سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

کسی جرات نمی کند حرف خود را بگوید


●۲۷خرداد
حاج محمدمهدی شریف كاشانی كه خود از روحانیون مشروطه خواه بوده و یادداشت های روزانه ای از رویدادهای مشروطه نگاشته كه به نام «واقعات اتفاقیه در روزگار» چاپ شده است، این روزها به دیدار عین الدوله رفته و بر این باور است كه عین الدوله با تاسیس عدالتخانه مخالف بوده و روزها را به دفع الوقت و وعده و وعید و امروز و فردا كردن سپری می كرده است. وی پس از دیداری با عین الدوله می نویسد: «آنچه من فهمیدم اصلاً اصلاً، حضرت اتابك [عین الدوله] حاضر بر اصلاح نیست، بلكه مقید به جلوگیری از شخص آقا سیدعبدالله [بهبهانی] می باشد. امروزها شهرت كرده بود كه شعاع السلطنه داوطلب شده كه دفاع آقایان را به عهده من واگذار كنید.» و سپس چون به دستگاه عین الدوله نیز دسترسی داشته، شنیده های خود را در این روزها چنین می نویسد: «یكی از محارم و معاشرین اتابك، محرمانه راپرت داد كه در این چندروزه، بعضی از وعاظ گرفته، تبعید خواهند شد. بعد هم آن آقایانی كه مصدر و منشاء بعضی كارها بوده اند، گرفتار خواهند بود. در این خیالات بوده كه اعلیحضرت در فرح آباد سكته می كند. تقریباً چهار ساعت در حال بیهوشی بوده است. بعد از هوش آمدن و عودت به شهر، تغییر كلی در حال و خیال حضرت اتابك ظاهر می شود كه حالا با این كسالت شاه، خوب است صدایی بلند نشود. چون رشته تمام امور به دست خودشان می باشد. به این جهت، یك وحشت و دهشت غریبی در میانه مردم می باشد، به واسطه همراهی عمومی در حضرت عبدالعظیم از آقایان. ولی اصناف از شدت خوف مستعد شده كه اگر به یك نفر متعرض شوند، تمام بازارها بسته می شود. با اینكه آقایان جزء شرایط، یكی هم امنیت برای تمام همراهان خواسته بودند و شاه دستخط داده بود، حالا در مقام گرفتاری برای بعضی شده اند.» و در چند روز آینده به درستی نوشته ها و اخبار و اطلاعاتی كه وی فراهم می آورده و در یادداشت های خود می نوشته، پی خواهیم برد.
●۲۸ خرداد
در این روز رویداد غم انگیزی رخ نمود. داستان از این قرار بود كه یكی از لوطیان و به اصطلاح داش مشدی های تهرانی كه شغل وی سلاخی بود و مهدی گاوكش نامیده می شد در محله سرپولك دارای اسم و رسمی بود و نوچه های زیادی داشت، از روی ارادت و علاقه ای كه به آقای بهبهانی داشت، روزها در سر گذر و قهوه خانه های محل می نشست و بی باكانه از عین الدوله و كارهای او بدگویی می كرد و به قول كسروی «عین الدوله كه از بهبهانی همیشه خشمناك می بود و دل پر از كینه می داشت، از شنیدن آنكه یكی از پیروان او چنین بی باكی می نماید، سخت برآشفت و چنین خواست تا همه خشم خود را بر سر بیچاره مهدی فرود آورد و دستور داد شبانه به خانه او ریختند و آنچه توانستند دریغ نداشتند. خود او را دستگیر كردند. زن آبستن [او] را چندان زدند كه بچه انداخت، یك پسرش را به حوض انداختند و خفه گردانیدند، به دیگران از بزرگ و كوچك كتك و زخم زدند، با این سیاهكاری ها از تاراج كاچال [اسباب و اثاثیه] و افزارخانه [لوازم خانه] هم چشم نپوشیدند. از آن سوی، فردا چون مهدی را به نزد عین الدوله آوردند، گفت او را تازیانه بسیاری زدند و پس از آن، به زندانش انداختند و تا دیرگاهی آگاهی از او نبود و همه او را كشته می دانستند. این رفتار ستمگرانه عین الدوله به مردم گران افتاد. یك دسته سخت ترسیدند و خود را كنار كشیدند و یك دسته به خشم افزوده و پافشارتر گردیدند. روی هم رفته كار بزرگ تر گردید و به سختی افزود.» و محمدمهدی شریف كاشانی نیز در «واقعات اتفاقیه در روزگار»، ذیل یادداشت های این روز می نویسد : «...جماعتی را مامور كرده، به خانه مهدی گاوكش ریخته، خانه او را غارت، خودش را دستگیر كرده، بزن بزن بردند. چون سمت نوكری داشت، آقای بهبهانی كاغذی توسط [میانجی گری] به حكومت نوشتند، اعتنایی نكردند. چون در كمال جدیت مردم را می گیرند، كسی جرات نمی كند حرف خود را بگوید.»
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید