شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
تناقض دیدگاه نویسنده و کارگردان
▪ نویسنده: ژان میشل ریب
▪ مترجم: شهلا حائری
▪ کارگردان: مهدی مکاری
▪ تالار مولوی- سالن اصلی- اسفند ۸۶ و فروردین ۸۷
نمایشنامه “تئاتر بیحیوان” نوشته “ژان میشل ریب” و ترجمه “شهلا حائری” از چهار اپیزود تشکیل شده است. در اپیزود نخست، دو برادر حضور دارند که یکی از آنها نویسنده بزرگ و معتبری است و دیگری کارگری ساده که عمری حسرت هوش و پیشرفت برادر را خورده است و اکنون میکوشد تا او نیز بهعنوان فردی باهوش و قابل پذیرفته شود، در حالی که حتی همسرش او را ترک کرده و با برادر بزرگ و بااعتبار او ازدواج کرده است.
اپیزود دوم روابط مخدوش پدر و دختری تصویر میشود که در آن، پدر نام دخترش را نیز نمیداند. در اپیزود سوم، یک دوست مایل است که دوست خود را به نامی بخصوص صدا بزند و دوست دوم مخالفت میکند چرا که از فردی از بستگانش در زمانی دور که همین نام را داشته، عملی نامعقول (پریدن بر سر رئیس جمهور و زندانی کردن وی در کمد) سر زده و شنیدن آن نام در او حس وحشیانهای را بهطور ژنتیکی بر میانگیزد.
اما در اپیزود چهارم این نمایشنامه، خواهر بازیگری که در ۳ اپیزود پیشین نقشهای اصلی را (برادر ساده، پدر گیج و گم، دوست اول که سرانجام دوست دیگر را به انجام عمل نامعقول وا میدارد)بازی میکند. همراه همسرش به دیدن نمایش مرکب از آن ۳ اپیزود دعوت شدهاند. شوهر، نمایش را نپسندیده و عصبی است. زن میکوشد تا او را علیرغم میلش وادار به گفتن یک “آفرین”به برادر خود کند که البته وی زیر بار نمیرود و همین امر موجب کشمکش آن دو، قهر کردن مرد و جدایی زن و شوهر میشود.
موضوع روشن است. تنها باید دید که آیا نمایش ۳ اپیزودی برادر زن، اثری خوب و هنرمندانه است و شوهر خواهر فردی اندیشمند و هنرشناس نیست و یا جز این است و شوهر خواهر حق دارد که از تلفشدن وقت خود برای دیدن نمایشی که هشتصد نفر در آن شب- شب افتتاحیه اجرای آن- تماشاگرش بودهاند، عصبانی باشد؟به نظر میرسد که وجه دوم صحیحتر باشد چرا که اپیزودهای نمایش برادر زن نه از روال و روندی خاص بهرهورند، نه پیوندی صوری یا معنایی با یکدیگر دارند. نه مسائل و موضوعات مطروحه در آنها از اهم مسائل و موضوعاتند و نه اندیشه و دیدگاهی ژرف در یک یک و یا مجموعه آنها قابل دریافت و بررسی و بازشناسی است. آنچه که طی این ۳ تابلوی نمایشی موردتکیه و تاکید قرار گرفته است، خدشه در روابط آدمهاست: رابطه برادری، رابطه پدر و فرزندی و رابطه دوستی که آن هم بهگونهای سطحی بدون وجوه و ابعاد ونابهرهمند از منظری جامعهشناختی، روانشناختی، انسانپژوهی و... در متن گنجانده شده است. آدمها بیشناسنامهاند بیآنکه نویسنده به بحران هویت یا معضلات دیگر انسان و جوامع بشری نظر داشته باشد. البته به آسانی میتوان به دلیل خارجی بودن نویسنده، متن را دارای مولفهها و مشخصاتی دانست که ما از ادراک آنها عاجزیم و آن را نمایشنامهای پیچیده و پربار و ژرفامند و دور از دسترس تلقی کرد و این همان کاری است که کارگردان محترم نمایش انجام داده است و البته تنها در یادداشت خود در بروشور و نه در عمل و بر روی صحنه. وی هیچیک از دو وجهی را که در بالا به آنها اشاره داشتیم نپذیرفته و متن انتخابی خود را جامع افکار و دیدگاههایی بنیادین و بسیار بااهمیت دیده است:
“ما در این اجرا سعی و تلاشمان این است که به نوعی اضطراب و پرسشهای زمان خود را منعکس کنیم. پرسشهایی که از یاس و شرایط ناگوار سالهای بعد از جنگ جهانی دوم ناشی میشوند. در ورای این اپیزودها تماشاگر با دلهره و نگرانیهای زمان خود روبرو میشود. انسانی که در عصر مدرن زندگی میکند با شک و تردیدهایی دست به گریبان است که دیگر نمایشهای کلاسیک و سنتی قادر به بازگو کردن آن نیست. ما با تصویرکردن این احساس ناامنی و اضطراب حاکم بر دنیای جدید سعی بر بازتابی از واقعیات انسان مدرن را داریم. در این نمایش، ساختار و مکالمات گاهی آنچنان غیرمنطقی هستند که به یاوهگویی میگرایند. نمایشنویسان اینگونه تئاتر هر یک به گونهای تمام ساختار و قالبهای کهنه را در هم میریزند تا تئاتری مدرن و متناسب با دنیای جدید ارائه دهند.”
از آنچه در این یادداشت کارگردان آمده، درصدی هم نه در متن و نه در اجرای نمایش “تئاتر بیحیوان” مشاهده نمیکنیم و اگر چیزی بوده است، از ذهنیت کارگردان بیرون نتراویده و به مخاطبش عرضه نگردیده است. تنها “ساختار و مکالمات غیرمنطقی” از این میان درست در میآیند که به آنها باید اضافه نمود “روابط و رویدادهایی غیرمنطقی”که شخصا آن را خطای فنی نویسنده یا مترجم و یا کارگردان میدانم. برای نمونه نحوه خوابیدن دو برادر بر روی یک تخت نه در واقعیت امکان واحتمال دارد و نه در وجه استعاری، مفهوم. واصولا چگونه است که دو برادری که هر دو مسن هستند و یکی از آنان متاهل و دیگری متاهل مطلقه در یک تختواب مانند دو برادر جوان مجرد میخوابند، آن هم هنوز در خانه پدری؟ و برادر نویسنده معتبر بزرگ چگونه است که یک میز مطالعه و تحریر ندارد و مانند جوانی دانشآموز در خانوادهای فقیر، در رختخواب دو نفرهای که دو تن در آنبه شکلی کاملا نامتعارف خوابیدهاند مطالعه میکند؟ توجه کنیم که نامها اروپاییاند و مکان هم اینجا نیست و روابط نیز غیراینجایی است و البته جای این پرسش هم هست که آیا روابط و کنشهایی که به طراحی و میزانسن براساس آنها پایهریزی شدهاند،در متن موجودند و یا نه تا مشخص شود که اینگونه موارد را از چه کسی باید ایراد گرفت؟
به جز اینها یادداشت نویسنده که در بروشور، زیر یادداشت کارگردان درج شده است، از سویی با خود و از دیگر سو با برداشت کارگردان از متنی- که در یادداشت وی آمده است- در تناقض است:
“من به دنبال لحظات صاعقهآسا هستم. لحظاتی که به ما میگویند دنیا بهطور یقین قابل پیشبینی نیست و هنوز مکانهایی وجود دارد که در آنها واقعیت درهایش را به رویمان نبسته و محبوسمان نکرده است.”
چنانکه مشاهده میشود تناقض مورداشاره روشنتر و آشکارتر از آن است که نیاز به تحلیل و توضیحی داشته باشد.
از نظرگاه این قلم، این نمایشنامه بیش از آنکه به آنچه کارگردان در یادداشتش اشاره کرده بپردازد، شوخی نقدگونه یا شبه منتقدانهای است با شکل و شیوهای از تئاتر که ما به زبان خود به آن “اجق وجق” میگوییم. تئاتری که “لقمه را دور سر میچرخاند و در دهان مینهد” و ادای عمیق وغنی بودن را در میآورد. این شوخی از همان عنوان نمایشنامه شروع شده به رویدادهای اپیزودهای مختلفش سرایت میکند: “تئاتر بیحیوان” شاید اشاره دارد به تئاتری که مدعی انسانیت و انسانسازی است و یا آنکه به ظاهر “حیوان”ی در آن نقش ندارد اما آدمها و اشخاص بازیاش پندار و کرداری برتر از حیوان ندارند. توجه داشته باشیم که در اپیزود نخست برادر اندیشمند معتبر و نامی نه تنها به عقدهها و دغدغههای مظلومانه برادر ساده خویش اهمیت نمیدهد، بلکه تحقیرش هم میکند و نسبت به او اجحاف روا میدارد و حتی همسرش را از چنگ او بیرون میآورد و از آن سو هم برادر مظلوم متقلب است و سوءاستفادهگر. در دیگر اپیزودها نیز کردار و پندار آدمهای نمایش بهتر از این نیست.
و اما اگر بناست که اجرای این نمایش حرفهایی آنقدر بزرگ و مهم بزند که در بروشور آمده است، چگونه است که رگه طنز موجود در متن که گهگاه عمقی هم پیدا میکند در این اجرا به شوخیهایی در لایههای نخستین مبدل شده است که به کار تعمق نمیآیند و تنها موجب “هره”های گاه به گاه تماشاگر میشوند که البته همین تکخندها نیز شدیدا وابستهاند به حضور سیامک صفری بهعنوان بازیگر؟! شوخیهایی که حذف پارهای از شیرینترینهایشان- مانند شوخی با نور و گروه موسیقی، یا ارتباط نسبتا شیرین میان اتاق گریم و پشت صحنه نمایش- موجب هیچگونه خلل و خلایی نخواهد شد؟!
و دیگر به سراغ طراحی و موسیقی و بازی و... رفتن در این نمایش ضروری به نظر نمیرسد چرا که برداشت و تعبیر و تفسیر کارگردان از یک اثر، بر همه اجزای دیگر اجرا تاثیر قاطع نهاده و تکلیفشان را معلوم میدارد هرچند که در آن اجرا مانند اجرای نمایش “تئاتر بیحیوان”شاهد یک بازی شیرین و لحظاتی دلچسب هم باشیم.
عبدالرضا فریدزاده- عضو انجمن منتقدین خانه تئاتر
منبع : روزنامه رسالت
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
چین دولت سیستان و بلوچستان انتخابات شورای نگهبان نماز جمعه حسن روحانی مجلس شورای اسلامی جنگ دولت سیزدهم نیکا شاکرمی مجلس
سیل ایران تهران هواشناسی شهرداری تهران باران آتش سوزی سازمان هواشناسی هلال احمر روز معلم پلیس زلزله
خودرو قیمت خودرو قیمت طلا تورم مسکن بانک مرکزی حقوق بازنشستگان بازار خودرو سهام عدالت قیمت دلار دلار ایران خودرو
صدا و سیما ایتالیا بی بی سی مهران غفوریان تلویزیون سوئد موسیقی صداوسیما ساواک سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال جواد نکونام تراکتور بازی لیگ قهرمانان اروپا
اپل ناسا صاعقه گوگل اینستاگرام عکاسی تلفن همراه
چای کبد چرب فشار خون گرما