جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دیدم دختر را،پیاده در صف


دیدم دختر را،پیاده در صف
دیدم دختر را،پیاده در صف
اینجا و هر جا ،مجانی و رایگان
به یاد بود در وضع قبلی اش
در جای طبیعی اش
بین سایر اشیا
بین خودمان
گفتم بنویسم:عشق را گرفتار در رخت آویز عقل
و دیگر هیچ ننوشتم
آویز گوشش صدا می کرد فقر را
و حنجره اش ناله می زد درد را
با چه نیت ،در چه وضعی ،نمی دانم
گفتم، بسپارم به ستا رگان به وسیله راه دشوار
بدون وصیت
″عشق بر همه چیز غالب است″
نگو کیم ،بگو چکاره ام
آری منم،آن منم
باباجان ،آقاجان
تاریخ دار برگ ریز جهان
آمدم ،دیدم،فتح کردم

محمد خداشناس گل افشانی
منبع : مطالب ارسال شده