جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

گذر ایرانی ها بر انتخابات امریکا


گذر ایرانی ها بر انتخابات امریکا
ما شصت سالگان، از سال شصت میلادی، انتخابات ریاست جمهوری امریکا را دنبال کرده ایم. همان زمان از یک جهاندیده پیر شنیدم که انتخاب ساکن کاخ سفید با سرنوشت ما ایرانیان ارتباط دارد. در آن انتخابات جان کندی اشرافی به ریچارد نیکسون نانوازاده و معاون ژنرال آیزنهاور باخت و در ریاست همو بود که جهان دگرگون شد تا لبه جنگ جهانی سوم رفت، گیرم بخت یار جهانیان بود و در ماجرای خلیج خوک ها، در اردوی مقابل - اتحاد جماهیر شوروی - میانه رویی مانند خروشچف بر سر کار بود و مشغول پاکسازی کرملین از آثار وجود استالین. سهم ایران هم اصلاحاتی شد که شاه سابق گرچه به نام خود نوشت و بر آن افتخارها کرد اما هرگز از تلخی یاد آن غافل نشد. یا در سفر چهارم به امریکا که کندی جوان، حتی معاونش را هم به استقبال از وی نفرستاد و در ملاقات با میهمان تاجدار کم سن و سال تر از خودش، با یادآوری کودتای ۲۸ مرداد و خدمتی که امریکایی ها به او کردند تا به قصر برگردد، کارهایی را که باید بکند به او دیکته کرد. و حاصل همان اصلاحاتی شد که به انقلاب شاه و ملت شهرت گرفت و در حاشیه اش، بازگشت شور و حالی به فضای سیاسی کشور و انتخابات مجلس بیستم شد. پس اگر هم در سفارش جهاندیده تردیدی بود، رفع شد.
اما چیزی از انتخاب کندی نگذشته، اول دستگاه های اطلاعاتی غرب و بعد خبرگزاری ها و سرانجام بعد از یک هفته رسانه های حزبی مسکو اعلام داشتند که به کودتامانندی خروشچف از کاخ کرملین رانده و شبانه به خانه اش فرستاده شده و تز همزیستی مسالمت آمیزش هم دفن. چنین بود که باز آن سالخورده دنیادیده مرد ما را اندرز داد که تحولات همسایه شمالی را هم بپاییم چرا که سرنوشت ما به میزان زیادی به آن بستگی دارد.
اما ما از کنار هم نهادن دو نوع تغییر، یکی با صندوق رای و دیگری پشت دیوار و مخفیانه، تفاوت دو اردو را دریافتیم. همین تفاوت اولی را اهمیت داد و اهمیت را از دومی گرفت.
قرار بود و چنین آئین ما شد که خیلی به دیده نگیریم که داوود خان در کابل چه می کند و نپرسیم چرا در بغداد می گذارند جنازه رهبران برکنار شده شان چند روز بر تیرهای برق میدان التحریر آونگان بماند، حساس نباشیم به اینکه در سرزمین ترکان جوان چه می گذرد که گهگاه نظامیان با محاصره مقبره آتاتورک اعلام حکومت نظامی می کنند، یا شیوخ خلیج فارس با نظامیان و کنسول های بریتانیایی به کدام زبان نرد عشق می بازند و پشت سر هر کدام شان کسی مانند کلنل مک داول چه می کند که در ظاهر مدام تعلیمی را زیر بغل دارد و سبیل روغن زده تاب می دهد. حتی در سرمان بود که خیلی در سرنوشت ما اثر ندارد که در جدال بین جانشینان دموکرات مسلک و به اخلاق آراسته گاندی و نهرو در حکومت لائیک هند با همسایه شان چه می گذرد. چه می گذرد در آن قطعه فقیر و پریشان و قبیله یی شبه قاره هند که بنیانگذارش روزی یک بطری جک دانیل با یخ می نوشید، اما از اصرار بر سر بنیانگذاری جمهوری اسلامی پاکستان دست برنداشت. هیچ کدام از این تحولات به گفته آن جهاندیده پیر در زندگی ایرانی ها موثر نبود مگر انتخابات امریکا. که او می گفت همواره باید گوش به زنگش باشیم.
چنین است که دارد پنجاه سال نزدیک می شود که چشم مان به انتخابات امریکایی ها خیره مانده است. همان آغاز هر چقدر انتخاب جان کندی خبری ناگوار بود و دردسرها برای نظام پادشاهی ساخت اما ترور وی و با تنفسی در دوران لیندون جانسون کابوی تگزاسی، سال ۱۹۶۸ انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری چنان خبر خوشی بود که شاه احساس کرد همای سعادت بر شانه اش نشسته و همان زمان بود که ادعای نظرکردگی در او چندان قوی شد که به زبان آورد، آن هم در گفت وگو با دو خبرنگار ملحد اروپایی که پیدا بود خود اعتقادی ندارند و با تعجب و حتی به نوعی تمسخرگی گوش کردند به این ادعا.انتخاب ریچارد نیکسون برای هیچ رهبری در جهان به اندازه شاه ایران خبر خوش نداشت. نیکسون همان کس بود که جلسات مربوط به طراحی کودتای ۲۸ مرداد در دفتر وی که معاون آیزنهاور بود، برپا می شد و به خوبی از عملیات آژاکس خبر داشت. همو بود که شانزده آذر سال ۳۲ با هیات پرتعدادی از تصمیم سازان و سرمایه داران امریکایی وارد تهران شد فاتحانه و در مقدمش دانشگاه تهران برخاست و سه قطره خون از گلوی جنبش دانشجویی به زمین ریخت که هنوز می جوشد و همو بود که در دوران بیکاری بعد از شکست از جان کندی، در شرکت کوکاکولا مشاورت گرفته بود، در همان سمت به تهران آمد و با آمدنش بهترین معاملات ممکن شد و این آغاز یک دوستی بلند بین او و شاه شد. این دوست در دوران ریاستش حکومت پادشاهی ایران را به جایی برد که به ژاندارمی امریکا در خلیج فارس مشهور شد، بزرگ ترین هم پیمان امریکا در منطقه شد، و بزرگ ترین زرادخانه سلاح های مدرن امریکایی به طوری که بعضی از سناتورهای امریکایی را به وحشت انداخت که مبادا این انبوه سلاح روزی به دست گروه های ضداسرائیلی بیفتد. اما هر بار هم مشاوران کاخ سفید و هم حکومت ایران با نمایش قدرت و محبوبیت خود نشان می دادند که خطری تهدیدشان نمی کند.
● تمدن بزرگ
پروازی که با انتخاب ریچارد نیکسون اتفاق افتاد و شاه و نخست وزیرش آن را به سوی دروازه تمدن بزرگ توصیف کردند وقتی به اوج رسید که بریتانیا نیروهایش را از خلیج فارس برد و پذیرفت که به جایش حکومت ایران محافظ امنیت بزرگ ترین آبراه جهان باشد. حاصلش اول ۱۰ میلیارد دلار خرید نظامی برای نیروی دریایی بود و بعد قرارداد ۱۹۷۵ با عراق ممکن شد، و حاصل دیگرش که مسموم ترین هدیه یی بود که دولت نیکسون به حکومت ایران داد، یا کاری که با انجامش مخالفتی نکرد افزایش بهای نفت بود که در فاصله دو سال اقتصاد جهان را دگرگون کرد. تمدن بزرگ را در خیال شاه آنقدر نزدیک کرد که اعلام داشت تا پنج سال دیگر ایران جزء پنج قدرت صنعتی می شود. و دیگر چنان تهران و واشنگتن به هم دوخته شده بودند که شاه بیش از امور ایران مدام مشغول وساطت برای اردن و مصر و مراکش و حتی سوریه بود. به نوشته لوموند شاه پیشکار امریکا در خاورمیانه شده بود. پس چه عجب اگر همزمان با باز شدن دروازه شهر ممنوع پکن به روی نیکسون، پرواز هواپیمایی ملی نیز راهی چین شد و شاهزادگان ایران میهمانان مدام شهر ممنوع. دیگر حضور ارتش ایران در ظفار برای پاک کردن نوک دماغه خلیج از کمونیست ها امری عجیب نبود.
رویای بزرگ شاه با افتضاح واترگیت به هم ریخت. روزی که ریچارد هولمز رئیس سابق سیا که بعد به سفارت امریکا در تهران منصوب شد، به دفتر شاه رفت که خبر بدهد رئیس جمهور قصد استعفا دارد از بدترین روزها برای کسی بود که نشانه هایی از بیماری جانکاهش هم ظاهر شده بود. اما اسدالله علم وزیر دربار شاه حضور داشت که به او اطمینان بدهد که خر ایران از پل گذشته، دیگر هر رئیس جمهوری در امریکا مجبور است بزرگی ایران را بپذیرد ،چاره یی ندارد. و در دوران کوتاه جرالد فورد شاه به خود حق می داد که به امریکایی ها در مورد همه حوادث منطقه رهنمود بدهد. دهه هفتاد به میانه رسیده بود و او گمان نداشت که انتخابات بعدی ریاست جمهوری امریکا اهمیتی چنان می گیرد که گرفت. و امریکایی های دلخور از افتضاح واترگیت، فورد پاکدامن را انتخاب نکردند. شاه و نزدیکانش که هرگز گمان نمی کردند از واشنگتن خبری بدتر از انتخاب جان کندی بشنوند تا یک هفته مانده به روز رای گیری انتخابات ۱۹۷۶ با خیال راحت مشغول برنامه ریزی برای گسترش حزب سراسری رستاخیز بودند که پشت به دموکراسی لیبرال و از روی الگوی هیتلر و لنین و موسولینی ایجاد شده بود. همداستانی تهران و واشنگتن چنان شده بود که ساواک اجازه گرفته بود در ایالات متحده امریکا مخالفان حکومت ایران را تعقیب و مراقبت و شنود کند و سیا هم در داخل ایران همه کار خود را از ساواک بخواهد و سرخود هیچ اطلاعاتی جمع نکند. شاه و سفیر پرآوازه اش در امریکا - اردشیر زاهدی- باور نکردند که شاهین بخت که چنان آسان و راحت هشت سال پیش بر سرشان نشسته بود، با رای مردم امریکا به یک کشاورز بادام زمینی فروش ساده دل و مبلغ مذهبی به جغدی تبدیل شود که بر بام آنها نشست.
کارتر بی شناختی در سیاست خارجی نرسیده به کاخ سفید در میان شعارهای حقوق بشری از ایران هم سخن بگوید. و همین برای زلزله انداختن بر اندام شاه بیمار و حکومتش که از نظر اقتصادی هم با تورم و گرانی دست به گریبان بود، کافی می نمود.
انقلاب ایران زلزله یی بود که به ارکان حکومت امریکا افتاد. تمام دولت کارتر را از خود پر کرد. اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری پنجاه امریکایی با دولت جیمی کارتر همان کرد که جنگ ویتنام با جانسون، و افتضاح واترگیت با جمهوریخواهان و جرالد فورد.
صحنه برگشت. ایران که کارتر از دستش داده بود و به همین گناه هم دوباره انتخاب نشد، جای حکومت پادشاهی هم پیمان امریکا را به یک حکومت استقلال طلب و بیگانه ستیز داده بود. ایرانیان آنقدر صبر کردند که شصت هزار مستشار نظامی امریکایی با خانواده هایشان با عجله تهران را به قصد قبرس و استانبول و ابوظبی ترک کنند و بعد به سفارت امریکا ریختند. و چنین بود که انقلاب دوم هشت ماه بعد از پیروزی انقلاب اول شکل گرفت و حادثه یی جهانی شد. این حادثه یک جابه جایی کوچک در دل تاریخ بود. انتخابات بعدی ریاست جمهوری امریکا که نتیجه آن گمان می رفت مانند همه آن بیست سال بر سرنوشت ایران و ایرانی ها اثر بگذارد، این بار اعجابی کرد. زیر تاثیر ایران و انقلابش کارتر انتخابات ۱۹۸۰ را باخت و در کتاب خاطراتش نوشت من نه به رونالد ریگان که به روح الله خمینی باختم.
اریک رولو چندی بعد نوشت حالا دیگر امریکایی ها باید دلواپس انتخابات ایران باشند.
● پایان دوقطبی
اما دنیا بر این قرار نماند. بر اساس تحول بزرگی که انقلاب ایران در آن بی تاثیر نبود، ابرقدرت سرخ همسایه شمالی ایرانی، در اوج بحران گروگانگیری برای غرب، گامی جلو نهاد و ارتش سرخ وارد افغانستان شد و سینه به سینه مسلمانان قرار گرفت. و این باتلاقی بود که بلوک شرق با همه ابهتش یادگاران لنین و استالین را در آن غرق کرد و پنج سال بعد اتحاد جماهیر از هم پاشید و شرق اروپا هم. جهان دوقطبی هم. شعار نه شرقی و نه غربی انقلاب و جمهوری اسلامی با پاک شدن شرق از روی نقشه سیاسی عالم به ستیز با امریکا خلاصه شد. هشت سال رونالد ریگان را ایرانی ها و عراقی ها صرف جنگی کردند که صدام حسین آغاز کرده بود. راهی برای غرب تا پاسخ غرب ستیزی ایرانی ها را بدهد. جز آنکه تلاشی برای نزدیک شدن به ایرانی ها،نزدیک بود ریگان را به رئیس جمهوری بدل کند که استعفا را پذیرفت. افتضاح ایران - کنترا بزرگ ترین بحران دوران ریاست وی بود که جای خود را در انتخابات ۱۹۸۸ به جانشین خود داد اما دیگر نتیجه انتخابات برای ایرانی ها مهم نبود. بلکه خود هر سال درگیر انتخاباتی بود که برایش هزار بار از انتخابات امریکا مهم تر بود. اما نمی توان گفت انتخابات سال ۱۹۹۲ ریاست جمهوری امریکا برای ایرانی ها و دولتمردان شان اهمیتی نداشت که داشت. اما نه به حالی مانند شاه در سال ۱۹۷۶ و نه در موقعیت سال ۱۹۸۰ که هر تصمیم تهرانی ها در سرنوشت نامزدها موثر بود، بلکه این بار در جست وجوی هماورد یا هم صدایی. برای بیرون آمدن از تاریکی دشمن ساز و شاید رسیدن به تفاهمی بر اساس احترام متقابل. چنین خیالی از تحقق دور نماند. انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ ایران توجه جهانیان را جلب کرد و از جمله منتخبین انتخابات آخر امریکا را. کلینتون و دولت دموکراتش به موجی که انتخاب محمد خاتمی در دنیا در انداخت، تن دادند. جلوه دوم خردادی اصلاحات ایران و سیاست تنش زدایی، کلینتون را در سازمان ملل دقایقی چند منتظر گذاشت تا بلکه با دست دادن با همتای ایرانی فرصت تاریخی بسازد.
فرصتی از دست رفت و هشت ساله ریاست کلینتون در میان ناباوری به پیروزی معاون وی ختم نشد چنان که هشت ساله خاتمی هم به پیروزی هیچ اصلاح طلب یا میانه رویی نرسید. آنچه در انتخابات آغاز قرن بیست و یکم امریکا رخ داد و جرج بوش جوان با جمع نومحافظه کاران به کاخ سفید رفت، چهار سال بعد در انتخابات نهم ریاست جمهوری ایران تکرار شد. نومحافظه کاران ایرانی به ریاست محمود احمدی نژاد برآمدند و عقربه ها برگشت به بیست و پنج سال قبل، بار دیگر تلخی در کام ها افتاد. این بار در فضایی که حضور نظامی امریکا در همسایگی ایران ایجاد کرده، تا تهدید به حمله نظامی خصومت جلو رفت. اما در ماه های پایانی ریاست جمهوری بوش کوچک، از آن فضای پرتهدید و پرتنش چیزی نمانده است. مخالفان ثابت قدم جمهوری اسلامی که چشم انتظارشان در همه سال های بعد یازده سپتامبر به بوش بود تا مگر کاری کند، اینک در زمانی که کشتی جمهوریخواهان به گل نشسته و نور رستگاری در جبینش پیدا نیست، امید خود را به مک کین بسته اند تا مگر وعده های ناتمام جرج بوش را عملی کند. اما این از عالم خیال است و در واقع ثابت ترین موضوع خارجی انتخابات امریکاست و ایرانی ها ناخواسته در وسط ماجرای ایالات متحده نشسته اند. همزمان نمی توان گفت دولتمردان ایرانی به گفته های اوباما و هیلاری بی تفاوتند. هنوز صدای مادلین آلبرایت در گوش هاست که به خاطر حضور امریکا در ۲۸ مرداد از مردم ایران عذر خواست. اما در آن زمان اصلاح طلبان در تهران بر سر کار بودند و چنین میدانی نمی گرفتند و چنین فضایی در اختیارشان نبود. اینک اما جانشین خاتمی که ادعای تنش زدایی هم ندارد هم نامه نوشته است و هم با امریکایی ها به گفت وگو نشسته و هم سه باری آماده و حاضر به یراق به نیویورک رفته - که هیچ رئیس جمهوری از ایران نرفت. پس می توان گفت منتخب انتخابات ۲۰۰۸ امریکا شاید با دادن پاسخی به نامه بی پاسخ مانده محمود احمدی نژاد، دفتری را که سی سال پیش پاره شد، از سر بگیرد.
رسانه های جهانی نشان دادند که انتخاب ریاست جمهوری ایران در ۱۰ سال اخیر هم از چشم دولتمردان امریکا دور نبوده است. چنان که همه این سال ها نخبگان ایران انتخابات امریکا را پاییده و نگران سرنوشت خود بوده است.
پس شاید بتوان با اندک دستکاری نظر خانم رابین رایت نویسنده واشنگتن پست را پذیرفت و گفت در شصت و چندی سال که از جنگ جهانی دوم می گذرد، سی سالی را ایرانیان در جست وجوی سرنوشت بهتر نگاهشان به انتخابات امریکا بود و اینک سی سالی است که امریکایی ها برای رسیدن به آرامشی چشم شان به خبرهای رسیده از تهران است.
۱۰ سال پیش دوره اول روابط ایران و امریکا را هم آغوشی در تاریکی نوشتم و دوره دوم را خصومت در تاریکی. گمان می رود که بعد از انتخابات ماه آینده امریکا فضا روشن تر شود.
و در این چهل و هشت سال که شرحش رفت، دوازده بار مردم امریکا برای انتخاب رئیس شان به پای صندوق رفته اند، ما ایرانی ها در همین سی سال فقط ۹ دولت و شش رئیس را با صندوق رای برگزیده ایم. در انتخابات برگزیده اند. اما داستان همچنان باقی است و اینک، در هر دو پایتخت قطورتر از پرونده آن دیگری دفتری نیست.
مسعود بهنود
منبع : روزنامه اعتماد