یکشنبه, ۲۰ خرداد, ۱۴۰۳ / 9 June, 2024
مجله ویستا

در غیاب نخبگان


احمدی نژاد در شرایطی نامزد ریاست جمهوری شد كه هیچ حزب اصولگرایی از او برای نامزدی ریاست جمهوری دعوت نكرد. نه تنها گروه های سنتی محافظه كار كه برخی گروه های سیاسی كه محمود احمدی نژاد عضو مركزیت آنها بود (مانند جامعه اسلامی مهندسان و جمعیت ایثارگران) از نامزدهای دیگر حمایت كردند. احمدی نژاد نیز ترجیح داد كه از آغاز در زمین محافظه كاران (به طور مشخص شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی به ریاست علی اكبر ناطق نوری) بازی نكند و با چراغ خاموش به كرسی ریاست جمهوری نزدیك شود و در كمال بی اعتنایی دیگران ثبت نام كند و البته در كمال ناباوری آنان رئیس جمهوری شود. احمدی نژاد تنها در یك مقطع از حمایت جناح شورای شهر ائتلاف آبادگران برخوردار شد درحالی كه جناح مجلس هفتم همین ائتلاف از محمدباقر قالیباف حمایت می كردند. هیچ نشریه ای از احمدی نژاد حمایت نكرد و هیچ حزبی برای او بیانیه صادر نكرد. با وجود این احمدی نژاد رئیس جمهور شد بدون آن كه ریاست جمهوری وی تغییری در آرایش نیروهای سیاسی ایجاد كند. می دانیم كه به دلیل عدم پیوستگی نظام پارلمانی و نهاد ریاست جمهوری ایران (كه هریك منشاء مشروعیتی جداگانه و مستقل و متكی به رای مستقیم مردم دارند) هنگامی كه رئیس جمهور جدیدی در ایران به قدرت می رسد اكثریت و اقلیت پارلمان جابه جا می شود و دست كم در آغاز به كار دولت جدید تعداد حامیان دولت از مخالفان آن بیشتر می شود. با همین منطق بود كه وزرای دولت اول سیدمحمد خاتمی با وجود اكثریت محافظه كار مجلس پنجم (حتی عبدالله نوری و عطاالله مهاجرانی كه اكثریت وقت به شدت مخالف آن دوبودند) رای آوردند. اما در مورد محمود احمدی نژاد چنین اتفاقی رخ نداد. غیرمنتظره بودن ریاست جمهوری وی برخلاف غیر منتظره بودن ریاست جمهوری خاتمی به خضوع و فروتنی و سردرگمی موافقان و مخالفان منتهی نشد. مجلس هفتم (كه از نظر اصلاح طلبان ایجاد آن یك حلقه از زنجیره تحولاتی بود كه به ریاست جمهوری احمدی نژاد منتهی شد) مهمترین نهاد مخالف دولت شد و این همان مجلسی است كه نه اصلاح طلب كه اصولگرا خوانده می شد و البته هرگز به احمدی نژاد رای نداده بود. اكثریت مجلس هفتم در بیست و هفتم خرداد به دو بخش تقسیم شدند. گروهی به رهبری محمدرضا باهنر به علی لاریجانی رای دادند و گروهی به رهبری احمد توكلی به محمدباقر قالیباف. بودند كسانی كه از اكثریت به هاشمی رفسنجانی رای دادند و نیز آنان كه به محسن رضایی می خواستند رای دهند یا مهدی كروبی و شاید تنها چند نفر به مصطفی معین. اما به نظر می رسد كمتر كسی در بیست و هفتم خرداد رسماً از احمدی نژاد حمایت كرد. احمدی نژاد نیز از هنگامی كه رئیس جمهور شده حساب خود را با نخبگان كشور روشن كرده است. او معتقد است كه چون هیچ یك از نامزدهای حزبی و جناحی در انتخابات پیروز نشدند پس عصر احزاب در ایران شروع نشده به پایان رسیده است. پس مستقیماً با مردم سخن می گوید همان مردمی كه ظاهراً بدون توجه به احزاب به احمدی نژاد رای داده اند. احمدی نژاد باب سخنگویی دولت با خبرنگاران رسانه ها را بسته است و هرازگاهی خود مستقیماً از پشت شیشه تلویزیون با مردم سخن می گوید، با سیاستمداران و نخبگان حتی محافظه كار (البته به جز محمدرضا باهنر) ارتباط تعریف شده ای ندارد و ترجیح می دهد از «توده مردم» سخن بگوید:كلیت بدون شكل واحد و متغیر ناپایداری كه نمی تواند به همان معنایی باشد كه معمولاً از واژه «ملت» فهمیده می شود. نتیجه آنكه هم رئیس جمهور برای نخبگان پیش بینی ناپذیر است و هم نخبگان برای او. هم او یك شبه وزیر معرفی می كند (و گویا ترجیح می دهد مانند روز سوم تیر شگفتی ساز و غیر منتظره بماند) و هم مجلس برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی سه بار پیاپی به انتخاب های معرفی شده رئیس جمهور رای منفی می دهد. این اتفاق تنها با سال های اول انقلاب اسلامی (كه هنوز نهاد دولت بی ثبات بود) قابل مقایسه است و آثار زیان بار خود را در ثبات كشور در همین مدت كوتاه نشان داده است. وضعیت بورس تهران، مذاكرات نفتی ایران و روابط خارجی ایران مصداق عینی این بی ثباتی نگران كننده است. وضعیتی كه در صورت تداوم بی توجهی رئیس جمهور به نخبگان ادامه پیدا خواهد كرد. تصور آقای احمدی نژاد از حكمرانی و دموكراسی (واژه ای كه در ادبیات سیاسی ایشان مفقود است) چیزی شبیه باورهای توده گرایانی است كه معتقدند باید بدون هیچ واسطه ای با عامه مردم سخن گفت.
فروتنی در برابر خلق اخلاق پسندیده ای است كه باید در حاكمان ایران احیا شود اما حذف نخبگان و آنان را به چوب اشرافیت راندن فروتنی نیست نوعی غرور و خودپسندی است. در عالی ترین دموكراسی ها برای جلوگیری از عوام سالاری (كه مفهومی جدای از مردم سالاری) است نهاد های واسطه ای به وجود آمده اند كه معمولاً آن را جامعه مدنی می خوانند و رابطه میان توده مردم و نهاد دولت هستند. در واقع اگرچه تصمیم گیری نهایی با عامه مردم است اما تصمیم سازی بر عهده این نخبگان قرار دارد. نخبگان مذكور البته از میان همان عامه مردم برخاسته اند و در كار اداره كشور كارآزموده شده اند و تجربه هایی كه از بركت اعتماد مردم به دست آورده اند را در اختیار حاكمان قرار می دهند تا بتوانند به بهترین نحو حكمرانی كنند. به همین دلیل در بسیاری از كشورها انتخاب رئیس دولت بر عهده مجالسی است كه از همین نخبگان فراهم آمده است. چنان كه در كشور ما نیز مقام رهبری توسط مجلس خبرگان انتخاب می شود. در كشورهایی كه رئیس جمهور مستقیماً توسط مردم انتخاب می شود (مانند ایالات متحده آمریكا) احزاب سیاسی در تعیین نامزد نهایی نقشی اساسی دارند. همچنین در كنار مجالس عامه مجالسی به نام سنا (یا در زبان اعراب؛ مجلس الشیوخ) وجود دارند كه از پوپولیسم جلوگیری می كنند چنین نظمی در دموكراسی های مدرن هم مقابل نظام های آریستوكراسی است كه در آن اشراف به سبب خون و خاندان به قدرت می رسند و هم در مقابل نظام های پوپولیستی قرار می گیرند كه در آن نهادهای واسطه حذف می شوند و حاكمان مستقیماً بر توده ها حكومت می كنند. تصور ما از حكمرانی نمی تواند مانند تصور حاكمان ایران باستان باشد كه با نصب زنگ و ریسمان بر در دیوان گمان عدالت گستری و دادگری بریم.نهادهای واسطه در دموكراسی های مدرن می توانند اهمیت موضوعات را به مردم یادآوری كنند، آنان را در برابر انتخاب های مناسب قرار دهند و به حاكمان تضمین دهند كه چه گزینه ای آنان را هم به تحقق اهدافشان می رساند و هم مردم را پشتیبان ایشان قرار می دهد. بدین ترتیب از شوك های بزرگ و نابودكننده بر اقتصاد و فرهنگ و سیاست كشور جلوگیری می شود و هم دولت می تواند به پذیرش پیشنهادات خود امیدوار شود و هم جامعه از ایجاد ثبات و آرامش در كشور مطمئن شود.طی سه ماه دولت آقای احمدی نژاد چنین نظامی در كشور وجود ندارد. رئیس جمهوری حتی در هماهنگی با مجلسی كه همفكرانش در آن اكثریت دارند، ناكام است. نمی شود كه رئیس جمهور به وظیفه خود در معرفی وزرا اقدام كند و مجلس هم به وظیفه خود در رد وزرا، و هر دو بگویند ما تنها مامور به وظیفه ایم نه نتیجه. ساعت ها مباحثه در صحن پارلمان و مدت ها سردرگمی در صحن جامعه سبب شده دولت كنونی هنوز نتواند به استقراری كامل دست یابد.عدم استقرار این دولت نه تنها سبب می شود توفیق های آن برای حامیانش جلوه گر شود بلكه منتقدان را در معرض این واقعیت قرار می دهد كه دولت غیرمستقر را نمی توان نقد كرد و جز در باب دلایل عدم استقرار آن نمی توان سخن گفت.اكنون رئیس جمهور باید به ترمیم رابطه خود با نخبگان بپردازد. این نخبگان از خبرنگارانی كه باید اخبار علنی دولت را مخابره كنند آغاز می شود و تا نمایندگانی كه باید به وزرای پیشنهادی رئیس جمهور رای دهند ادامه می یابد.هیچ ایرادی ندارد كه رئیس جمهور وزرای ناشناخته را به عنوان ظرفیت های كشف شده مدیریت در كشور به مجلس معرفی كند اما حداقل در بدو معرفی باید این وزرا در معرض افكار عمومی قرار گیرند تا شناخته شوند نه اینكه تنها رئیس دولت هرازگاهی از پشت پرده شیشه ای تلویزیون با مردم سخن گوید. نكته جالب توجه آنكه رئیس جمهوری كه رئیس همه كشور است هرازگاهی نخبگان كشور را (كه معمولاً آنان را با اشراف اشتباه می گیرد) به افشاگری فرا می خواند.و به جای كم كردن فاصله با آنان بر عرض و طول این شكاف می افزاید. ابتكار احمدی نژاد در مواجهه مستقیم با مردم، دیدارهای مردمی در عصر شهرداری و سفرهای استانی در عصر ریاست جمهوری فی نفسه بد نیست و به خصوص در كسب رای مردم نقش مهمی دارد اما نادیده گرفتن نخبگان كشور سبب می شود هیچ مدافعی برای دولت پیدا نشود و تنها بر انتظارات بی پایان و سپس ناامیدی های بیكران عامه مردم لایه ای دیگر تنیده شود.وضعیت كنونی دولت، تداوم بی اعتمادی نخبگان و قطع رابطه رئیس دولت و نخبگان است. چنین وضعیتی هم جامعه و هم دولت را در وضعی ناپایدار قرار داد. در چنین صورتی تنها یك خاطره ناتمام از این كابینه ناتمام باقی خواهد ماند و بس.

محمد قوچانی
منبع : روزنامه شرق