پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

در اردوی تیم ملی چه گذشت؟


در اردوی تیم ملی چه گذشت؟
ما ایرانی ها عادت نداریم برای تیم بازنده مان كف بزنیم؛ حتی اگر تیم مان خوب بازی كرده باشد و بازنده ای سربلند باشد. تیم ملی در ورزشگاه بوكیت جلیل شهر كوالالامپور بازی را در ضربات پنالتی باخت و به هیچ عنوان مستحق شكست نبود، چرا كه اگر ضربه علی كریمی گل می شد یا شوت جواد نكونام ۱۰ سانتیمتر این طرف تر بود، الان كره را برده بود و همچنان در مالزی می ماندیم و خودمان را برای بازی نیمه نهایی آماده می كردیم.
در ورزشگاه بوكیت جلیل آسمان هم به حال ما می گریست؛ كره ای های شادمان و خوش شانس پایكوبی می كردند و تماشاگران این تیم هم در این جشن سهیم بودند اما تماشاگران ایرانی مات و مبهوت ایستاده بودند و انگار رمق نداشتند برای تیم خود كه ۱۲۰ دقیقه جنگیده بود و تیم برتر زمین بود كف بزنند.
در چنین فضایی بغض چند بازیكن تركید؛ اول آندرانیك تیموریان بود كه زیرباران دراز كشید و همان صحنه ای را مقابل ما ساخت كه پیش از این از خود او در ورزشگاه لایپزیگ دیده شده بود. آندرانیك اشك می ریخت و لابد ته دلش به بخت بد خودش لعنت می فرستاد. دومین تجربه تلخ زندگی فوتبالی آندو چه زود رقم خورد. آندرانیك روی زمین افتاده و نكته جالب اینجاست كه رحمان رضایی با صورتی خیس اشك بالای سرش می آید و می گوید: «آندو جان بلند شو! خسته نباشی، همه چیز تمام شد» و بغضش می تركد و آندو را در آغوش می گیرد و های های ...! لابد رحمان هم پیش خود فكر می كند كه چرا تقدیر اینگونه رقم خورد تا بازی آخر ملی اش، غمبار و تلخ باشد. رحمان كه خاطرات تلخ و شیرین فراوانی با پیراهن شماره ۵ تیم ملی داشت، حتماً دوست نداشت كه با شكست از تیم ملی كنار برود اما تقدیر اینگونه رقم خورده بود.
رحمان و آندو سرشان پایین است و از كنار وحید هاشمیان و رسول خطیبی رد می شوند كه رسول هم نفسش بند آمده و در حالی كه دست های وحید را زیر شانه اش ستون می بیند، هق، هق می زند و مدام می گوید: «شرمنده ام... شرمنده ام!»
رحمان و آندو دم در رختكن هستند كه جواد كاظمیان هم به جمع آنها اضافه می شود. جواد بیشتر از همه غصه می خورد و مثل ابر بهاری می بارد. البته جواد اعتراض هم دارد: «بی وجدان حق مرا خورد. باید فیكس بازی می كردم. هیچ وقت تااین حد پرانرژی وباانگیزه نبودم، حق مراخورد،حق مراخورد و ...!»
البته هستند بازیكنانی كه پس از این شكست ژست حق به جانب گرفته اند و علی رغم چهره غمگین، ته دلشان می خندند؛ چون بازی نكرده اند و با این نتیجه جدایی امیر قلعه نویی را محتمل می دانند.
آنها ورزشگاه را ترك می كنند و تا آخر شب هیچ كس از اتاقش بیرون نمی آید تا صبح كه سر میز صبحانه بازیكنان با چشم های پف كرده حاضر می شوند. قلعه نویی با دكتر نصیری و چندنفر دیگر سر یك میز نشسته و هنوز اخم هایش را باز نكرده و جواب سلام هیچ كس را هم نمی دهد؛ حتی آنها كه خوب بازی كرده اند. بعد از صبحانه، عده ای شاد و خندان به بازار می روند تا سوغات بخرند و آنهایی كه در ورزشگاه بوكیت جلیل می گریستند، ترجیح می دهند تا آخر شب در هتل بمانند و در خلوت به رؤیای از دست رفته قهرمانی فكر كنند.
جواد حسینی
منبع : روزنامه ایران ورزشی