سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


مردی مرکب از طبیعت


مردی مرکب از طبیعت
● دیدار با ناصر هوشمندوزیری ، مجسمه ساز و تاكسیدرمیست
۱-حرفه اش مجسمه سازی، تفنن اش تاكسیدرمی و تنها انحراف اخلاقی اش جمع آوری آفتابه است! او ۴۵۰ آفتابه مسی
را در تمام نفس كش های خانه جا داده است و به ازای هر اثر هنری خود چندین آفتابه را نشان می دهد كه از دور و نزدیك ایران
گرد آورده است.
۲- در تعدادی از آثارش كه به دوران دانشجویی او یعنی نیمه دوم دهه ۴۰ برمی گردند، تاثیر هنر آفریقایی به وضوح پیدا است.
حیوانی كه هستی اش تكرار لحظه حسرت است، با پوزه موقر و آرواره ای مبهوت، روبه روی هنرمندی قرار گرفته كه هستی اش، حسرت تكرار لحظه است. خانه این مرد پر است از سر و كله و پوست حیوانات وحشی، ده ها تابلوی نقاشی، مجسمه سنگی، سفالی و فلزی، صدها آفتابه مسی و هزاران خرت و پرت دیگر كه به طرز غریبی داغ تنهایی فلسفی انسان را تازه می كنند. نیچه می گوید تنها از طریق هنر می توان بر دهشت زندگی غلبه كرد و خانه استاد «ناصر هوشمندوزیری» جایی است كه دهشت زندگی در كنار نمونه هایی از غلبه بر آن جان انسان را تسخیر می كند. او متولد ۱۳۲۵ در همدان است. حرفه اش مجسمه سازی، تفنن اش تاكسیدرمی و تنها انحراف اخلاقی اش جمع آوری آفتابه است! او ۴۵۰ آفتابه مسی را در تمام نفس كش های خانه جا داده است و به ازای هر اثر هنری خود چندین آفتابه را نشان می دهد كه از دور و نزدیك ایران گرد آورده و با هیجان وصف ناپذیری از تجلی هنر ایرانی در «حتی مستراح» سخن می گوید و آرزو دارد كه روزی بتواند موزه ای از آفتابه های مسی ایران بسازد.
مبلمان اش را با دست و پای حیوانات وحشی ساخته است. پایه میز او از استخوان پای بوفالو و شكل آن منطبق بر الگوی حركت حیوان است.
استاد وزیری چندین هنر دارد كه نخستین آنها خود او است. این اثر هنری را تنها زمانی به كمال مشاهده خواهید كرد كه بر صندلی مخصوص اش تكیه زده، دو شاخ بالای صندلی روی سرش قرار گرفته و تركیب آنها با محاسنی كه از زیر چانه به دو قطب اهورایی تقسیم شده اند، صورت مثالی رستم را در او ترسیم كنند. وزیری از یك جفت دست پینه بسته و چشمانی عمیق و متبسم تشكیل شده است. این حماسه آرام، تصویری از انسان مسلط بر طبیعت است كه با طیب خاطر، بر دست و پای حیوانات تكیه می زند.
استاد هیچ وقت دست هایتان تمیز بوده اند؟
هیچ وقت!
حتی روز عروسی؟
حتی! البته بستگی به تعریف شما از تمیزی دارد. من كه تمیزتر از دست هنرمند دستی نمی شناسم.
چه وقت مجسمه برایتان مفهوم هنر پیدا كرد و دلمشغولی اصلی تان شد؟
من كوچك ترین فرزند خانواده بودم و به همین دلیل همیشه وردست مادرم می پلكیدم. او زن خلاق و مبتكری بود و از زباله ها و اشیای دورریختنی مجسمه می ساخت. در هفت سالگی یك روز تعدادی پسربچه را دیدم كه دارند با گل مجسمه می سازند. من چنان شیفته این كار شدم كه تصمیم گرفتم مجسمه ساز شوم. دیپلم كه گرفتم فهمیدم رشته ای مستقل تحت همین عنوان در دانشگاه وجود دارد. سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه هنر شدم و...
در سال ۱۳۵۰ از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. او در سال ۵۶ اولین نمایشگاه خود را در تهران و دومین نمایشگاهش را در شیراز برگزار كرد و از آن پس به آزمودن انواع سنگ، سفال، سرامیك، فلز و چوب در ساخت مجسمه پرداخت و سنگ را به خاطر مانایی، قدرت و امكانات فراوانش با علاقه بیشتری به كار گرفت. استاد وزیری در نخستین دوسالانه مجسمه سازی در رشته نقش برجسته رتبه اول را كسب كرد. او در سال های جوانی خود به خاطر علاقه به حیوانات و مهارت در كار تاكسیدرمی وارد سازمان محیط زیست شد و با موزه های تاریخ طبیعی در ساخت مجسمه همكاری كرد. پس از مدتی مدیریت بخش هنری موزه تاریخ طبیعی را برعهده گرفت و ۲۹سال در آنجا كار كرد. سرانجام پس از ۳۰سال اشتغال هنری در سال ۱۳۷۳ موفق به دریافت نشان درجه یك هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.
در تعدادی از آثارش كه به دوران دانشجویی او یعنی نیمه دوم دهه ۴۰ برمی گردند، تاثیر هنر آفریقایی به وضوح پیدا است. او هنر كلاسیك را ارج می نهد اما فرزند زمان نمی داند. از نظر او سیر تحول مكتب های هنری روندی تكاملی است كه طی شدن آن در دوران زندگی یك هنرمند نیز ضرورت دارد. وزیری هنر را حركتی در جهت اصلاح اجتماع می داند و این جمله مهری است كه بیش از هر چیز به پیشانی نسل او خورده است.
سال های آغازین كار شما مصادف بود با انقلاب اسلامی ایران. آیا سرنوشتی كه از آن پس مجسمه سازی به آن دچار شد بر شما هم تاثیر گذاشت؟
به طور قطع. وقتی كه توفان می آید همه را گرفتار می كند. فوق اش یكی كمتر، یكی بیشتر. اما من تلاش كردم به كاری مشغول شوم كه كمتر در معرض خطر باشد، مثل ساختن مجسمه برای موزه تاریخ طبیعی. تنها چاره اش این بود كه كار كنم ولی ارائه ندهم. كارهایی كه برای دل خودم انجام داده ام و هرگز به نمایش در نیامده اند آنقدر زیادند كه می توانم یك موزه را با آنها پر كنم.
كدام كارهایتان ارائه شده اند و كجا؟
مجسمه فردوسی، رستم و سهراب، ستارخان، شهریار و پرواز عقاب در پارك جمشیدیه، در پاك ملت آبنمای دو كبوتر، در پارك ساعی مجسمه های حیوانات و چندین و چند مجسمه دیگر در موزه تاریخ طبیعی. مجسمه سفالگر در لاله جین همدان و بوعلی سینا در ماهشهر و چندین مجسمه در پارك عسلویه را هم من ساخته ام. به تمام اینها مجسمه ها موزه رختشورخانه زنجان و قلعه فلك الافلاك خرم آباد را نیز اضافه كنید.
در میان آثار شما نمونه های كلاسیك كنار آثار انتزاعی به چشم می خورند. آیا شما نسبت به هر دو سبك تمایل یكسانی دارید یا اینكه لذت هنری را تنها در یكی تجربه می كنید؟
خوب، مجسمه مثل سایر هنرها دوران كلاسیك خود را پشت سر گذاشته و از حالت تزئینی صرف خارج شده است. امروز باید بتوان با مجسمه حرف زد. من زمانی از كار خود بیشترین لذت را می برم كه توانسته باشم از امكانات مدرن برای خلق مفاهیم جدید استفاده كنم و رد پای هویت ایرانی خود را در آن به جا بگذارم. اما این بدان معنا نیست كه از انواع دیگر لذت نمی برم. یكی از شادترین لحظات زندگی من لحظات تدریس است. زمانی كه مطلقاً كلاسیك كار می كنم و اصول اولیه را به هنرجو می آموزم. از طرفی مجسمه كاركردهای مختلف دارد؛ اگر شما بخواهید مجسمه های یك موزه مردم شناسی را بسازید چاره ای ندارید كه كلاسیك كار كنید. این سبك هم دنیای خاص خودش را دارد.
كدامیك از كارهایتان را بیشتر دوست دارید؟
شیرین و فرهاد، دختری كه از رودخانه برمی گردد و گلنار.
گلنار مجسمه ای از جنس فلز است كه وزیری در آن از سرامیك های ایرانی استفاده كم نظیری كرده است. این اثر، تفسیری معطوف به خانواده را از زن ارائه می دهد؛ موجود ظریفی كه با معصومیت و عشق بی كران روح یك مرد را برای ابد تسخیر می كند. اصالت محزونی در تركیب نگاه و اندام گلنار به چشم می خورد. او كه با كوزه و سبدی در دست، برای همسرش گل محمد آب و غذا می برد، رازی از جنس سرامیك در گلویش گیر كرده است.
«من شیفته فولكلور ایرانم و می دانم كه اسطوره های ملی و فرهنگ و تاریخ گذشته ما بهترین دستمایه برای تولید هنری هستند. اگر هنرمند به فرهنگ خود پایبند نباشد نمی تواند اثری دارای تشخص خلق كند. گلنار اثری كاملاً ایرانی است. شیرین و فرهاد هم همین طور. بقیه كارهای من هم به این اصل پایبند بوده اند.»
در آثار وزیری حركت دغدغه ای نهانی است. خلق مجسمه بر پای مكانیسمی سلبی در قبال حركت شكل می گیرد، اما پیامدی ایجابی دارد، مجسمه فاقد كیفیت حركت اما ناقل احساس آن است. مجسمه ساز حركت را به زنجیر می كشد و در قالب فیگور ثبت می كند. اما مجسمه سازی مدرن كه با تصرف در منطق متعارف پیكره شناخته شده تفسیر پیچیده تری را از حركت ارائه می دهد. این تفسیر كه به دنبال درك سیالیت زمان شكل گرفته است زمینه ای را فراهم می كند تا مجسمه ساز به یاری آن یك سناریو را در قالبی واحد بگنجاند.
مجسمه «شیرین» هم روایتگر سناریوی غنایی است و با همه درشتی و سختی كه اقتضای جنس فلز، سنگ و چوب است كیفیتی عاطفی دارد. هر یك از اجزای این مجسمه مرموز روایتگر بخشی از داستان نظامی است. كلیدی كه وزیری به دست شیرین داده، كلید عشق فرهاد است و اشاره به انقیاد آگاهانه ای دارد كه دوام عشق و قداست خانواده را تضمین می كند.
تصویر زن در آثار وزیری به وضوح به تجارب عاطفی اش ابتدا با مادر و سپس با همسر و دخترانش برمی گردد.
- بابا، پیراهنتونو برای عكس عوض كنید.
- چشم راجو!
راما دختر استاد وزیری است كه پدر، او را با سه نام «زیبا»، «نازنین» و «راجو» صدا می كند. دختر دیگر او ركسانا، استاد دانشگاه در رشته نقاشی است. دو پسر هم دارد اما به نظر می رسد كه رابطه اش با دخترها از حس و حال عجیبی برخوردار است. همسر او نیز پاسدار تنهایی های هنرمند است و به او و آثارش عشق می ورزد.
خانم شما از شلوغی این خانه شكایتی ندارند؟
- نه او هم عاشق است!
گلنار؟
سال ها گذشت، همه جا برای آثار استاد تنگ بود و تلاش او نیز برای تاسیس موزه بی نتیجه مانده بود. آرزو داشت فضایی برازنده گنجینه هنری خود داشته باشد و بتواند آنها را به نمایش عمومی درآورد. تا اینكه سرانجام با فروش بخشی از دارایی اش توانست در لواسان باغچه ای نه چندان بزرگ با ساختمان محقری درون آن تهیه كند و به آرزوی خود كه پیوستن به طبیعت و كار بی وقفه در تنهایی است جامه عمل بپوشاند. او در این باغچه كارگاه سنگی عاشقانه ای ساخت كه امروز اغلب اوقاتش را در آن می گذراند. زندگی روزمره وزیری در این چهاردیواری اختیاری تماشایی و بسیار تامل برانگیز است. كارگری تنومند و عاشق كه رفتاری منطبق بر ضرباهنگ طبیعت دارد و به قول خود پیوسته عبادت می كند.
اما هنرمندی كه عشق به طبیعت در قلبش موج می زند چطور می تواند تاكسیدرمیست باشد؟
تاكسیدرمی دلخراش نیست؟
اگر به راز بقا پی برده باشید، نه!
منظور شما تنازع است؟
به نوعی بله. اما بسیاری از موجوداتی كه شما اینجا می بینید لحظات آخر عمر خود را سپری می كرده اند و اگر تاكسیدرمی نمی شدند در چرخه طبیعت از بین می رفتند. هر حیوانی یك عمر مفیدی دارد، مثلاً پلنگ ۱۹ سال عمر می كند، اگر شما این پلنگ را در ۱۹سالگی بكشید در حق او ظلم نكرده اید. چون دیر یا زود می مرد. اغلب قطعات این حیوانات مصارف هنری دارند. مثلاً از شاخ قوچ برای مضراب یا خرك ساز استفاده می شود و شاخ گوزن را برای ساخت دسته چاقو و قلم تراش به كار می برند.
شما مجسمه ساز بودید كه تاكسیدرمیست شدید یا برعكس؟
من یك مجسمه سازم و اصلاً تا مجسمه ساز حرفه ای نباشی نمی توانی تاكسیدرمیست قابلی هم باشی.
وزیری برای مدت هفت سال مدیریت بخش تاكسیدرمی پارك پردیسان را كه محوطه ای ۲۷۰ هكتاری زیر نظر سازمان محیط زیست است بر عهده داشت. او در این مدت توانست واحه ای بسازد كه در آن انواع جانداران درون محیط زندگی شان بازسازی شده اند. او كار بازسازی محیط طبیعی را كه دیوراما نام دارد ظرف پنج سال با وا داشتن تمام عوامل به كار مداوم به پایان رساند. استاد علاقه وافر خود به طبیعت و ناخرسندی از تخریب آن را در مجسمه غم انگیز «زنگ و برگ و باد» به تصویر كشیده است. این مجسمه كه به سبكی انتزاعی ساخته شده، درختی خمیده است كه تیر خورده و از شاخه آن انواع زنگوله های بز، گاو، گوسفند و شتر آویخته است. در كنار این زنگ ها زنجیری كه آخرین برگ پاییزی بدان متصل است تاب می خورد. این مجسمه را باید در مسیر وزش باد قرار داد تا فریاد خود را به گوش سنگین بشر برساند. فریادی كه موسیقی تظلم طبیعت است.
ارتباط شما با سایر هنرها از جمله موسیقی چطور است؟
من به همه هنرها علاقه و عشق می ورزم. نقاشی كه ابتدای مجسمه سازی است و به آن اشراف كامل دارم. اما با موسیقی زندگی می كنم و از میان سازها انواع كوبه ای آن را بیشتر می پسندم. من همیشه در حال پیدا كردن راهی برای ساختن ساز كوبه ای جدیدی هستم. نواختن انواع تومبا، تنبك، دف و دایره نیز از كودكی و نوجوانی دلمشغولی من بوده است. انتخاب سازها به خصوصیات روحی و جسمی افراد بستگی كامل دارد.
من چون به سنگ و فلز ضربه می زنم دوست دارم با این ضربه ها موسیقی خلق كنم و صدایش را به دوردست ها بفرستم. از طرفی انگشتان من برای سازهای زهی اصلاً مناسب نیست و چاره ای ندارم كه از آنها صرف نظر كنم.
صدای كوبیدن ملاقه در دیگ آ بگوشت سكوتی را كه وزیری با گریه ای بی اختیار در فضا ایجاد كرده بود می شكند. اینجا لواسان است. اسفند ،۱۳۸۴ استاد در برابر طبیعت عنان احساسات خود را از كف داده است می رود كه صورتش را بشوید. آخرین سئوال در ذهنم جرقه می زند:
استاد انسان چیست؟
موجودی كه ناخودآگاه به دنیا آمده و باید آگاهانه بمیرد.
سولماز نراقی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید