جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هنر و تمدن


هنر و تمدن
در بخشی از این كتاب كه به عنوان مقاله، ترجمه آن در زیر آمده است، دیویی تحت عنوان هنر و تمدن وابستگی های میان هنر یك تمدن و فرهنگ آن را كه این وابستگی ها، عموماً با زبان اصول اخلاقی آن تمدن تعبیر و بیان می شود- مورد بررسی قرار می دهد. دیویی می گوید هنر به این دلیل كه ریشه در خلاقیت متكی بر تخیل دارد غالباً مورد سوءظن است؛ و خلاقیت و تخلیل به این دلیل كه ذاتاً شورشی و عصیانگر هستند مورد اعتماد نیستند آنها بطور مداوم علیه وضع موجود می شورند. از این نظر تضاد هنر و اخلاقیات پست (هنر مبتذل) بسیار مهم می شود. در فلسفه دیویی آموزش و پرورش بسیار اهمیت دارد چنان كه او در كتاب «مردم سالاری و آموزش و پرورش» كه در سال ۱۹۱۶ منتشر شد می نویسد؛ «اگر بپذیریم كه آموزش و پرورش، فراگرد ایجاد آمادگی های اساسی، عقلانی وعاطفی در برخورد با طبیعت و انسان است، فلسفه را می توان حتی به عنوان نظریه عمومی آموزش و پرورش تعریف نمود» . او منتقد اصلی آموزش و پرورش سنتی در آغاز قرن بیستم بود و روشی كه این نوع آموزش به كار می گرفت كه در آن معلم و كتاب درسی در كلاس حكومتی مطلق داشتند را باعث حذف تخیل و تفكر خلاق و گسترش عادت های پایدار می دانست. از نظر دیویی اصلاح هوشمند جامعه تنها با تخیل ممكن است كه آموزش و پرورش سنتی این را از كودكان می گیرد. روشی كه او در این مقاله پیشنهاد می كند، روش هنر است. یعنی تخیل بی حد و حصر برای فراتر رفتن از وضع موجود و ارائه سازمانی نو از ارزشهای هنری. در انتها دیویی می گوید: تنها با قدرت هنر است كه ما می توانیم آینده ای بهتر را متصور شویم و بنابراین تنها باهنر است كه رسیدن به چنین آینده ای ممكن می شود.
هنر از طریق همرسانی و ارتباط است كه به نهاد آموزشی بی نظیری تبدیل می شود، اما این روش از نظریه آموزش و پرورش كه ما با آن مانوس هستیم بسیار فاصله دارد، این روش هنر را از حد تفكراتی كه ما را به آنها عادت داده اند تا درباره آموزش و پرورش بیندیشیم بسیار بالاتر می برد طوری كه از هر گونه نظریه آموزش و یادگیری مرتبط با هنر منع می شویم . مسئولیت اخلاقی و كاركرد انسانی هنر تنها در بستر فرهنگ است كه می تواند موشكافانه مورد بررسی قرار گیرد. یك اثر هنری خاص می تواند تأثیری قاطع بر فردی خاص یا تعدادی از افراد داشته باشد، تأثیرات اجتماعی رمان های چارلز دیكنز یا سینكر لوئیس را نمی توان نادیده گرفت، بلكه اهمیت هنر در این زمینه چنان است كه پیش پا افتاده ترین نوع شناخت و عظیم ترین معرفت حاصل از یك سلسله تجارب به هم پیوسته و منظم، در ارتباط با محیط پیرامون بدست می آید كه این محیط توسط هنر جمعی دوران خلق می شود. درست همان گونه كه زیست طبیعی انسان بدون حمایت های محیط زیست طبیعی پیرامونش وجود نمی داشت، زندگی اخلاقی اش نیز بدون حمایت یك محیط اخلاقی نمی تواند ادامه یابد. حتی هنرهای تكنولوژیك، كارشان در مجموع به عرضه شماری از تسهیلات و امكانات رفاهی مختلف خلاصه نمی شود؛ بلكه آنها با شكل دادن به سرگرمی های اجتماعی خط مشی جذابیت و توجه را تعیین می كنند و به این ترتیب بر میل و هدف تأثیر می گذارند.
لطیف ترین انسان ها با زندگی كردن در یك بیابان چیزی از خشونت و بی حاصلی آن را جذب می كند، محیط پس از مدتی چنان جزیی از وجود انسان می شود كه وقتی انسانی را از محیطش جدا می كنیم دچار نوستالژی می شود؛ حس نوستالژی انسانی كه ساكن كوهستان بوده هنگامی كه او را از آنجا جدا می كنند، نشانه عمق این تأثیر است.
یك انسان به طور ذاتی، وحشی یا متمدن نیست بلكه اینها ویژگی هایی هستند كه فرهنگ او متعلق به آن است وبرایش به ارمغان می آورند، میزان كیفیت این فرهنگ در نهایت با هنرهایی كه در آن شكوفا هستند سنجیده می شود. در مقایسه با تأثیر این هنرها، نكاتی كه مستقیماً با واژه و دستورالعمل آموخته شده اند بسیار كم رنگ و كم اثر هستند؛ در واقع هنگامی كه شلی می گفت: «علم اخلاق تنها به نظم و ترتیب دادن به اصولی می پردازد كه شعر بیشتر آنها را خلق كرده است» اغراق نمی كرد، البته اگر «شعر» را در معنای گسترده كه تمامی محصولات تجربه ذهنی را شامل می شود به كار ببریم.
در واقع یك مكاشفه درونی یا تخیل عقلانی نشانه ای از فرار از واقعیات است به جز زمانی كه عكس العملی در برابر فشارهای بیش از حد اطراف باشد. فنون سیاسی و اقتصادی كه توانایی تأمین امنیت و برابری را دارند نیز هیچ تضمینی برای یك زندگی انسانی مرفه و سرشار نیستند مگر این كه آنها به دنبال شكوفایی همان هنرهایی كه گفتیم فرهنگ را معین می كنند حاصل شوند.
واژگان تاریخچه ای از آنچه تاكنون اتفاق افتاده است را فراهم می كنند و مسیر را با خواهش و با فرمان به اتفاقات خاص آینده، نشان می دهند، ادبیات، معنای عمیق گذشته را در تجربه اكنون تداعی می كند و نوید جنبش رهایی بخش در آینده را می دهد، در حالی كه تنها تخیل و تصور ذهنی است كه امكان های تنیده شده، پنهان وبه كار گرفته نشده در متن واقعیت اكنون را بیرون می كشد و به واقعیت تبدیل می كند. شاید نخستین جنبش های ناشی از نارضایتی از وضع موجود و نخستین نشانه های یك آینده خوب در آثار هنری یافت می شوند.علم واقعیت مند جداول و آمارها را تهیه می كند، اما پیش بینی های آن همچون نظریاتی هستند كه تاریخ گذشته آنها را نقض كرده است. دگرگونی در فضای تخیل پیش درآمد دگرگونی های عظیمی است كه تأثیرات آنها از جزییات زندگی كه در آمارها می آیند فراتر می رود.
نظریه هایی كه در آنها نیات و تأثیرات اخلاقیات پست (هنر مبتذل) به هنر نسبت داده می شود، مردود هستند؛ چرا كه آنها تمدن اجتماعی را كه زمینه تولید و بهره مندی آثار هنری است، در نظر نمی گیرند. نمی خواهم بگویم كه این نظریه ها هنر را همچون نمونه ای از افسانه های ایده آلیستی و والایش یافته از وپ تلقی می كنند، اما همه آنها به آثار هنری خاص گرایش دارند كه به صورت گلچین، از محیط پیرامون انتخاب شده اند، كه مبنای این انتخاب تهذیب شدگی و پالایش یافتگی آثار و همچنین ایده این نظریه ها درباره وظیفه اخلاقی هنر كه از یك رابطه صرفاً شخصی و انتزاعی میان یك سری آثار منتخب و یك فرد خاص برمی آید، است.برداشت كلی این نظریه ها از اصول اخلاقی كاملاً فردگرایانه است، بنابراین نظریه ها نمی تواند دركی از شیوه ای كه هنر در عمل به كاركرد انسانی اش به كار می برد داشته باشند.
این حكم ماتیو آرنولد كه می گوید «شعر نقدینگی زندگی است» شاهدی بر مدعاست. محتوای این حكم این است كه شاعر نیتی اخلاقی را در شعر می گنجاند و خواننده به یك قضاوت اخلاقی در اثر می رسد. یك رابطه كاملاً انتزاعی و فردی میان ذهن خواننده و نیت مستتر در اثر. اما توضیح این حكم در خصوص این كه شعر چگونه زندگی را نقد می كند پذیرفتنی نیست: در این حكم به طور كلی و ناواضح نقد از طریق تصور ذهنی منتهی به تجربه ذهنی امكان هایی كه در تقابل با شرایط عینی هستند حاصل می شود. در حالیكه موثرترین نقد از شرایط عینی و فشارهای آن زمانی به دست می آید كه این امكانهایی كه در تقابل با شرایط عینی تصور شده اند به عمل در آیند و نه فقط در تجربه ذهنی خواننده در هنگام خواندن اثر حضور داشته باشند، تصورات باید عمل را هدایت كنند. با دركی از فرصت امكانهای پیش روی ماست كه از فشاری كه گرفتار آن هستیم و باری كه بر دوش ما سنگینی می كند آگاه می شویم.
«گارود» یكی از پیروان ماتیو آرنولد- از او نیز فراتر رفته و در اظهار نظری كه بیشتر شبیه یك شوخی است می گوید آن چیزی كه در اشعار آموزنده ما را می آزارد، آن چیزی نیست كه آنها می آموزانند بلكه ناتوانی و نارسایی آنها در آموزش بیشتر است. او اضافه می كند شعر مانند یك دوست پند می دهد و زندگی با حضور وجریانش و نه با مفاهیم صریح. او در جای دیگر می گوید «باید در نظر داشت كه ارزش های شاعرانه جزو ارزشهای یك زندگی انسانی هستند و نمی توان آنها را از سایر ارزش ها جدا كرد، به طوری كه گویی ذات انسانی به صورت جداره جداره ساخته شده باشد.» فكر نمی كنم آنچه كه كیتس در باب عملكرد شعر در یكی از نامه هایش به آن اشاره كرده بتواند بهتر باشد. اومی پرسد چه می شد اگر هر انسانی از تصورات ذهنی اش (بنایی سست بنیاد) نظیر تارهای عنكبوت می بافت: «پر كردن هوا با چرخشی زیبا» از این رو او می گوید: «بهتر نیست كه انسان به جای دفاع یا انكار، تنها نتایج را برای شخص كناری اش نجوا كند، به این ترتیب هستی هر انسانی با جذب شیره لطافت توسط روحش با شكوه و زیبا می شود و انسانیت به جای این كه خارزاری وسیع با خار بوته ها و تك درخت های دور افتاده باشد می تواند جنگلی با شكوه از انبوه درختان باشد.»
هنر از طریق همرسانی و ارتباط است كه به نهاد آموزشی بی نظیری تبدیل می شود، اما این روش از نظریه آموزش و پرورش كه ما با آن مانوس هستیم بسیار فاصله دارد، این روش هنر را از حد تفكراتی كه ما را به آنها عادت داده اند تا درباره آموزش و پرورش بیندیشیم بسیار بالاتر می برد طوری كه از هر گونه نظریه آموزش و یادگیری مرتبط با هنر منع می شویم. اما اعتراض ما در واقع علیه شیوه آموزشی ای است كه روش هایی را مو به مو اجرا می كند كه تخیل را حذف می كنند و نمی گذارند انسانها با امیال و انگیزه های خود زندگی كنند. شلی می گوید: «تخیل عامل مهم خیر اخلاقی است و شعر با كار كردن بر روی علت ها، نتیجه را هدایت می كند.» بنابراین او ادامه می دهد: «معمولاً شاعری در ابراز مفاهیم شخصی اش از نیك و بد ناموفق خواهد بود كه آن مفاهیم را از زمان و مكان خودش گرفته باشد، به دلیل این موضع پست است كه آفرینش های شاعرانه او نمی تواند در علت دخالت
داشته باشد. كم اهمیت ترین شاعران كسانی هستند كه: «نیتی هنری مبتذلی را به دفعات ارائه كرده اند و هر زمان كه آنها ما را مجبور به تبلیغ این نیات می كنند تأثیر شعرشان در بخش اصلی ناچیز تر می شود.» اما نیروی تصور ذهنی متخیلانه چنان است كه شلی شاعران را «بنیان گذاران جامعه مدنی»می نامد.
مشكلی كه در رابطه بین هنر و اخلاقیات پست وجود دارد هنگامی كه تنها از جانب هنر باشد اغلب حل می شود. این سخن كه اصول اخلاقی اگر نه در واقعیت، در تئوری رضایت بخش و مطلوب هستند و این كه تنها سؤال این است كه آیا هنر می تواند با سیستم اخلاقی اخیراً رشد یافته منطبق شود؟ و از چه راههایی؟ كاملاً ساختگی، جعلی و نادرست است. اما سخن شلی به قلب مشكل می پردازد: تخیل عامل اصلی خیر است.
گفتن این كه عقاید یك شخص نسبت به دیگران و طرز رفتارش با اطرافیان به قدرت تخیل او در« به جای دیگران گذاشتن خود» بستگی دارد، حرفی كمابیش معمولی است. بلكه ارزش و برتری تخیل بسیار فراتر از دامنه محدود ارتباط های شخصی است. به جز زمانی كه« ایده آل»در مناسباتی سنتی و قراردادی معنی می شود و یا به عنوان نامی برای یك خیال پردازی احساسی به كار می رود، فاكتورهای« ایده آل »در هر نگرش اخلاقی و وابستگی انسانی كیفیتی تخیلی دارند. این هنر است كه اراده هایی كه امر بدیهی و مسلم را پس می زنند و مفاهیمی كه زیر بار عادت هر روزه نمی روند را، زنده نگاه می دارد.
اگر هنر به عنوان یك قدرت و توان درجامعه بشری درك می شد نه به عنوان وسیله سرگرمی و كامیابی در اوقات فراغت و یا كالایی لوكس برای تجمل و اگر اخلاقیات به عنوان ارزش و اصلی كه از تجربه حاصل شده باشد فهمیده می شد، دیگر در رابطه میان هنر و اخلاقیات پست هیچ مشكلی وجود نمی داشت.
نظریه و عمل اصول اخلاقی سرشارند از مفاهیمی كه از «ستایش»و« نكوهش» نشأت می گیرند، در اینها نوع انسان تقسیم می شود به: شریف و شریر، قانونمدار و طاغی وخوب و بد، برای انسان فراتر از خیر و شر بودن غیرممكن است و مادامی كه خوب بودن یعنی ستایش شدن و منفعت داشتن و بد بودن یعنی محكوم شدن و نهی شدن كمال مطلوب، اصول اخلاقی بدست نخواهد آمد.
اتحاد درك شده در اثر هنری بر نوسازی اندیشه و انگیزه تأكید می كند، از این رو نخستین نشانه های تغییر مسیر گسترده میل و آرزو قطعاً تخیلی هستند. هنر راه پیش بینی آن چیزهایی است كه در آمارها و نمودارها یافت نمی شود و امكان هایی از روابط انسانی را به آهستگی محقق می كند كه در هیچ قانون و حكمی، امر و نهی، پیدا نخواهد شد.
و اما هنر، جایی نیست كه انسانی با انسانی سخن بگوید.
هنر شاید حقیقت را غیر واقع بیان كند یقیناً عمل اندیشه را بار خواهد آورد.
* با استفاده از كتاب«چهار پراگماتیست »سرائیل اسكفلر. ترجمه محسن حكیمی.
نویسنده: جان دیویی
مترجم: مهدی كشاورز افشار
منبع : روزنامه همشهری