پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آهسته چرا؟ بشتاب!


آهسته چرا؟ بشتاب!
● سرمایه ما در رسیدن به قله وحدت و پیشرفت چیست؟
زخم کهنه ای است این زخم دردناک؛ زخم جان شکاری که سالهاست دل دوستان انقلاب و علاقه مندان به اسلام ناب در آرزوی درمان آن است. مرهم و داروی نو، هر چه بر این کهنه زخم مینشیند، گویا نه تسکین میبخشد این آلام مانده در پیکر را و نه مداوا نتیجه می دهد. بیمار خفته در بستر را چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ چه باید نگاشت؟ بی انصافی نشود؛ جمع اندکی هستند که خلاف موجها و تندبادها، در دل حادثه ها میروند. نمیشود تلاش و مجاهدت خالصانه و خستگی ناپذیر مجاهدان سنگر علم را در دانشگاهها و حوزه های امروزین، نادیده انگاشت و از سر بی مهری و جفا، همه را یکسان نگریست؛ اما پرسش نایافته پاسخ، این است: شعار سراسر شعور و آرزوی سرشار از معرفت حضرت روح الله، یعنی «وحدت حوزه و دانشگاه»، چه زمانی تحقق مییابد. گفتن و نوشتن در این باب، حلقه هایی ممتد میطلبد تا سلسله حقیقت را در این جایگاه بنمایاند.
● آهسته میروی؛ بشتاب!
آهنگ دین مداری و خداباوری دانشگاه را نمی شود، با دیواری، حائلی، نمازخانه ای و وضوخانه ای، با سمفونی حماسی و حرکت طوفانی نهضت اسلامی پیوند داد. حرکتها، کند و آرام و آهسته تر از آن هستند که تقدیر زمانه، بر امور انقلاب رقم میزند. فقط یک نگاه کوتاه به آموزشگاه ها، محافل علمی، آزمایشگاه ها و مراکز وابسته به دانشگاه، میتواند این کند روی و آهسته پویی را نشان دهد؛ روندی که با شتاب گسترش انقلاب اسلامی در همه عرصه ها و سرعت دست آوردهای معنوی امت مسلمان، همراه و هماهنگ نیست. فریب نخورید! بله، درست خواندید؛ فریب! در نگاه نخست، هنگامی که به چهره و ظاهر آراسته برخی محافل و استادان و دانشجویان مینگریم، دریایی از امید در دل زنده میشود و شوق، سرتاپای وجودمان را فرا میگیرد و شاید هم با زمزمه ای بر لب و اشک شوق در دیده، با خود چنین تصور کنیم: «بنگرید که انقلاب، چهسان فرزندان خود را بر کرسی علم و خرد نشانده است» و حال آن که با نخستین واژه ها و کلمات برون آمده از ذهن استاد، درخواهیم یافت که کلمه کلمه سخنان پیشینیان و گذشتگان نیم قرن اخیر و مترجمان مو به موی علوم و فنون از آن سوی آبها، با ادبیاتی دیگر، در حال تکرار هستند و چه بسا در پس این پوسته های فریبنده، اندیشه هایی تیره و تار و آلوده تری نیز نهفته باشد که خطر آن از حضور تفنگداران سرزمین غرب و شبهه افکنان دنیای شیطان زده نیز فراتر و بیشتر باشد.
آهنگ آهسته و کند حرکت دانشگاه، با تحول عظیم قرن، یعنی انقلاب، نه در مصداقها و کارکردهاست؛ بلکه در آرمان و معیارهاست. شاید تاکنون توجهی نکرده باشیم به آن چه که در پس پرده وقایع میگذرد و اصلاً چه ربطی میان علتها و معلولها وجود دارد؛ وقتی که همه هدف آموزش دانشگاه، توضیح چگونگی هاست؛ نه تبیین چراها. علم نوین، همه امور را در آزمایشگاه به محک چشم و عقل ظاهر میسنجد. وقتی سخن از چگونگی هاست، چه حاجت به دانستن علتها؟ هنگامی که اعداد، کمیتها، ارقام و قاعده ها حاکمند، چه احتیاجی به علت فاعلی پدیده ها و کنشها و واکنشها و حقیقت مبدأ آفرینش و منشأ بروز حادثه هاست؟ چرا پس از گذشت سه دهه از ظهور توحیدی ترین انقلاب در عصر مادیات و در هنگامه تسلط گفتمان دیالکتیکی بر همه نهضتها، هنوز پاسخی به این پرسش داده نشده است؟ چرا هنوز آهنگ رشد و حرکت از سیر افقی و پیشرفت و توسعه ظاهری، به سیر صعودی و تکامل و تعالی باطنی، تبدیل نگشته است؟
تاریخ پیش روی ما، درخشندگی پیشینیان را با خود دارد؛ درخشندگی باز یافته از شمس الشموس حق و وحی. از خواجه نصیر و فارابی، جابر بن حیان و زکریای رازی، بوعلی و ابوریحان، طوسی و طبرسی، مفید و حلی، بهایی و مجلسی، سهروردی و ملاصدرا و خراسانی و انصاری تا خمینی، جملگی همان بار یافتگان حریم توحیدی علم و معرفتند.
به راستی از کجا باید زیست الهی و حیات طیبه قرآنی را همچنان که عالمان خداباور و دینداران عالم دریافته اند، دریافت؟ چگونه باید در زمانه سیطره آهن و فولاد و سیمان و ولایت کمیت و تجربه از میان شاخکهای در هم پیچیده غولهای انفورماتیک و سایبرنتیک، به زلال چشمه «کوثر» و «کتاب» رسید؟ در این معبر سخت و ناگشوده زمانه ما، چگونه و چه زمان، گشایش و فرجی خواهد رسید؟
● فانوسهایی در این تاریکه راه
۱) کوثر و کتاب
آنچه که پیامبر گرامی اسلام در آخرین لحظات زندگی آسمانیشان برای بشریت با یادگار گذاشت، دو ثقل عظیم و میراث حجیم، «کتاب الله» و «آل الله» بود. این دو کفّه ترازوی تشخیص حق از ناحق و سره از ناسره و راه از بیراهه، در هر زمان و مکان که به درستی به کار گرفته شد و امتها و تودهها و خواص و عوام بر آن دو تمسک جستند، راه سرافرازی و سربلندی را یافتند و چون هر گاه از آن دو دوری کردند و کتاب و کوثر را به کناری نهادند. این دوری و فراموشی، اکنون فاصله و شکافی است که در همه عرصه ها و زمینه ها به خوبی رخ نموده است و باید برای رسیدن به حقیقت کوثر و کتاب و تحقق فرامین و احکام آنها در همه سطوح، با سرعت و شتابی دو چندان، حرکت کرد و همه کاستیها و عقب ماندگیها را در این مسیر، جبران نمود.
۲) پیشینه درخشان خویشتن
بسیاری از دانش آموختگان امروز مراکز علمی و دانشگاهی کشورهای متمدن، از پیشینه و گذشته درخشان خویش، آگاهی ندارند. این بیخبری، محصول فضای محدود و کنترل شده ای است که دنیای غرب، طی چهار قرن پیش، توجه و پرداختن به آن را تشویق ننموده و بلکه اجازه ای نیز بر آن صادر نکرده است. ریشه این بی خبری و ناآگاهی، هنوز که هنوز است، در سرزمین ما زنده است و این هرزه گیاه نفس گیر و کشنده، در پس غفلتها و بی توجهی ها، پنهان مانده است. هیچ کتاب درسی و منبع علمی و استاد دانشگاهی، نسل امروز علم اندوز را با شخصیتهای ارزشمند و موحد دنیای اسلام آشنا نمی سازد. آیا میتوان نامی از ابوریحان و بوعلی را در آموزشگاههای ستاره شناسی و هوا و فضا و پزشکی امروز یافت؟ درباره دانشمندانی که ذره ذره وجود، علم، نوشتار، گفتار و پندارشان، انعکاسی از «کتاب الله» و تعالیم «آل الله» بود و البته در خدمت سرزمین و میهنشان بودند، نه کتابی، نه منبعی، نه توصیه ای علمی برای آشنایی و نه شیوه ای برای تبیین منش علمی آنان، به صورت نظام مند و هدفمند، یافت نمیگردد. شرم آورتر و زجرآورتر از این غفلت و مهجوریت، این که مشاهیر و مفاخری که از صدها سال پیش تا کنون موجب غبطه و حسرت دنیای غرب بوده اند، در رسمیترین مراکز علمی نوین جامعه، مورد تحقیر و توهین قرار میگیرند. شاید این گونه تحقیرها و توهینها، تا اندازه ای هم طبیعی رخ نماید و اندکی نیز به توهین کنندگان این مشاهیر حق بدهیم. در این زمانه تسلط قواعد و کمیت، چه جای سخن بوعلی که – در طب – میفرمود: «لا شفا فی الحرام» سخنانی از این دست، در زمانه معیار شدن حس و تجربه و آزمایشگاه، پوزخند و تمسخر و توهین را نیز باید همراه خود سازد و نشان فرسودگی و تحجر و تاریخ مصرف گذشتگی را بر آن بنهد.
۳) بیخبری از رونده سیاه آن سو
آیا تا کنون با خود فکر کردهایم چرا هیچ دایره المعارف، کتاب و یا منبعی وجود ندارد که تمامی سیاهی و زشتی گذشته تاریخ غرب را به ویژه در چند قرن اخیر، فاش نماید؟ راز مکتوم مانده در پس غوغاسالاری غرب، آن چنان تعفن و تیرگی دارد که آشکار ساختن آن، به رویگردانی همه ملتها از شعارهای فریبنده و اودکلن خورده و ظاهراً آراسته واژگان آنان در عرصه های سیاست و اقتصاد و فرهنگ خواهد انجامید. با اندکی تأمل در منابع ادبی و تاریخی غرب، می توان به عمق زشتی و سیاهی، بی تمدنی و بی هویتی غربیان پی برد. در زمانهای که اسلام عزیز با تمسک به تعالیم دو یادگار پیامبر خدا، یعنی کتاب و کوثر، بر دو سوم جهان حکومت می راند و توده ها و ملل متعدد را با همه تنوع و گوناگونی فرهنگ اداره می کرد، غرب از ابتدایی ترین روش حکومتی محروم و حتی در اداره شهرهای خود نیز وامانده بود. در دورانی که اروپاییان، حمام نرفتن و نظافت نکردن طی ۲۰ سال را جزء افتخارات خود ثبت و ضبط میکردند، دنیای متمدن اسلام، بر پایه اصل «النظافه من الایمان»، سرشار از پاکی و طهارت بود. هنگامی که داشتن کتاب و نوشته های آموزشی و حتی همراه داشتن جزوهای کوچک در دنیای غرب، جُرمی نابخشودنی به شمار میرفت و شکنجه ها و فرجامی سخت از سوی انگیزاسیون را در پی داشت، در برخی از شهرهای یکی از دهها کشور پهناور اسلامی آن دوران، یعنی ایران اسلامی، صدها هزار نسخه و کتاب علمی، آن هم تولید جامعه علمی خود آن سرزمین، در مدرسه ها و مسجدها و حوزه ها و نظامیه ها، در میان مجاهدان علمی و فرزندان معنوی اسلام دست به دست میگشت. این فاصله توحش و تمدن، امروزه حقیقتی پنهان و مخفی است که فرزندان امروز جامعه و نسل نوین از آن به کلی بی خبرند. این بیخبری، پیش از آن که محصول تلاش دنیای غرب در مخفی نگاه داشتن حقایق و اسرار آن باشد، نتیجه کاهلی و سستی و کم کاری نهادهای آموزشی و تعلیمی جامعه ما در همه سطوح است. نباید از نظر دور داشت که دنیای غرب به هیچ روی، اجازه فاش شدن اسرار تاریک گذشته و عقبه متعفن و متوحش خود را نمی دهد و با اندک تحقیق و تألیف در این باره با جدیت و شدت تمام، مخالفت و برای وارونه جلوه دادن حقیقت و تحریف حقایق تلاش میکند. تولیدات تحریف شده و پرحجم رسانهای غرب، به ویژه هالیوود، گواه این نکته تلخ تاریخی است.
فاصله «زیست غربی» در برابر «زندگی اشراقی»، فاصله معیشت آلوده شیطانی با حیات طیبه الهی است؛ فاصله گرفتار آمدن در گنداب و مرداب با پناه گرفتن در ساحل برکه ای زلال و پرآب؛ فاصله زندانی شدن در قبرستان و مرگ آباد با نشستن در مرغزار و باغی آباد.
«ژوزف کنراد»، رمان نویس لهستانی، در پایان کتاب «قلب تاریکی» به این حقیقت تلخ و روشن، اشارهای زیبا دارد؛ آن هنگام که استعمارگران برای اهداف ننگین خود، رنگین پوستان را برای به دست آوردن منابع ارزشمندشان به بدترین و وحشیانه ترین شکل، از میان بر میدارند و سرانجام با سرخوشی و مستی، به بروکسل باز میگردند. راوی داستان با اشاره به فرازهایی از کتاب مقدس مسیحیان، انجیل، درباره قبرستان و مردگان، انسانهای به ظاهر آراسته و درون تهی را به آن تشبیه کرده، مینویسد: «من همان قبرستان متعفّن را دیدم»! او انسان غربی را «گورستانی» نام مینهد که داری ظاهری آراسته و مرتّب و سنگهایی سفید و منظم و سبزهای دل فریب و زیبا اما درونی متعفن و بدبو با محتویاتی پوسیده و آلوده دارد. حقیقت تلخ، آن است که این زاویه سیاه، متعفّن، متوحّش و آن روی واقعی سکّه بدلی و تقلبی تمدن غرب، در جمع نسل امروز و دانشگاهیان کنونی ما، شناسانده نمیشود. چهره حقیقی فرهنگ منحوس و متوحشی که به تعبیر «رنه گنون»، محقق و اندیشمند غربی – که بعدها مسلمان و نام «عبدالواحد» را برای خود برگزید - «بزرگترین جنایت و فاجعهای که [غرب] مرتکب آن شد، آن بود که به بشر باوراند که جز این تمدن و راهی که غرب آن را داراست، نمیتوان به شیوه و سبک و تمدن دیگری فکر نمود».
۴) تشکیل ستاد فرماندهی جهاد علمی
هر روز، هر هفته و هر ماه، خبرهایی به صورت پراکنده در زمینه هایی همچون انرژی هستهای، سلولهای بنیادی، تولید و اختراع، تسلیحات، بینیازی از فن آوریهای مدرن و... منتشر می شود؛ اما مجموع این حرکتها و جهشهای علمی، باید به صورت یک حرکت فراگیر، پرشتاب و هدفمند، در میان همه محافل دانشگاهی کشور و سپس مجامع علمی دنیای اسلام، با جهتگیری جهادی و انقلابی، در قالب یک ستاد فرماندهی جهاد علمی شکل پذیرد. این کار ناشده و به انجام نرسیده، لازمه همه موفقیتها و سربلندیهای چشمگیر آینده دنیای اسلام است.
۵) بازیافت شأن استاد و کتاب
قالبهای آموزشی، در حال حاضر به تدریس چند کتاب و خلاصه نمودن آنها در چند جزوه، بدون تسلط اخلاقی و معنوی استادان بر دانشجویان، محدود شده است. فاصله شأنیت و جایگاه استادان دانشگاه با مقام استادی حوزویان و رابطه معنوی و اخلاقی طلاب با آنان، نکته ای است که به صورت ژرف، قابل تأمل است. نظام علاقه مندی متقابل استاد و شاگرد و تأثیرپذیری معنوی و معرفتی طلاب از عالمان دین، نظام پویا و فوق العاده پرسرعت و انگیزهسازی است که تاکنون هیچ محفل علمی و روش آموزشی، یارای رقابت با آن را نداشته است. این توانمندی و شأنیت والا، ریشه دراتصال عالمان دینی به دو ثقل عظیم پیامبر خدا یعنی کتاب و کوثر و عمل به آموزه های این دو میراث دارد.
● حرکت به سمت امّت واحده
آن چه فانوسهای راه تاریک و مسیر پرپیچ و خم نامیده شد، شاید راهکارهایی به شمار آیند که بتوان شعار و آرمان بلند حضرت روح الله را به واسطه آن عملی ساخت. شعار راهگشا و راهبرد زیبای آن حضرت در مطرح ساختن «وحدت حوزه و دانشگاه» و تشکیل «بسیج حوزه و دانشگاهها»، یک شعار و لفظ و ایده تاریخ مصرف گذشته نبوده است؛ بلکه تأکید و یادآوری و شناساندن انرژی و قدرت فوق العادهای است که امت اسلام با کشف و به کارگیری آن، حادثه های بزرگ تاریخ آینده را رقم خواهد زد. کمترین دستاورد و جلوه ظاهری وحدت این دو نهاد مؤثر و مقدّس، بزرگترین معجزه و پدیده آسمانی عصر آخرالزمان، یعنی انقلاب اسلامی بود که با همت و تلاش دلسوزان این دو نهاد، به ثمر نشست. در صورت تحقق کامل آرزوی حضرت امام، وحدت این دو نهاد، به عنوان پرچمداران اسلام و مبدأ تحولات کنونی، میتوان تحولاتی ژرف و عمیق و گسترده تر از تشکیل حکومت اسلامی را رقم زد و مقدمات تشکیل حکومت جهانی موعود و امت واحده اسلام را فراهم ساخت.
حسن طاهری
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان