پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ابراهیم برفراز تاریخ


ابراهیم برفراز تاریخ
اگر تاریخ را رابطه انسان با جهان تعریف كنیم و انسان را موجودی تاریخ ساز بدانیم بی شك افرادی هستند كه در نقش آفرینی و جهت دهی تاریخ از جایگاه ویژه ای برخوردارند.حضرت ابراهیم (ع) در میان همین انسان های محوری متمایز و ممتاز است و باید بیشترین سهم را به ابراهیم(ع) بدهیم كه چگونه از بین النهرین و سرزمین عراق آن روز شروع می كند و در شام و فلسطین ادامه می دهد و در جزیرهٔ العرب حركت توحیدیش را به كمال می رساند و در زمین و زمان نقش آفرینی می كند و برای جهان تا پایان آن طرحی را درمی افكند كه همه انسان ها در این طرح تا ابد جای می گیرند و همه آنها در این طرح جهانی لحاظ شده اند كه حتی یك فرد از انسان های امروز و فردا و فرداهای دور از نگاه ابراهیم (ع) دور نمانده است.
اگر تا دیروز از سوی آن جوان مزینانی این سؤال مطرح می شد كه اگر پاپ و ماركس نبودند جهان چگونه بود و نقش محدود و منفی آن دو در ساختن تاریخ بشر ارزیابی می شد، امروز باید این سؤال مطرح شود كه اگر ابراهیم (ع) با این همه نقش گسترده و مثبتش نبود اكنون جهان كجا بود؟!
آیا جهان بشری بدون حضرت ابراهیم(ع) ممكن بود؟
آیا خدای خالق و حاكم بر هستی رضایت می داد كه خود بدون خلیل و دوست بماند و بشر منهای ابراهیم (ع) حیات حیوانیش را داشته باشد و بس؟!
اگر خداوند انسان را در احسن التقویم و بهترین تركیب و فطرت توأم داده و آن را در اسفل السافلین و ابتدای راه قرار داده آیا بدون ابراهیم(ع) این حركت انسان از صفر تا بی نهایت ممكن بود؟!
آیا اگر حضرت ابراهیم (ع) نبود جامعه دینی شكل می گرفت و در نبود آن انسان مجبور نبود یا به توحش روی بیاورد و یا در تمدن الحادی بسوزد و به خسران بنشیند؟!
راستی این ابراهیم(ع) كیست كه با بودنش همه این احتمالات منتفی می شود و تاریخ ساخته می شود و بشر راه خود را تا بی نهایت می یابد. طرح ابراهیم(ع) كه فلك را سقف شكافته است و آن را فرافكنده است كدام است؟
این پرسش ها و پرسش های دیگری كه ذهن انسان كنجكاو را درباره حضرت ابراهیم(ع) به خود مشغول كرده است منبعی را می طلبد كه به آنها پاسخ داده شود و ابراهیم(ع) به ضرورت نیاز انسان امروزی، باز شناخته شود. بی شك بهترین معرف حضرت ابراهیم(ع) خلیل، خلیل او خداوند یكتا و بی همتایی است كه به تعبیر علی(ع) در كتابش برای بشر تجلی نموده است و دوستان دست ساخته خودش را به همه آفریده هایش شناخته است.
قرآن كتاب خدای آسمان ها در زمین، بهترین معرف ابراهیم پدر همه پیامبران تاریخ است كه به زیباترین وجه ممكن در قالب جذاب ترین سخن ها در كوتاه ترین تعبیرها او را شناسانده است تا جهان امام خود را بشناسد و در حیرت ضلالت و تیه نماند و در جاهلیت و سفاهت و ظلمت نمیرد.
و كیست كه این لطافت ها و اشارات قرآنی را بفهمد و بتواند بر دیگران درجایگاه خودش تلاوت نماید تا انسان ها اگر بخواهند هدایت شوند و به نور برسند و به ابراهیم(ع) اقتدا نمایند به كه لقد كانت لكم اسوه حسنه فی حضرت ابراهیم (ع)و الذین آمنوا امعه بی شك از جمله كسانی كه این پیام قرآنی را خوب درك و دریافت نموده اند و آن را به شكل زیبا و در قالبی نو و زیبنده به نسل حاضر و فردا معرفی كرده اند و خودشیفته و شیدای چنین شخصیتی بوده اند استاد علی صفائی حائری معروف به (عین ـ صاد) بوده اند كه خود مشهور آسمان و گمشده اهل زمانش بودند كه صد افسوس كه ناشناخته ماندند و چه زود رخت بربستند و دامن كشان رفتند و به حضرت ابراهیم (ع) و آلش پیوستند.
از ایشان آثار زیادی در حوزه معارف و تربیت و تفسیر به جا مانده كه از جامعیت و انسجام و استناد تام و تمامی برخوردار است كه مجموعه آنها مانیفست تمام و كمال اسلام را نشان می دهد كه از هر التقاط و افراط و پراكنده كاری دستی مبرا و پاك هستند و از آنجا كه فرزند زمان خود بوده اند، نیازهای فكری نسل زمانش را در قالب ادبیاتی جذاب و موجز و رسا كه كاملاً متأثر از ادبیات قرآن است، پاسخ گو بوده اند و چون بر كتاب جاودانه ای چون قرآن تكیه داشته اند لباس كهنگی و روزمرگی را از تن نوشته های خود زدوده اند كه بررسی ادبیات ایشان نیاز به تحقیق و گفت وگوی مستقلی دارد.
ایشان در نوشته های خود به مناسبت های گوناگون از ابراهیم(ع) سخن گفته اند چه آنجا كه از ضرورت حجت و افتخار و اضطرار انسان به حجت های الهی داد سخن داده اند و چه آنجا كه به تفسیر قرآن پرداخته اند و نگاه قرآن به حضرت ابراهیم (ع) را بازخوانی كرده اند و چه آنجا كه به الگوها و سرمشق های بشر پرداخته اند و چه آنجا كه احساسات خود را در قالب شعر نو بیان كرده اند.
● حضرت ابراهیم(ع) بنیانگذار جامعه دینی استاد جوامع را به سه گروه تقسیم می كنند.
۱) جامعه سنتی یا جامعه آشناها
۲) جامعه مدنی یا جامعه بیگانه
۳) جامعه دینی یا جامعه هدف ها.
و به اختصار به ویژگی هر كدام از این جوامع اشاره می كنند: در زندگی قبیله ای و درجامعه آشناها، پدر، تكیه گاه، انس، عشق و افتخار توست. در جامعه مدنی و در جامعه بیگانه ها، حقوق و عدالت و قانون و آزادی وامنیت است كه آدم ها را نگاه می دارد. در امت اسلامی كه فراتر از روابط قبیله ای و تولیدی و معیشتی است، با هدف ها، بیگانه ها را با هم جمع و دورها را نزدیك و نزدیك ها را دور می نماید. جامعه دینی به تعبیر استاد كه نگاهی كاملاً قرآنی و برگرفته از متن دین است جامعه ای است كه از امام و رهبر شروع می شود چنانچه سوره بقره از شكل گیری چنین جامعه ای حكایت دارد آنجا كه ابراهیم(ع) بعد از ابتلاها و آزمایش های مكرر و بعد ازتمامیت بخشیدن به نعمت ها به مقام امامت برای ناس و توده ها می رسد و خداوند او را این چنین خطاب می كند: انی جاعلك للناس اماماً. اما این مقامی است كه بعد از حضرت ابراهیم(ع) همچنان مفتوح می ماند و به درخواست ابراهیم (ع)از خداوند این جایگاه در ذریه او به ودیعه گذاشته می شود، با یك شرط و آن هم عصمت آنها، كه به بیان استاد همان مقام آگاهی و آزادی است،
یعنی آگاه بودن بر همه راه بشر از مرحله قبل از جنین تا بی نهایت و آزاد بودن از هر تعلقی به غیر از حق. كه این دو بال آگاهی و آزادی در این وسعت از انسانی امامی و رهبری می سازد كه لحظه ای از لحظه های زندگیش را ظالم نباشد و ذره ای بر خود و بر دیگران و بر خدا و هستی ظلم و تعدی نكرده باشد.حضرت ابراهیم(ع) با دستیابی به این مقام متعالی امام و جلودار انسان ها می شود و مأمور می شود انسان ها را تا به سر منزل مقصود هدایت و رهبری كند و برای این مأموریت و رسالت بزرگ بیت و خانه ای را می خواهد كه از آنجا دعوتش را شروع كند و همه انسان ها را فراخوانی نماید كه خداوند كعبه را برای او بیت و خانه قرار می دهد.
اذ جعلنا البیت مثابه للناس و امناً.
با جعل بیت وخانه طرح بلد امن ریخته می شود و بلدامین و شهر مكه شكل می گیرد كه بیت را در خود دارد و ام القری و مركز دعوت جهانی حضرت ابراهیم(ع) قرار می گیرد.
حضرت ابراهیم (ع) برای امنیت و بهره مندی اهل این بلد دعا می كند و از خداوند می خواهد كه دل های عالمیان را به سوی اهل البیت آن مشتاق و شیدا گرداند: فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم
ابراهیم(ع) از این بیت و از این بلد انسان ها را به حق و به صاحب بیت دعوت می كند و آنها كه به او اقبال می كنند و گرایش می یابند و ایمان می آورند و حنیف می شوند امت واحده را بوجود می آورند، كه امت ابراهیم(ع) و امت حنیف و امت اسلام نام می گیرد و جامعه دینی شكل می یابد. كه در این جامعه رابطه ها نه براساس آشنایی ها و پیوندهای خونی و نه براساس منافع كه براساس عدل و احسان و براساس اخوت هاست.
این جامعه دینی براساس تربیت نیروهای هماهنگ با این اهداف و جاسازی و جایگزینی آنها بر پایه مثلث انتظار و تقیه و قیام حكومت دینی را بوجود می آورند.
ملت و روش حضرت ابراهیم (ع) برای دعوت و ایجاد جامعه دینی و پیوند افراد آن جامعه، حكمت، بینات، كتاب و میزان است كه استاد در این باره می گویند: این دعای ابراهیم (ع) و اسماعیل است كه امامت و بیت و بلد و امت را پایه ریزی می كند و از او رسالت و اسلام و ملت را تمنا دارند و این ملت ابراهیمی است و این روش اوست كه از حكمت نه سفاهت و از گزینش و اصطفا نه هرز رفتن و از صلاح نه تباهی نشان دارد. و من یرغب عن مله ابراهیم الآمن سفه نفسه چه كسی از ملت ابراهیم چشم می پوشد و روی می گرداند، مگر آن كه خود را باخته باشد و از خود چشم پوشیده باشد.
این گونه امام و بیت و بلد به هم گره می خورند و ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع ) اینگونه پایه های بیت را بالا می برند و امت اسلامی و جامعه دینی را پایه گذاری می كنند.
● بستر جامعه دینی
آیا جامعه دینی شرایط خاص و زمینه ویژه ای را می طلبد یا در هر شرایط و هرجامعه ای اعم از سنتی و مدنی می تواند شكل بگیرد و محقق شود كه استاد از این بستر می گوید و از تأثیرگذاری آن بر سایر جوامع كه تحقیق و تفصیل بیشتر این بحث را در كتاب از جامعه دینی تا حكومت دینی می توانید ملاحظه كنید. در بستر هر نوع اجتماعی از جامعه بدوی گرفته تا عشایری، تا روستایی تا صنعتی و فراصنعتی، در تمامی این بسترها، جامعه دینی شكل می گیرد. جامعه بدوی تا مدنی همگی می توانند بستر جامعه دینی باشند. جامعه دینی و ولایی در برابر جامعه مدنی نیست. همان طور كه در برابر جامعه بدوی و عشایری و روستایی نیست. مدینه النبی و جامعه دینی هر كدام از انبیا در این بسترها و در دل جوامع مختلف بالیده و سربرداشته و در ساخت و بافت و روابط و در عوامل رشد و عوامل آسیب با این جوامع مشابهتی ندارد.
جامعه مدنی با اجتماعی كه پیوندها و خویشاوندی ها و كدخدامنشی ها كارساز آن نیست، درجمع بیگانه ها و مهاجرها كه حافظ و پاسداری از خویش و عشیره ندارد، شكل می گیرد. اصناف، حقوق شهروندان را عهده دار است و اصناف به احزاب، و حزب به نهادهای سیاسی و قدرت راه می یابد و حقوق و امنیت و آزادی و رفاه جمع از این رهگذر فراهم می شود در حالی كه در جوامع بدوی و عشایری حقوق و امنیت به گونه ای دیگر تأمین می شد و رفاه و تكافل و تعاون برقرار و مدار دیگر بود. حال چه دراین جمع یا آن جمع، رسول هنگامی كه دعوتش را آغاز می كند و بانگ برمی دارد با دو اقلیت و یك اكثریت برخورد دارد. یك اقلیت صالح و مصلح است كه زود شكل می گیرد و سپس به شكل دادن و ساختن می پردازد و یك اقلیت دیگر، فاسد و مفسد است كه زود می گندد و گند را محصور و محبوس نمی سازد كه سرایت می دهد و می پراكند و یك اكثریت هم تحت تأثیر این دو اقلیت باقی می ماند كه رسول و طاغوت نیروهاشان را و دعوتشان را با آنها و برای آنها می آورند. از دل همین اكثریت، مقبلی را كه روی آورده، در برابر مدبری كه پشت كرده می گذراند و پس از تبیین و صف به قتال و درگیری روی می آورد.
ساخت و بافت جامعه دینی با دعوت و هدایت و تربیت و اقبال و ادبار و صف و قتال گره می خورد، در حالی كه جامعه مدنی با هجرت و صنعت و اصناف و احزاب به تقسیم منافع و تقسیم قدرت و بحث درصدها می رسند و در هر زمان بر فراز جامعه بدوی وعشایری و روستایی و شهری و بر فراز جامعه مدنی، جامعه دینی شكل می گیرد و با تبیین و روشنگری، اقبال و ادبار و صف و مبارزه آغاز می شود، این گونه هدایت و تربیت و اخلاق و تجمع و تشكل به هم گره می خورد و زندگی و مرگ جوامع دینی با زندگی و سازندگی پایان و یا عقیم شدن و مرگ اصحاب همراه رقم می خورد تا آنجا كه با انتظار و تقیه و قیام مستمر، سازندگی و تشكل و دایره تربیت و صف و قتال، تحقق می یابد.
● ابراهیم(ع) و وحدت عشق و عقل
راستی چگونه ابراهیم (ع)در دل آتش سوزان نمرود چنان آرام است كه به تعبیر خواجه شیراز به چیدن گل از شعله های آتش مشغول می شود و چون جبرائیل(ع) امین به كمك او می آید تا او را از آتش نجات دهد دست رد بر سینه او می زند كه صائب تبریزی به لطافت از این حكایت می كند:
خواهی كه بر تو آتش سوزان شود بهشت
امداد چون خلیل ز روح الامین مجو
با چه منطق عقلانی ابراهیم همسر عزیزش هاجر و فرزند خردسالش اسماعیل را كه خداوند در دوران پیری به او داده در سرزمین لم یزرع كه نه زمینش می روید و نه آسمانش می بارد و نه حركت موجود زنده ای و نه جیك جیك پرنده ای به گوش می رسد، رها می كند و می رود؟!!
كدام عقل سلیم بر این مسأله صحه می گذارد كه وقتی به ابراهیم امر می شود تا همین جوان رعنا و همه عطیه الهی دوران كهولت را ذبح كند یك لحظه در برابر وسوسه های شیطان درنگ نمی كند و او را سنگ باران می كند و هنگامی كه كارد را بر گلوی چنین فرزندی می گذارد تا از بیخ گلو را ببرد و كارد نمی برد با عصبانیت كارد را بر زمین می زند كه چرا این كارد در اجرای فرمان معشوقش كوتاهی می كند.
فهم و هضم این كارها برای ما غیرممكن و برای راه رفته هایی كه مدعی مقاماتی نیز هستند غیرعاقلانه و تنها عاشقانه است كه عقل در راه چنین عشق هایی كور و نابینا است كه گفته اند:
عقل در راه عشق نابیناست
عاقلی كار بوعلی سیناست
عرفان و تصوف و روانكاوی هیچ كدام كارهای ابراهیم را برخاسته از عقل حسابگر نمی دانند كه این كارها فراتر از عقل است و تنها انسان عاشق چنین كارهایی را انجام می دهد.استاد صفائی در نقد جدایی عقل و عشق و تعارض و ضدیت این دو و در تبیین كارهای ابراهیم كه همه برخاسته از عقل او و اعمالی كاملاً عقلانی است می فرمایند:
.... هنگامی كه عشقی بزرگ تر دل را بگیرد عشق های كوچك تر نردبان آن خواهند بود. ما با همین توضیح می توانیم راز فداكاری هایی را كه در تاریخ آمده و به افسانه می ماند، كشف كنیم و حقیقت آن واقعیت ها را بیابیم كه چگونه حضرت ابراهیم (ع)از اسماعیلش می گذرد و خیلی ها از جانشان، آن هم در روی سنگ های داغ ودر زیر تازیانه ها و در كنار شكنجه ها؟ آندره زیگفرید در فصل آخر كتاب روح ملت ها می گوید: بعضی از حادثه ها را عشق می فهمد اما عقل از تحلیل آن عاجز است و به داستان ابراهیم اشاره می كند و نتیجه می گیرد كه عقل زبان عشق را نمی فهمد.
این مسأله در زبان عرفان و تصوف ما هم ریشه دارد كه عقل گفت ... عشق گفت ... اما این عقل فارغ است كه با عشق و عقل عاشق مباحثه دارد. همیشه عقل عاشق، با عشق او هماهنگ است.
این نتیجه گیری كاملاً اشتباه است و این اشتباه از آنجاست كه او عقل فارغ را با عشق عاشق می سنجد، در حالی كه باید عقل عاشق را با عشق او سنجید.
مگر این یك دستور نیست كه مهم را فدای مهم تر كن. برپایه همین دستور و همین عقل، حضرت ابراهیم (ع) اسماعیلش را قربانی می كند. ابراهیم(ع) به مهم تر از اسماعیل رسیده و حتی به نزدیك تر از خود به خود، رسیده و این است كه به دستور عقل خود، مهم را فدای مهم تر می كند؛ گرچه عقل دیگران به این مهم تر نرسیده باشد. او می بیند كه اسماعیلش در كنار یك آوار و با یك ضربه از سم اسبی به مرگ می رسد و جانش را می بازد. ابراهیم(ع) می خواهد، این جان از دست رفته را به دست بیاورد و در راهی و در جهتی آن را به جریان بیندازد. ابراهیم(ع) می خواهد به رشد برسد و به رشد برساند و این است كه با آن دستور، خودش كارد را به دست می گیرد و اسماعیل(ع) را می بندد و كارد می كشد و هنگامی كه می بیند رگ ها بریده نمی شوند و خون ها بیرون نمی ریزند، سخت خشمگین می گردد و كارد را بر زمین می كوبد و اگر همین كار را نمی كرد در امتحان باخته بود، كه عشقی نبوده و سنجشی نبوده، فقط حرفی بوده و سخنی.
اما خدای ابراهیم ... او نمی خواهد اسماعیل(ع) ها كشته شوند، او می خواهد ابراهیم ها آزاد شوند و رشد كنند و به قرب و رضوان دست بیایند.
ابراهیم(ع) كارش را تمام كرده بود و به آزادی رسیده بود و جز این كاری نیست، كه حتی اعمال مقدمه هستند و اگر كسی مقدمه را بیاورد و به این آزادی نرسد، كاری نكرده. اگر كسی اسماعیل(ع) را بكشد و اسیر این كشتن و این آزادی باشد، كاری نكرده كه در هر حال در اسارت است، بی جهت نیست كه می گویند: نیه المومن خیر من عمله.
اگر عقل را آن گونه تعریف كنیم كه در بیانات نورانی آل ابراهیم(ع) آمده كه می فرمایند العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان عقل نیرویی است كه می سنجد و براساس این سنجش بهترین معبود را كه رحمن است و بخشنده و بی نیاز است، انتخاب می كند و بر اطاعت و فرمان او گردن می نهد باید بگوییم كه ابراهیم(ع) عاقل ترین عاقل ها است كه این چنین فنایی در عبودیت رحمان است و از غیر او حتی اسماعیلش آزاد.
چنانچه در جای دیگر استاد می فرمایند:
اما ابراهیم(ع) كاملاً منطقی و عاقلانه اسماعیل(ع) را و مرگ ها را و خدا را و بقا را سنجیده و اسماعیل(ع) را در بهترین راه به جریان انداخته.
این حكم عقل است كه مهم را فدای مهم تر كن. ابراهیم(ع) به مهم تر رسیده و در این دید دیگر تناقضی نیست. تناقض، میان دید من و عشق ابراهیم(ع) است. من هنوز اسماعیل هایم برایم مهم تر هستند و این است كه همه چیز را فدایشان می كنم و این است كه كار ابراهیم(ع) را نمی فهمم.
فكر، معبودها را می یابد و عقل،آنها را می سنجد و دل، بهترین را انتخاب می كند، پس تناقض در كجاست؟
● ابراهیم(ع) احیاگر دل ها
چه كسی دردآشناتر و مهربان تر و دلسوزتر از ابراهیم(ع) كه تمام هستیش را به خدا بخشیده تا انسان ها را جانی دوباره بخشد و به آنها حیات انسانی دهد تا به تعبیر استاد مردار زمین و مرده زمان نشوند. ابراهیم(ع) این مقام احیاگری را از خداوند می خواهد و از او درخواست می كند: رب ارنی كیف تحیی الموتی بار الها چگونگی زنده شدن مرده ها را به من ارائه بده همان مرده هایی كه قلبشان مرده و تاریك گشته و ظلمانی شده اند؟
خداوند این احیاگری را در وسعت هستی به ابراهیم(ع) می بخشد كه این مقام به بیان استاد صفائی از ساده ترین مرحله حیات باكتری ها و سلول ها تا شعور، تا تفكر تا تعقل، تا حیات قلب را شامل می شود. بی شك این مقام بالاتر از مقام احیاگری حضرت عیسی(ع) است كه در رابطه با عیسی قرآن می فرماید واحی الموتی باذن الله مرده ها را به اذن پروردگار زنده می كنم كه این اذن در داستان عیسی(ع) مكرر آمده در حالی كه ابراهیم(ع) این مرحله اذن و رخصت را گذرانده و در قید آن نمی باشد و همین نكته است كه قید باذن الله در داستان ابراهیم(ع) ذكر نمی شود. ابراهیم(ع) در راستای این احیاگری مأمور می شود تا پرنده ها و داعیانی از نسل خود بسازد و آنها را پراكنده كند و بر هر بلندایی قرار دهد و آنها را صدا بزند تا با شتاب بسوی او بیایند.
فخذ اربعه من الطیر فصیر هن الیك
بی شك همه انبیا و همه احیاگران الهی و همه شبان های زنده تاریخ چون اسحاق و یعقوب و یوسف و موسی و چون اسماعیل(ع) و محمد(ص) از نسل ابراهیم(ع) هستند. و محمد (ص) كه استجابت دعوتش موجب حیات انسان هاست؛ یا ایها الذین آمنوا استجیبولله و للرسول اذا دعاكم لما یحیكم
این محمد اكرم(ص) خواسته ابراهیم از خداوند است كه خودش فرموده است: انا دعوت ابی ابراهیم
من خوانده پدرم ابراهیم هستم و همین خواسته را قرآن از قول ابراهیم این چنین حكایت می كند: ربنا و بعث فیهم رسولا منهم یتلوعلیهم آیاته و یعلمهم الكتاب و الحكمه و یزكیهم: پروردگارا، در میان اینها پیامبری از خودشان برانگیز تا نشانه های تو را بر آنها تلاوت كند و مدام از تو بگوید و كتاب و حكمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را بارور سازد و سرشار گرداند.
حضرت ابراهیم(ع) می داند كه حیاتش در كره خاكی پایان می یابد ولی رسالت و اهدافش باید زنده بماند و توسط پرنده هایی به شرق و غرب عالم رسانده شود این است كه برای آخرین زمان های عمر دنیا، آنجا كه وحی خاتمه می یابد كسی را بخواهد و بخواند كه از همه نسل او افضل است و ویژگی خاص او این است كه رحمهٔ للعالمین و پیامبر رحمت است.
حضرت ابراهیم(ع) در تداوم این پیامبر رحمت در امتش زبان صادقی را طلب می كند كه بعد از محمد(ص) بتواند اهداف رسالتش را به تمامیت برساند، دین را به كمال برساند و نعمت ها را متمم باشد. واجعل لی لسان صدق فی الآخرین و آن زبان صادق كسی جز علی بن ابی طالب نیست كه یك ضربه او به حاكمیت كفر پایان می دهد و دین را استوار می سازد و از آنجا كه در این ضربه عبادت انسان و پری را می خواهد از عبادت همه آنها برتر می شود. علی كه خدای سخن و امیر كلام است كه زبان او همچون شمشیرش برنده است و با جاری حكمت قلب های مرده را حیات می دهد. همان علی كه بر دوش محمد(ص) بالا می رود تا همه بت های برافراشته در خانه توحید ابراهیم را بشكند و حتی بت بزرگی راكه ابراهیم برای نشان دادن حقارت آن بت نشكست درهم می شكند و زیر پای امت محمد در ورود به خانه ابراهیم، بیت الله الحرام مدفون می كند، همان كه به عالم شهدای كربلا را علم می كند تا با خون خود درخت دین را آبیاری كنند و انسان ها را حیاتی دوباره بخشند.
اگر صفائی امروز این چنین شكرشكن از ابراهیم بت شكن می گوید از آن جهت است كه از علی(ع) آموخته است و خود را وامدار علی(ع) می داند و در آخرین سروده خود «تو به من آموختی» اندیشه ناب را نشأت گرفته از مكتب علی می داند كه در عید غدیر از آن یاد خواهیم كرد.
تداوم ابراهیم در نسل محمد(ص) و علی(ع) كه خود ذریه ابراهیم هستند نهادینه می شود تا در نهایت به مصلح جهانی كه این روزها عزیزترین میهمان سرزمین معرفت و شعور، عرفات و مشعرالحرام است ختم می شود و با ظهور او همه آرمان های ابراهیم و آل او تحقق می پذیرد و توحید خالص و اسلام ابراهیم(ع) هستی را یكپارچه فرامی گیرد و انسان ها از گرگ های درنده ای كه انسانیت آنها را به یغما می برند رهایی می یابد. این گونه حضرت ابراهیم(ع) راست قامت بر بام بلند هستی تاریخ را نظاره می كند و براساس قدرت احیاگری خود جهان را به سمتی كه خواسته سیر می دهد و این چنین تاریخ را می سازد.
● ابراهیم(ع) از عالم ذر تا پایان تاریخ
بحث عالم ذر كه از مباحث پیچیده كلامی است و عرفان ما نیز پر از حكایت های این عالم است همه از این خطاب قرآنی برخاسته كه خداوند به انسان ها می فرماید: الست بربكم آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی یكصدا می گویند: بلی. و این میثاق و پیمان را امضا می كنند و بر آن شهادت می دهند. این واقعه كجا اتفاق افتاده است، درچه دورانی، و در چه مرحله ای از انسان این پیمان گرفته شده است؟ عالم ذر با این عالم چه نسبتی دارد؟ می گویند انسان قبل از آمدن به این دنیا در عالم دیگر درحالی كه ذراتی بیش نبوده این واقعه برای او اتفاق افتاده است كه عطار نیشابوری پدر عرفان فارسی می گوید:
پیش زما جان ما خورده شراب الست
ما همه زان یك شراب مست الست آمدیم
و مولوی در پی عطار می گوید: در آن الست و بلی جان بی بدن بودی
تو را نمود كه آنی چه در غم اینی
دیگرانی چون علامه طباطبایی می گویند نه دو عالم كه دو نشأت است نشأ كن و نشأ یكون حقیقت انسان چون سایر حقایق نزد خداوند هست كه ما من شی الا عند ناخزائنه هر چیزی در نزد ما یك حقیقت و اصلی دارد كه در نشأیكون و در مرحله تنزیل لباس وجود به خود می گیرد.
استاد صفائی درباره عالم ذر می گوید دو عالم نیست كه دو منظر است ؛ یك عالم و یك حقیقت بیشتر نیست لكن از دو نظره و از دو نگاه ، متفاوت می شود كه از منظر بالا و منظر احاطه ربوبی از ازل تا ابد همه چیز در حضور حق مشهود است. در آن نگاه تغییر و تحولی نیست، و تغییر و تحول از منظر پایین است كه در این نگاه زمینی و از پایین انسان شاهد تدریج و تغییر و تحول است درست مانند داستان قطار شترها كه اگر كسی آنها را از یك روزنه تماشا كند در هر آن یك شتر را می بیند كه قبل و بعد و گذشته و آینده ای دارد و اگر از بالا نگاه كند همه را یك جا شهود می كند. و استاد از طرح این دومنظر نتیجه می گیرند كه این نظره ربوبی و این نگاه از بالا كه همه عالم یك جا مشهود است برای كسانی كه بسط وجودی یافته اند باز است كه معراج پیامبر به همین حقیقت و نظره ربوبی برمی گردد و همین است كه حضرت ابراهیم(ع) همه را می بیند و همه را صدا می زند: و اذن فی الناس بالحج
و این همان نكته ای است كه ابراهیم(ع)، را با این بسط وجودی بر بلندای تاریخ قرار می دهد كه همه انسان ها را از ازل تا ابد یكی می بیند و به همه آنها اعلان می كند و همه را به حج و قصد و آهنگ خانه خدا و عبودیت حق دعوت می كند و به میزان اجابتی كه از طرف انسان ها انجام گرفته و به میزان لبیكی كه گفته اند به حج مشرف می شوند. در واقع دو عالم نسبت كه دو نظره است. این لبیك امروز ما همان لبیك ماست كه از منظر دیگر به گونه ای دیگر حكایت می شود، شاید حقیقت عالم ذر هم حكایت همین نظره تدریجی و همین احاطه ربوبی و نظره جامع باشد. هنگامی كه خزائن با قدر و قضا و تنزیل همراه می شود اینگونه عوالم و نظره ها درهم می آمیزد.
و با همین نگاه و همین نگرش است كه استاد بعد از چهار هزار سال از حیات ابراهیم(ع) او را صدا می زند كه ای شبان زنده تاریخ بت های بزرگ عصر حاضر را بشكن و ما را از گرگ های مردار نجات دهد.
لحظه های رام عمر من،همچون میش های سرشار، از پشت تپه های شب و روز می آیند.
من زمین را صدا نمی زنم كه بروید.
و آسمان را صدا نمی زنم كه ببارد.
لحظه های سرشار عمرم را چه كسی می دوشد؟
در چراگاه سبز عمر من، چه كسی خیمه می زند؟
من در جایی ایستاده ام كه هنوز گله عمرم را نمی بینم
آیا گرگی در شیار تپه های شب و روز نایستاده است؟
شاید... گرگ گرسنه ای باشد،كه نمی خواهد، من، بهاره های عمرم را در معبد آگاهیم همچون ابراهیم ذبح كنم.
گرگ مردار را می خواهد.
می خواهد مردار را ببوید.
ای شبان های زنده تاریخ
ای نوح
ای ابراهیم
ای موسی
ای مسیح
و ای محمد این تلاوت بیداری
گرگ ها را تو می دانی كه چگونه ایستاده اند،
گرگ هایی كه پوستین میش ها را هم پوشیده اند،
اكنون لحظه های رام عمر من
همچون میش ها از پشت تپه می آید
های های چوپان ها را می شنوم
پستان های سرشار میش ها را می بینم،
ای محمد بیدار، مرا چوپانی بیاموز
من در جایی ایستاده ام كه هنوز گله عمرم را نمی بینم.
تپه ها در پیش چشم من ایستاده اند.
مرا تا آنجا كه ایستاده ای
مرا تا شهادت، تا این اوج بیدار، چوپانی بیاموز.
ای شبان های زنده تاریخ
گرگ ها آخرین میش ها را هم به دندان گرفته اند.
گرگ ها پوستین میش ها را هم پوشیده اند.
آیا می توانم لحظه های سرشار عمرم را
همچون ابراهیم در معبد آگاهیم، ذبح كنم؟
های های چوپان ها را می شنوم
پستان های سرشار میش ها را می بینم
چوپانی را انتظار می كشم كه چوپانی می آموزد
و گرگ ها را حتی در پوستین میش ها می شناسد.
عبدالمجید فلسفیان
منبع : روزنامه ایران