و بسوی سرمنزل مقصود که همانا ایجاد امت وسط و اجتناب از افراط و تفریط است قدم بردارند به جان هم انداخته و زمینه‌ای برای دشمنان و شایعه سازان کینه توز و فرصت طلبان به کمین نشسته بوجود بیاورد که: این دین تنها با زور و قهر و خشونت بوجود آمده و بقای خود را نیز رهین همین رعب آفرینی و وحشت افکنی می‌داند. و این بی‌خبرانی از ابناء و افراد این امت را بدین دام خطرناک می‌اندازند و دهان و زبان آنان را بلند‌گوی خود کرده و قلم و قدم ایشان را در جهت اهداف سوء خود سوق می‌دهند و برای فریب افکار عمومی نظریه‌های شوم خود را توسط آنان پیاده کرده و خود از دور شادمانانه نظاره‌گر آن باشند.
بله متأسفانه این افراط فردی اولین بذر خبیث خود را در عهد خلافت عثمان بن عفان «رض» در دلهای مریض‌دلان و کینه توزان کاشت و بصورت شجره‌ای خبیثه شاخ و برگهای شوم خود را در میان امت گستراند است و سایه‌ای سیاه خود را بر قلوب بی خبران از دین افکند، و ثمره و سرانجام آن، شهادت آن خلیفه‌ی راشد و تفرقه میان مسلمانان بود، زیرا این مصیبت عُظْمی باعث اختلاف میان اصحاب «رض» شد و آتش فتنه و تفرقه میان ایشان شعله‌ور شده و زبانه زد و با لعیب خود مسلمانان را به کام کشید، و در نتیجه‌ی آن، گروهی از اصحاب بی‌خبرانه خواستار قصاص از قاتلان عثمان شده و هیچ گونه تعلیل و نعللی را در آن اجازه نمیدادند، و گروهی نیز رأی بر تأخیر آن داشته و تا اعاده‌ی شأن و شوکت دولت، مبادرت به این کار را جائز نمی‌شمردند، و ثمره‌ی این دو دستگی میان اصحاب(رض) بوجود آمدن جنگ جمل و آن همه خونریزی در میان امت بود، و بزرگترین نقش در این جنگ خونین را آشوبگران به عهده داشتند، زیرا اصحاب «رض» جملگی بر صلح اتفاق حاصل کردند و باید گفت هیچکدام از دو طرف آغازگر فتنه نبودند بلکه این، تنها کینه توزان و به اصطلاح امروزی ستون پنجمی‌ها بودند که آغازگران آن فتنه و گرداننده‌ی آن آسیاب آدم خردکن بودند و این غلّو فردی منجر به بروز غلّو کلی اعتقادی وصف آرایی مسلمانان در برابر یکدیگر گردید و شراره‌ی تنور آن جنگ نه تنها جنگ جمل، بلکه جنگهای صفین و نهروان را در نوردید چنانکه بعد از جنگ جمل جنگ صفین میان علی(رض) و اتباع ایشان از یک طرف و معاویه(رض) و اتباع او از طرف دیگر به‌وقوع پیوست که فتنه‌ی این جنگ به مراتب بزرگتر از جنگ جمل بود و به سرعت این فتنه و تفرقه میان مسلمانان منتشر شد و از آن فتنه‌ی نامیمون قضیه‌ی تحکیم سر برآورد که این قضیه به نوبه‌ی خود باعث و بانی تشکیل دوفرقه‌ی تندرو و افراطی بوده و در جوانبی با هم متقابل و در جوانبی دیگر با هم متفق بودند. از یک سو فرقه‌ی خوارج در بر اُمت از علی «رض» و دیگر اصحابِ هم رأی او، راه غلّو را در پیش گرفتند و از سوی دیگر روافض به همان اندازه و بلکه بیشتر در ولایت علی «رض» و خاندان ایشان غلّو کردند، این نقطه‌ی تقابل دو فرقه بود. و اما نقطه‌ی توافق طرفین: هرکدام در تکفیر طرف مقابل متفق بودند با این تفاوت که در محل تکفیر و موضوع آن با هم اختلاف داشتند.
بعد از این، وقایع اسفباری در میان مسلمانان سر بر آوردند. از آن زمان تا به حال ریسمان آن فرقه‌ها از هم گسسته نشده است گو اینکه خداوند جلّ‌و علا اراده کرده است این امت بیشتر در کوران ابتلا و آزمایش باقی بماند (لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ) (انفال: ۴۲)
خلاصه‌ی گفتار: مشکل افراط و تندروی در دین، امروز در میان مسلمانان دنیا را به خود مشغول کرده و نزدیک است همان نتیجه‌های اعصار گذشته‌ی مسلمانان باری دیگر تداعی و تکرار گردد، بدیهی است آنچه بیشتر ذهن و زبان و ضمیر همه را به خود مشغول کرده است جانب کلی و اعتقادی آن است.
▪ پاره‌ای از مظاهر افراط در زمان حاضر:
اکنون برای اینکه بیشتر و بهتر بتوانیم خواننده‌ی گرامی را از متن و محتوای گفتارهای بعدی و وادار کردن او به پیگیری آنها آگاه ساخته و او را در این راه کمک نمائیم لازم است قبل از هر چیز به دو مطلب اشاره کنیم یکی اشاره به مجموعه‌ای از گفتارها و فتواهایی ( که هر کدام آنها مظهری از افراط و آینه‌ای تمام‌نما از خوی ستیزه‌جویی و تندروی چنین گروه و دستجاتی است) بنمائیم و تا آنجا که در توان داریم به ریشه‌های تاریخی آن که مطلب دوم ما در این مقاله است بپردازیم، زیرا به قول حکیم سخن سعدی شیرازی: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هیزش نهفته باشد، و در اثر، نیر آمده است: (لاتنظر الی من قال وانظر إلی ما قال): به گفتار اشخاص بنگر نه به شکل لباس و پیکر آنان.
در حقیقت گروههایی راه غلّو در دین را پیش گرفته و با ابزاز فتاوا و گفتارهای ذیل کُنْه و ماهیت خود را نه تنها برای اهل بصیرت بلکه برای هر خواننده و شنونده‌ای آشکار ساخته و می‌سازد، برای مثال: آنان در مفهوم جماعت غلو کرده و تنها جماعت خاص خود را واجب لاتباع میدانند، و برای جماعت مورد نظر خود تعصب زاید الوصف و افراطی داشته و تنها آن را مصدر حق می‌دانند و بس، درشأن قائد جماعت غلو کرده و به سبب ارتکاب معیت شخصی عاصی را کافر میدانند، و بطور مطلق پیروان هر حکمی به غیر از حکم خدا را کافر دانسته، چنانچه خارجان از جماعت خود و مقیمان غیر مهاجر در سرزمین‌های اسلامی معاصر را تکفیر می‌کنند، یاری دهندگان آنان را و کسانی که آنان را تکفیر نکنند را کافر می‌شمارند، درباره‌ی حکم به اسلام و عدم اسلام عموم مسلمانان تا روشن شدن حال آنان توقف می‌نمایند، تمام جوامع مسلمانان معاصر را جوامع جاهلی می‌پندارند، دیار مسلمانان را دیار کفر قلمداد و خون و اموال مسلمانان را حلال می‌شمارند، در مفهوم تقلید راه غلو در پیش گرفته و اجماع را انکار می‌کنند، و مقلدین را بصورت نامحدود مذموم شمرده و به زعم خود تقلید آنان را کفر می‌دانند، برای رسیدن به احکام شرعیه، عموم مردم را ملزم به اجتهاد میکنند، مباحات و طیبات را حرام و با مردم به خشونت رفتار می‌کنند، شورش علیه حاکم مسلمان را جائز دانسته، و ترور مسلمانان بی‌گناه و هم میهنان بی‌دفاع آنان و اقدام به کارهای ویرانگرانه علیه ایشان را جزء وظایف خود دانسته و تعلیم را حرام و فراخوانی هم را بسوی جهل و بی‌سوادی لازم می‌دانند، نماز در مساجد را حرام میدانند زیرا به گمان خود: بنای مساجد بر تقوی نبوده است تنها چهار مسجدِ حرام، نبوی، اقصی و قباء را قبول دارند، با این استدلال که امت در حال استضعاف است، نماز جمعه را برآنان واجب نمی‌دانند، و در برگزیدن راه انزوا و دوری از مجتمعات اسلامی افراط کرده و معتقد به این هستند که: احکام دارای مراحلی بوده و فعلاً مسلمانان در شرایطی زندگی می‌کنند که شبیه شرایط مکه‌ی قبل از هجرت می‌باشد، هر گونه کار در ادارات دولتی را حرام می‌دانند و ...
▪ و اما ریشه‌های افراط در زمان حاضر:
تندروی دینی و افرط در زمان حاضر دارای ریشه‌های تاریخی و فکری و علمی و درونی می‌باشد، برای نمونه اگر کسی مذهب خوارج را در صفات تاریخ بررسی و جستجو کند به نوعی تشابه و همخوانی میان آراء خوارج و تندروان معاصر دست می‌باید، در نگاهی به کتاب الملل و النحل شهرستانی بر فتواهای خوارج اطلاع پیدا خواهید کرد:
الف) خوارج مرتکبان گناه کبیره را تکفیر می‌کردند.
ب) آنها بطور کامل از مجمتمع بریده و فاصله گرفته بودند.
ج) آنها مسلمانانی را که از دار و دیار خود هجرت نمی‌کردند و تن به پذیرش حکم حاکمانی می‌داند که مورد تأیید آنها نبود کافر می‌دانستند.
د) آنها فتوا دادند که بلاد مسلمانان دارالکفر بوده و خون و مال ساکنان مسلمان آن بلاد را مباح گردانیدند.
و این تشابه و همخوانی لزوماً به این معنا نیست که: غلو خود را از گذشتاگان دریافت کرده‌اند چه بسا هیچگونه ارتباطی با آنان نداشته باشند، بلکه یکی از آنان اعتراف می‌کند: این احکام ناشی از کنشهایی درونی ما بوده و از هر گونه منبع و مرجع فقهی دور است، زیرا هرکدام از جوانان جماعت ما کتاب در دست نداشته بلکه حتی قرآنها را نیز از دست ما می‌گرفتند و نتیجهً این اجتهادات و فتواهای ما با استمداد از مقدار قرآن و احادیثی است که حفظ کرده‌ایم.
و باید گفت: اکثر این گونه افراطها ناشی از مناقشه پیرامون مسائلی است که یک رخداد تازه تلقی گشته و برای ارائه‌ی راه‌حل فقهی آن کتابی از گذشتگان خود تدوین نشده و یا در دستر‌س آنان نیست تا بدینوسیله بتوانند مرضعگیری فقهی شفافی دربارة این گونه حوادث تازه از جانب خود ارائه دهند، و به این مطلب نیز توجه کنیم: اگر نگوئیم: همه‌ی این افراد جاهل و غیر متخصص در علوم شرعی هستند، اغلب از چنین علوم و تخصصیهایی بی‌بهره‌اند، و برای تأیید این مطلب اگر به اعترافات یکی از آنان در کتاب بهنساوی رجوع کنیم به این حقیقت پی خواهیم برد: کسانی که گرفتار باتلاق غلّو شده بوده‌اند با یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای در آن تجدید نظر نموده و شاید یکباره از این خواب سنگین بیدار شده‌اند، یکی از متفکران معاصر به این نکته اشاره کرده و گفتند: هم اکنون بسیاری از تندروان دستگیر شده در زندانهای مصر از اعمال تندروانه‌ی خود بشدت اظهار ندامت نموده و در صدد تهیه‌ی مبالغی پول برای دادن دیه به ورثه‌ی مقتولانی بوده و هستند که خود عامل مستقیم و یا غیر مستقیم قتل آنها شده‌اند.
در سطور بالا اشاره کردیم که‌ رفتار افراطی و فتواهای تندروانه آن فرقه‌ها لزوماً به معنای الهام از گذشتگانشان نیست. ولی بدان معنا نیست که: تندروان معاصر بکلی از آن فرقه‌های گذشته مانند خوارج بریده‌، و بی‌خبرند، زیرا گاه‌گداری بر افکار آنان اطلاع داشته‌ و از آن بهره جسته‌اند، برای نمونه:
الف‌) در بسیاری از مناقشات بدیشان یادآور شده‌اند که این فکر شما بکر نبوده و خوارج و دیگر فرقه‌های تندرو گذشته نیز چنین آراء و افکاری داشته‌‌اند.
ب) تکامل فکری و قوت استدلالات آنها در این اواخر، خود، سندی آشکار بر استناد آنان به آراء سابق از آراء خود می‌باشد.
ج) بعضی از آراء مطرح شده‌ی تندروان معاصر، مانند تکفیر انجام‌دهندگان گناهان کبیره‌، تقریباً در شکل فتوکپی و رونوشتی است از فتواهای فرقه‌های افراطی گذشته.
با این توضیح روشن می‌شود که: تأثیر فرقه‌های گذشته بر تندروان معاصر به صورت پیامد و پیرو، خود را نمایان ساخته است، به این معنا در غنا بخشیدن به افکار جناحهای تندرو و تأیید دلایل آنان (نه در ایجاد دلایل) اثر بسزایی داشته و دارد. زیرا وجود اینگونه افکار تندروانه معول پاره‌ای از علل و عوامل می‌باشد. در حالیکه این، به معنای تبرئه و توجیهی برای کار و افکار تندروان نبوده و نیست، بلکه هدف ما عرضه‌ی ریشه‌‌های تاریخی چنین افکاری است تا آنجا که به خواننده در تصویر و فهم آن کمک نموده و با توجه به آن عوامل و سوابق، راه علاجی صحیح و صواب ارائه گردد.
۲) و اما در مورد ریشه‌های فکری و علمی آن می‌توان از دو زاویه بدان نگریست:
الف) یکی از زاویه‌ی جهل و بی‌آگاهی آن فرقه‌ها و بی بهره بودن، یا کم بهره بودن چنین افرادی از علم و فهم کافی، که انشاءا... در گفتارهای بعدی مفصلاً به آن خواهیم پرداخت.
ب) اختلال و آشفتگی در روش‌ و برنامه‌، بوسیله‌ی روی گرداندن از علماء و تأویل و تحریف نصوص و پیروی از متشابهات و عدم جمع و توفیق میان ادلّه، و تأویل مستقیم با خصوص و فهم انحرافی آن، و تولید و صدور اجتهاد از جانب کسانی که اهل اجتهاد نبوده، و اغراق در اهتمام به احادیث فِتَنْ، و اعتماد بر رؤیاها و خواب و خیالهای واهی می‌باشد که به یاری خدا متعاقباً مشروح و مستدل به این مطالب خواهیم پرداخت.
۳) و اما در مورد ریشه‌های درونی افراط می‌توانیم به پاره‌ای از آنها اشاره نموده و قضاوت را به خواننده‌ی گرامی بسپاریم:
بطور خلاصه به این چند ریشه‌ی ذیل اشاره می‌نمائیم:
۱) آنچه مسلم و غیر قابل انکار است وجود بعضی نارسائیهائی است که در درون افراد تندرو وجود دارد، ولی این نارسائیهای درونی حالت فردی دارد نه عمومی و فراگیر. بنابراین، وجود آن خلل و عدم تعادل در یک فرد را نمی‌توان به صورت قاعده‌ای بر مجموع انسانهای تندرو تعمیم داد، یا چنان تندرویهایی من حیث‌المجموع نشأت گرفته از آن عدم تعادل و نارسائی‌ها است، و اساساً چنین قصدی نداریم.
۲) بسیاری از اختلالات درونی معلول فشارهائی است که انسان در مسیر زندگی با آنها روبرو می‌شود، زیرا انسان، نارسا، و نامتعادل بدنیا نمی‌آید، بلکه درون شخصیت او بر حسب تربیت و شرایط و محیط زندگی او شکل می‌گیرد.
۳) بی‌گمان در درون بعضی از افراد تندرو این پتانسیل و قابلیت بالفعل وجود دارد که در مقابل سختیها و فشار و خفقانها از خود عکس‌العمل نشان دهد. بویژه در نزد طبقه‌ی جوان چون این طبقه بیش از هر طبقه‌ای دیگر جامعه در مقابل فشارهای ناخواسته از خود عکس‌العمل بروز میدهد آن هم در شرایطی که امکانات و نیروی لازم از یک طرف فراهم و در طرف دیگر ضعف تجربه و دانش کم آن نسل، دست در دست هم نهاده و او را بسوی پرتگاه سوق می‌دهند.
۴) در واقع تندروی، عکس‌العمل، یا مولود طبیعی زنجیره‌‌ای از مشاکل فرهنگی، و اجتماعی، و سیاسی، و اقتصادی بوده و تحت تأثیر فشارهای شدید فوق سر بیرون می‌آورد.
بنابراین، قضیه همانند سکّه‌ای است که یک روی آن را مجموعه‌ای از سختیها و نابرابریها و خفقان و امثال آن و روی دیگر سکه را تعبیر از عدم رضائیت درونی از مظاهر فوق را تشکیل می‌دهد.
عبدالله عبدالهی
سردشت
منبع : پایگاه اطلاع رسانی اصلاح