دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نامه یک روزنامه نگار به یک سیاست‌مدار


نامه یک روزنامه نگار به یک سیاست‌مدار
برادر ارجمند جناب آقای دکتر علی شکوری راد
با سلام و تحیت
یادداشت جنابعالی را با عنوان «خاتمی بهترین گزینه» در سایت نوروز مطالعه کردم. تأکید جنابعالی بر لزوم حضور دوباره جناب آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری و حمایت تقریباً رسمی حزب مشارکت از نامزدی آقای خاتمی من را بر آن داشت تا به عنوان یک دوست و روزنامه نگار اصلاح طلب نکاتی را با شما در میان بگذارم.
تردیدی در این ندارم که سید محمد خاتمی چهره‌ای است محبوب ملت ایران و شک ندارم در صورت قبول نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری آتی توسط ایشان، تا حدود زیادی نتیجه انتخابات قابل پیش بینی است و این برغم همه بی‌مهری‌های احتمالی، تخریب‌ها و حتی تخلف در برگزاری انتخابات و نحوه شمارش آراست. چرا که به نظر می‌رسد با فشارهایی که در طول این سه سال بر مردم ایران وارد آمده است، انتخاب مردی صداقت پیشه، عاقل و نخبه دوست انتخاب اول مردم ایران برای ریاست جمهوری آینده باشد و این سبب می‌شود تفاوت آرا چنان فاحش باشد که هیچ تخلف و نامهربانی و ... نتواند سدی در مقابل انتخاب مردم ایجاد کند.
اما سخن اصلی من نه درباره شخصیت سید محمد خاتمی بلکه درباره کارکرد احزاب اصلاح طلبی چون جبهه مشارکت ایران اسلامی است که به نظر می‌رسد به مرور زمان از حالت حزبی خارج شده و به یک ستاد انتخاباتی بدل گشته است. همین امر نیز شاید یکی از اسباب تنزل مفهوم سیاست ورزی در ایران باشد و لذا شاهدیم کارسیاسی با سیاسی کاری اشتباه گرفته می‌شود و این آفت بزرگی است برای اصلاح طلبی در ایران امروز.
براستی چرا با گذشت چهار سال از پایان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بازهم ناچاریم به سراغ وی برویم؟ در این زمینه نکاتی وجود دارد که در قالب پرسشهایی چند از جنابعالی مطرح می‌کنم.
۱) روزی که جناب آقای خاتمی نامزدی خود را برای ریاست جمهوری دوره هفتم اعلام کردند، ما و بسیاری از هوادران آنروزهای ایشان یکی از امتیازات جناب آقای خاتمی را جوان بودن نسبت به سایر رجال سیاسی از جمله رئیس جمهور وقت برمی‌شمردیم و ۵۴ سالگی ایشان را به عنوان یک امتیاز نام می‌بردیم. امتیازی که از دید ما هم سبب جوانگرایی در مدیریت‌های کشور می‌شد و هم نیرو و نشاطی تازه را به کالبد دولت جمهوری اسلامی ایران تزریق می‌کرد.
امروز اما از آقای خاتمی دعوت می‌کنیم تا در سن ۶۶ سالگی ( انتخابات سال ۸۸) مجدداً نامزد ریاست جمهوری شوند. این درست است که ۶۶ سال عمر شخصیتی چون سید محمد خاتمی سرشار از اندوخته‌هایی است که می‌تواند به مدد این دیار و مردم بیاید اما آیا درست است که ما اصلاح طلبان نیز به گونه‌ای رفتار کنیم که مردم ایران بویژه جوانان احساس کنند در این مملکت سن بازنشستگی نه از سیاست که از قدرت هرگز وجود ندارد و آدمها تا زمانی که زنده‌اند باید در قدرت باقی بمانند؟
اگر خاطرتان باشد یکی از نقدهای اصلاح طلبان به نامزدی آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم و حتی بعداً در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری نهم این بود که چرا ایشان از دنیای قدرت خداحافظی نمی‌کند و چرا سنی را به عنوان بازنشستگی از مدیریت و قدرت برای خود در نظر نمی‌گیرد. امروز باید پاسخ داد نقدهای آنروز به آقای هاشمی درست بود یا تلاش امروز برای بازگشت دوباره آقای خاتمی به قدرت؟
حتماً می‌دانید یکی از دلایل محبوبیت امروز خاتمی در میان مردم این است که ایشان پس از پایان دوران ریاست جمهوری هیچ سمت حکومتی را نپذیرفتند و صرفاً به عنوان یک فعال سیاسی بیرون از حاکمیت به یاری جنبش اصلاحات در ایران آمدند. اما امروز تلاش عده‌ای از احزاب و گروه‌ها برای بازگشت آقای خاتمی به قدرت همین ذهنیت مثبتی که درباره آقای خاتمی بوجود آمده و تفاوت‌هایی میان او و دیگر قدرتمندان را به نمایش گذاشته است با مخاطرات جدی مواجه می‌شود.
به هر حال به نظر می‌رسد که نامزدی مجدد آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری، الگویی که ما تا به حال به آن می‌بالیدیم و اعلام می‌کردیم مانند خاتمی از دنیای قدرت و حکومت بازنشسته شد را مخدوش می‌سازد و این در حالی است که ایران ما نیازمند به چنین الگوهایی است.
اساساً اصلاحات در این کشور نیازمند رفتارهایی از سوی اصلاح طلبان است که به مردم نشان دهد می‌توان به گونه‌ای دیگر هم رفتار کرد. می‌توان به قدرت نچسبید. می‌توان در میان مردم و در کنار مردم بود. می‌توان راه را برای جوانان باز کرد. می‌توان خون تازه به رگهای مدیریت کشور تزریق کرد و می‌توان ... . همه این می‌توان‌ها با نامزدی آقای خاتمی به نمی‌توان‌هایی تبدیل می‌شود که خلاف اهداف اصلاح طلبانه ماست. لذا پرسش من از شما این است که آیا در قبال هزینه‌ای چنین هنگفت دادن ما به ازای مناسبی برای جریان اصلاح طلبی در این مرزو بوم دریافت می‌کنیم؟
۲) در ایامی که دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رو به پایان بود، ابتدا اصلاح طلبان امروز که آنزمان به چپ مشهور بودند رفتند سراغ مهندس موسوی تا او را برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری قانع کنند. او نپذیرفت و خاتمی آمد. وقتی ریاست جمهوری خاتمی رو به پایان بود باز هم اصلاح طلبان رفتند سراغ مهندس موسوی و او نیامد. شما از معین حمایت کردید، عده‌ای از کروبی و عده‌ای هم هاشمی را آوردند. اکنون که دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد رو به اتمام است (با فرض دوره اول و آخر بودن دوره فعلی) باز هم عده‌ای رفته‌اند سراغ جناب خاتمی.
نگاه کنید! میرحسین موسوی، خاتمی، میر حسین موسوی و ... . گویی جریان اصلاح طلب جز این دو نفر کسی را ندارد که توان اداره مملکت را داشته باشد؟ شاید بفرمائید داریم اما شورای نگهبان تأیید نمی‌کند؟ اما می‌خواهم همین را هم به عنوان نقطه ضعف بشمارم. چرا افرادی که مورد تأیید شورای نگهبان قرار می‌گیرند همین دو، سه نفر هستند. آقایان خاتمی، کروبی و میر حسین موسوی. بالاخره چه؟ تا کی؟
شاید هم بفرمائید که افراد دیگری هستند که مورد تأیید قرار می‌گیرند اما مورد اجماع نیستند. چه فایده‌ای دارد؟ چرا کسی را نداریم که تأیید شود و مورد اجماع هم قرار گیرد؟ پس حاصل هشت سال حضور اصلاح طلبان در دولت و چهار سال حضورشان در مجلس چیست؟ چرا نتوانسته‌اند یک رجل سیاسی تحویل جامعه بدهند که مورد اعتماد مردم، اصلاح طلبان و حاکمیت باشد؟ و چرا چنین فردی در میان اصلاح طلبان تنها و تنها خاتمی و میر حسین موسوی هستند؟ گره کار کجاست؟
گیریم که خاتمی بیاید و رئیس جمهور شود و تا سن ۷۴ سالگی هم رئیس جمهور این مملکت باشد. بعداً چه؟ آیا قرار است بعد از هشت سال دوباره مملکت را بدهیم دست آقای احمدی نژاد؟ یا باید برویم سراغ میر حسین موسوی و از او بخواهیم که در سالخوردگی و پیری به داد اصلاح طلبان برسد و بالاخره سکوت خود را بشکند. یا گمان می‌کنید این بار اصلاحات به نتیجه می‌رسد و همه چیز درست می‌شود؟ روی چه حسابی؟ با کدام حساب و کتاب؟ بر چه مبنایی؟ مگر برنامه‌ای دارید که اجرا نکرده باشید؟ شاید هم اساساً پاسخی برای این سوال نداریم و می‌گوییم «چو فردا شود فکر فردا کنیم»
این هر گز پاسخی قانع کننده برای مردم ایران نیست. احزاب ما باید برنامه ۲۰ ساله داشته باشند و این ضعف است که از برنامه ریزی و کادر سازی برای امروز و فردای خود ناتوانیم. این خلاف هدف تحزب است.
حکایت کار احزاب اصلاح طلب ما مانند گفته‌های کشاورز سمنانی است که می‌گوید اگر من در گرگان زمین کشاورزی داشتم و از آب باران آنجا استفاده می‌کردم محصول بهتری به دست می‌آوردم اما چون اینجا خشکسالی است باید هر سال گندم بکارم و بعد هم به خاطر خشکسالی بدهم گوسفندان بخورند و ... .
بله اگر در ایران ما هم دموکراسی به معنای کامل کلمه حاکم بود و هیچ مشکلی نداشتیم امروز می‌توانستیم انتخابات درون حزبی میان رجال مختلف برگزار کنیم. اما ما فرصتی برای خیال پردازی نداریم. باید بر مبنای واقعیات ایران امروز کادر سازی می‌کردیم که دوباره ناچار نشویم به سراغ خاتمی برویم. این شعف خود احزاب اصلاح طلب است که فکری برای فردای خود ندارند و با بازی شطرنجی در عرصه سیاست بیگانه‌اند و همه دار و ندار خود را در عرض چند سال می‌سوزانند و بعد هم برمی‌گردند به عقب.
۳) یکی از سوالات اساسی من این است که چرا حزبی مانند مشارکت که داعیه تلاش برای ایجاد دموکراسی در کشور را دارد و قاعدتاً باید رفتار حرفه‌ای داشته باشد رفتارش چنان متناقض است که برای خیلی از اصلاح طلبان قابل درک نیست؟
چرا یک دوره سراغ معین می‌روید و یک دوره سراغ خاتمی؟ نگویید معین و خاتمی یکی هستند که قابل باور نیست. چگونه می‌شود در انتخابات دوره نهم از نامزدی کسی حمایت می‌کنید که با صراحت اعلام می‌کرد انتخاباتی چون انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمی‌کرد و در انتخابت دوره دهم از نامزدی حمایت می‌کنید که برگزار کننده همان انتخابات بود؟ چگونه در انتخابات دوره نهم از نامزدی کسی حمایت می‌کنید که برای حضور در انتخابات به حضور مقامات عالی رتبه نظام نرسید و مشورت نکرد و در انتخابات دوره دهم از کسی حمایت می‌کنید که بدون مشورت با رهبری نظام و جلب نظر مساعد وی هرگز نامزد انتخابات دهم نمی‌شود؟ چگونه در انتخابات نهم از نامزدی کسی حمایت می‌کنید که درباره حکم حکومتی همان دیدگاه‌های مشهور را داشت و امروز از کسی حمایت می‌کنید که ...؟ حمایت شما از معین و آن شعارها اشتباه بود یا حمایت امروز شما از خاتمی؟ آیا آن دوره تند رفتید و امروز قبول کرده‌اید اشتباهات خود را یا امروز هم همان شعارها و برنامه‌ها را دارید ولی می‌خواهید با کسی مثل خاتمی که دیدگاه‌های اعتدالی و واقعگرا دارد آنها را اجرایی کنید؟ می‌شود؟ می‌توانید؟
اینها سوالاتی است که بنده و بسیاری از روزنامه نگاران جوان این مملکت و خیلی از مردم مایلیم پاسخ آنها را بدانیم. بی تردید اگر پاسخ‌های قانع کننده‌ای داشته باشید ما را هم در کنار خود خواهید داشت والا توقع نداشته باشید که با این همه تناقض باز هم در کنارتان باشیم.
۴) شما در یادداشت خود محبوبیت سید محمد خاتمی را یادآوری کرده‌اید. آری ایشان محبوب است اما حتماً می‌دانید که وظیفه احزاب کادرسازی است. آیا در میان کادر حزبی شما چهره محبوبی وجود ندارد؟ حتماً می‌فرمائید دارد اما از فیلتر شورای نگهبان عبور نمی‌کند. حال سوال من از شما این است که چگونه حزبی که نیروی مورد اعتماد حاکمیت ندارد و نمی‌تواند فردی را از فیلتر عبور دهد از کسی حمایت می‌کند که به دلیل تفاوت رفتار و دیگاهش با حزبی مانند مشارکت، مورد اعتماد حاکمیت است و از فیلتر شورای نگهبان می‌گذرد؟ چگونه تحصن کنندگان در اعتراض به انتخابات مجلس هفتم امروز می‌خواهند از مجری این انتخابات حمایت کنند؟ تحصن شما و درخواست شما از وزارت کشور برای عدم برگزاری این انتخابات درست بود یا رایزنی خاتمی و سرانجام برگزاری انتخابات؟ بالاخره شما می‌خواهید کسی رئیس جمهور این مملکت شود که انتخاباتی مانند مجلس هفتم را برگزار کند یا برگزار نکند؟ می‌خواهید کسی رئیس جمهور شود که در ماجرای ۱۸تیر استعفا بدهد یا ندهد؟ بعید به نظر می‌رسد که خاتمی تغییر کرده باشد. آیا شما دیدگاه‌هایتان نسبت به انتخابات پیشین تغییر کرده؟
حزب مشارکت یا مشی و دیدگاه‌های خاتمی را قبول دارد یا ندارد. اگر دارد چرا به گونه‌ای رفتار نمی‌کند که امروز ده تا خاتمی در انتخابات درون حزبی‌اش با یکدیگر به رقابت بپردازند و اگر ندارد چرا اصرار می‌کند که او بیاید؟
آیا این خود دلیلی بر این نیست که احزابی مانند مشارکت و سایر احزاب اصلاح طلب در طول سالیان گذشته به جای کادرسازی و برنامه ریزی برای کسب قدرت دچار روزمرگی شده‌اند و فاقد راهبرد معینی در فعالیت‌های سیاسی هستند؟ آیا این آشفتگی در موضع گیری‌ها سبب نشده است که مردم در انتخاباتی مانند انتخابات مجلس هشتم رغبتی برای شرکت در انتخابات نداشته باشند؟
شما به عنوان حزب مشارکت ایران اسلامی چه سهمی از عدم مشارکت مردم در انتخابات مجلس هشتم را برعهده می‌گیرید؟ شاید بگویید در این انتخابات نامزدهای اختصاصی حزب ردصلاحیت شدند اما پاسخ دهید چه سهمی از عدم مشارکت گسترده مردم در انتخابات ریاست جمهوری نهم و یا شورای دوم و سوم دارید؟ آیا این موضوع را بررسی کرده‌اید؟ آیا همه سهم عدم مشارکت برعهده شورای نگهبان و وزارت کشور دولت نهم است؟ در انتخابات شورای دوم چرا مردم شرکت گسترده‌ای نداشتند و به نامزدهای اصلاح طلب تأیید شده رأی ندادند؟ در انتخابات مجلس هشتم چرا همین چند نفر باقی مانده به مجلس راه نیافتند؟ در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری چرا بسیاری از مردم در انتخابات شرکت نکردند؟ آیا گمان نمی‌کنید وقتی یک بار سلامت انتخابات زیر سوال رفت بار دیگر مردم کمتری در انتخابات شرکت می‌کنند؟ آیا گمان نمی‌کنید وقتی یک بار خاتمی زیر فشار قرار گرفت برای خروج از حاکمیت، مردم کمتری رغبت می‌کنند به حضور دوباره اصلاح طلبان در حاکمیت؟ آیا گمان نمی‌کنید وقتی عده‌ای در اعتراض به انتخابات مجلس هفتم تحصن می‌کنند و یا حتی از نمایندگی مجلس استعفا می‌دهند و حتی وزیر کشور و وزرای دیگر را نیز به استعفا ترغیب می‌کنند، بعد می‌روند سراغ همانهایی که استعفا ندادند مردم دچار تردید می‌شوند و کمتر در انتخابات شرکت می‌کنند؟
این بسیار بد است که در این کشور هر کس مشکلات را به گردن دیگران می‌اندازد. رئیس جمهور مملکت مشکل گرانی را به گردن مافیا می‌اندازد، شما به گردن ضد اصلاحات می‌اندازید، عده‌ای به گردن آمریکا می‌اندازند، عده‌ای به گردن تحریمی‌ها می‌اندازند و ... تا کی باید این وضعیت ادامه داشته باشد و مردم قربانی فرافکنی‌های احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌ها باشند؟
تا کی قرار است که اصلاح طلبان زیر بال و پر این و آن قرار بگیرند و باز هم به دلیل بی‌برنامگی نتوانند کاری انجام دهند؟
بنده به عنوان یک اصلاح طلب این نکات را به عنوان نقد دوستان خودم عرض می‌کنم و معتقدم نباید به دلیل سوءاستفاده‌های احتمالی از نقدهای ما، جلوی نقد را بگیریم. چرا که همین امر آسیب زیادی را به ما زده است و خسارتهایی دیده‌ایم که جبران آنها در کوتاه مدت ممکن نیست. چاره‌ای نداریم جز باز کردن فضای نقد خودیها و پاسخ به سوالات. شاید پاسخهای شما به پرسشهای حقیر، ابهامات را از ذهن بسیاری پاک کند و به تصمیم گیری درست‌تر یاری رساند.
با تشکر و پوزش از بابت تصدیع وقت حضرتعالی
عباس پازوکی
روزنامه نگار
منبع : سایت تحلیلی خبری عصر ایران