پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سهم زنان در احزاب سیاسی


سهم زنان در احزاب سیاسی
از سال هایی كه سازمان های مخفی چریكی در سراسر جهان یكی پس از دیگری به حاشیه رویارویی با حكومت ها رفتند و جای خود را به احزاب دادند، از زمانی كه حداقلی از دموكراسی و روابط دموكراتیك بین دولت ها و ملت ها برقرار شد و آن دو شیوه های گفت وگو، تعامل و حتی رقابت و نه تخاصم با یكدیگر را یاد گرفتند، نهادهای مدنی یكی پس از دیگری متولد شدند. نهادهای مدنی در جهان متولد شدند تا از حقوق شهروندانی كه به عنوان یك فرد، توان رویارویی و گرفتن حقوق خود را از دولت های مقتدر ندارند، دفاع كنند. چرا كه فرد رها شده در دنیای صنعتی مدرن دیگر از حمایت نهادهای سنتی برخوردار نیست. لذا در پناه نهادهای مدرن از حقوق خود بهره مند می شود و می تواند آزادانه زندگی كند.
در كشور ما از آنجایی كه هنوز دولت ها، هنوز سیستم حزبی را با شاكله ای كه در كشورهای توسعه یافته شكل گرفته، به رسمیت نشناخته اند. همه می دانیم كه در سیستم حزبی، كشور با آن روش و برنامه ای اداره می شود كه مردم بدان رای داده اند و احزاب و سایر نهادهای مدنی به عنوان دیده بانانی از سوی مردم، عملكرد حوزه های مختلف نهاد قدرت را زیر ذره بین می گیرند. تاكنون كه شرایط برای تشكیل احزاب متعدد پیش نیامده، اما جریانات سیاسی مختلفی در كشور وجود دارند ولی نمی توان از آنها به عنوان احزاب رسمی كشور یاد كرد. اما در این میان سهم زنان در فعالیت های حزبی چگونه است؟ احزاب و جریانات سیاسی تا چه میزان توانسته اند براساس روابط دموكراتیك در كنار زنان به فعالیت بپردازند؟
احزاب و جریانات سیاسی چه سهمی برای مدیریت ارشد زنان عضو خود قائل هستند؟ حزب مشاركت در روزهای گذشته سهم ۳۰ درصدی زنان را در حزب خود، توسط برخی اعضا به نقد كشیده و این سهم ناچیز را باعث یأس و كاهش اعضای زن خود دانسته و به ریشه یابی آن پرداخته است. اما در سایر جریانات روشنفكری، به حضور زنان به صورت نمادین و با تعداد اندك اكتفا كرده اند و این قناعت برخی احزاب روشنفكری از جمله پرسش هایی است كه ذهن هر كسی را می تواند به خود مشغول سازد. به هر ترتیب وجود روابط غیردموكراتیك، نگاه های از بالا به پایین، تعداد اندك زنان در احزاب و غایب بودن آنها در مركزیت احزاب جریانات سیاسی از نكات مهمی است كه نیاز به آسیب شناسی جدی و نقد درونی جریانات سیاسی دارد. در كنار همه این كاستی ها، گهگاه شاهد عزمی جدی از طرف زنان برای تشكیل احزابی یكپارچه از میان آنان هستیم و در این سه دهه پس از انقلاب نیز كم و بیش شاهد شكل گیری چنین احزابی كه اعضا و شورای مركزی آن تماماً از بین زنان است، بوده ایم.
شاید این زنان برای فرار از نگاه های مردسالارانه و رویه های غیردموكراتیك نسبت به زنان، اقدام به تشكیل احزاب زنانه كرده اند كه البته مصون از نفوذ پدرخوانده ها و حضور نامحسوس آنها نبوده، اما آنچه كه رویه غالب فعالیت های حزبی در سراسر جهان است، این است كه افراد اعم از زن و مرد براساس روش های دموكراتیك در كنار هم و حول یك استراتژی واحد با آرمان ها و برنامه های مشخص در كنار هم فعالیت می كنند.
هرچند كه حضور احزاب زنانه در برخی از كشورها مانند ایرلند شمالی، ایسلند و یونان دیده می شود، اما آنچه كه درخصوص كشور ما حائزاهمیت است و باید بدان تامل كرد و از طرح و نقد آن فرار نكرد، همان برقراری شیوه های دموكراتیك در انجام كار حزبی است. مردان سیاسی شاید روزگاری زنان را به دلیل كم سوادی، حضور اندك اجتماعی و فعالیت كم سیاسی مجبور به تبعیت از خود می كردند، اما حالا كه زنان در عرصه علم و حضور اجتماعی و سیاسی مردان را در مجامع دانشگاهی جا گذاشته اند، حضور خود را در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی به اندیشه مردانه جامعه ما تحمیل كرده اند. پس در شرایط كنونی برای پس زدن زنان در جریانات سیاسی و احزاب چه دلیلی می تواند وجود داشته باشد؟
پروین بختیارنژاد
منبع : روزنامه شرق