شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


جـامعـه گفت‌وگـویی جامعه اخلاقی


جـامعـه گفت‌وگـویی جامعه اخلاقی
آنچه در پی می‌آید، بخشی از سخنان محمدصادقی (پژوهشگر) است که چندی پیش در یکی از نشست‌های پژوهشی مؤسسه بین‌المللی گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، ایراد شده است. در این سخنرانی، محمد صادقی، درباره مفهوم گفت‌و‌گو، اهداف گفت‌و‌گو، مفهوم دیگری، مفهوم دیگری از دیدگاه اندیشمندانی مانند ژان پل‌سارتر و امانوئل لویناس، گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، ایجاد جامعه گفت‌وگویی و... سخن گفته است.
قبل از اینکه درباره موضوع «گفت وگو» سخن بگوییم، بهتر است ابتدا مشخص کنیم که تعریف ما از گفتگو چیست؟ آیا هر مکالمه‌ای را می‌توان گفتگو نامید؟ تفاوت میان گفت‌و‌گو، گپ زدن، جر و بحث و... چیست؟ گفت‌وگو، مکالمه‌ای هدفمند است که برای حل مشکلی نظری یا عملی انجام می‌گیرد، گفت‌وگو، کوششی برای دست‌یابی به حقیقت و گامی در مسیر شناخت دیگری است. گفت‌وگو، نبرد و دیگرستیزی نیست. گفت‌وگو، تفاهم و نوعدوستی است. شرکت‌کنندگان در گفت‌وگو، از آن رو که خود را و باورهای خود را به هر شکل و به هر روش ثابت کنند، وارد گفتگو نمی‌شوند. به تعبیر سقراط، گفتگو نتیجة توجه انسان به این موضوع است که نمی‌داند. یعنی گفتگو راهی‌ست برای خروج از نادانی، پس می‌توان نتیجه گرفت، کسانی که خود را حقیقت مطلق نمی‌انگارند و وجود آگاهی نزد دیگران را انکار نمی‌کنند و در جستجوی دانایی و حقیقت هستند، از توانایی شرکت در گفتگو برخوردار خواهند بود.
اما پرسش دیگر این است که تفاوت گفتگو با گپ زدن و جر و بحث چیست؟ گپ زدن، مکالمه هدفمندی نیست. مکالمه‌ای بدون هدف و بدون دقت است در حالی که ویژگی مهم گفت‌وگو، هدفمند بودن آن است. جر و بحث هم، مکالمه‌ای است که برای اثبات خود در برابر دیگری و از راه حمله به دیگری انجام می‌پذیرد. پس این دو شکل از مکالمه تفاوت‌های آشکار و بارزی با گفتگو دارند.
در «گفت‌وگو» فهم سخن «دیگری» است که اهمیت دارد، فهم و نقد سخن دیگری و نه حمله به دیگری و این نکته بسیار جای اندیشیدن دارد. شرکت‌کنندگان در گفتگو پس از فهم سخن یکدیگر، به نقد سخن یکدیگر می‌پردازند، به این ترتیب سخنی که نقد می‌شود یا باید روشن‌تر بیان شود یا اینکه با دلیل قوی‌تر و محکم‌تری گفته شود. استدلالی‌تر سخن گفتن و تقویت دلیل برای سخن و ادعای هر یک از شرکت‌کنندگان در گفت‌وگو، به فهم و نقد دقیق‌تر و عمیق‌تر از آن سخن یا ادعا می‌انجامد و به این ترتیب مسیر مکالمه به سوی حل مشکل یا مسأله پیش می‌رود.
اندیشیدن پیرامون مفهوم «دیگری» در پرداختن به موضوع «گفت‌وگو» بسیار اهمیت دارد. شرط نخست در انجام گفتگو و شکل‌گیری گفت‌وگو، پذیرش «دیگری» است. البته اگر نگاهی به اندیشه‌ها و اندیشمندان معاصر داشته باشیم گفتارهای متناقضی هم از اندیشمندان معاصر درباره مفهوم «دیگری» می‌توان یافت. برای نمونه ژان پل‌سارتر، «دیگری» را دوزخ می‌داند و امانوئل لویناس از مسئولیت در قبال «دیگری» سخن می‌گوید. لویناس می‌گوید، مسئولیت یعنی مسئولیت در قبال دیگری. به این ترتیب رویکرد و نگاه لویناس، می‌تواند زمینه‌ساز گفتگو باشد ولی نگاه سارتر گفتگو را دشوار می‌سازد. گفتگو تلاش برای شناخت دیگری است، برای شناخت از موجودی که ناشناخته مانده و این ناشناخته ماندن است که گاهی به ایجاد ترس و توهم می‌انجامد و دردسر ساز می‌شود. تا زمانی که شناخت درست از دیگری رخ نداده باشد، فضای سوء‌تفاهم، بدبینی و توهم آلود طرفین را به سوی روابط ناسالم و خطرناک سوق می‌دهد و در دنیای امروز توجه و دقت به این موضوع ضروری‌تر به نظر می‌آید. کمترین معجزه گفتگو آن است که می‌تواند دیوارهای خودساخته میان آدم‌ها را از میان بردارد، دیوارهایی که آدم‌ها به دلیل نشناختن یکدیگر میان خویش به وجود می‌آورند...
مدارا هم یکی دیگر از نکته‌های ضروری برای انجام و پیشبرد گفتگو است. مدارا را نمی‌توان نشانه ضعف یا سستی اندیشه، هویت و شخصیت برشمرد بلکه مدارا نشانه قدرت است و از بلندنظری و ژرف‌نگری بر می‌آید. می‌توان گفت تعصب‌ورزی و خشونت‌ورزی که نقطه‌های مقابل مدارا و رواداری هستند، نشانه ضعف اندیشه، هویت و شخصیت‌اند و ریشه اصلی تک‌گویی هم از همین جا پدیدار می‌شود.
گفت‌وگو، می‌تواند پایان بن‌بست‌های خودساخته را در میان ساکنان جهان رقم زند و به این خاطر ضرورت دقت و توجه به موضوع گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دوچندان می‌شود. درباره این موضوع ابتدا بهتر است چند نکته را در نظر داشته باشیم؛ هنگامی که سخن از فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و گفتگو میان آنهاست، باید توجه کنیم که موضوع سخن درباره تمدن‌های زنده و کنونی جهان است و ما درباره تمدن‌های مرده یا تمدن‌های موزه‌ای سخن نمی‌گوییم.
در ایران وقتی موضوع گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها مطرح می‌شود، دو گزینه بیش از دیگر گزینه‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد: نخست، روابط میان تمدن‌های کهن مانند تمدن ایران و چین، ایران و هند، ایران و یونان و... در ذهن افراد می‌آید. اینکه روابط میان این تمدن‌ها در گذشته چگونه بوده؟ مبادله فرهنگی، اقتصادی و... میان‌شان به چه شکلی انجام می‌شده؟ این روابط چه دستاوردهایی در پی داشته و... و سرانجام اینکه هدف اساسی و اصلی از طرح موضوع ناپدید می‌شود. زیرا هدف از طرح موضوع گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، حل مشکلات جهان امروز است و به مناسبات جهان امروز می‌پردازد. البته کوشش برای بررسی روابط میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در دنیای قدیم خالی از سود نیست و ما را با مناسبات دنیای قدیم آشنا می‌کند و مطالعات و پژوهش‌های تاریخی ما را نسبت به شناخت ژرف از خود و گذشته‌مان آگاه‌تر می‌سازد ولی چون هدف ما ایجاد گفتگو و یافتن زمینه‌های گفتگو و گسترش آن است، جستجو در درازای تاریخ پرسش برانگیز می‌شود.
«گفت‌وگو» یک مفهوم امروزی و برآمده از اندیشه‌های انسان در دنیای جدید است و این نکته چنان روشن است که نمی‌توان به سادگی از آن غفلت کرد. دیگر اینکه، تکیه بر مناسبات انسان‌ها در دنیای قدیم و روابط حاکم در گذشته، به طور دقیق همان چیزی است که افرادی چون برنارد لوئیس و ساموئل‌هانتینگتون نیز برای طرح اندیشه‌های خود (برخورد تمدن‌ها) از آن بهره ‌برده‌اند و به باور من چنین نگرشی بیش از آنکه سازنده باشد، بازدارنده است. چون ذهن و اندیشه افراد را بیش از آنکه متوجه مسائل و مشکلات کنونی جهان بکند، به گذشته هدایت می‌کند و مسائلی را دور از فضای کنونی جهان برجسته می‌نماید.
البته در اینجا موضوع سنت و تجدد هم به میان می‌آید که اگر بخواهم به طور خلاصه و کوتاه به آن اشاره کنم باید بگویم که نگاه محققانه و انتقادی می‌تواند راهگشا باشد یعنی اینکه نقد سنت و نقد تجدد، روش مناسب‌تری برای فهم هر دو جهان است. هر چند خروج انسان از دنیای قدیم، بیش از هر چیز نشانه ناکارآمدی و نقص اندیشه‌هایی است که به داوری خرد تن درنمی‌داده‌اند.
دوم اینکه، گاهی موضوع گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به مانند یک نظریه سیاسی و گفت‌وگوی سیاستمداران با یکدیگر، در ذهن برخی افراد فهم می‌شود. در حالی که این موضوع نباید در یک سطح سیاسی محدود شود. بی‌تردید، ایجاد صلح و آرامش در جهان سیاست بسیار اهمیت دارد، از زمانی هم که پرفسور ساموئل هانتینگتون، نظریه برخورد تمدن‌ها را مطرح کرده بسیاری از سیاست‌پیشگان، اندیشمندان و دانشمندان علوم سیاسی به آن پاسخ گفته‌اند و نقص‌ها و کاستی‌های نظریه برخورد تمدن‌ها را بررسی و نقد کرده‌اند و نسبت به آن حساسیت نشان داده‌اند. اکنون وقتی سخن از گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به میان می‌آید گاهی فقط یک شعار در برابر نظریه برخورد تمدن‌ها تلقی می‌شود در حالی که اگر نگاهی عمیق‌تر به موضوع داشته باشیم چنین نیست و این اندیشه نیک همواره مورد نظر و توجه اندیشمندان و صلح‌دوستان جهان بوده و هست، البته اینکه چرا و به چه دلایلی نتوانسته به مانند یک نظریه رخ بنماید موضوع دیگری می‌باشد هرچند من فکر می‌کنم یکی از دلایل‌اش مطرح نبودن موضوع فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در سطح سیاست و روابط بین‌الملل بوده که خوشبختانه پس از طرح نظریه برخورد تمدن‌ها، اهمیت فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بیشتر درک شد و بیشتر مورد توجه جهانیان و به ویژه سیاست پیشگان قرار گرفت و این نکته بسیار مهمی است. هدف از گفتگو این است که انتقاد، تفاهم و مکالمه خردمندانه جایگزین جنگ، خشونت و مکالمه خردستیزانه شود اما ضرورت این گفتگو در میان اندیشمندان و فرهنگ‌مداران هر جامعه و سپس جهان بیشتر دیده می‌شود و سودمندتر خواهد بود. زیرا از این راه، فهم تازه و درست‌تر از یکدیگر به ساکنان جهان منتقل می‌شود و موضوع گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در سطح سیاست و بازی‌های سیاسی گرفتار نمی‌شود و این گونه می‌توان دل به یک صلح و آشتی جهانی بست. اگر دگرگونی فرهنگی در جوامع و در جهان رخ دهد، آن هنگام دگرگونی سیاسی در جوامع و در جهان نیز ممکن خواهد بود.
شناخت متقابل و آگاهی عمیق‌تر طرفین گفتــگو از اندیشه‌های یکدیگر، شناخت و حل مشکلات موجود، پایان دادن به بدفهمی‌ها، برداشت‌ها و باورهای نادرست، ایجاد صلح، آرامش و همزیستی مسالمت‌آمیز در جهان، از بین بردن خشونت و... هدف‌هایی است که در موضوع گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دنبال می‌شود. اما اینــکه چنین راه حل و واقعیتی چرا هنوز در یک آرمانشهر گرفتار مانده است و نمی‌تواند تاثیر کارسازی بر مناسبات جهانی بگذارد و از میزان برخوردها و رویارویی‌ها بکاهد، پرسش مهمی است و جا دارد این پرسش را همواره در نظر داشته باشیم، درباره‌اش بیشتر بیندیشیم و چه دلیل و انگیزه‌ای بالاتر از اینکه استقرار فرهنگ گفتگو در جهان می‌تـــواند صلح جهانی را در پی داشته باشد. شاید بتوان گفت، جستجو و فهم موانع گفتگو و ارائه راهکارهای نظری و عملی برای کنارگذاشتن موانع گفتگو نخستین گام ‌باشد و این از عهده اندیشمندان، روشنفکران، فرهنگ‌مداران و کسانی که دغدغه‌شان زندگی خالی از خشونت برای ساکنان گیتی است برمی‌آید.
در جهانی که روز به روز کوچک و کوچک‌تر می‌شود و امکان و میزان تماس‌ها، ارتباط‌ها، مکالمه‌ها و... در آن به کمک تکنولوژی‌های جدید ارتباطی مانند ماهواره، اینترنت و ... افزایش می‌یابد، زیستن در جهان گفتگو دست یافتنی‌تر خواهد بود و می‌توان این وضعیت را یک فرصت به شمار آورد. در جهان گفت‌وگو، زور و زورگویی جایی ندارد. خرد و منطق است که اساس مناسبات را شکل می‌دهد و سخن خردمندانه و استدلال‌گرایانه است که روابط میان انسان‌ها و ملت‌ها را سامان می‌دهد. در جهان گفت‌وگو، منافع ساکنان گیتی بیش از هر زمانی تامین خواهد شد و در یک کلام، جهان گفتگو بر پایه اندیشه عدم خشونت استوار است. بنابراین برای ایجاد جهان گفت‌وگو و زندگی در آن، دگرگونی در جوامع با هدف ساختن و پدیدآوردن جامعة گفت‌وگویی اندیشه‌ای سازنده است که می‌تواند سرانجام سازوکار گفتگو را در سراسر گیتی برپا سازد. بی‌تردید بدون داشتن جوامع گفت و گویی، که افراد جامعه در آن به سخن یکدیگر گوش فرا دهند و به نقد سخن یکدیگر بپردازند نمی‌توان به سوی زیستن در جهان گفتگو گام برداشت و اگر گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بخواهد مناسبات نه چندان مطلوب کنونی در جهان را متأثر سازد و تغییر دهد، باید ضرورت استقرار فرهنگ گفتگو در جوامع جدی‌تر گرفته شود و باز به خاطر داشته باشیم که یک جامعة گفت‌وگویی می‌تواند الگوی یک جامعة اخلاقی نیز باشد، زیرا در یک جامعه گفت‌وگویی است که سخنان نیکی چون سخن سعدی: «بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند» یا سخن صائب: «جهان شود لب پر خنده‌ای اگر مردم/کنند دست یکی در گره گشایی هم» و عبارت‌هایی مانند: «تمام جهان یک خانواده است» یا «هر چه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز نپسند» و ... می‌تواند به طور واقعی و پایدار معنا شود و در ذهن، ضمیر و رفتار افراد جامعه مستقر شود.
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید