چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


تحول را بپذیریم


تحول را بپذیریم
● متن سخنرانی دکتر حسن انوری در پنجمین نشست سالانه انتشارات سخن با بزرگان فرهنگ وادب
وقتی کتاب «غلط ننویسیم» استاد ابوالحسن نجفی منتشر شد، زبان شناسی نامدار، دکتر محمدرضا باطنی، مقاله ای در نقد آن نوشت با عنوان «استاد اجازه بدهید غلط بنویسیم». نقد از آنجا ناشی است که زبان شناسان، بسیاری از آنچه را ادبا غلط می انگارند نتیجه تحول زبان می دانند.
از جهتی حق با زبان شناسان است. زبان در حال تحول است. پیوسته گروهی از کلمات از زبان بیرون می روند و به بوته فراموشی سپرده می شوند و گروهی از کلمات جدید در زبان ظاهر می شوند و کلماتی که به موجودیت خود ادامه می دهند از جهت آوایی و معنایی و دستوری دچار دگرگونی می شوند. این دگرگونی نخست به صورت غلط ظاهر می شود سپس تبدیل به غلط مصطلح می گردد، غلط مصطلح که فراگیر شد و به زبان اهل کتاب و ادب سرایت کرد جای صحیح را می گیرد و صورت سابق کلمه را از میدان به در می کند.
مسلما کسی را که نخستین بار مصادر باب مفاعله عربی را در فارسی به صورت مفاعله mofa,ele و نه مفاعîله mofa,alat خوانده و تلفظ کرده متهم به غلط خوانی و غلط گویی کرده اند. اما این صورت غلط، ملایم زبان فارسی بوده که دیگران آن صورت مغلوط را آنقدر تکرار کرده اند که صحیح را از میدان بیرون رانده و جانشین آن شده است؛ چنانکه امروز اگر کسی مصالحه، معامله، مجادله و امثال آن را مصالحت، مجادلت و ... بگوید می گوییم غریب، غیرعادی و غیرمعیار سخن می گوید. در واقع مصالحت در زبان امروز غلط است و صحیح آن مصالحه است.
مستخدم عربی در زبان فارسی مستخًدم بگوید درست نگفته است. همین طور است اگر کسی معدًٌل را معدٌل بگوید به دلیل اینکه طبق قواعد عربی باید معدٌل باشد نه معدًٌل در گفتار راه خطا پیموده است. اینها نتیجه تحول است و برمعانی است، چنانکه اصطلاحات دقیقا قابل تعریفند یا تعریف شده اند، ویژگی دیگر آن داشتن جنبه جهانی آن از نظر معنی است، چنانکه اسیدها در شیمی در زبان فارسی همان تعریفی رادارند که در دیگر زبان ها و در دیگر کشورها.
از دیگر ویژگی های اینگونه در زبان فارسی وجود نسبتا زیاد واژه های فرنگی است، زیرا در زبان فارسی برای همه اصطلاحات رشته های گوناگون علمی معادل فارسی وجود ندارد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی کوشش دارد که اینگونه از زبان نوشتار را هرچه ممکن است از واژه های فرنگی بپیراید چنانکه در سال های اخیر بیش از سه هزار واژه در مقابل اصطلاحات فرنگی وضع کرده است.
نیز در گونه علمی در واژه ها بار عاطفی وجود ندارد. گونه دیگر زبان نوشتاری گونه ادبی است که خود به دو زیرگونه شعر و نثر تقسیم می شود.
گونه شعر به سبب مقتضیات وزن و آهنگ و آفرینش شعری و مجازبودن شاعر در استفاده از واژه های کهن و ابداع تعبیرات جدید و به کاربردن الفاظ در معانی غیرمتداول و دادن بار عاطفی به واژه ها وضعیت خاص خود را دارد و بیشتر از گونه های دیگر در معرض اعمال سلیقه های شخصی و نهایتا دگرگونی است و به ویژه که از نظر نحوی تفنن در آن زیاد دیده می شود. با این همه رعایت به هنجار بودگی زبان که مطمح نظر این دفتر است در زبان شعر نیز صادق است و شاعر را از توجه به نکات درست نویسی بی نیاز نمی کند.
گونه نثر ادبی نیز آنچه در داستان نویسی ملحوظ است، دوگونه است. گونه نخست آن چیزی است که در آن نویسنده از زبان خود سخن می گوید. در این گونه، کلمات شکسته نمی شود، زبان لحن محاوره ای ندارد و نزدیک به زبان گونه سرمقاله ای است، که از آن سخن خواهیم گفت. گونه دیگر آن است که نویسنده از زبان قهرمانان داستان سخن می گوید و به سبب وجود قهرمانانی از طبقات مختلف جامعه یا ویژگی های زبانی خاص خود، به هیچ وجه یکدست نیست. وقتی که نویسنده از زبان اشخاص داستان سخن می گوید کوشش می کند ویژگی های زبانی او را تقلید کند؛ از این رو این بخش از داستان ها کاملا از زبان معیار تبعیت نمی کند. نویسنده باید در اینجا کوشش کند تا زبان کاملا طبیعی اشخاص داستان را روی کاغذ بیاورد.
در داستان هایی که ترجمه شده اند و مترجم در گفتار اشخاص داستان، زبان محاوره ای و شکسته به کار نمی برد، از مترجمان توانا بعضا زبانی یکدست، شسته رفته، و بهنجار دیده می شود. نمونه بارز این نوع ترجمه ها، خانواده تیبو ترجمه ابوالحسن نجفی، جان شیفته ترجمه م. به آذین، دن کیشوت ترجمه محمد قاضی را می توان نام برد. زبان در این ترجمه ها به زبان معیار سرمقاله ای بسیار نزدیک است.
گونه ای که بدان «سرمقاله ای» نام می دهیم زبانی است که در سرمقاله های مجلات ادبی و اجتماعی به قلم نویسندگان توانا دیده می شود. از نوع سرمقاله های پرویز ناتل خانلری در مجله سخن، سرمقاله های عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار، محمدعلی اسلامی ندوشن در مجله یغما، عبدالرحمان فرامرزی در روزنامه کیهان. از ویژگی های این نثر پیراستگی و بهنجاربودگی آن است و اگر بتوان اصطلاح «معیارترین» را به کار برد این گونه از نثر «معیارترین زبان» در زبان فارسی شمرده می شود. زبانی است که زبان شناسان و ادیبان نمی توانند بر آن خرده بگیرند و درعین حال افراد متوسط جامعه ازنظر سواد و معلومات آن را به راحتی می فهمند.
زبان معیار از این دیدگاه معدل زبان این نوع نویسندگان شمرده می شود. آثار کسانی چون محمدعلی فروغی، پرویز ناتل خانلری، احسان یارشاطر، محمدعلی اسلامی ندوشن، غلامحسین یوسفی، نجف دریابندری، م. به آذین، محمد قاضی از این دست نثر شمرده می شوند. مراد ما در این کتاب از زبان معیار این زبان است.
حال باید دید در زبان اینان چه ویژگی هایی هست و چه عناصری در آن راه دارد و چه عناصری راه ندارد. در نوشته های اینان لغات مهجور وجود داشته باشد. اگر از نویسنده ای امروزی بخوانیم؛ «اصل فردوسی از بقعت طوس است.» باید حکم کنیم که زبان معیار به کار نبرده است. زیرا بقعت در زبان امروز به کار نمی رود.
در بحث از شعر می گویند یکی از عناصر شعر کهن گرایی است. یعنی مثلا به جای «مثل»، «چونان»، به جای «روزها و شب ها»، «روزان و شبان» به جای «این چنین»، «ایدون» گفته شود. این موضوع در شعر ایرادی ندارد همچنان که گفته اند آنچه برای شاعر جایز است برای دیگران جایز نیست ولی در نثر معیار نباید به این عناصر راه داد.
«کسانی از اهل قلم چنین می پندارند که اگر به شیوه بیهقی و ناصرخسرو و نصرالله منشی بنویسند ارزش نوشته خود را بالا می برند، غافل از اینکه این بزرگان به زبان دوره ادبی خود می نوشتند. زنده بودن زبان به این است که متعلق به زمانه خود باشد هم ازنظر قاموسی و هم از نظر دستوری(۱)»
گرایش دیگری که در نثر نویسندگانی که نام بردیم، وجود ندارد سره نویسی است. سره نویسی در واقع یکی از آفت هایی است که زبان فارسی را تهدید می کند. کسانی که به این کار می پردازند اعتقاد به زبان خالص دارند. زبان خالص مانند نژاد خالص از تعصب سرچشمه می گیرد. اینان کسانی هستند که می خواهند از راه ترکستان به کعبه برسند. قصد خدمت به زبان دارند، اما درواقع به آن زیان می رسانند.
اگر در میان شش هزار زبانی که در کره ارض هست و مردمان جهان به آنها سخن می گویند، زبان خالص یافته شود باید گفت که آن زبان از آن قوم بسیار ابتدایی است. قومی که نتوانسته است در طول تاریخ با اقوام و ملل دیگر ارتباط برقرار کند و خود را با جهان همگام سازد. چه لازمه پیشرفت و تکامل تمدن، ارتباط اقوام با یکدیگر و اخذ و اقتباس عناصر مدنی از همدیگر و درنتیجه زبان همدیگر است.
ادی شیر زباندان معروف عیسوی عراقی در کتاب «الفاظ الفارسیه المعربه» نزدیک به دو هزار واژه فارسی دخیل در عربی را برمی شمارد. هیچ عرب فرهیخته ای به این فکر نمی افتد که آنها را از زبان بیرون کند. چنانکه هیچ ادیب و زبان شناس انگلیسی و فرانسوی به واژه های فراوانی که از زبان های دیگر وارد زبان آنها شده به نظر بیگانه نگاه نمی کند. واژه اسفناج از فارسی به عربی رفته و از طریق اندلس به زبان های اروپایی راه یافته است.
چنانکه در انگلیسی Spinach است و در سال ۱۲۵۶ نخستین بار به صورت epinard به زبان فرانسوی نیز راه یافته است. نارنج فارسی در عربی النارنج به زبان های اروپایی رفته و شکل Orange یافته است و نخستین بار در سال ۱۲۰۰ میلادی در زبان فرانسوی دیده می شود. بادنجان فارسی به عربی رفته، حرف تعریف گرفته، البادنجان شده است و از آنجا به زبان های اروپایی راه یافته و نخستین بار در سال ۱۷۵۰ در زبان فرانسوی به صورت Aubergine دیده می شود.
هزاران کلمه مثل این کلمات از فارسی و عربی و زبان های دیگر حتی از زبان بومیان آفریقا و استرالیا به زبان ملل متمدن راه جسته است و امروزه کسی آنها را بیگانه نمی انگارد زیرا به غنا و گستردگی زبان انجامیده است و جای شگفتی است که سره نویسان اغلب با واژه های عربی دخیل در فارسی سر ستیز دارند و واژه های دخیل از زبان های قدیم دیگر را نادیده می انگارند و با آنها کاری ندارند مثل واژه های آبنوس، ارغنون، اریکه، استرلاب، اسطوره، اسفنج، اسقف، افیون، اقاقایا، اقلیم، اقیانوس، اکسیر، الماس، انجیل، بربط، برج، بلور، پول، تریاک، جغرافیا، درم، دیهیم، زمرد، سپهر، سمندر، سیم، صندل، فانوس، قرطاس، قفس، ققنوس، قلم، کالبد، کلید، کلسیا، گونیا را که در زمان های گذشته از زبان یونانی مستقیم یا غیرمستقیم وارد زبان پهلوی، سپس وارد فارسی گردیده یا از طریق عربی در فارسی توطن گزیده است.البته این واژه ها را مانند واژه های دخیل عربی (نه واژه های مهجور عربی) باید فارسی شده دانست و سر ستیز با آنها را همچنان که با واژه های عربی کنار گذاشت. مهم، گرفتن واژه از زبان بیگانه نیست، بلکه مهم این است که واژه برگرفته را مطابق اصوات و قواعد و ویژگی های زبان مقصد به کار بریم چنان که فارسی زبانان با واژه های عربی و یونانی و فرنگی کرده اند.
عنصر دیگری که زبان را از عیار می اندازد و در آثار نویسندگان برتر و معیارنویس که از بعضی از آنها نام بردیم دیده نمی شود گرته برداری نحوی است. گرته برداری نوعی وام گیری مستقیم زبانی از زبان های دیگر است. وام گیری مستقیم آن است که کلمه عینا یا با اندکی تغییر از زبانی به عاریت گرفته شود مثل بسیاری از واژه های عربی و انگلیسی و فرانسوی در فارسی، اما وام گیری غیرمستقیم آن است که کلمات مرکب زبان مبدا را به اجزای سازنده اش تجزیه کنند و در برابر هر جزء در زبان مقصد، معادلی بگذارند.
مثلا فارسی زبانان Pomme de terre را از زبان فرانسوی گرفته و به اجزای سازنده اش تقسیم کرده اند Pomme به معنی سیب، de معادل و terre به معنی زمین درآمده و نهایتا سیبً زمینی را ساخته اند که بر اثر کثرت استعمال سیب زمینی شده است. Chemin de fer را به همین ترتیب گرفته و راه آهن ساخته اند. گرته برداری در واقع ترجمه لفظ به لفظ است.
این نوع گرته برداری نه تنها عیبی ندارد بلکه به غنای زبان می افزاید. اما نوع دیگری از گرته برداری هست که ساخت های نحوی و تعبیرات کنایی را به صورت مزبور تجزیه و ترجمه می کنند مانند Compter sur quelqunun که در زبان فرانسوی تعبیر کنایی است نباید آن را لفظ به لفظ ترجمه کرد، اما متاسفانه مترجمان کم سواد آن را لفظ به لفظ ترجمه کرده اند و «روی کسی حساب کردن» در زبان فارسی رایج شده است. این عمل چنان است که در ترجمه متنی از فارسی به انگلیسی تعبیر کنایی «با دمش گردو می شکند» را لفظ به لفظ به انگلیسی ترجمه کنیم خواننده انگلیسی زبان از تعجب شاخ در می آورد که یعنی چه؟
عنصر دیگری که در آثار نویسندگان برتر دیده نمی شود و در زبان معیار نباید راه داشته باشد واژه های محلی است. استفاده از لغات محلی در جایی که موردی نداشته باشد زبان معیار را به بیراهه می کشاند.
اگر کسی در گفت وگو لغات و اصطلاحات زبان مادری محلی خود را به کار ببرد شاید چندان نتوان بر او عیب گرفت. اما در نوشتن به گونه رسانه ای و ادبی و به طریق اولی در گونه علمی نباید از واژه های محلی استفاده کرد. ولی در داستان نویسی اگر قهرمان داستان از اهالی شهرستان ها باشد و نویسنده بخواهد شخصیت او را بشناساند استفاده از زبان محلی در صورتی که مفهوم آن برای خواننده روشن باشد یا در پاورقی توضیح داده شود اشکالی نخواهد داشت.
یکی از ویژگی های نثر نویسندگان برتر و زبان معیار آن است که کلمات به ظاهر مترادف، تفاوت خود را در آن آشکار می کنند. کسانی که به ظرایف زبان آگاه هستند و به زبان معیار می نویسند به تفاوت های جزئی که کلمات به ظاهر مترادف دارند، توجه می کنند و هر کدام را در جای خاص خود به کار می برند. دو کلمه واقعا مترادف دو کلمه ای است که بتوان آنها را در تمام موارد به جای هم به کار برد و این قبیل کلمه ها در زبان بسیار کم و بلکه نادر هستند.
مثالی می زنیم؛ بینی، دماغ و مشام به ظاهر مترادف هستند. اما آنچه را در بینی می چکانند قطره بینی می نامند نه قطره دماغ و مشام. از دماغ بچه آب می آید، دماغ بچه را بگیر. بینی بچه را بگیر در اینجا غیر معتاد است. در جمله رایحه ای از گل ها برمی خاست و مشام رهگذران را نوازش می داد، بینی و دماغ مناسب نیستند. فلانی آدم خوبی است، معمولا نمی گویند از خوب مردان روزگار است. در شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار، آنجا که فردوسی اشاره به پایان ماجرا می گوید:
ببینیم تا اسب اسفندیار/ سوی آخر آید همی بی سوار
وگر باره رستم جنگجوی/ به ایوان نهد بی خداوند روی
تفاوت های جنبی و هاله معنایی کلمات کاملا آشکار است. فردوسی درباره اسفندیار اسب، آخر و سوار به کار برده اما درباره رستم باره، ایوان و خداوند گفته و فضا را تعمدا به نفع رستم تزئین کرده است.
غیر از آنچه برشمردیم که در زبان معیار نباید باشد برخی واژه های شک برانگیز نیز هست که بخصوص هنگام نوشتن تردید نویسنده تازه کار را برمی انگیزد. به سخن دیگر کاربردهایی که ادبا آنها را درست نمی دانند.
نویسنده کتاب حاضر آقای دکتر یوسف عالی عباس آباد آنها را به ترتیب الفبایی سامان داده است. مبنای ایشان درباره نادرست بودن برخی کلمه ها، ترکیب ها، ساخت های نحوی همان چیزی است که استاد ابوالحسن نجفی در کتاب غلط ننویسیم مطرح کرده اند و آن این است که اگر یک عنصر زبانی اعم از کلمه، ترکیب یا ساخت نحوی در زبان فصحای قدیم نظیر بیهقی، سنایی، انوری، نظامی، سعدی، حافظ و نظایر اینان و نیز در نوشته های امروزی آمده باشد باید قطعا درست تلقی شود.
مثلا اولیتر با آنکه از نظر قیاسی غلط است چون در زبان فصحای قدیم آمده و امروز نیز در نوشته ها دیده می شود باید صحیح تلقی شود. همین طور است اگر عنصری در زبان فصحای قدیم و نیز گفتار امروزی کاربرد داشته باشد باید صحیح و خلاف آن غلط تلقی شود مثلا در زبان فصحای قدیم و نیز در زبان امروز در گفتار «را» بعد از مفعول آورده می شود و همین صورت درست است و خلاف آن که رای مفعولی را بعد از فعل آخر جمله می آورند باید مغلوط تلقی شود، اما اگر عنصری فقط در نوشته های امروزی باشد و در زبان فصحای قدیم و نیز در گفتار امروز نباشد باید در صحت آن تردید کرد مثلا در زبان فصحای قدیم «می باشد» به جای است نادر در حکم معدوم است.
در زبان گفتار نیز به کار نمی رود. در گفتار می گویند در باز است، اما همین که می خواهند آن را بنویسند، می نویسند در باز می باشد، از این رو باید در صحت آن تردید کرد اگرچه در روی تابلوها امروزه و در نوشته های دوره قاجار فراوان به کار رفته است.
نویسنده کتاب حاضر، در کتاب ها و مجله های ۸۰ سال اخیر جست وجو کرده و هر نکته ای که درباره درست نویسی بوده، بر رسیده و کتاب حاضر را فراهم نموده است. پیش از این کتبی چند در این باره نوشته شده است چون فرهنگ غلط های رایج حسن عرفان، درست و نادرست حسین اعتماد، غلط ننویسیم فریدون کار، نگارش و ویرایش احمد سمیعی و از همه مهمتر غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی؛ نیز در این باره یادداشت ها و مقالات علامه محمد قزوینی، دکتر پرویز ناتل خانلری، محمد محیط طباطبایی، دکتر عبدالرسول خیامپور، دکتر حسن بابک، روح الله خالقی، دکتر جعفر شعار، دکتر علی اشرف صادقی، دکتر حمید فرزام و... درخور یادآوری است، همه اینها مورد مراجعه مولف بوده و از همه آنها بهره گرفته است. نکته گفتنی اینکه در اغلب موارد مدخل های فرهنگ حاضر با عنوان مقالات و مداخل کتاب های مزبور همسان است.
به صرف دیدن مدخل خواننده نباید گمان کند که مطلب همان است که مثلا در کتاب استاد نجفی هست، چه نتیجه ای که مولف گرفته با آنچه در آن کتاب ها هست اغلب متفاوت است.
از آنجا که مبنای مولف مبتنی بر استقرار در آثار نویسندگان معاصر چون محمدعلی فروغی، علامه محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، علی اکبر دهخدا، محمود اعتمادزاده (به آذین)، محمد قاضی، غلامحسین یوسفی، نجف دریابندری، احسان یارشاطر، پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین زرین کوب، محمدعلی اسلامی ندوشن و... بوده، واقعیت زبانی و تحول زبان را در نظر گرفته، مانند ادبای سخت گیر فقط آثار نویسندگان و شاعران قدیم را مبنای درست و نادرست قرار نداده است.
مثلا استاد ابوالحسن نجفی کاربرد «سلامتی» و «سهل و ممتنع» را روا ندانسته است در حالی که مولف این کتاب با استناد به آثار کسانی چون محمدعلی اسلامی ندوشن، زرین کوب و خانلری حکم به روایی آنها داده است. چنین است حکم درباره واژه هایی چون نوین، رسوخ، خصایل، حراف، اندیشمند، سکنه، فجیع، موهن و بسیار دیگر که از نظر مولف با توجه به اینکه استادان و نویسندگان معاصر به کار برده اند و عامه مردم هم به کار می برند، کاربرد آنها روا دانسته شده است.
نکته آخر اینکه مخاطب کتاب عموم مردم فرض شده است و مولف از آوردن برخی از مدخل هایی که ممکن است به نظر بعضی از فضلا پیش پا افتاده برسد، ناگزیر بوده است.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید