شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


مقصد رسیدن نیست


مقصد رسیدن نیست
اگر نگاهی اجمالی به وضعیت شعر در فاصله سال‌های دهه ۴۰ تا ۵۷ بیندازیم، خواهیم دید که در این دوره، شاعران به نوع خاصی از شعر متعهد گرایش نشان داده‌اند؛ شعری که در آن شور و شعور جمعی جامعه در مواجهه با خواسته‌های عمومی مردم و آلام و آمال آنان مطرح است؛ خواسته‌هایی که ریشه در مبارزه و مقاومت در مقابل انسداد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور و به طور کلی دیکتاتوری حاکم بر جامعه دارد: می‌ترسم ای سایه، می‌ترسم ای دوست،/ می‌پرسم آخر بگو تا بدانم/ نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست/ این ظلمت غرق خون و لجن را/ چونین پر از هول و تشویش کرده‌ست؟/ ای کاش می‌شد بدانیم/ ناگه غروب کدامین ستاره/ ژرفای شب را چنین بیش کرده است؟
در چنین فضایی است که «شکار» سروده می‌شود؛ شعری که تاریخ بهار ۱۳۳۵ تا اردیبهشت ۱۳۴۵ را در پایان خود دارد. در واقع «شکار» حکایت پر آب چشم و غم‌انگیز پیروزی پوچ و بی‌ثمری است که شاعر به گفته خودش «خواسته این قصه، این منظومه، همین پیروزی تهی و دردناک را حکایت کند و چرا که نه؟... شاید شکار، خود دامی و حیله‌ای است که مرد را به شکارگاه و تیررس آن صیاد بزرگ و بی‌خبر از پشت سرآی بکشاند... این نکته معلوم نیست، اما ظاهرا گوینده چنین می‌اندیشد که دروغ بود و فریبکاری بود، اگر دل‌خوش‌کنک و فریبی به نام پیروزی نهایی و نهانی و به اصطلاح «توفیق معنوی اما دروغین» در قصه (به قول معروف) «تعبیه می‌شد»... اما گوینده نخواسته چنین دل‌خوش‌کنکی داشته باشد...» شاید این حکایت انقلاب مشروطه باشد که به زعم شاعران و نویسندگانی نظیر اخوان، حاصلی جز هیچ به دنبال ندارد؛ انقلابی که در سال ۱۲۸۵ با هدف آمال و آرمان‌های مشروع مردم به پیروزی رسید و در اسفندماه ۱۲۹۹ با کودتای رضاخان مواجه شد. رضاخان تا آنجا پیش رفت که پنج سال بعد (یعنی در آذرماه ۱۳۰۴) بر تخت سلطنت نشست و توانست با اعمال خفقان و اختناق، ۱۶ سال حکومت کند. اگرچه رضاخان در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ با اشغال ایران از سوی متفقین- آمریکا، انگلیس، و روسیه شوروی- مجبور به استعفا از سلطنت شد، اما روی کار آمدن فرزندش- محمدرضا پهلوی- نیز که در ادامه سیاست‌های خودکامانه پدر به سلطنت رسیده بود، حاصلی برای کشور به همراه نداشت و سرانجام به کودتای انگلیسی- آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجامید. کودتایی که دوباره پای خفقان و اختناق دوره رضاشاهی را به جامعه باز کرد، با این تفاوت که این‌بار، با تجربه‌ای که از گذشته حاصل شده بود، پای قوانین خاص و مشخص‌تری نیز به میان آمد؛ قوانینی که در واقع تحکیم سیاست‌های مستبدانه حکومت در قالب پررنگ‌تر کردن خطوط قرمزی بود که رد‌شدن از آنها ممنوع می‌نمود. به هر حال «شکار» شعری است با آغازی غم‌انگیز که در همان آغاز به پایان می‌رسد. در واقع شاعر، نقطه پایان شعر را با همان مصراع نخست می‌‌گذارد؛ یعنی همه حرف‌هایش را – همه آنچه بدان نظر داشته و می‌اندیشیده- در همان مصراع نخست بیان می‌کند. همه آنچه در پیش درآمد شعر نیز به آن اشاره شده است: وقتی که روز آمده اما نرفته شب...
«کتیبه» نیز جز این نیست؛ تکرار تاریخ بی‌مکنت و پرمسکنت مردمی دردمند و دربند. تخته سنگی است- انگار کوهی- با نبشته‌ای پوشیده از خاک و گل. و پیچیده. که از دورها آمده است و از رنج‌ها می‌گوید: از دوره‌ها. از شکنج‌ها و شکنجه‌ها. از آنچه می‌گذرد از سرگذشت و نه از تقدیر و سرنوشت محتوم. که چرا؟ و چرا همیشه همین؟ و نوشته همان؟: کسی راز مرا داند/ که از این‌رو به آن رویم بگرداند/ که از این‌رو به آن رویم بگرداند و راستی این راز چیست؟ چرا شعر در دایره تکرار و تسلسلی باطل و بی‌حاصل گرفتار آمده است. راه برون شد از این گذار ناگزیر چیست؟ آیا واقعا (آن‌گونه که اخوان می‌گوید) همه راه‌ها به بن‌بست می‌انجامد؟ این مسئله یادآور خاطره و نقلی از ابراهیم گلستان است. گلستان با اخوان از طریق چاپ شعری از او در یک مجله آشنا می‌شود: «شعری که وصف ظاهر یک امر ساده در طبیعت بود، اما با چه قدرت فشرده، وضع تلخ روح تیره آن روزگار را منتقل می‌کرد...» برمی‌دارد نامه‌ای به آن مجله می‌نویسد: «هم در ستایش آن شعر، هم در بیان شادی از دیدار یک مجله، با نفس نو...» چند روز بعد گردانندگان آن مجله به دیدارش می‌آیند: «یکی که نام مستعارش حسین رازی بود، و دیگری که مهدی اخوان...»
و به این ترتیب خرده خرده با اخوان آشنا می‌شود. بعد از دیدارهایی که طی یک سال دست می‌دهد، در اسفند ۱۳۳۵ که برای فیلمبرداری به خوزستان می‌رود، او را نیز با خود می‌برد و در پایان این سفر، تا بختیاری و مسیر کوهی کارون می‌روند.
یکی از شاعرانی که به نوعی علاج این واقعه را تشخیص داده، نصرت رحمانی است. او در شعر «از نقطه تا خط» به ارائه راهکاری برای رهایی از این مشکل پرداخته و در واقع «پیمودن هر راه» را افسانه بی‌ارتباط هیچ با پوچ دانسته:« خط برمدار انحرافی پوچ پیوسته است / از نقطه تا خط، رمز و راز ماست / گام نهایی در گمان ماست! / پندارهای بی‌بها راه جهان ماست.»
علاوه بر اخوان و نصرت رحمانی، بخش عمده و جریان‌ساز این نوع شعر (که می‌توان از آن با عنوان شعر اعتراض یاد کرد) در آثار شاعران دیگری نظیر شاملو، م.آزاد، منوچهر آتشی، هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، شفیعی کنی، و بسیاری دیگر از شاعران این دوره دیده می‌شود. شب‌های شعر و سخن «کانون نویسندگان ایران» که در سال ۱۳۵۶ در محل انجمن ایران و آلمان به مدت ۱۰ شب برگزار شد و شاعران و نویسندگانی چون مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نصرت رحمانی، م.آزاد، عمران صلاحی، سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، و... در آن به ارائه آثارشان پرداختند، گواه روشنی بر این مدعاست؛ شاعران و نویسندگانی که شعرها و نوشته‌های انتقادی و نیشدارشان همواره نم پای کاخ ستم بوده است. برنامه‌های ۱۰ شب کانون نویسندگان ایران یکی از نمونه‌های این انتقادات بود. و شعر «برج» از مفتون امینی به همین نکته اشاره دارد:« از مرغانی که بالای سرش در پروازند هراسی ندارد/ اما/ از مورچه‌های روی پای خود/ بیمناک است...»
اما چهره‌ شاعرانی که در دو برهه زمانی پیش و پس از انقلاب، آثاری از خود بر جای گذاشته‌اند در دو گروه قابل تقسیم و تشخیص است. گروه اول شاعرانی هستند که جوهر شعر خود را از هرگونه تاثیر و تاثری که تاریخ سیاسی- اجتماعی جامعه می‌توانست بر شعرشان بگذارد حفظ کردند و به عبارت دیگر حرکت‌های سیاسی و اجتماعی یکی دو دهه قبل از انقلاب تا انقلاب و در ادامه جنگ، اگر نگوییم هیچ تاثیری، دست‌کم تاثیر چندان چشمگیری در آثار این گروه از شاعران نگذاشت که از میان آنها می‌توان به چهره‌هایی نظیر سهراب سپهری، احمدرضا احمدی، نادر نادرپور، یداللـه رویایی، مفتون امینی و چند شاعر دیگر اشاره کرد. اما گروه دوم، در کنار حفظ چنین جوهری، به گونه دیگری از جوهر که متاثر از عرض زمانی است نیز روی آوردند؛ عرضی که در واقع توانسته بود راهی به درون جوهر پیدا کند و آن را از حالت صیرورت و سیالیت خارج کند. باتری یک‌بار مصرفی را در نظر بگیرید که انرژی آن تمام شده و پوسته‌ای خالی از آن بر جای مانده است. این گروه از شاعران در پاره‌ای از آثارشان به ارائه تصاویری می‌پرداختند که گاه به صورت صریح و ملموس (و نه همواره سطحی و تصنعی) به گزارش و وصف دردها و دغدغه‌های جامعه و مردم می‌انجامید؛ تصاویری که براساس واقعیت‌های بیرون و پیرامون شاعر به نمایش گذاشته می‌شد:« در این شب‌ها/ که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می‌ترسد/ در این شب‌ها/ که هر آیینه با تصویر بیگانه‌ست...»
این شعر در سال ۱۳۴۶ سروده شده است. شاعران رفته رفته به سال‌های پرالتهاب دهه ۵۰ نزدیک‌تر می‌شوند:« ای تب، ای تابستان!- ای فصل بلند دلخواه/ گر که می دانستی/ چه زمستانیم از سربگذشته‌ست ....» حتی به تدریج از فضای کنایی و استعاری فاصله می‌گیرند و به صراحت دیدگاه‌هایشان را درباره آنچه در بیرون و پیرامون‌شان می‌گذرد، بیان می‌کنند. در چنین فضایی است که شعر تا حد زیادی از شعریت فاصله می‌گیرد و سیاست به عنوان عنصری بیرونی بر آن تحمیل می‌شود، تا آنجا که گونه‌ای شعر با عنوان شعر سیاسی به وجود می‌آید؛ آنچه در شعر دوره مشروطه نیز در آثار شاعرانی نظیر میرزاده عشقی، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی، عارف قزوینی، ملک‌الشعرای بهار و چند چهره دیگر با آن مواجه هستیم. در این دوره، شاعرانی نظیر احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی، نعمت میرزازاده، خسرو گلسرخی، و... گاه با زبان و بیانی نمادین، و در مواردی صریح و بی‌پروا به نوعی شعر سیاسی، یا به عبارت بهتر شعری اجتماعی- مردمی روی می‌آورند؛ اگرچه نطفه چنین آثاری در یکی دو دهه پیش از این شکل گرفته بود. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ سرخوردگی و یأسی عمیق و مزمن را در جامعه حاکم کرده بود که در واقع از خفقان و اختناق وضع موجود ناشی می‌شد. این فضا خودآگاه یا ناخودآگاه شاعران را به سمت گونه نمادینی از شعر سیاسی- اجتماعی سوق داد که نمونه‌های بارز آن را می‌توان در آثار شاعرانی نظیر احمد شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخ‌زاد، نصرت رحمانی، منوچهر آتشی، سیاوش کسرایی و... مشاهده کرد. بی‌تردید اهمیت و تاثیر فروغ را در این زمینه نمی‌توان نادیده گرفت؛ شاعری که نمی‌تواند در مقابل وضع موجود سکوت کند و به‌گونه‌ای بالقوه و با شعری غیرمنتظره آینده را پیش‌بینی می‌کند:«حیاط خانه ما تنهاست/ حیاط خانه ما تنهاست/ تمام روز/ از پشت در صدای تکه تکه شدن می‌آید/ و منفجر شدن...» به شعر دوره بعد باز می‌گردیم؛ شعری که در فاصله سال‌های ۱۳۴۹ (اوج‌گیری مبارزه مسلحانه) تا ۱۳۵۷ (سقوط سلطنت) بر مبنای تقسیم‌بندی تاریخی دکتر شفیعی کدکنی سروده شده است. هما‌ن‌طور که گفتیم، شاعران در این برهه از زمان گاه با زبان و بیانی نمادین و در مواردی صریح و بی‌پروا به ارائه آثاری اجتماعی- مردمی روی می‌آورند. البته طبیعی است که در چنین فضایی، شعری پدید می‌آید که کمتر از اعتدال و انسجام زبانی و بیانی برخوردار است؛ شعری نارس که احساساتی و شعارزده است و در واقع وقایع نگار؛ اگرچه گاه رگه‌ها و بارقه‌هایی از حس و خیال شاعرانه نیز در آن دیده می‌شود. بعد از آن در آستانه انقلاب، شعر به میان مردم می‌رود و به ثبت و ضبط تصاویر پرشور و التهاب جامعه می‌پردازد. پابه‌پای آنها می‌دود، می‌افتد، برمی‌خیزد و صدایش را به گوش همگان می‌رساند:« سازش مپسندید با هیچ بهانه/ کز خون شهیدان رودی‌ست روانه...» این شعر، تاریخ ۲۵ دی‌ماه ۱۳۵۷ را در پایان خود دارد. در همین اثنی، انقلاب به ثمر می‌نشیند. شاعر در ۲۵ بهمن ۵۷ می‌سراید:« او «قلب تاریخ است»، محتاج دفتر نیست / او روح ایمان است جز عین باور نیست » حدود یک سال از انقلاب می‌گذرد. شاعر به «هجوم غارت شب» و «خون گرم شفق» که «هنوز می‌جوشید» می‌اندیشد:« هنوز پیکر گلگون آفتاب شهید/ بر آن کرانه دشت کبود می‌جنبید/ هنوز برکه غمگین به یاد می‌آورد/ پریده رنگی روزی که دم به دم می‌کاست...» دو سال از انقلاب می‌گذرد. جنگ تحمیلی از راه می‌رسد؛ با ترکش‌ها و زخم‌های تلخ و ناخوانده‌ای که در پوست و گوشت جامعه می‌نشینند و جا خوش می‌کنند. شاعر با شلیک اولین گلوله‌ها نمی‌تواند خاموش بماند:
بنویس! بنویس! بنویس: اسطوره پایداری
تاریخ؛ ‌ای فصل روشن! زین روزگاران تاری...
حتی شاعری نظیر اخوان‌ثالث نیز نمی‌تواند از تاثیر صریح و ملموس (و متاسفانه سطحی و تصنعی) جنگ بر شعرش برکنار بماند. شعرهایی که چند سال بعد در مجموعه «تو را‌ ای کهن بوم و بر دوست دارم» به چاپ می‌رسد. دست‌کم در ۹۰ درصد شعرهای این مجموعه ۴۸۰ صفحه‌ای، خودآگاهی شاعر، حضوری پررنگ و مستمر دارد. انگار شاعر بر این نکته اصرار دارد که باید خودآگاهی‌اش را به ثبت برساند و همین پاشنه آشیل شعر می‌شود:
گرچه می‌بافند بهر شیرها زنجیرها
بگسلند آخر همه زنجیرها را شیرها...
نباید از یاد برد که اینجا زبان و بیان شعر دچار ضعف و سستی شده است و به همین دلیل فاقد عمق و قوت لازم به نظر می‌رسد. به هر حال این ضعف نه از جانب شاعر، بلکه ناشی از قرار گرفتن شاعر در متن و بطن جامعه‌ای است که درگیر جنگ و دگرگونی است. باید چندی بگذرد تا مفاهیمی از این دست، بی‌شائبه هر نوع عاریتی از صافی ذهن خودآگاه شاعر بگذرد و به ذهن ناخودآگاه او راه یابد و چندی در آنجا بماند و به اصطلاح ناخالصی‌هایش (که همان احساسات شتابزده و زودگذر، زبان نارس، و بیان شعاری است) ته‌نشین شود. در واقع «معما» این است:
که‌ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
یعنی همان اتفاقی که تا حدی در شعر «تابوت‌های بی‌در و پیکر» بهزاد زرین‌پور یا «شعری برای جنگ» قیصر امین‌پور افتاده. «شعری برای جنگ» هرچند درست در زمان و مکان وقوع حادثه سروده شده، اما به نظر می‌رسد که این روند تا حدی به طور طبیعی در ذهن شاعر طی شده است. «شعری برای جنگ» از معدود شعرهای تاثیرگذار و به یادماندنی جنگ است. اگرچه حتی این شعر و نیز شعر «تابوت‌های بی‌در و پیکر» در پاره‌ای از سطرها نتوانسته‌اند از خودآگاهی شاعر فاصله بگیرند و به همین دلیل از جان و جوهر شعر به دورافتاده و صرفا به ارائه گزارشی اجمالی و در عین حال احساساتی و زودگذر از جنگ اکتفا کرده‌اند.
به طور کلی بخش عمده تصاویری که در شعرهای فوق دیده می‌شود، تصاویری است پرشور و التهاب که در بستری از وقایع و حقایق درونی و بیرونی کشور که درگیر انقلاب و در ادامه جنگ بود، جریان داشت. آنچه درباره این بخش از کارنامه شاعران فوق می‌شود گفت را بهتر است از زبان نیما بشنوید. نیما یوشیج در «حرف‌های همسایه» به این مطلب اشاره می‌کند که شعرهای ساخته شده در صحنه‌های جنگ و انقلاب، اغلب خام و مثل خمیر فطیر هستند، زیرا شعرهایی از این دست، در دل شاعر نمانده‌اند و با او خمیره کار را آماده نساخته‌اند . و بیشتر به همین دلیل است که ما در بررسی شعر شاعران این گروه با نوعی شعر مطبوعاتی یا ژورنالیستی (که در بیشتر موارد مقطعی و همزمانی است) در مقابل شعر تاریخ ادبیاتی (که سیال و درزمانی است) مواجه هستیم. البته این مسئله اغلب در میان شاعران این گروه (در دوره مورد بحث) نسبی و در نوسان است؛ یعنی بیشتر شاعران این گروه، گرایش و رویکرد مقطعی و مطبوعاتی به مسائل فوق را فقط در سال‌های دهه ۵۰ تا پایان نیمه اول دهه ۶۰ ادامه دادند و بعد به طور طبیعی و ناخودآگاه به «من» و «آن»ی که لازمه شعر است و در حقیقت جوهر شعر را شکل می‌دهد برگشتند و در ادامه اگر انقلاب و جنگ تاثیری هم بر شعرشان گذاشت، این تاثیر ملهم از ذهن ناخودآگاه شاعر بود. مطلب دیگری که می‌شود در اینجا به آن اشاره کرد، موضوعی است در حدود حرف نیما که شاملو در پاسخ به این پرسش عنوان کرده است که انقلاب اخیر ایران چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟ گفت‌وگوی شاملو در سه شماره پیاپی هفته‌نامه «امید ایران» در سال ۱۳۵۸ منتشر شده است.
پاسخ شاملو با یک تمثیل آغاز می‌شود، به این صورت که چند وقت پیش، نوعی چای مرغوب در لاهیجان به عمل می‌آمد که هرچیز کنارش می‌گذاشتید بوی آن را به خود می‌گرفت. شعر هم خاصیت آن برگ چای را دارد. از همه‌چیز تاثیر می‌پذیرد. شعر زاییده حساسیت مطلق است، پس اثرپذیری در نهاد شاعر است. اثرات مثبت یا منفی یک حرکت اجتماعی نظیر انقلاب ایران را هم باید بر کل فعالیت شاعرانه دوره تاریخی آن حرکت بررسی کرد.
شاملو در ادامه به شعرهایی اشاره می‌کند که در بحبوحه انقلاب و بی‌توجه به ماهیت شعر در روزنامه‌ها چاپ می‌شد؛ شعرهایی که به هیچ‌وجه نمی‌شد عنوان شعر را روی آنها گذاشت... انگار شاعران تصمیم گرفته بودند که انقلابی هم در شعر روی دهد.
البته نباید از یاد برد که وضعیت خاص و حاد حاکم بر جامعه آن روز ایران، شاعران را به ارائه چنین آثاری واداشته بود. در واقع چنین رویکردی به شعر از اقتضائات همه جوامعی است که در وضعیتی مشابه وضعیت جامعه آن روز ایران به‌سر می‌برند. به عبارت دیگر، شرایط حاکم بر جامعه، آن هم جامعه‌ای که در آستانه انقلاب و دگرگونی است، خواه ناخواه گاهی منجر به ارائه آثاری «به روز» می‌شود.
به هر حال این گروه از شاعران به دو دسته تقسیم می‌شدند؛ دسته‌ای که به قول شاملو بی‌توجه به جوهر شعر «تصمیم گرفته بودند انقلابی هم در شعر به وجود آورند» غافل از اینکه شعر وجودی بی‌شکل و معلق است که هیچ تعلق و تعقل مشخص و مفروضی به ساحت آن راه ندارد. جوهری است لغزنده که در هر زمان و مکانی قابلیت تاویل‌پذیری یا هرمنوتیک خود را حفظ می‌کند. تاثیرپذیری‌اش هم از جامعه و جهانی که در آن به سر می‌برد به صورت درزمانی و سیال است، نه همزمانی و جامد.
تعداد شاعرانی که در دسته اول این گروه قرار می‌گیرند کم نیست. کافی است نگاهی از سر تفنن به صفحه‌های ادبی نشریه‌هایی که در آستانه انقلاب و نیز سال‌های نخست بعد از انقلاب و در ادامه جنگ منتشر شده است بیندازید تا مطلب دستگیرتان شود. تقریبا همان اتفاقی که در ادبیات یکی دو دهه نخست قبل و بعد از انقلاب مشروطه افتاده است، به نوعی دیگر و در گستره‌ای وسیع‌تر (به لحاظ پتانسیل‌های رسانه‌ای و ژورنالیستی) در ادبیات این دوره تکرار می‌شود.
اما دسته دوم این تاثیر را (اگر نه به کمال)، تا حدی شاعرانه و به اصطلاح منطبق با نوعی منطق شعر در آثارشان منعکس کردند و انقلاب و جنگ اگرچه تاثیری برجسته و بارز بر شعرشان گذاشت، اما با فاصله گرفتن از انقلاب و جنگ و فرونشستن تب و التهاب ناشی از آن به اصل خویش (که همانا گذر از مرز خودآگاهی به ناخودآگاهی است) بازگشتند و در ادامه اگر تاثیری هم از شرایط و اوضاع روزگار خود پذیرفتند این تاثیر از نوع غیرمستقیم بود که در هر حال منجر به خلق شعری سیال و درزمانی شد.
عنوان مطلب برگرفته از شعر نصرت رحمانی است
مهدی مظفری ساوجی
منبع : روزنامه کارگزاران