یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

به زبان صلیب: بت‌ها و نمادها


به زبان صلیب: بت‌ها و نمادها
مسیحیت ماجرای پرفراز و فرود انسان شدن خدا (و نه خدا شدن انسان) است، داستان گریز از زندان و ملال ابدیت به ساحت گشوده زمانمندی، برون شدن از هوای گرفته «مطلق» به غوغای شورانگیز «مشروط». این قصه پیش از همه در عرصه زبان به وقوع پیوسته: مطلق در آغاز به جامه «كلمه»ای درمی آید و در میان واژه های زبان ما جا باز می كند و آرام و قرار دیگر كلمه ها را برهم می زند. خدا در مقام یك كلمه كل نظام زبان را دگرگون می كند، بی تاب می كند و هرچه دیگر كلمه ها و مناسبات بین آنها درصدد برآیند تا نظامی برسازند كه در آن «خدا» (در مقام كلمه یا مفهوم) جایی نداشته باشد، حضور خدا سرسخت تر می شود. كلمه خدا نمادی است كه (درست به واسطه همین نماد بودنش) جایش را به نماد(های) دیگر نمی تواند داد. در مسیحیت، این قصه به مراتب پیچیده تر از دیگر نظام های دینی/ زبانی است. در شگفت ترین آیه های انجیل (باب نخست انجیل یوحنا) ماجرای انسان شدن خدا (تجسد) یا همان ورود كلمه خدا به ساحت زبان (اعم از شاعرانه و غیرشاعرانه)، داستان جسم گشتن «كلمه» را می خوانیم: «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود... و كلمه جسم گردید و میان ما ساكن شد.»اما سكنی گزیدن آن كلمه در میان ما- در زبان ما- با ما چه كرده است؟ به مدد تمایزی كه پل تیلیش، متاله بزرگ پروتستان، بین نماد و نشانه می گذارد، شاید بتوان گفت كلمه زبان را از مرتبه نشانه ای به مرتبه نمادی برمی كشد؛ این واقعه ای است كه در دو حوزه شعر و نیایش روی می دهد و در یك كلام، در ساحت دین/ زبان دینی.
قضیه این است كه آدمیان نشانه ها را آگاهانه ابداع می كنند و غالباً آگاهانه كنار می گذارند، لیكن نمادها از زهدان ناخودآگاه جمعی (و عمدتاً نه تعمداً) به دنیا می آیند و هنگامی كه پیوند درونی یك جماعت با نمادی بگسلد می توان گفت لحظه مرگ یا خاموشی آن نماد فرا رسیده است، یعنی به دست آدمیان نیست كه از روی آگاهی نمادی را (برخلاف نشانه ها) كنار بگذارند. مسئله این است كه هم نشانه و هم نماد به چیزی غیر از خود و ورای خود اشاره می كنند، منتها نشانه هیچ مشاركتی در واقعیتی كه بدان اشاره می كند ندارد، اما نماد در مفهوم و قدرت واقعیتی كه بدان اشاره می كند شریك است- بدین قرار، صورت مكتوب حروف الفبا نشانه اند و بس؛ اما در هر زبان كلمه هایی هستند كه جز شأن نشانه ای نماد نیز هستند وز همین روی پس از گذشت قرن ها و هزاره ها قدرت شان را از كف نمی دهند: كلمه خدا از آن دسته است. مسیحیت سرشار است از نمادهای دینی- نمادهایی كه در سایه حضور كلمه خدا و خاصه جسمیت یافتن آن در وجود مسیح، هریك به نحوی به مرتبه ای نهانی و ژرف از واقعیت اشاره می كنند، به امر مقدس. لیكن هر نمادی از آنجا كه نماد است در قدرت واقعیت قدسی شریك است و از همین روی می تواند و می كوشد جای آن را بگیرد - البته در ذهن بشر- و بدین سان به غایتی فی نفسه بدل شود. تیلیش این لحظه را لحظه بت شدن نماد می نامد، به زعم او «بت پرستی چیزی نیست مگر مطلق سازی نمادهای امر مقدس و یكی انگاشتن آنها با خود امر مقدس.» (الهیات فرهنگ/ ترجمه فرهادپور، پاكزاد/ ص۶۸)
بنا به مفاد عهد جدید، لحظه ای كه پطرس حواری می خواهد به عیسی (كلمه ای كه در میان ما ساكن گردید) عنوان «مسیحا» بدهد، عیسی آن لقب را فقط به این شرط می پذیرد كه راهی اورشلیم شود و چندان آزار و رنج بیند كه بمیرد، عیسی نمادی است كه در لحظه امكان بت شدن تن به مرگ می سپارد: لحظه ای كه نماد مسیح جاودانه می شود و امكان بت شدن «كلمه» تا ابد در خاك می شود. منظومه نمادهای مسیحیت در نماد صلیب به اوجی دست نیافتنی می رسد، لحظه ای كه كسی كه تجسم تمام نمای حضور امر قدسی در واقعیت غیرقدسی آدمیان است خود را قربانی می كند تا مبادا بت شود، تا مبادا خدا شود- آنچه حواریون گاه و بی گاه از او می خواستند. عیسی به زبان صلیب ماجرای غریب انسان شدن خدا را به انجام می رساند- انجامی كه همان آغاز است: آغاز هم جواری مطلق و مشروط، ملكوت و ناسوت، عروج و هبوط، ابدیت و مرگ، جاودانگی و رنج.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید