دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پروژه یی که در پس نقدهای روزمره از احمدی نژاد اجرا می شود


پروژه یی که در پس نقدهای روزمره از احمدی نژاد اجرا می شود
سه سال از انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری می گذرد. هرچه از زمان آن انتخاب می گذرد، این پرسش بیشتر در سطح نخبگان و منتقدان مطرح می شود که «آیا قرار است این وضعیت ادامه یابد؟» عبارت «این وضعیت » در این پرسش مکرر، همان «احمدی نژادیسم» است؛ وضعیتی که آن را با المان ها و نشانگان برخاسته از شکل رفتار و گفتار احمدی نژاد و حلقه محدود نزدیکش می توان توصیف کرد. در این سه سالی که از روی کار آمدن احمدی نژاد می گذرد، بارها رفتارهای او به بوته نقد گذاشته شده است. شاید این ادعای چهره هایی چون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیراه نباشد که «سعه صدر دولت نهم از همه دولت های پیشین بیشتر است.» اگر این سعه صدر را به تحمل حجم بیشتری از انتقادها تعبیر کنیم، به نظر این ادعا درست می آید، چرا که دولت نهم با مجموعه رفتارها و رویکردهایی که از خود بروز داده، عملاً بستر بیشترین حجم انتقادها از یک دولت در سال های پس از استقرار جمهوری اسلامی را فراهم کرده است. به عبارت دیگر، روند حرکتی دولت نهم (به طور عام) و رفتار و گفتار شخص رئیس دولت (به طور خاص) چنان از معیارهای قابل توجیه و پذیرش در نزد نخبگان، کارشناسان، مدیران قبل و حتی ساختار تعریف شده کشور (نظیر برنامه چهارم توسعه) فاصله دارد که با وجود همه محدودیت ها در برابر منتقدان، طبیعتاً بیشترین حجم انتقاد را برمی انگیزد و در نتیجه دولت می تواند مدعی شود که بیشترین میزان سعه صدر یا انتقادپذیری را در مقایسه با دولت های قبل از خود بروز داده است. حال اگر همین انتقادپذیری را به معنای پذیرش انتقادها و وارد ساختن آن به چرخه حرکتی دولت یا دست کم، تلاش در توجیه و اقناع منتقدان در قبال مجموعه رفتار و رویه دولت تعبیر کنیم، احمدی نژاد و کابینه اش واجد کمترین سعه صدر در مقایسه با دولت های پیشین هستند.
گویی ماشین دولت نهم در جاده یی در حال حرکت است و ماشین منتقدان در جاده یی دیگر. منتقدان دولت را به تغییر مسیر حرکت خود و ورود به جاده محل حرکت خویش فرامی خوانند اما در مقابل ماشین دولت و راننده اش گرچه صدای بوق و داد و فریاد اتومبیل های دیگر را می شنود و در بهترین حالت، حتی ممکن است بوق های دیگران را محترمانه با بوقی بلندتر و گوش خراش تر پاسخ ندهد، اما عملاً همان مسیر خود را می رود و جاده یی را طی می کند که خود انتخاب کرده است، اما چرا دولت نهم و احمدی نژاد چنین راه و رویه یی را در پیش گرفته ا ند؟ چرا با وجود همه انتقادها و حتی آشکار شدن تبلیغات پیمودن راهی ناآزموده و نامتعارف (اگر نگوییم «بیراهه»)، همچنان در همان مسیر می روند و گاه به نظر می آید سرعت خویش را هم افزوده اند؟ اگر بخواهیم «احمدی نژادیسم» را هم تعریف کنیم، سود جستن از یک المان در این تعریف ضروری است؛ «اعتقاد و اشتیاق او به پیمودن راهی متفاوت و متمایز از دیگران و پیشینیان». اگر در دستگاه منطقی مالوف و معمول منتقدان دلایل روند حرکتی دولت نهم در حوزه های مختلف (به ویژه اقتصاد) قابل تبیین نباشد، دست کم این روند با عبارتی همچون «اعتقاد و اشتیاق به پیمودن راهی متفاوت و متمایز از دیگران و پیشینیان» قابل تعریف است. در واقع، مشکل اصلی منتقدان با احمدی نژاد آن است که نمی توانند دریابند او چرا و به چه دلیل، در پیمودن راهی مصر است که آنها در دستگاه موجود و معمول منطقی خویش، دلیلی برای پیمودن آن نمی یابند. همین وضعیت است که به تدریج حجم و میزان انتقادهای ریز و موردی از عملکرد دولت را کاهش می دهد و دسته یی از منتقدان را به نقطه انفعال و طیفی جدی تر را به مرحله پرسش می رساند. به عبارت روشن تر، اصرار احمدی نژاد و هسته اصلی پیرامونی وی بر پیمودن راهی نامتعارف و کاملاً متفاوت از رویه معمول و پذیرفته شده در ساختار سیاسی، منتقدان را از طرح مداوم نقدهای خود در سطوح رفتاری و برنامه یی مایوس و سرخورده می کند و در عوض، پرسش جدی و اصلی را در سطحی کلان تر پیش روی آنها قرار می دهد؛ «چرا احمدی نژاد حرف ما را نمی پذیرد که ره چنان رو که رهروان رفتند».
بنابراین، سخن اصلی در رد یا نقد احمدی نژاد و دولت وی از زاویه پایین بودن آستانه تحمل منتقدان نیست. اگرچه این موضوع هم در جای خود مهم و قابل طرح است، اما در مقایسه با پرسش اصلی بحثی حاشیه یی و انحرافی است. طرح پیاپی نقدها در سطوح خود، اجرایی و رفتاری و از موضع نقد ناکارآمدی یا انتقادپذیر بودن دولت، عملاً ورود به عرصه و میدانی است که می تواند یکی از اهداف تشکیل دولتی در هیئت و هیبت دولت احمدی نژاد باشد. با حضور چهره یی چون احمدی نژاد و انتخاب راهی چنان نامتعارف و غیرمعمول در اداره کشور است که نگاه ها، اولویت ها و حتی راهبردهای سیاسی منتقدان از سطح کلان به حوزه های اجرایی و خرد منتقل می شود.
اگر در دوره اصلاحات، معیار و مبنای اصلی نقد ساختار سیاسی مبتنی بر اصول دموکراتیزاسیون بود، با ورود احمدی نژاد این مباحث چنان دور از ذهن شده که بسیاری از رفتارها و نهادهای مخالف دموکراسی از حوزه بحث و گفت وگو در عرصه عمومی خارج شده اند. اگر به محتوای تحلیل ها، مقالات، بیانیه ها و اعلام موضع طیف های سیاسی خارج از اردوگاه جریان راستگرای حاکم در سه سال گذشته دقت شود، اصولاً موضوعات بحث از مباحث ایجابی و رو به جلوی پیشین که زمانی ساختار سیاسی را دچار چالش جدی کرده بود، خالی شده و به قول معروف، به «آب و نان مردم» معطوف شده است. گویی به زبان طنز، یکی از ماموریت های دولت نهم، از بین بردن شکاف توده و نخبگان بوده است. البته هدف از این ماموریت، برقرار شدن کانال های ارتباطی میان نخبگان با بدنه جامعه و از میان رفتن اختلال های ارتباطی نبوده، بلکه به تعبیری خاص و کاملاً سیاسی، دولت نهم باعث شده بخش مهمی از نخبگان از طرح مطالبات کلان و ساختاری و جست وجوی «علت ها»ی وضع موجود چشم بپوشند و همچون عوام الناس به غر زدن و گلایه کردن از امور جاریه و «معلول ها » مشغول شوند. تغییر فاز رویکرد نخبگان در قبال ساختار سیاسی، می تواند حرکتی هوشمندانه و مبتنی بر پروژه یی باشد که تنها در سایه روندی همچون روند حرکتی دولت نهم قابل تحقق است.
به عبارت دیگر، اتهامی که در این سال ها متوجه دولت نهم بوده و از آن به عنوان «تخریب کننده دولت های قبل» یاد می شده، در نگاه کلان ، نه نقطه ضعف و ایراد دولت نهم و رئیس آن، که اصولاً کار ویژه وهدف احمدی نژاد است. احمدی نژاد نماد حرکتی کلان است که در چارچوب آن امکان حذف، منزوی ساختن و تخریب بسیاری از طیف های باسابقه و ذی نفوذ در ساختار سیاسی ممکن می شود. همین حرکت است که می تواند اجازه تحولات بنیادگرایانه یی را صادر کند.این حرکت ضرورتی است همچون ضرورت شکستن پیله کرم ابریشم برای بیرون آمدن پروانه. این شکستن اما برخلاف آن پیله شکستن، نسبتی با طبیعت ندارد. بسیاری از نخبگان و چهره های شاخص و پایه گذاران جمهوری اسلامی- به عنوان یک سیستم سیاسی- با شکستن این پیله مخالفند و حتی آن را روندی غیرطبیعی تلقی می کنند که در برابر خواست ها و آرمان های انقلاب اسلامی شکل گرفته است. برآمدن احمدی نژاد در برابر هاشمی رفسنجانی در سوم تیرماه ۸۴، آشکارا نشانه هایی از این حرکت را با خود داشت. در آن رقابت تاریخی هاشمی رفسنجانی نمادی آشکار از وضع موجود و ثبات سیستم سیاسی و احمدی نژاد نشانی از تحولات بود. رای شهروندان البته به تغییر بود.
در این میان بخش هایی از ساختار موجود سیاسی در سه سال گذشته به اشکال مختلف در جهت مقابله و مقاومت برآمده اند، اما به نظر می رسد این حرکت هنوز واجد حمایت لازم اجتماعی باشد و احمدی نژاد(یا گزینه یی دیگر با همین نقش) بتواند آن را ادامه دهد؛ پروژه یی که در صورت تداوم، از مرحله کنونی فراتر رفته و با سودجستن از یک فرصت چهارساله تازه و با تکیه بر درآمدهای سیل آسا و بی سابقه نفتی می تواند وارد مرحله تغییرات اجتماعی شود و احتمالاً انحلال طبقه متوسط جدید را (به عنوان پایگاه اجتماعی الگوهای رقیب) هدف اصلی خود قرار دهد. آنگاه است که می توان از فراز موقعیت تاریخی، تعریفی جامع و مانع از پدیده یی به نام «احمدی نژاد» و پروژه یی چون «احمدی نژادیسم» به دست داد.
محمدجواد روح
منبع : روزنامه اعتماد